شنبه 10/می/2025

صلح پايان موجوديت اسرائيل است

دوشنبه 25-دسامبر-2006

د. عبدالوهاب المسیری

 

 “یوری اونیری” نویسنده و روزنامه نگار “اسرائیلی” و از اعضای اسبق کنست از جمله صهیونیست هایی بود که از همان آغاز پی به این نکته برد که تحقق رویای صهیونیسم امری محال است و از همان دهه 50 در مجله خود با نام “هائولام هزه” (این دنیا)، به نقد سیاست های صهیونیسم می پرداخت.

اونیری به صهیونیست ها در مورد اینکه سرنوشتی همچون پادشاهان صلیبی داشته باشند، هشدار می داد؛ پادشاهانی که امروز جز خرابه هایی چند از آنان باقی نمانده است.

این نویسنده صهیونیست در کتابی که با نام “اسرائیل بدون صهیونیسم” در سال 1968 منتشر کرد، به مقایسه ای میان پادشاهان صلیبی و دولت صهیونیستی پرداخت و اینگونه نوشت: «اسرائیلی ها نیز به سان صلیبیان در محاصره نظامی قرار دارند، چرا که وجود فلسطینیان را در این کشور نادیده انگاشته اند و به هیچ وجه نمی خواهند این مسئله را بپذیرند که صدها سال است از سکونت عرب ها در سرزمین موعود می گذرد.»

در سال 1983 و پس از حمله وحشیانه صهیونیست ها به لبنان، اونیری در مقاله ای که در مجله “هائولام هزه” با عنوان “پایان چه خواهد بود؟” به چاپ رسید، نوشت: «وسعت بخش هایی را که پادشاهان صلیبی به تصرف خود درآورده بودند، بسیار بیشتر از مناطقی است که دولت صهیونیستی در اختیار دارد. صلیبی ها قادر به هر کاری بودند به جز زندگی در صلح و آرامش چرا که میانه روی و همزیستی مسالمت آمیز از عناصری بود که با مولفه های اصلی تفکر صلیبی مخالفت داشت. با ظهور نسل جدید در میان صلیبی ها و پیدایش گرایش های نوین در میان مهاجران استعمارگر اروپایی که جدیدا وارد فلسطین شده و خواستار صلح بودند، تلاش های امرای این قوم نیز به باد رفت. در ابتدا امرای صلیبی تمام تلاش خود را صرف می کردند که دولت شان همان صبغه استعمارگرایانه خود را داشته باشد و حتی ساختار اقتصادی و نظامی صلیبی ها نیز به گونه ای بود که مانع از برقراری هر گونه صلح می شد، پس از آن نیز دامنه حاکمیت صلیبی ها در یک و دو نسل گسترش یافت ولی پس از آن مرحله ضعف آغاز شد و تنش در روابط میان مسیحیان صلیبی و مسیحیان شرقی افزایش یافت و این خود یکی از فاکتورهای اصلی در ضعف جامعه مهاجر محور و اشغالگر صلیبی بود. در چنین وضعیتی کمک های مالی و جمعیتی غرب به صلیبیان کاهش عجیبی یافت و یک جریان بیداری اسلامی مجال ظهور پیدا کرد و فعالیت های برای مقابله با سلاطین صلیبی آغاز شد و مسلمانان راه ها و شیوه های بازرگانی جایگزینی را یافتند که آنها را از نظام بازرگانی که تحت کنترل صلیبی ها بود، بی نیاز می کرد.

پس از مرگ نسل اول حاکمان و امرای صلیبی، افرادی ضعیف روی کار آمدند و جایگزین و میراث دار آنان شدند؛ در همین زمان در آن طرف، یعنی در جبهه اسلام فرماندهان رشیدی مجال ظهور و فعالیت یافتند، از صلاح الدین ایوبی قهرمان اسطوره ای گرفته تا سلطان بیبرس مملوکی. پس از این دوره دیگر حرکت کفه های ترازوی قدرت به نفع صلیبی ها نبود و از همین رو بود که هیچ چیزی نتوانست جلوی شکست و فروپاشی حکومت آنان را بگیرد.”

در سال 1987 و با آغاز انتفاضه اول “اونیری” مقاله ای را با عنوان “ضربه کشنده” نگاشت و تاکید کرد: «با وجود آنکه نیروهای اسرائیلی از خشونت و قدرت در برخورد با فلسطینیان استفاده می کنند، ولی ادامه انتفاضه در ذات خود به معنای پیروزی فلسطینیان و ناتوانی نیروهای اسرائیلی در مهار انتفاضه است و از همین رو، برای خاموش کردن آتش انتفاضه باید به توافق نامه اسلو و دیگر توافق نامه های صلح پناه برد.”

اونیری که خود یکی از برجسته ترین نویسندگان و روزنامه نگاران “اسرائیلی” به شمار می رود و به بررسی موشکافانه واقعیت های موجود در جامعه صهیونیست می پردازد، در مقاله ای که با عنوان “بزرگ ترین غائب” نگاشته است، به مسائلی که پیش از این گفتیم، می پردازد و می گوید که واژه صلح یکی از منفورترین واژه ها در فرهنگنامه صهیونیسم است تا جایی است که محال است که یک سیاستمدار در “اسرائیل” از آن استفاده کند.

این نویسنده صهیونیست برای اثبات مدعایش به موضع احزاب “اسرائیلی” در قبال صلح می پردازد و می گوید: «حزب کادیما که این همه در مورد امید و امید و امید صحبت می کند، توضیح نمی دهد که منظورش از این امید چیست. از سوی دیگر، آن حزبی که از قدرت صحبت می کند که تبعا جایی از صلح در برنامه هایش نیست. حزب لیکود هم که سخنی از صلح به میان نمی آورد زیرا تنها چیزی که بنیامین نتانیاهو با آن آشناست همان ایجاد رعب و وحشت در قلوب همگان است. از همین رو، واژه صلح از دایره راهکارهای موجود در اندیشه ژنرال های کهنه کار صهیونیست بیرون می رود؛ ژنرال هایی که حماس و تشکیلات خودگردان را تهدیدی استراتژیک برای وجود “اسرائیل” می دانند.»

