چهارشنبه 30/آوریل/2025

مرگ شارون و زوال صهیونیسم

پنج‌شنبه 4-ژانویه-2007

همزمان با نامشخص بودن اوضاع جسمانی آریل شارون نخست وزیر رژیم صهیونیستی و آینده و سرنوشت سیاسی وی، بار دیگر اظهارنظرها و مناقشات در میان تحلیلگران و نویسندگان صهیونیست درباره آینده دولتی كه شارون در طول سال های طولانی گذشته نماد آن به شمار می رفت، از سر گرفته شده است. هر بار كه رژیم صهیونیستی با یك بحران شدید مواجه می گردد _ كه هر از چند گاهی نیز شاهد چنین بحران هایی در این رژیم هستیم _ چنین مناقشاتی طرح می شود.

برای نمونه با آغاز انتفاضه اول فلسطینیان در سال 1987م، “اسرائیل هارئیل” نماینده شهرك نشینان صهیونیست نگرانی خود را از هر گونه امتیاز دهی رژیم صهیونیستی كه موجودیت دولت (یهودی) را تهدید كند، اعلام كرد. (روزنامه جیروزالیم پست 30/1/1988). یكی از شماره های مجله آمریكایی نیوزویك نیز روی جلد شماره دوم آوریل سال 2002م. خود تصویری از “ستاره اسرائیل” (ستاره داود علامت پرچم رژیم صهیونیستی) را چاپ كرده بود كه در داخل آن نوشته شده است:”آینده اسرائیل، چگونه باقی می ماند؟”. این مجله با طرح صریح این موضوع این پرسش را مطرح كرد كه “آیا دولت یهود خواهد توانست به حیات خود ادامه دهد؟ به چه قیمتی و با چه هویتی؟”

از آن تاریخ زمان زیادی نگذشته بود كه آبراهام بورگ نویسنده و سیاستمدار برجسته رژیم صهیونیستی ( و از رؤسای سابق كنست) بار دیگر این قضیه را طرح كرد و ناامیدی خود را از آینده جریان صهیونیسم اعلام كرد و نوشت:”زوال صهیونیسم به دروازه های ما رسیده است و نسل ما آخرین نسل معتقد به صهیونیسم است”. (روزنامه یدیوت آهارانوت، 29 اوت 2003م)

فقط چند هفته بعد از آن بود كه یك نویسنده دیگر صهیونیستی به نام “یرون لندن” با انتشار مقاله ای در روزنامه صهیونیستی یدیوت آهارانوت (27/11/2003) نگرانی مشابهی ابراز داشت. این مقاله كه “عقربه های ساعت برای دولت اسرائیل به صفر نزدیك می شود” تاكید كرد “شمار زیادی از صهیونیست ها تردید دارند كه آیا دولت (عبری) 30 سال دیگر باقی خواهد بود؟”.

از آن زمان تاكنون موضوع زوال رژیم صهیونیستی از زوایا و ابعاد گوناگونی مطرح شده است و در هیچ یك از آنها روزنه ای از امید (برای بقای این رژیم) دیده نمی شود.

یك نویسنده صهیونیست به نام آری شاویت به تازگی با انتشار مقاله ای در روزنامه صهیونیستی هاآرتص كه در تاریخ 13/1/2006 منتشر شد، این پرسش را طرح كرده است كه آیا جریان صهیونیسم بدون شارون – كه در طول 50 سال گذشته نقشی بسیار حیاتی برای ادامه بقای دولت یهودی ایفا كرده است – قادر به ادامه حیات است؟ این نویسنده صهیونیست در پایان مقاله چنین نتیجه می گیرد كه “جامعه ای كه شارون از میان آن می رود قابلیت آن را دارد كه به آسانی به جنگ داخلی كشیده شود”.

