“تمدن ناتوفيان”
فيصل صالح الخيری
پژوهشگر فلسطينی
فلسطين، سرزمين پر صلابت و کهنی است که سابقه تمدن آن از همه مناطق ديگر جهان بيشتر است. بر اساس آخرين اکتشافات باستانی، بيش از يک و نيم ميليون سال پيش انسان در اين سرزمين می زيسته است. مجسمه های بزرگ و آثار سنگی در چندين منطقه فلسطين کشف شده است و اگر بخواهيم اين زمان طولانی زندگی انسان را در اين سرزمين بررسی کنيم، مثنوی هفتاد من خواهد شد. به همين سبب از مراحل اوليه تحولات در اين سرزمين چشم پوشی می کنيم و به بررسی اجمالی مراحل اخيرمی پردازيم.
ناتوفيان در 10 تا 8 هزار سال قبل از ميلاد در اين سرزمين زندگی می کردند. نام آنان از نام منطقه ناتوف در غرب قدس گرفته شده است. تمدن ناتوفيان اولين تمدن بشريت محسوب می شود که در آن انسان به تحولات گسترده ای در اطراف خود دست زد. تحولات اقتصادی و اجتماعی انسان باستان در اين دوره به اوج خود رسيد. به دنبال دستيابی ناتوفيان به حد اعلای پيشرفت ( به نسبت زمان خود) سنگ بنای مادی و فکری بشر به منظور ايجاد تغييرات ريشه ای و مهم در تاريخ بشريت نهاده شد. اما مهم ترين امتياز اين تمدن روی آوردن انسان از مرحله صيد و جمع آوری غذا به مرحله کشت و رام کردن حيوانات بود. به اين ترتيب اقتصاد هزينه بر به اقتصاد توليدی مبدل شد و گندم و جو اولين دانه هايی بودند که انسان آنها را کاشت.
تاکنون دليلی به دست نيامده است که ملتی ديگر غير از ناتوفيان در اين زمان و يا پيش از آن به کشاورزی روی آورده باشند.
اگر بخواهيم مسائل مربوط به کشت و چگونگی ابداع آن به وسيله انسان را بررسی کنيم به پژوهش در زمينه های متعددی نيازمنديم. به همين خاطر بهتر ديديم که به نظر “گولايف” در کتاب (شهرهای قديمی) اکتفا کنيم. او در کتاب خود آورده است، کشاورزی و رام کردن حيوانات و تغييرات مرتبط با آن بيشتر از تغييرات ديگر، زندگی بشر را تحت تأثير قرار داد و محيط زيست طبيعی انسان را متحول ساخت و شايد بتوان تحولات بعدی در اين کره خاکی را تا حد بسيار زيادی متأثر از آن دانست. بر همين اساس می توان مدعی شد که ناتوفيان خدمتی بزرگ به جامعه انسانی تقديم کردند که از آن در سنگ بنای تمدن جديد استفاده شد.
دوره آموريها، کنعانيها و يبوسيها
روزها و سالها و قرنها و هزاره ها گذشت و ساکنان فلسطين مدام به اختراع و ابتکار جديدی در تمدن بشر دست می زدند و آن را به جامعه بشريت تقديم می کردند. اين تمدن کهن نيز به تمدنهای ديگر متصل شد.
در هزاره پنجم پيش از ميلاد، فلسطين وارد مرحله جديدی از مراحل تحول خود شد. در اين مرحله قبيله های اموری و کنعانی و به همراه آنها يبوسيان که از آنها منشعب شده بودند، وارد فلسطين شدند. گروه های جديد خود را بر ساکنان قديمی تحميل کردند و پس از مدت زمانی با آنان در آميختند. مدتی گذشت و آنان (مهاجران) فرهنگ خود را بر فلسطين مسلط کرده و مناطق مختلف فلسطين به نامهايی که آنان برايشان انتخاب کرده بودند، ناميده شدند.