اونیری در ادامه بحث خود در رابطه با موضع احزاب صهیونیستی در قبال صلح می گوید: «از همه مضحک تر وضعیت حزب میرتس است. این حزب در گذشته یکی از اصلی ترین احزاب سکولار و داعیه دار گفتگو و صلح بود، ولی در جریان انتخابات اخیر وضعیتش کاملا تغییر کرد و کلیپ تبلیغاتی اش عبارت از تصویر زنان و مردان صهیونیستی بود که عریضه های خود را در داخل دیوار ندبه می گذاشتند. در این کلیپ یک زن دعا می کرد که موفق به کسب یک مدرک دانشگاهی شود؛ یک همجنس باز خواستار ازدواج با فلان همنوع خودش بود؛ یک پدربزرگ از خدا می خواست که مالی به او بدهد تا بتواند برای نوه هایش هدیه بخرد؛ یک خانم مسیحی که درخواستش از خدا آن بود که او را به عنوان یهودی بپذیرند؛ یک مادر که آرزو می کرد بتواند فرزندانش را به مهد کودک بفرستد و یک زن که آرزوی جدایی از همسرش را داشت. سوال اینجاست بر اساس دیدگاه مسئولان تبلیغات انتخاباتی میرتس چه چیزی را هیچ کس تمنا نمی کرد؟ درست گفتید جواب این پرسش صلح است.»

اونیری از این همه نتیجه می گیرد که در حال حاضر بیشتر صهیونیست ها تحقق صلح را یک توهم می دانند که در عرصه واقعیت قابل دست یابی نیست و حزبی که در مورد صلح سخن می گوید، در عالم توهم و خیال [هپروت] سیر می کند و احمقانه تر از همه تصور آن است که یک حزب عرب ها را دوست دارد و آیا احمقانه تر از این هم وجود دارد؟

اونیری در ادامه به مسئله اجماع در میان صهیونیست ها می پردازد و می گوید: «نکته ای که تمامی احزاب صهیونیست بر آن اجماع دارند، تشکیل یک دولت یهودی است که اکثریت در آن متعلق به یهودیان است، دولتی که موید تفکر عقب نشینی و در اندیشه ترسیم مرزهای نهایی “اسرائیل” به صورت یک جانبه باشد. به نظر این احزاب مرزهای نهایی این کشور اراضی واقع در منطقه میان دیوار حائل و خط سبز را نیز در بر می گیرد و علاوه بر آن دشت اردن، قدس بزرگ که شامل مجتمع های شهرک نشینی “معالیه آدومیم” و مناطق واقع در میان این شهرک و شهر قدس و همچنین مجتمع های شهرک نشینی “آریل”، “الفی منشی”، “مودیعین عیلیت”، “گوش عتصیون” و مناطق ویژه امنیتی را نیز در خود جای خواهد داد. با این همه اولمرت بر عدم ترسیم مرزهای نهایی تاکید دارد و با این کار دیگر محدوده وجود مجتمع های شهرک نشینی مشخص نخواهد بود؛ به هر حال چیزی که در این میان کاملا روشن است، تصمیمی است که مسئولان دولت عبری در مورد الحاق بیش از نیمی از کرانه باختری در سر می پرورانند، ولی نتانیاهو پا را از این هم فراتر می گذارد و بر این باور است که پذیرش این مرزها در حکم خیانت و تسلیم در برابر عرب هاست و لیکود خود اندیشه دیگری دارد و بر اساس نقشه ای که این حزب برای تعیین مرزهای نهایی تعیین کرده است، دیوار حائل تا قلب کرانه باختری کشیده خواهد شد.»

این همان تصویری است که یوری اونیری از تفکر صهیونیست ها ارائه می دهد و نقطه محوری این تفکرات با وجود اندکی تفاوت باز هم یکسان است. بی گمان شهرک نشینان صهیونیست وضعیتی مشابه مهاجران استعمارگر صلیبی دارند و حفظ امنیت دغدغه اصلی آنان است و دیگر توانایی اندیشیدن به صلح را ندارند. حالت جنگ یک حالت روانی حاکم بر تفکر و احساس آنان است که دلیل آن را هم باید در اقدامات شان جستجو کرد؛ آنان سرزمینی را اشغال کرده، مردمانش را آواره ساخته اند و گمان می برند مسئله تمام شده است و ساکنان اصلی این سرزمین دیگر به سرنوشت شان تن داده و گردن نهاده اند، ولی مقاومت فلسطین نشان داد که صهیونیست ها سخت در اشتباهند و با این وجود باز هم صهیونیست ها به جای آنکه در صدد تعامل با واقعیت های موجود باشند، گمان کردند آن چیزی را که نمی توان با زور گرفت، باید با زور بیشتر گرفت (البته به قول شارون). از همین رو، احزاب صهیونیستی همان طور که از آتش دوری می گزینند، از واژه “صلح” نیز دوری می کنند؛ البته در این میان افرادی در دو طرف (عربی و غربی) وجود دارند که همچنان شعار صلح را سر می دهند و بر ضرورت حل مشکل از طریق مذاکره با حکومت غاصب صهیونیست که حتی از استفاده از واژه “صلح” هم ابا دارد، تاکید می کنند.

    منبع: روزنامه الاتحاد چاپ امارات

لینک کوتاه:

کپی شد