چهارشنبه 30/آوریل/2025

نگاهی به اوضاع نابسامان فلسطين

سه‌شنبه 26-دسامبر-2006

پس از انتشار خبر دیدار ابو الغیط و محمود الزهار وزرای خارجه فلسطین و مصر، برخی امیدوار شدند که این دیدار سر آغاز بهبود روابط میان مصر و حماس باشد، اما این حادثه ما را بر آن می دارد که به چند حادثه که عرصه فلسطین پس از انتخاب دولت جدید در اواخر فوریه گذشته شاهد آن بود اشاره کنیم.

 (1)

اوری اونیری از نویسندگان برجسته رژیم صهیونیستی در مقاله ای که هفته گذشته در پایگاه اینترنتی خود منتشر کرد، یادآور شده است که هیچ یک از احزاب صهیونیستی در اثنای تبلیغات انتخاباتی پارلمانی رژیم صهیونیستی از کلمه صلح یادی نکردند. در این بین حتی احزاب چپگرای صهیونیستی که جزو “کبوترهای” صلح لقب گرفته اند و هواداران و حامیان آنان در بلاد ما مدعی اند که آنها حامیان صلح با فلسطینیان و عرب ها هستند نیز هیچ سخنی از این موضوع به میان نیاوردند. پرسش این است که چرا چنین شده است؟ داستان طولانی است و خلاصه اش این است که “اسرائیل” از زمان به قدرت رسیدن شارون احساس کرده است که وضعیت راهبردی اش در منطقه مناسب است و به همین سبب فکر می کند که نیازی به امضای توافق صلح با فلسطینیان ندارد و می تواند صلحی را که خود می پسندد به آنان تحمیل کند و اطمینان دارد که دولت آمریکا نیز از این رژیم پشتیبانی می کند و جهان عرب نیز ساکت و پیرو دیکته های آمریکاست.

روز جمعه گذشته هنگامی که اظهارات احمد ابو الغیط وزیر امور خارجه مصر را می خواندم این سخنان اونیری را به یاد آوردم. ابو الغیط گفته بود که مذاکره و گفت و گو “تنها زبان” مورد استفاده جهت حل مناقشه فلسطینی ـ “اسرائیلی” است. (آیا درست تر و دقیق تر نبود که بگوید “مناقشه عربی ـ اسرائیلی”، چرا که “اسرائیل” همچنان اراضی کشورهای سوریه و لبنان را در اشغال دارد و امنیت ملی کشورهای عربی را تهدید می کند؟) هنگامی که این سخنان را در کنار یکدیگر قرار دادم، تفاوت آشکار شد. اگر همه صهیونیست ها حتی میانه روترین آنها کلمه “صلح” را از تبلیغات خود حذف کرده اند، چگونه می توان مذاکره را تنها زبان و راه گفت وگو با آنان دانست؟ آیا این بدان معنا نیست که مشکلی که عرب ها با آن مواجه اند این است که در حقیقت یک شریک “اسرائیلی” علاقه مند به صلح وجود ندارد تا با وی مذاکره و گفت و گو شود؟ ( جالب این است که صهیونیست ها مدعی چیز دیگری هستند!)

نکته جالب دیگر این است که تصمیم به تحریم کابینه و دولت حماس و گرسنه ساختن فلسطینیان و محاصره آنان، از سوی رژیم صهیونیستی گرفته شد و آمریکا هم آن را پذیرفت و آن را به اروپایی ها و سازمان ملل هم تحمیل کرد. ساقط کردن حکومت سابق عراق هم خواست “اسرائیل” بود و اصلی ترین برنده و محرک این تحول هم همین رژیم بود. این رژیم اکنون هم بیش ترین هیاهو و جنجال را علیه برنامه هسته ای ایران در جهان به راه انداخته است و شواهد حاکی از آن است که این رژیم دست کم درباره سرنوشت خاورمیانه، همه تصمیم گیری های بین المللی را تحت سیطره دارد.