ما هيچ مدرکی در مورد نام فلسطين پيش از ورود مهاجران عرب به آن در دست نداريم. اما نام سرزمين شام درمتنهای موجود از سه هزار سال پيش از ميلاد مشخص شده است. نام شام در آن زمان آمورا و يا سرزمين عربها بود. در اين متنها همچنين بخشهای شرقی دريای مديترانه (دريای آموريها) به نام اين قوم (آموری) ناميده می شد. قوم آموری و يا عموری اولين ملت سامی در سوريه و فلسطين تلقی می گردد. برخی محققان بر اين عقيده اند، کنعانيها از آموريها منشعب شده اند همان گونه که يبوسيها از کنعانيها منشعب گرديدند.
در دردايره المعارف “فلسطين” آمده است، برخی از محققان بر اين باورند سرزمين ملوريا ـ يکی از بلنديهای اطراف قدس ـ به نظر دانشمندان، سرزمين آموريها (عموريها) بوده است.
فلسطين به نامهای ديگری نيز که ملتهای مجاور بر آن اطلاق می کردند، معروف شده است. مظفر الاسلام خان در کتاب خود، “تاريخ فلسطين قديم” می گويد، سرزمين فلسطين که در جنوب سوريه واقع شده است، سرزمينی است که تاريخ را ساخت و درهمين سرزمين تاريخ شکل گرفت. ملتهای متعدد نامهای متعددی بر فلسطين نهاده اند. شايد قديمی ترين اين نامها “خارو” و ” رتينو” باشد که بر بخشهای جنوبی و شمالی اطلاق شده است. اين نام از سوی قدمای مصری بر فلسطين اطلاق شده است. احتمال می رود کلمه رتينو تحريف شده يک کلمه سامی باشد، ولی خارو و يا خورو صورت تغيير يافته کلمه “حوری” است که همان حواريون مذکور در تورات است.
سرزمين کنعان
سرزمين فلسطين در برهه ای از تاريخ نيز به “سرزمين کنعان” يا “کنعان” ناميده شده است. اين نام در گزارشهای فرمانده نظامی پادشاه “ماری” آمده است و به روشنی در مسأله “آدريمی” (پادشاه لالاح) و تپه عطشانه در نيمه های قرن 15 پيش از ميلاد وجود دارد. برای نمونه در منابع ميخی از دوره “توزی” که تقريبا در همان دوره بوده است، اين نام بکار رفته است. اين عبارت شباهت زيادی با عبارت مذکور در بالا دارد. علاوه بر آن با عبارتی که در نامه های “تل العمارنه” آمده است، بسيار شبيه است.
دکتر فيليپ در کتاب خود به نام تاريخ سوريه و لبنان و فلسطين آورده است، نام کنعان در ابتدا به ساحل و غرب فلسطين اطلاق می شد. اين نام سپس برای فلسطين امروزی و بخش زيادی از سرزمين سوريه اطلاق گرديد.
پروفسور روبنسون نيز ( در کتاب خود به نام تاريخ “اسرائيل”) می گويد، نام کنعان در برخی مواقع به عنوان لفظی عام بکار می رفته است و ساکنان فلسطين را از مدتها پيش به ديگران می شناساند. احتمال می رود اين نام شامل فينيقيها نيز باشد. همچنين نام فلسطين با تمام الفاظ و گويشهای آن همان کنعان است و اين کلمه همچنان در ميان همه رايج است.
هنگامی که فلسطينيان در سال 1185 ق. م. ـ که به گفته برخی محققان از خويشاوندان کنعانيان بودند ـ وارد بخش جنوبی اين سرزمين شدند، نام اين سرزمين به فلسطين مشهور شد. نام فلسطينيان در تعدادی از منابع مصری بويژه کتيبه ها (سنگ نوشته ها) در شهر “هابو” که از زمان رامسس سوم باقی مانده آمده است. مصريها در اين نوشته ها، آنان را به نام پيست (pist) ناميده اند.