بی گمان اظهارنظر درباره آینده رژیم صهیونیستی، تاریخ سرنوشتی را كه تجربیات شهرك سازی (و شهرك نشینی) مشابه به آن دچار شده است، در اذهان زنده می كند. از جمله مهم ترین این تجربیات، نظام نژادپرست سفیدپوستان در كشور آفریقای جنوبی است. این نظام ( بر خلاف آنچه هواداران چنین نظام هایی برای توجیه بقایش، آن را ترویج می كنند ) بدون آنكه قتل عام گسترده گروهی یا عملیات نسل كشی یا جنگ های داخلی در آن رخ دهد، سقوط كرد. در طول قرن های گذشته سیاه پوستان آفریقایی كه صاحبان اصلی آفریقای جنوبی بودند بر حق خود در برخورداری از مساوات و زندگی شرافتمندانه در سرزمین خود تاكید كرده اند و با تمام شیوه های سیاسی و فرهنگی و نظامی در مقابل تلاش برای به تسلیم واداشتن و حذف و به حاشیه راندن خود مقاومت كردند. پس از سال ها “گفت و گوی مسلحانه” با اقلیت سفید پوست حاكم بر این كشور، اقلیت سفید پوست دریافت كه با ابزارهای امنیتی یا نظامی نمی تواند به راه حلی دائمی دست یابد و به همین سبب به سرنگونی رژیم نژادپرست تن داد و حاكمیت را به نمایندگان اصلی ساكنان این كشور به رهبری نلسون ماندلا سپرد. ماندلا در مدت مبارزه خود به هیچ وجه و حتی در بدترین شرایط از حق ملت خود در بكارگیری مقاومت مسلحانه در مقابل شهرك نشینان نژادپرست كوتاه نیامد. این تفكر و اقدامات عملی در پی آن، نشان دهنده ظهور نظام جدیدی بود كه توانست همه شهرك نشینان سفید پوست را به شهروند دولتی متكثر از نظر دینی و نژادی و ملیتی، در بر بگیرد. این امر زمینه را برای مشاركت همگانی در روند تحولات سیاسی و برخورداری از همه حقوق دینی و نژادی خود بدون مطرح شدن رنگ پوست و نوع زبان یا جنسیت فراهم آورد.

الگوی آفریقای جنوبی می تواند نمونه مناسبی برای تحقق در فلسطین نیز باشد، زیرا با بالا گرفتن “گفت و گوی مسلحانه” نگهداری مجموعه شهرك های صهیونیست برای كشورهای استعماری كه حامی آن هستند، هزینه زیادی خواهد داشت و ممكن است كه شهرك نشینان صهیونیست نیز به این نتیجه برسند كه دیگر راه حل های نظامی و امنیتی كارگر نیست و راهی جز كنار گذاشتن نژادپرستی و ادعاهای ملی و مذهبی شان وجود ندارد. این امر نیازمند آن است كه مقاومت فلسطینیان به اشكال گوناگون و در راس آن مبارزه مسلحانه ادامه یابد و همزمان به شهرك نشینان صهیونیست به ویژه یهودیان شرقی (یهودیانی كه از مشرق زمین به فلسطین آمده اند) پیام داده شود كه راه حل عرب ها برای مسأله اشغال فلسطین به معنای كشتار یهودیان یا نسل كشی و نابودی آنان نیست و این ادعاها فقط از سوی رهبران صهیونیستی مطرح می شود. راه حل فقط آن است كه نظام و دولت نژادپرست از بین برود و جامعه ای جدید بر اساس اصول انسانی و دمكراتیك تشكیل گردد، زیرا دولت صهیونیستی خود اعتراف دارد كه دولت همه شهروندانی كه در داخل این سرزمین زندگی می كنند، نیست، بلكه دولت یهودیان همه جهان است كه در خارج این سرزمین زندگی می كنند. این نگرش ادعای عجیبی است كه نه در تاریخ و نه در عرف و نه در قوانین بین المللی پایه و اساس مقبولی ندارد. دولت صهیونیستی همچنین خواستار “حق بازگشت” یهودیان سراسر جهان شده است و حال آنكه هزاران سال از زمان حضور كذایی آنان در سرزمین فلسطین گذشته است و اكثریت یهودیان جهان نیز زندگی در رژیم صهیونیستی را كه از ثبات و امنیت برخوردار نیست، نمی پذیرند و حاضر به زندگی در آن نیستند و جالب آنكه این دولت همزمان این حق (بازگشت) را برای فلسطینیانی كه چند سال پیش از سرزمین و دیار و كاشانه خود رانده و آواره شده اند، انكار می كند.

