چهارشنبه 30/آوریل/2025

شيخ جمال منصور نماد انديشه و ايمان و مدرسه دعوت اسلامی

پنج‌شنبه 28-دسامبر-2006

 ریزش اشک ها از چشمان ده ها هزار فلسطینی که در مراسم تشییع پیکر هشت شهید شهر نابلس شرکت کرده بودند، بیهوده و بی علت نبود. آنها میزان خسارتی را که فلسطین و حتی جهان اسلام و عرب با شهادت شیخ جمال منصور عضو رهبری سیاسی جنبش مقاومت اسلامی حماس متحمل شده بود، دریافته بودند.

این رهبر شهید حتی در سخت ترین شرایط تبسم را فراموش نمی کرد. هر گاه یکی از دوستان با مشکلی مواجه می شد و احساس دلتنگی می کرد به نزد او می آمد، زیرا هم نشینی و مجالست با او عزم و اراده را تقویت و همت ها را استوار می کرد. بسیاری از مردم نیز در مواجهه با مشکلات به نزد او می رفتند تا از راهنمایی ها و نصایح و مشورت های او بهره مند شوند.

شیخ جمال منصور عقل و دل را بر محبت دین و میهن و هویت اسلامی تربیت می کرد.

او اندیشه و وجود و کوشش خود را صرف تربیتی مردانی مجاهد در میان این امت کرد تا در یک دست قرآن و در دست دیگر سلاح بگیرند. او مفهوم وحدت را به دور از حزب و گروه گرایی تنگ و تاریک، تجسم بخشید و چراغ و نوری بر فراز راه همبستگی و یکپارچگی و جانفشانی و ایثار بود.

 روستای سلمه و اردوگاه بلاطه

جمال منصور در محله شمالی اردوگاه بلاطه در شرق نابلس به دنیا آمد. تقدیر بر آن بود که او به دور از شهر و دیار اصلی خود یافا زندگی کند. اشغالگران صهیونیست خانواده اش را از آن منطقه رانده بودند و هنگامی که شیخ جمال متولد شد خود را در اردوگاهی دور از شهر و دیار و کاشانه اصلی خود یافت. دوران کودکی و نوجوانی اش با تحصیل در مدارس سازمان “اونروا” گذشت. در خانه محقر خانواده شیخ، اتاق کوچکی به او اختصاص داشت که مساحتش فقط چهار متر بود. در نوجوانی به عضویت جماعت اخوان المسلمین فلسطین در آمد و پس از آن برای ادامه تحصیل به دانشگاه ملی النجاح شهر نابلس رفت و در سال های 1978 ـ 1982 در آنجا به تحصیل در رشته حسابداری و مدیریت بازرگانی مشغول بود. او تلاش کرد که در خارج از فلسطین ادامه تحصیل دهد، اما اشغالگران به بهانه های امنیتی مانع از این کار شدند. او در دوران تحصیل ریاست انجمن اسلامی دانشگاه را بر عهده داشت، انجمنی که ممتازترین گروه دانشجویی در دانشگاه النجاح به شمار می آمد. او همچنین گروهی از دانشجویان مسلمان فلسطینی را در قالب “جمعیت اسلامی دانشجویان فلسطین” ساماندهی کرد. پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه النجاح در بازار سبزی فروشان نابلس به کار حسابداری مشغول شد و همزمان در هتلی در داخل اراضی اشغالی 1948م. نیز به کار مشغول بود. در آنجا بود که زبان عبری را به خوبی آموخت. شیخ جمال در دوران جوانی همچنین در یک شرکت پیمانکاری نیز کار کرده است و نمایندگی سازمان “امداد اسلامی” را در کرانه باختری بر عهده داشت. او نیازمندی های خانواده های اسیران و شهیدان و کودکان بی سرپرست و مجروحان را برآورده می کرد. او نخستین دفتر امداد را در کرانه باختری برای همین منظور راه اندازی کرد و در نوشتن و گزارش و مقاله نویسی برای شماری از روزنامه ها و مجلات نیز ید طولایی داشت.