نام فلسطين در منابع آشوريها نيز در دو لفظ نزديک به هم آمده است. اصل کلمه فلسطين “فلستينا” است که در نوشته های به جا مانده از ايام اددنيراری سوم (800 ق. م.) پادشاه آشوريان ديده شده است. اين پادشاه می گويد، نيروهای وی در سال پنجم حکومتش فلستو را تسخير کرده و ساکنان آن را به دادن جزيه مجبور ساخته اند. در سال 734ق. م. نيز پادشاه آشوريان که تگلات بيلاسر سوم نام داشت، سرزمين فلستيا را هدف حمله خود قرار داد.
به هر حال از نوشته های مختلف در اين زمينه چنين بر می آيد که مقصود ازاين اصطلاح “ساحل فلسطين” يا سرزمين فلسطين که در بين سينا در جنوب و دشت اردن در شرق قرار دارد، بوده است…. اين لفظ را ابتدا برای منطقه ساحلی بکار برده شده است. لفظی که هرودت مورخ مشهور يونان (484 تا 425 ق. م.) از آن استفاده کرده است بر اساس لغت آرامی آن يعنی “پالستاين” بوده است. ما احيانا مشاهده می کنيم که او از اين نام برای بخش جنوبی سوريه و يا سوريه و فلسطين در مجاورت فينيقيه و حتی تا مرزهای مصر نيز استفاده کرده است.
بسياری از مورخان بزرگی که از هرودت پيروی می کردند، از اين نام استفاده کرده اند که از جمله آنها می توان به “استرابو”، “ديو دوروس”، “بطلميوس” و “بلينی” اشاره کرد. با مرور زمان نام پالستين بر مناطق سوريه و فلسطين اطلاق گرديد. نام فلسطين در عهد روميان به تمامی مناطق مقدس اطلاق می شد. امپراتور سباستين اين نام را بر روی سکه های خود که پس از خشم گرفتن بر يهوديان در سال 70 ميلادی ضرب کرده بود، حک کرد و به اين ترتيب به آن رسميت بخشيد. بيزانسی ها اين نام را از روميها گرفتند و کلمه عربی فلسطين از نام پالستين اخذ گرديد.
در طی جمع آوری اسامی فلسطين در طول تاريخ کهن برای ما به صورت کامل آشکار می گردد که فلسطينيان از يک و نيم ميليون سال پيش تاکنون در اين سرزمين زندگی کرده و صاحب آن بوده اند و اين وضعيت در طول تاريخ تا به امروز تغييری پيدا نکرده است. همه دلايل بيانگر آن است که قديمی ترين مالک بر روی زمين فلسطينيان بوده اند. در مقابل اين مسأله تنها يک دليل از تورات (تحريف شده) وجود دارد ـ نمی توان به آن استناد کرد زيرا شبهات بسياری بر درستی آن وارد است و اکتشافات باستانی ضعف و خيالی بودن و نادرستی بهانه های تاريخی آن را نشان می دهد ـ اين مسأله بسياری را بر آن داشته است که در نوشته های تاريخی خود در مورد فلسطين تجديد نظر کرده و به علم باستان شناسی اهميت بيشتری در ترسيم نقشه های مربوط به اين مسأله اختصاص دهند.
اثبات عربی بودن قدس از راه نامهای نهاده شده بر آن
با وجودی که تمامی نامهای فلسطين برعربی بودن قدس نيز دلالت می کند و می توان از آنها برای نشان دادن عدم رابطه يهود با اين سرزمين نيز استفاده کرد، اما آنها از بهانه تراشی در برابر اين حق و مطرح ساختن قداست بيت المقدس برای يهوديان دست نمی کشند. ما تلاش کرديم که ادعاهای دروغين آنها را در مورد قدس پاسخ گفته و به نظر ما ذکر کردن نامهای عربی قدس از زمانهای بسيار دور تاکنون که ما در آن زندگی می کنيم نيز اهميت ويژه ای دارد.
صرف نظر از تحريف تورات و در سايه اکتشافات باستانی جديد، اولين نامی که قدس با آن شناخته شده، همانی است که ساکنان اصلی آن يعنی کنعانيها بر آن نهاده اند. اين کلمه همان “يرو ـ شاليم” و يا ” يرو ـ شلم” است و شلم نام يکی از الهه های کنعانيان بوده که معنای آن صلح است.