در همین راستا، به یاد می آورم که سران کشورهای عربی در گذشته تکرار می کردند که “چیزی را می پذیرند که فلسطینی ها بپذیرند” این همان شعاری بود که  با آن همه امتیازاتی که در قضیه فلسطین به دشمن داده شد، توجیه گردید، اما هنگامی که فلسطینی ها در انتخابات اخیر به جنبش حماس رای دادند و اعلام کردند که زمام امور فلسطین را به دست این جنبش می دهند، مشاهده شد که این شعار همیشگی عرب ها تغییر کرد و اکنون می گویند ” در مساله فلسطین چیزی را که آمریکا بپذیرد، می پذیریم”! برای نمونه هفته گذشته دولت سوئد به یکی از وزرای دولت حماس مجوز شرکت در همایشی درباره آوارگان را که در استکهلم برگزار می شد، داد، اما در همین زمان دولت مراکش ویزایی را که سفارت این کشور در دمشق به دو تن از رهبران حماس برای شرکت آنان در کنگره ملی عربی ـ در دار البیضاء ـ داده بود، پس گرفت!

 (2)

از زمانی که محمود عباس (ابومازن) در سال 2004 میلادی قدرت را در تشکیلات خودگردان به دست گرفت، رژیم صهیونیستی به بهانه عدم وجود شریک فلسطینی، او را نادیده گرفت. هنگامی که شارون در زمان نخست وزیری اش با وی دیدار کرد همه منابع خبری رژیم صهیونیستی اتفاق نظر داشتند که این دیدار موفقیت آمیز نبود و شارون هیچ امتیازی به ابومازن نداد و چیزهایی به او گفت که برایش هیچ خوشایند نبود. این وضع به ما امکان می دهد که بگوییم اقدام رژیم اشغالگر قدس برای نادیده گرفتن ابومازن و سپس ناتوانی و شکست کابینه اش، یکی از عواملی بود که فلسطینیان را از وی مأیوس کرد و همین امر نیز در افزایش حمایت عمومی از حماس مؤثر افتاد به این امید که این جنبش جایگزین مناسب تری از جنبش فتح باشد. هنگامی که دولت حماس با انتخابات بر سر کار آمد، وضعیت کاملا دگرگون و ابومازن در محاسبات رژیم صهیونیستی و جهانی به شخصیتی محوری بدل شد و کسی که ماه های گذشته کاملا مطرود بود به نمادی مهم و شخصیتی مورد توجه تبدیل شد و حتی کار به آنجا رسید که تنها رهبر فلسطینی لقب گرفت که “اسرائیلی ها” و غربی ها حاضرند با او تعامل داشته باشند!

این تحول غیر منتظره از سوی دیگر می تواند دو تفسیر داشته باشد، یکی اینکه توجه به ابومازن به معنای علاقه به وی و قائل شدن ارجحیت برای وی نیست، بلکه مکر و فریب جدید و مخالفت با دولت حماس است. تفسیر دیگر این است که تماس هایی پنهانی میان فرستادگان صهیونیست ها و تیم ابومازن در ماه های پیش از برگزاری انتخابات صورت پذیرفت که هدف از آن دستیابی به توافق نهایی بر سر قضیه فلسطین متناسب با خواست و نگرش صهیونیست ها برای تعیین نهایی مرزها بود تا به این وسیله پرونده برای همیشه بسته شود (توجه شود که در چنین وضعی همه آنچه را فلسطینی ها قبول دارند، می پذیرند!) اما نتایج انتخابات کاملا غیر منتظره بود و همه چیز را دگرگون ساخت و این توطئه را کاملا با شکست روبرو کرد و حداقل تا اطلاع ثانوی بحثی از آن به میان نمی آید.

همین شیوه با سازمان آزادیبخش تکرار شد و درست همان طور که صهیونیست ها “ابومازن” را در طول زمامداری اش نادیده گرفته بودند و مدتی بعد بر توجه به وی و اهمیت وی تاکید کردند، ساف نیز که در طول سال های گذشته همیشه مطرود بود و نادیده انگاشته می شد و تلاش ها و اقدامات زیادی برای کاهش نقش این سازمان انجام گرفت، پس از انتخاب حماس به یکباره نهادی مهم و مرجع معرفی شد که باید به نقش آن توجه و مشروعیت آن به عنوان ظرفی برای همه فلسطینیان پذیرفته شود.