 فلسطین آرزوی بزرگ او بود

نهضت اسلامی منطقه نابلس از خانه کوچک این شیخ مجاهد در اردوگاه بلاطه گسترش یافت و گروهی از جوانان مخلص نور این دعوت را به نقاط دیگر فلسطین گسترش دادند. شهید تمایل زیادی به تقویت بنیه علمی خود داشت و به همین منظور کتابخانه بزرگی در خانه اش تاسیس کرد که کتاب های مرجع و مهمی را در آن گرد آورد. او چنان به مطالعه علاقه مند بود که مدتی بعد در بسیاری از مسائل سرآمد اقران خود شد.

این شیخ از کودکی تلاش کرد که آگاهی خود را در همه علوم و اخلاق و اجتهاد به کمال برساند و همین امر موجب شد که اندیشه اش توان پذیرش غم همه فلسطینیان را داشت. فلسطین بزرگ ترین هم و غم او بود و با تمام وجودش برای آزادی این سرزمین تلاش می کرد.

 دستگیری و تبعید

انتفاضه اول در سال 1987 میلادی آغاز شد. شیخ جمال نخستین بار در همین انتفاضه دستگیر و به “بازداشت اداری” محکوم شد. روزی که شش ماه مدت محکومیت اداری اش به پایان رسید، اشغالگران یک بار دیگر مدت بازداشت او را تمدید کردند و به این ترتیب یک سال کامل از عمر خود را در زندان صهیونیستی النقب سپری کرد. کمتر از یک ماه از آزادی او نگذشته بود که بار دیگر دستگیر و به سه ماه بازداشت اداری محکوم شد. اشغالگران سال 1990 نیز او را بازداشت کردند، اما این بار حتی هیچ اتهامی علیه وی وجود نداشت.

بیست و پنج روز پس از آزادی در 19/3/1990 میلادی بار دیگر او را به زندان افکندند و این بار هم سه ماه در زندان ماند و در 27/6/1990 آزاد شد.

چند هفته از آزادی اش سپری نشده بود که باز هم صهیونیست ها به خانه اش یورش بردند و او را به زندان افکندند. پس از سه ماه بازداشت او را به اتهام عضویت در تیم های مقاومت مورد بازجویی سخت قرار دادند، اما شیخ حتی یک کلمه هم در این باره اعتراف نکرد و بازجوهای سازمان مخوف شاباک را با این کار ناکام گذاشت. شیخ جمال در 21/5/1991 از زندان صهیونیست ها آزاد شد. چند ماه پس از آن، روزی چشمش به خبری در یکی از روزنامه ها افتاد که در آن گزارشی از ربوده شدن یک افسر صهیونیست به نام نسیم تولیدانو از اعضای یگان موسوم به “مرزبانان” منتشر شده بود. او خود را آماده زندان کرد، زیرا می دانست که اسحاق رابین نخست وزیر رژیم صهیونیستی پس از هر بار عملیات مبارزان فلسطینی، عملیاتی علیه ملت فلسطین اجرا می کند. به دستور رابین به همراه 415 نفر دیگر از رهبران و اعضای برجسته جنبش های اسلامی حماس و جهاد اسلامی فلسطین به روستای مرج الزهور در جنوب لبنان تبعید شد و یک سال کامل را در این منطقه سپری کرد. پافشاری آنان بر خودداری از رفتن به لبنان و صدور قطعنامه 799 سازمان ملل، موجب شد که آنان بار دیگر به فلسطین بازگردانده شوند و از آن پس لغت تبعید فلسطینیان از سرزمینشان از لغتنامه ها حذف شد.