احتمال می رود اولين باری که از نام قدس در نوشته ها سخن به ميان آمده است، در نامه هايی باشد که در “عبلاء ـ تل مرديخ” در شمال سوريه به دست آمده است. اين نامه ها با خط ميخی و به زبان سامی غربی و بر روی لوحه های آجری نوشته شده است و به اواسط هزاره سوم پيش از ميلاد می گردد. در اين نامه ها (نوشته ها) نام چندين شهر از جمله “سالم” آمده است که برخی اين کلمه را همان قدس می دانند.
اما اولين نام ثابتی که برای شهر قدس يافت شده است، “اوروسالم” و يا “اوروشالم” است. اين نام در متنهای موسوم به “لعنت” آمده است. در اين متنها نام برخی کشورها و شهرها و حاکمانی که دشمن مصريان بوده اند، ذکر شده است. عادت بر آن بود که نام دشمنان بر روی ظرفهای سفالين نوشته می شد و سپس در مراسم جادوگری ساحران نابود می شد تا نمايی از نابودی طاغيان اعلام شود. ثابت گرديده است که اين ظروف سفالی به دوره حاکميت فرعون “سيزوسترس سوم” ( 1878ـ 1842 ق.م.) تعلق داشته اند و همه آنها نام 19 شهر کنعانی نشين بود که اوروسالم نيز در ميان آنها ديده می شود.
برخی بر اين باورند که اوروسالم يا اوروشالم در اصل از دو کلمه “سالم و يا شالم” که نام الهه ای است و اورو که کلمه ای به معنای تأسيس کرد، تشکيل شده است. پس معنای اين دو کلمه در کنار هم “سالم آن را تأسيس کرد” می باشد. اين کلمه، نامی آموری تلقی می گردد، زيرا نام دو تن از امرای تاريخی قدس “باقر عمو” و “سز عمو” بوده است. اين دو نام همانگونه که در گذشته به آن اشاره کرديم متعلق به قوم آموری و يا عموری است و آنان در اصل ساکنان اصلی سرزمين کنعان بوده اند. زبان عموريها غالبا همان زبان کنعانيان است و نام کنعانيها در برخی موارد عموريها را نيز شامل می شود.
بنا بر آنچه در پيش گفته شد، آشکار می گردد که اورشليم که صهيونيستها تلاش می کنند آن را جزو نامهای عبری معرفی کنند، در حقيقت يک کلمه کنعانی و عربی اصيل است. چگونه کلمه اورشليم می تواند عبری باشد در حالی که زبان عبری يک زبان جديد محسوب می گردد که در قرن چهارم پيش از ميلاد متولد شده و در قرن پنجم ميلادی شکوفا شد و پس از آن؟!
پس از پانصد سال که از متنهای لعنت می گذرد، کلمه اوروسالم را بار ديگر در الواح ” تل العمارنه” مشاهده می کنيم. الواح تل العمارنه در حقيقت شش نامه است که “عبدی خيبا” (پادشاه اوروسالم در قرن چهاردهم پيش از ميلاد) برای فرعون مصر به نام “اختانون” ارسال کرده و در آنها از خطری که کشور وی را تهديد می کند شکايت می کند. اين خطر همان حملات مکرر قومی است که به “عبيرو” موسوم شدند.
کلمه “سليمو و يا سالم” در مکتوبات “سنحاريب” پادشاه آشور در شمار شهرهايی آمده است که به وی جزيه پرداخت می کردند. نام اورشليم از همان زمان تاکنون بر سر زبانها بوده است و کلمه فرنگی “جروزالم” نيز از آن گرفته شده است.
از نامهای قديمی ديگر قدس “يبوس” منسوب به يبوسيان است. يبوسيها همان گونه که پيشتر گفتيم بخشی از کنعانيها بودند که در قدس و اطراف آن سکونت می کردند. برخی از محققان گفته اند، يبوسيها خانواده ای اشرافی بودند که در قلعه ها و دژها سکونت داشتند و خود را از ساکنان شهر منزوی ساخته بودند. احتمال می رود يبوسيها همان کسانی باشند که دژهای قديمی را بر روی تپه (قدس) بنا کرده و محله جديدی را در بخش شرقی و ميان دژ و قله کوه ساخته اند.