بر کسی پوشیده نیست که از زمان امضای توافق اسلو رهبری فتح تلاش بسیاری برای حذف ساف و در مقابل تقویت موقعیت تشکیلات خودگردان مبذول داشت. برای نمونه تصمیم گرفته شد صندوق ملی فلسطین که یکی از نهادهای مهم زیر مجموعه ساف به شمار می آمد زیر نظر وزارت دارایی تشکیلات خودگردان درآید و در نهایت دفتر این صندوق در تونس بسته شد. تصمیم به الحاق سفارتخانه ها و نمایندگی های دیپلماتیک فلسطین به وزارت امور خارجه تشکیلات خودگردان در رام الله و حذف نظارت دایره سیاسی ساف در تونس بر آن یکی دیگر از این نمونه هاست. در این تصمیم همه اختیارات دایره سیاسی از آن گرفته و منابع مالی آن حذف گردید تا آنکه این دایره حتی از پرداخت قبض های تلفن خود نیز عاجز شد. اختلافاتی را که پس از تصمیم رئیس تشکیلات خودگردان و ناصر القدوه وزیر امور خارجه سابق این تشکیلات درباره ایجاد تغییراتی در کادر دیپلماتیک فلسطین میان آن دو تن از یک طرف و فاروق قدومی از طرف دیگر پدید آمد و قدومی از سفرای فلسطین خواست که محل کار خود را ترک نکنند، از آن جمله است. قدومی در آن زمان ابومازن را به غصب نهادهای ساف و حذف آنها برای تقویت تشکیلات خودگردان و نهادهای فاسد آن، متهم کرد.

تازه ترین اقدام در جهت محدود کردن ساف این بود که ابومازن کمیته ای برای مذاکره با رژیم صهیونیستی تشکیل داد و وزرای سابق امور خارجه و دارایی و رئیس مجلس قانونگذاری سابق تشکیلات خودگردان را به عضویت آن درآورد و صائب عریقات نیز به ریاست آن منصوب شد. این امر موجب شد که مذاکره در نهاد ریاست تشکیلات خودگردان منحصر گردد و نقشی برای ساف در نظر گرفته نشود به جز آنکه رئیس این سازمان به نمایندگی از آن نتیجه هر مذاکره ای را امضا می کند!

در مذاکرات گروه های فلسطینی در ماه مارس سال 2005م. که در مصر برگزار شد، توافق شد که گام هایی در جهت بازسازی ساف برداشته شود تا این سازمان به نماینده واقعی ملت فلسطین تبدیل شود. اما این توصیه هم در طول سال گذشته نادیده گرفته شد و هیچ اقدام عملی برای بازسازی این سازمان انجام نگرفت.

اتفاق جالب پس از پیروزی حماس در انتخابات شکل گرفت و به ناگاه همه به یاد آوردند که سازمان آزادیبخشی وجود دارد و این سازمان مهم است و باید در امور فلسطین نقش ایفا کند، زیرا مرجعی است که هیچ کس حق نادیده گرفتن آن را ندارد. اما هنگامی که علت این توجه ناگهانی را بررسی می کنیم، در می یابیم که این سازمان که40 سال پیش تأسیس شد و جنبش فتح قدرت را در آن در اختیار دارد و به واسطه آن می تواند اکثریت حماس را که در مجلس قانونگذاری کسب کرده است، به چالش بکشد.

 (3)

موضوع اختیارات یکی دیگر از این مسائل است. در طول سال هایی که ابو عمار رئیس تشکیلات خودگردان و ابومازن نخست وزیر بود، ابومازن تلاش زیادی کرد تا اختیارات را از دست ابوعمار بگیرد تا آنکه بتواند به وظیفه خود به عنوان نخست وزیر عمل کند. او در این تلاش ها تنها نبود و فشارهای عربی و حتی آمریکا نیز وی را همراهی می کرد تا بتواند اختیارات را کسب کند و در نهایت هم موفق شد. اما تفاوت اینجاست که پس از آنکه حماس قدرت را در تشکیلات خودگردان به دست گرفت و مسئول تشکیل کابینه شد، ابومازن که در زمان نخست وزیری اش برای کسب اختیارات بیشتر از ابو عمار تلاش زیادی کرده بود، یک بار دیگر تلاش کرد تا این اختیارات را از نخست وزیری و کابینه (جدید) سلب و به دایره ریاست تشکیلات خودگردان اضافه کند و اکنون اداره امور مالی، خارجه، سازمان های امنیتی و گذرگاه ها و مرزها و اداره اراضی و رسانه ها (رادیو و تلویزیون) را به دست خود گرفته است و در تازه ترین اقدام، مسئولیت اداره امور حج و زیارت را از وزارتخانه اوقاف به نهاد ریاست تشکیلات خودگردان منتقل کرد و زیر نظر خود قرار داد!

