اگر کسی بپرسد که اکنون چه کسی به قضیه فلسطین توجه دارد، با شنیدن این نکته که کسی توجهی به قضیه فلسطین ندارد، غافلگیر می شود، زیرا بر کسی پوشیده نیست که در خارج از فلسطین تقریبا همه دست از این قضیه کشیده اند و در داخل نیز کشمکش های فراوانی میان ریاست تشکیلات خودگردان و رهبری فتح از یک سو و کابینه فلسطین به ریاست حماس جریان دارد.
این تفاوت بسیار دهشت انگیز است، زیرا کسانی که مدت ها تحولات را زیر نظر داشته اند می دانند که در گذشته همه از قضیه فلسطین حرف می زدند و آن را قضیه اصلی جهان عرب و اسلام می دانستند و حل و فصل عادلانه آن را کلید ثبات منطقه خاورمیانه می شمردند، اما اکنون که مدتی از آن وضع گذشته است و آن گونه نگاه به مسائل تغییر کرده است بار دیگر این پرسش مطرح می شود که چه کسی مشغول قضیه فلسطین است؟
زمانی که فلسطین قضیه اصلی جهان عرب شمرده می شد امت عرب از نیازها و لوازم امنیت ملی خود آگاهی کافی داشت. همان امنیتی که “اسرائیل” به شدت آن را هدف قرار داده بود و از زمان تاسیس تهدید آشکاری برای این امنیت به شمار می آمد. تقدیر در آن بود که در آن زمان در فضای بین المللی شرایط مناسبی وجود داشت و با حضور شوروی سابق در عرصه تحولات جهانی، جهان به صورت دو قطبی اداره می شد.
اما این تعادل دوام چندانی نداشت و به دو سبب از بین رفت، اول، امضای معاهده کمپ دیوید میان مصر و رژیم صهیونیستی در سال 1978م. که این امر صفوف جهان عرب را دچار شکاف و رخنه کرد و از یک سو جهان عرب تضعیف و از سوی دیگر دروازه ها به روی آمریکا گشوده شد و این کشور تاثیراتی منفی بر جهان عرب به ویژه مصر گذاشت. علت دوم هم به فروپاشی شوروی و از بین رفتن قطب دوم جهان باز می گردد و این امر به واشنگتن امکان داد تا در عرصه بین المللی یکه تاز شود و تصمیم گیری ها را در این عرصه قبضه کند.
ناتوانی مصر و نفوذ آمریکا به امضای توافقات اسلو و روند سازش سیاسی انجامد و در پی آن سراب راه حل های مسالمت آمیز با نام های مختلف بروز کرد. این امر موجب شد که قضیه فلسطین در فضایی که معادلات قدرت دیکته می کرد، به آنچه اکنون وجود دارد منتهی شود و نقش کشورهای عربی کاهش و نقش صهیونیست ها افزایش یابد و همزمان حضور آمریکایی ها در روند سازش دامنه دارتر شود.
با گذشت زمان جهان عرب شعاری را که سادات در گذشته تکرار می کرد و می گفت که 99 درصد برگه های برنده در دست ایالات متحده آمریکاست، به گردن گرفت و در پی آن همه خود را از قضیه فلسطین کنار کشیدند و کلیدهایش را به دست واشنگتن سپردند. همه می دانند که پس از آن و در دوره های ریاست جمهوری بیل کلینتون و خلفش جورج بوش ـ که بر شانه محافظه کاران جدید به قدرت رسید ـ چه پدید آمد.
از زمان امضای توافق اسلو تا آغاز سال جاری که 13 سال به طول انجامید، جهان عرب شاهد نمایش شمار زیادی از طرح های آمریکا و طرح های سازش سیاسی بود که تازه ترین آنها طرح نقشه راه است. در این میان که جهان عرب تنها نقش تماشاگر را ایفا می کند، “اسرائیل” این طرح ها را جدی تلقی نکرده است و به هیچ وجه امیدی به آنها ندارد و همچنان به اجرای طرح ها و توطئه های توسعه طلبانه و اشغالگرانه خود ادامه می دهد و یقین دارد که هر کاری که می کند و هر تجاوزی که مرتکب می شود، آمریکا ضامن سرپوش گذاردن بر آن است.
همه این ها تقریبا به پایان رسیده است، زیرا “اسرائیل” از یک سو طرف فلسطینی را از دور خارج کرده و مدعی شده است که طرف فلسطینی وجود ندارد و تصمیم گرفته است که ساخت دیوار را تا آخر ادامه دهد و مرزها را آن گونه که خود می پسندد، ترسیم و تعیین کند و در این راه همه خواسته های فلسطینیان را نادیده گرفته است.
جنبش حماس و پیروزی اش در انتخابات مجلس قانونگذاری و تشکیل کابینه توسط این جنبش بهانه دیگری است که رژیم صهیونیستی از آن برای موضع گیری های جدید خود سوء استفاده می کند و در این مسیر دولت آمریکا و کمیته چهارجانبه و سازمان ملل را نیز همراه خود دارد و آنها تصمیمات “اسرائیل” را تایید می کنند و تصمیم گرفته اند که کابینه حماس را تحریم کنند و هر گونه تعامل سیاسی و اقتصادی با این جنبش را متوقف سازند. در عمل نیز این طرف ها( ی خارجی) که در طول سه دهه گذشته پرونده فلسطین را در دست داشتند، آن را کنار گذاشته اند و این قضیه اکنون بدون “صاحب” شده است.