ضرورت دارد كه این نگرش نوین كه از ویژگی های انسانی و دمكراتیك برخوردار است به اقدامات مشخص و عملی تبدیل شود كه در راس آن لغو و ابطال “حق بازگشت یهودیان جهان” به فلسطین است كه یك نظریه نژادپرستانه است و لغو فعالیت “صندوق ملی یهودیان” كه از جمله قوانین نژادپرستانه آشكار و یكی از ستون های اصلی جریان شهرك سازی است، قرار دارد. قوانین مربوط به این طرح (صندوق ملی یهود) همه غیر یهودیان را از داشتن زمین یا كار در جایی كه به ادعای آنها “مال ملت یهود” است، محروم می كند. این بدان معناست كه عرب هایی كه شهروند همان دولت صهیونیستی به شمار می روند نیز از داشتن زمین كه آژانس یهود در تملك خود گرفته است و 90 درصد از سرزمین فلسطین اشغالی را تشكیل می دهد، منع می شوند. لازم به ذكر است كه این گونه قوانین نژادپرستانه مقوله “یهودی” را به مقوله ای حقوقی و قانونی تبدیل می كند و این امر به وضوح نشان می دهد كه این نژادپرستی صهیونیستی بخش جدایی ناپذیر اصول قانونی دولت صهیونیستی است و این امر یكی از ویژگی های اساسی حكومت های شهرك نشین و اشغالگر است، زیرا تبعیض نژادی از یك عمل كه نژادپرستان متعصب مرتكب می شوند به یك مصوبه و اصل قانونی بدل می شود و در پی آن هر كس كه آن را نادیده بگیرد، مجازات می شود. در اینجا باید تاكید شود كه پیگیری مبارزه مسلحانه از سوی ساكنان اصلی آفریقای جنوبی یكی از عناصر تعیین كننده در فروپاشی و زوال نظام آپارتاید در این كشور بوده است و حال آنكه این نظام نزدیك به 4 قرن در آفریقای جنوبی حكومت كرده و یك قدرت مستقل بود و تكیه چندانی به خارج از كشور نداشت و این امر برخلاف وضعیت رژیم صهیونیستی است. نكته دیگر نیز این است كه این رژیم همچنین از هیچ تلاشی برای بهره گیری از انواع روش های سركوب و ستم و شكنجه ساكنان اصلی سرزمین (فلسطین) ابایی ندارد. همین نمونه می تواند پاسخ بسیار مناسبی به آن كسانی باشد كه جایگاهی برای مقاومت فلسطین قائل نیستند یا از مبارزان می خواهند كه آنچه آن را “خشونت” می نامند، پایان دهند تا آنكه آمریكا از آنان خشنود گردد. این نمونه همچنین می تواند پاسخ مناسبی به آن دسته از كسانی باشد كه فكر می كنند رژیم صهیونیستی به “واقعیتی انكار ناپذیر” تبدیل شده است و راهی برای مقابله و مبارزه علیه آن وجود ندارد و به همین علت جز همنشینی با آن و پذیرش موجودیتش و اذعان به شرایط وجودی آن، چاره ای نیست. والله أعلم  

منبع: روزنامه الاتحاد / امارات
21/1/2006

لینک کوتاه:

کپی شد