شیخ جمال در مدت یک سال ریاست کمیته علمی اردوگاه مرج الزهور را بر عهده داشت. صهیونیست ها پس از آنکه ناچار به بازگرداندن این گروه از مرج الزهور شدند آنها را به زندان های مخوف خود افکندند و شیخ جمال را به اتهام ریاستش بر کمیته علمی اردوگاه مرج الزهور و تالیف کتابی در تبعید مورد بازجویی قرار دادند. پس از پایان بازجویی به زندان الفارعه و از آنجا به مجدو و پس از آن به زندان شهر نابلس منتقل شد. شیخ در سال 1994 از زندان آزاد شد، اما یک بار دیگر و در کمتر از چند ماه پس از آزادی، بار دیگر به زندان افتاد و برای بازجویی به زندان عسقلان منتقل شد.

پس از تأسیس حکومت خودگردان نیز شیخ جمال از بازداشت رهایی نیافت و تشکیلات خودگردان او را در اثنای رفتنش به مسجد الروضه شهر نابلس دستگیر کردند و سی و سه روز را در سلول های انفرادی نگه داشتند. اندکی بعد شیخ جمال سلیم و جمال الکاید را نیز به همان سلول ها آوردند، اما پس از مدتی آن دو را از آنجا بردند و باز هم شیخ جمال در انفرادی تنها ماند.

وضع زندان های تشکیلات خودگردان دست کمی از وضع اسفناک زندان های صهیونیستی برای مبارزان فلسطینی نداشت. سازمان های امنیتی فلسطینی حتی به خانواده شیخ نیز اجازه نمی دادند که با ایشان ملاقات کنند. تشکیلات خودگردان مدتی بعد تحت فشار افکار عمومی ناچار شد شیخ جمال منصور را آزاد کند، اما باز هم در تاریخ 4/9/1997 او را به زندان سپرد. شیخ از این اقدام تشکیلات خودگردان شگفت زده شد و از علت آن پرسید، اما در پاسخ به او گفتند که دلیلی برای بازداشتش ندارند و موضوع فقط نوشیدن یک فنجان قهوه است! ایشان در زندان ما تا آنکه در 28/10/ 2000 میلادی یعنی در ابتدای انتفاضه مبارک الاقصی از زندان حکومت خودگردان فلسطین آزاد گردید.

مقامات تشکیلات خودگردان بعدها گفتند که علت نزدیک به سه سال زندانی شدن شیخ، مصاحبه شیخ جمال با یک روزنامه بود که به مزاق مقامات خوش نیامده بود! اما هنگامی که موضوع بررسی شد، مشخص گردید که این ادعا عاری از صحت است. در آن زمان شیخ جمال را به سلول های انفرادی بردند و 14 روز تمام بدون بازجویی در سلول انفرادی ماند. پس از بازجویی نیز چند ماه در سلول انفرادی نگه داشته شد و بعد از آن بود که به زندان اریحا منتقل گردید. شیخ جمال در زندان اریحا و در اعتراض به وضعیت اسفناک بازداشت 23 روز اعتصاب غذا کرد.

او را به زندان جنید نابلس بازگرداندند و 35 روز در سلول انفرادی نگه داشتند. در این مدت بارها و بارها مردم برای آزادی شیخ اعتراض و تظاهرات و راهپیمایی و بارها در مقابل مجلس قانونگذاری در رام الله تحصن کردند و خواستار آزادی او شدند. مادرش در همین مدت زندان، بیمار شد و بر اثر همان بیماری از دنیا رفت، اما تشکیلات خودگردان به شیخ اجازه نداد در تشییع جنازه مادرش شرکت کند.

هنگامی که جنگنده های رژیم صهیونیستی در تاریخ 28/10/2002 میلادی در بالای زندان جنید به پرواز درآمدند، شهروندان فلسطینی به این زندان حمله کردند و همه زندانیان از جمله شیخ جمال را از آنجا خارج ساختند. چند روز بعد، تشکیلات خودگردان رسما آزادی شیخ جمال منصور را تایید کرد.