خلاء ناشی از پراکنده شدن این طرف ها از اطراف قضیه فلسطین، این پرسش را مطرح می سازد که آیا اکنون زمان آن فرا نرسیده است که جهان عرب بار دیگر و پس از سه دهه از دوری از مرکز ثقل اداره قضیه فلسطین، وارد قضیه شود؟ اگر برای کسانی مانند ما جایز باشد که آرزو و خیالی بزرگ تر داشته باشد و بپرسیم که آیا این موضوع مستحق آن نیست که اجلاسی “مشورتی” از سوی سران کشورهای عرب دست کم در یکی از کشورهای مجاور تشکیل شود و به بررسی چگونگی اداره قضیه فلسطین بپردازند و واکنشی قاطع به تلاش های رژیم صهیونیستی برای حذف کامل قضیه و نیز تهدیدهایی که علیه کشورهای عربی مجاور صورت می پذیرد، نشان دهند. من از آن بیم دارم که این آرزو محال باشد، زیرا از یک سو بیشتر کشورهای عربی به شدت عقب مانده اند و از سوی دیگر اختلافات و نگرانی هایی در داخل برخی دیگر از این کشورها وجود دارد و این امر به استمرار وضع فعلی و خلاء موجود می انجامد و در مقابل رژیم صهیونیستی نیز همچنان به تلاش های خود برای حذف قضیه فلسطین و بلعیدن اراضی فلسطینیان در کرانه باختری و یهودی سازی قدس ادامه می دهد.
بر کسی پوشیده نیست که برخی از کشورهای عربی از ظهور ایران در صحنه و تلاش این کشور برای نشان دادن حضور خود و پر کردن خلا موجود در قضیه فلسطین نگران شده اند. در همین راستا ایران کنفرانس بین المللی حمایت از قضیه فلسطین را برگزار کرد و تصمیم گرفته است صد میلیون دلار برای کمک به ملت فلسطین جهت مقابله با محاصره ای که رژیم صهیونیستی و غرب علیه این ملت اعمال می کند، اختصاص دهد. من می گویم آن دسته از کشورهای عربی که این حضور ایران را بر نمی تابند خود باید در جهت پر کردن خلاء موجود حرکت کنند و البته رقابت بر سر کمک به ملت فلسطین هیچ اشکالی ندارد، زیرا منطقی نیست که کاری انجام دهیم که از نزول رحمت بر مردم جلوگیری شود و همزمان از تلاش ها و فرصت های نزول رحمت به ملت از هر سویی جلوگیری کنیم.
از سوی دیگر، تفاهم و هماهنگی با ایرانی ها و دیگران برای اعطای کمک به ملت فلسطین خواه از طریق اتحادیه عرب باشد و خواه از راه سازمان کنفرانس اسلامی، باید زمینه حمایت مناسب را از ملت فلسطین فراهم کند و فرصت ایفای نقش واقعی از سوی کشورهای عربی و اسلامی در قضیه فلسطین که اکنون دیگران از آن کنار رفته اند، به دست آید تا به این وسیله از تاثیر فشارهای آمریکایی و اروپایی حداقل در ابعاد مالی و اقتصادی کاسته شود.
نکته تأسفبار دیگر این است که فلسطینیان به مناقشات و کشمکش های داخلی میان ریاست تشکیلات خودگردان و کابینه فلسطین مشغول شده اند. این کشمکش ها از سوی نهاد ریاست تشکیلات خودگردان و هنگامی آغاز شد که این نهاد با کابینه بر سر اختیارات هر یک به مناقشه برخاست. ما می دانیم که این نهاد خواهان اختیارات بدون تحمل مسئولیت واقعی آن است و حال آنکه طرف دیگر مسئولیت ها را بر دوش دارد بدون آنکه اختیارات لازم برای انجام وظایفش به آن اعطا شود.
رسانه ها تلاش های تشکیلات خودگردان را در جهت تشکیل “دولت در سایه” که موازی دولت قانونی است، نام نهاده اند، اما این توصیف نادرست است زیرا دولت در سایه که در انگلیس تجربه شده است به این سبب تشکیل می شود که دائما مسائل را بررسی کند و مراقب و آماده باشد که در صورت فراهم شدن فرصت به قدرت بازگردد و البته چنین دولتی از هیچ اختیاراتی برخوردار نیست، اما دولت موازی که در رام الله تشکیل شده است از اختیارات امنیتی و مالی و اداریی بسیار گسترده تر و بیشتر از دولت قانونی برخوردار است. این امر یک وضعیت استثنایی پدید آورده است که به تداخل اختیارات و ایجاد حساسیت ها میان دو گروه معین که یکی در گذشته قدرت را در انحصار خود داشت و با اعطای آن به دیگران مخالفت می ورزید و دیگری که با اراده و خواست ملت فلسطین به قدرت رسیده است اما مخالفانش مخالف اعطای اختیارات به آن هستند، انجامیده است.
هر چند این کشمکش ها ما را بسیار متأسف و اندوهگین می سازد، اما آنچه بیشتر مد نظر ماست تأثیر بدی است که این امر بر قضیه فلسطین می گذارد، زیرا چنین مناقشه ای اگر ادامه یابد به پاداشی رایگان و گرانبها تبدیل می شود که فلسطینیان به “اسرائیلی هایی” که هدف راهبردی خود را به وضوح روشن کرده اند اعطا می کنند “اسرائیلی هایی” که از هیچ فرصتی برای تحقق این هدف خود فروگذار نیستند و حال آنکه فلسطینی ها و همه عرب ها همچنان به دنبال یافتن هدفی هستند که گرد آن جمع شوند که متأسفانه شواهد موجود حاکی از آن است که آنها هنوز هدف خود را نیافته اند.
منبع: روزنامه الشرق الاوسط 26/4/2006