در همين زمان نام “يبوس” و “يبوسيان” در نوشته های هيروگليفی آشکار می شود و به نظر می رسد، يبوسيها در نيمه اول هزاره دوم پيش از ميلاد به دنبال عموريها در شهر ساکن و نام يبوس در همين دوره بر قدس اطلاق شده باشد. اين نام پس از نام اورشاليم دومين نام شهر قدس بوده است. فراعنه مصر در نوشته های خود اين شهر را “يابيثی” و يا “يابتی” که تغيير يافته نام يبوس کنعانی است، می ناميدند. استاد محمود العابدی در کتاب “قدس ما” نظر ديگری دارد که منحصر به وی است. او می گويد، يونانيها شهر قدس را “هروسوليما”، ولی مورخ آنان يعنی هرودوت آن را همانگونه که از ساکنان عرب معاصر خود در اين منطقه شنيده بود”قديس” ناميد.
در زمان روميان، هادريان امپراتورآنها، نام اورشليم را پس از تصرف و تخريب آن در سال 122 ميلادی به شهرکی رومی موسوم به “ايليا کابيتولينا” تغيير داد. ايليا لقب خانواده هادريان و کاپيتولين ژوپيتر يکی از الهه های اصلی روميها بوده است. اين نام به مدت 200 سال بر اين شهر اطلاق می شد تا آنکه قسطنطين امپراتور روم (متوفی در سال 237م.) که اولين امپراتور رومی بود که به دين نصرانی درآمد، اين نام را تغيير داده و بار ديگر نام کنعانی شهر را بر آن گذاشت، اما ظاهرا نام ايليا پس از آن نيز همچنان جزو نامهايی بود که بر شهر قدس اطلاق می گرديد، همچنان که ما اين نام را در زمان “عمر” و در شعر عربی نيز مشاهده می کنيم.
پس از آنکه اين شهر به دست مسلمانان فتح شد، نامهايی چون قدس، بيت المقدس، دار السلام و قريه السلام و مدينه السلام بر آن نهاده شد. همه اين نامها که به هدف تکريم و تقديس بکار می رفت، اما تنها دو نام يعنی قدس و بيت المقدس به معنای سرزمين پاک و يا خانه پاک بر زبانها باقی ماند و شايد علت اين پايداری نيز به سبب رابطه آن با نامهای نيکوی الهی باشد، بويژه آنکه تکريم اين شهر در کتاب خداوند متعال و سنت مطهر نبی اکرم (ص) نيز آمده است. مسلمانان از زمانی که در چهارده قرن پيش اين شهر را فتح کردند، همچنان قداست آن را حفظ کردند و تاکنون حرمت آن را نشکسته اند. اين امر خلاف افعال يهوديان است، زيرا آنان در هر عصری که در قدس ساکن بودند، حرمت اين شهر را شکستند. مسيحيان نيز در زمان جنگهای صليبی هيچ احترامی برای اين شهر قايل نشدند. يهوديان نه تنها به پايمال کردن حرمت آن اقدام کردند، بلکه اکنون تلاش می کنند که هويت عربی کهن اين شهر را از آن گرفته و هويت جديدی برای آن ايجاد کنند، زيرا آنان بر تاريخ تجاوز می کنند و در مقدسات شبهه می افکنند و حقوق را غصب کرده و حقيقت را دروغ معرفی می کنند.
اگر قدس قادر به سخن گفتن بود، ما می توانستيم تاريخ 70 قرن و يا بيشتر اين شهر را از زبانش بشنويم در حالی که اين شهر همچنان در برابر متجاوزان به دفاع از خود می پرداخت و بر عربی بودن خود که از زمان تأسيسش با آن همراه بوده برای همه آشکار و تبرئه خود را از هر گونه ارتباط با يهود به همگان اعلام می کرد.