 صبر و شکیبایی و فروتنی

یکی از هم سلولی های شیخ در زندان های اشغالگران می گوید: شیخ منصور روزانه یک ساعت ورزش می کرد. بسیاری از زندانیان تلاش کردند که در این عادت با او همراه شوند، اما توان ادامه نداشتند. شیخ جمال روزانه یک جزء از قرآن کریم را تلاوت می کرد و در ماه مبارک رمضان میزان تلاوت ایشان بیشتر می شد.

او می افزاید، شیخ جمال در مدت بازداشت همیشه به مطالعه کتاب های مختلف می پرداخت و همزمان مطالعه مجلات و روزنامه ها را نیز فراموش نمی کرد.

به رغم آنکه شیخ جمال منصور به عنوان یک رهبر شناخته شده بود، اما او در سلول از همکاری با برادران دیگر در چیدن سفره و غذا خودداری نمی کرد و از همه زودتر برای انجام این کار داوطلب می شد و اجازه نمی داد کسی به جای او به این کار دست بزند و همیشه و در همه حال فروتنی را رعایت می کرد.

شیخ پیش از خواب در سلول های مختلف به گفت و گو با هم سلولی ها می نشست و با آنان مزاح می کرد و به تجزیه و تحلیل خبرها می پرداخت. این کارها، او را در میان همه اسیران و زندانیان متمایز ساخته بود و به رغم آگاهی فراوان و دانش و تجربه زیادش، اما فقط هنگامی که با دیگر زندانیان مشورت می کرد، چیزی می نگاشت. او همه گفته های زندانیان را می شنید و هنگامی که نسبت به گفته ای نظری داشت، آن را با تواضع مطرح می کرد.

 دل به دست آوردن از جلب حمایت مهم تر است

شیخ جمال منصور پیش از شهادت تصمیم گرفته بود در مقطع فوق لیسانس به ادامه تحصیل بپردازد. او در این فکر بود که کتاب ها و مطالبی درباره نظام سیاسی فلسطین بنگارد.

یکی از دوستان روزنامه نگار شیخ جمال درباره ایشان می گوید: شیخ جمال دل هر کسی را که با او حشر و نشری داشت به دست آورد و شعارش همیشه این بود که ” دل به دست آوردن از جلب حمایت و همکاری مهم تر است”. این کارش او را به مدرسه ای برای نسل های متمادی فلسطین تبدیل کرد، کما این که مکتبی در تعامل و گفت و گو با همه اقشار جامعه و همه جریان ها ایجاد کرد.

 خانواده شکیبا و پارسا

اندکی پس از آنکه با خانم منا الزقه “ام بکر” ـ که یک دانشجوی دانشگاه بود و در یکی از مدارس دولتی شهر نابلس نیز تدریس می کرد ـ ازدواج کرد، زندگی اش وارد مرحله جدیدی شد. اندکی پس از ازدواجش، اشغالگران او را بازداشت کردند و دوران دستگیری هایش آغاز شد. اما همسر این شیخ مجاهد، چون خود او شکیبا و صبور بود. ایشان در راهپیمایی هایی که در حمایت از اسیران برپا می شد، نقش فعال و مؤثری داشت. هنگامی که شیخ به مرج الزهور تبعید شد، همسرش همزمان با تحمل فراقت شیخ و نگهداری از فرزندان کوچکش، نقشی محوری در برگزاری تظاهرات ها و راهپیمایی ها داشت و تلاش می کرد که به هر نحوی که ممکن است تبعید شدگان به مرج الزهور به دیار خود بازگردند.

ابتهاج و بیان و امان و بکر و بدر الدین در این خانه تربیت شدند و از پدر مجاهد خود درس های زیادی در مقاومت و پایداری و استقامت آموختند. آنها هم طعم تلخ زندان را چشیده بودند و هم طعم بد تبعید را. چشیدن شیرینی آزادی و بازگشت پدر نیز خود حکایت دیگری دارد که البته با مراسم تشییع پیکر پدر مجاهد و شهیدشان، هنوز خاتمه نیافته است، مراسمی که فلسطین کمتر شاهد نمونه مشابهی از آن بوده است.