این اقدامات، وضعیت متفاوتی را ایجاد کرده است و اکنون در فلسطین دولتی بر سر کار است که همه مسئولیت ها را بر عهده دارد، اما هیچ اختیاری ندارد و نهادی که همه اختیارات را در دست گرفته است، هیچ مسئولیتی نمی پذیرد.

این موضوع اگر موجب تردید نشود، موجب حیرت خواهد شد، زیرا مضاف بر آنکه همه اختیارات از کابینه منتخب سلب شده و به “دولت در سایه” انتقال یافته است، اقدامات دیگری در همین راستا صورت می پذیرد که هیچ توجیهی ندارد. برای نمونه در روزهای آخر فعالیت کابینه و مجلس گذشته و اندکی پیش از آنکه دولت جدید قدرت را به دست بگیرد، بیش از 15 هزار نفر به استخدام سازمان های امنیتی در آورده شدند، مضاف بر آنکه 8 نفر به عنوان سرپرست وزارتخانه ها و بیش از 100 نفر به عنوان مدیر کل انتخاب شدند. هدف از این اقدامات ترفیع درجه و پخش کردن اعضای جنبش فتح در سازمان های دولتی بود، اما همزمان مشکلات زیادی را بر دوش نهاد برنامه ریزی و بودجه فلسطین که هیچ پولی در کف ندارد، می افزاید. داستان مجلس قانونگذاری سابق هم که مجموعه ای از لوایح و قوانین را در جلسه استنثنایی اخیر خود تصویب کرد تا تحرکات کابینه جدید را در انتصاب ها و نهادهای نظارتی کاهش دهد، بر هیچ کس پوشیده نیست. (بد نیست بدانیم که همین مجلس که فتح در آن اکثریت داشت لایحه ای به تصویب رساند که بر اساس آن همه نمایندگان دوره قبل پس از پایان دوره مسئولیت خود، همان دستمزدی را که در زمان نمایندگی دریافت می کردند (ماهی 3 هزار دلار) دریافت می کنند!)

 (4)

پرسش های زیادی درباره علت تلاش هایی که برای غرق کردن اقتصاد فلسطین در بدهی ها صورت گرفته است، وجود دارد. این بدهی ها یا از طریق اخذ وام از بانک ها و بخش خصوصی صورت می گرفت یا آنکه از صندوق غرامت های جنگ خلیج اخذ می شد. کار به جایی رسید که اسناد ارزی تشکیلات خودگردان و اموال کشورهای کمک کننده هم به یغما رفت. هنوز مشخص نیست که آیا این اقدامات از سوء مدیریت سرچشمه گرفته است یا آنکه سوء قصدی در کار بود، اما من برخی از این صحنه های مضحک را مورد ارزیابی قرار دادم از آن جمله موضوع خرید یک خودروی ضد گلوله به وسیله رئیس سابق مجلس قانونگذاری به قیمت 240 هزار یورو بود.این حادثه را با حادثه ای که برای نخست وزیر کنونی یعنی آقای اسماعیل هنیه رخ داد، مقایسه کردم. اسماعیل هنیه پس از انتخاب به عنوان نخست وزیر دو سوم از دستمزد مصوب خود را دریافت نکرد و تصمیم گرفت که تنها ماهی دو هزار دلار حقوق دریافت کند و هنگامی که قصد داشت یک مترجم ماهر در زبان انگلیسی را به استخدام درآورد تا در مصاحبه های مطبوعاتی همراه وی باشد، یکی از فلسطینیانی که برای خبرگزاری رویترز کار می کرد برای این منظور انتخاب شد. هنگامی که این جوان فهمید دستمزدش در خبرگزاری رویترز هزار دلار بیشتر از دستمزد نخست وزیر کنونی فلسطین است، تصمیم گرفت که در همان شغل سابق خود باقی بماند!

آنهایی که هر روز حلقه محاصره علیه دولت حماس را تنگ تر می کنند تا آشکارا کابینه حماس را ساقط کنند، به فکر روز پس از تحقق خواسته خود نیستند، زیرا آنان امیدوارند که با این کار، این آخرین دولت حماس باشد. بیش ترین نگرانی من در آن است که پس از سقوط کابینه حماس، هرج و مرج و نابسامانی همه جا را فرا گیرد و حکومت حماس آخرین حکومت فلسطینی در اراضی اشغالی فلسطین باشد.

 منبع: روزنامه الخلیج چاپ امارات

لینک کوتاه:

کپی شد