 شب شهادت

ام بکر همسر شهید منصور می گوید: شهید شب قبل از شهادت دیر خوابید و فردای آن روز صبح زود با شنیدن صدای فریاد بدر از خواب برخاست و آن را برای من آورد و از من خواست در کنارم بخوابد. من از این سخنش چنین فهمیدم که قصد وصیت کردن دارد. او علاقه داشت کنیه بدر را “ابو النور” بگذاریم، زیرا این کنیه به شهید صلاح دروزه “ابو النور” از رهبران بلندپایه حماس و دوست بسیار نزدیک شیخ جمال که مدتی پیش از شهادت شیخ جمال شهید شده بود، اختصاص داشت”. شیخ جمال در روز شهادتش، نماز ضحی خواند و گفت: امشب خواب عجیبی دیده ام. خواب دیدم که ما به یک کاخ بسیار بزرگ رفته ایم که اتاق های زیادی دارد و چند نفر هم می خواستند که مرا به داخل کاخ ببرند، اما من به آنها گفتم که نیازی به این کار نیز، زیرا این کاخ مال من است و همسر من هم در داخل به طبابت مشغول است و شمار زیادی از زنان هم در داخل سالن بسیار بزرگ کاخ گرد آمده بودند.

ام بکر به نقل از همسرش شیخ جمال منصور می افزاید، شیخ ادامه داد که در آخر خواب هم خودش را به همراه ما در داخل یک اتاق دیده است.

شیخ جمال صبح روز شهادت از همسرش خواست که به نزد ام النور (همسر شهید صلاح دروزه) برود و او را دلداری دهد. شیخ از بکر نیز خواست که همراه او به دفترش برود و بکر هم فورا خودش را آماده کرد، اما شیخ اندکی بعد از بردن بکر منصرف شد و گفت که امروز کار زیادی دارد و در آینده او را به دفترش خواهد برد. شیخ جمال معمولا خودروش را در کاراجی خارج از خانه نگه می داشت، اما آن روز با محافظش تماس گرفت و از او خواست که خودرو را به پارکینگ خانه اش منتقل کند و در نزد همسرش بگذارد. ایشان سپس به سلمانی رفت و موی سر و صورت خود را کوتاه کرد. پس از آن به دفترش رفت تا در ساعت یازده کارش را به پایان برساند، زیرا در روزهای آخر به دلایل امنیتی نمی توانست زمان زیادی در دفتر بماند. دو ساعت و نیم از حضورش در دفتر کارش نگذشته بود که بالگردهای آپاچی دفتر را هدف موشک قرار دادند.

 بوی عطر

شیخ جمال به شهادت رسید، اما به رغم آنکه پیکرش پاره پاره شده بود، اما بوی عطر از لباس به مشام می رسید و به گفته همسرش تا یک هفته آن بو را از روی پیراهنش احساس می کرده است. جنایت ترور این رهبر مجاهد و شیخ جمال سلیم و چند فلسطینی دیگر از جمله دو روزنامه نگار و یک کودک، خشم فلسطینیان را بر انگیخت و آنها با برگزاری تظاهرات گسترده، خواستار انتقام از خون این شهیدان و ادامه انتفاضه شدند.

هنوز سخنان شیخ جمال که در مراسم تشییع پیکر شهید صلاح دروزه از رهبران بلندپایه حماس در کرانه باختری ـ که در عملیات ناجوانمردانه صهیونیست ها ترور شده بود ـ در گوش ما مانده است که می گفت: ای صلاح، ما به تو غبطه می خوریم، در شهادت از من پیشی گرفتی، با تو وداع نمی کنیم، بلکه می گوییم “به امید دیدار”.
 

لینک کوتاه:

کپی شد