چهارشنبه 30/آوریل/2025

حماس و مسئولیت سنگین اداره فلسطین

پنج‌شنبه 4-ژانویه-2007

به طور حتم هیچ کس در جنبش حماس این پیروزی بزرگی را که طی آن این جنبش 60 درصد از کرسی های مجلس را از آن خود ساخت، پیش بینی نمی کرد. این اتفاق در حالی افتاد که تاریخ حماس از ابتدای دهه هشتاد همچنان از حمایت و آرای نیمی از فلسطینیان برخوردار است ؛ مسأله ای که پیروزی حماس در انتخابات دانشگاه ها، اتحادیه ها و فدراسیون های ورزشی بر آن صحه می گذارد.

حماس پیش بینی می کرد که تخلفاتی از سوی تشکیلات خودگردان ـ که قدرت را در دست دارد ـ در جریان انتخابات روی دهد و نیروهای امنیتی و کارکنان ادارات این تشکیلات یک چهارم رای دهندگان را تشکیل می دهند. مسأله رای گیری از نیروهای امنیتی چند روز قبل از برگزاری انتخابات، آن هم در محل کار خود بر وجود تلاش هایی پنهانی برای تخلف تاکید داشت. همین مسأله باعث شد که گمان شود فتح با برخی جریان های چپ نیمی از کرسی های پارلمان را به دست می آورند و در مقابل هم حماس حدود 40 درصد از این کرسی ها را به خود اختصاص می دهد.

بدون شک یک سری مسائل در دستیابی حماس به این مقدار از کرسی های پارلمان حتی بیش از آنچه خود این جنبش و دیگران پیش بینی می کردند، سهیم بود. شاید مهم ترین این مسائل بی طرفی نسبی تشکیلات خودگردان باشد. البته باید گفت که این تشکیلات زمانی تقریبا بی طرفی را در جریان برگزاری انتخابات رعایت کرد که به پیروزی حزب حاکم یعنی فتح مطمئن بود. به خصوص این که فهرست های انتخاباتی فتح به ریاست مروان البرغوثی با هم متحد شده بودند. اما آنچه اتفاق افتاد نشان داد که یکی کردن فهرست های انتخاباتی آن هم به رهبری مسئولانی که اتهامات زیادی متوجه آنهاست، به اختلافات درون فتح و درگیری های داخلی آن پایان نداد و بر نامزدهای انتخاباتی آن تاثیر منفی گذاشت. علاوه بر این ها در یک حوزه انتخاباتی چند نامزد فتح به رقابت پرداختند. این مسأله به نفع حماس تمام شد و توانست 70 درصد از کرسی های مناطق را به خود اختصاص دهد و فهرست حزبی آن هم 45 درصد از کرسی ها را با 5 کرسی بیش تر از فتح به دست آورد.

بدون تردید واکنش جامعه فلسطین به عملکرد بد فتح در 12 سال گذشته از زمان تشکیل حکومت خودگردان در نتایج انتخابات نمود پیدا کرد. اما مهم تر از این، واکنش ملت فلسطین به فشارهای آمریکا، اروپا و رژیم صهیونیستی بر تشکیلات خودگردان برای جلوگیری از مشارکت حماس در انتخابات و پیروزی آن بود. ملت غیور فلسطین در این انتخابات مخالفت قاطع خود را با انواع مختلف زورگویی های خارجی و باج خواهی های آمریکا، اروپا و “اسرائیل” اعلام کرد.

ملت فلسطین علی رغم تمامی تهدیدات و فشارهای خارجی به گزینه مقاومت رای داد و همچنان که گفته می شود مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید نمی ترسد. به خصوص این که سال ها گزینه مذاکره و سازش را تجربه کرد اما جز مرگ، تخریب و نادیده گرفتن حقوق حقه آن ها چیزی عایدشان نشد و حتی دشمن شان عرفات را نیز تحمل نکرد و او را مانند شیخ احمد یاسین و دکتر عبدالعزیز رنتیسی ترور کرد.

بدون شک سؤال مهم تر برای همه این است که حماس چگونه از این پیروزی بزرگ بهره می گیرد و از آن استفاده می کند. این مسأله غیر قابل پیش بینی است به خصوص این که محال است این جنبش از زیر بار مسئولیت هایش فرار کند و اعتمادی را که ملت فلسطین از خودش نسبت به آن نشان داده است، نادیده بگیرد.

پاسخ به این سؤال ها بدون در نظر گرفتن مواضع طرف های دیگر به ویژه موضع تشکیلات خودگردان و فتح و در کنار این ها مواضع کشورهای عربی و جامعه بین الملل و علاوه بر همه این ها موضع طرف صهیونیستی ممکن نیست.

در خصوص فتح می توان گفت که آنچه تاکنون از این جنبش درز یافته از تنها گذاشتن حماس به خصوص در مورد پرونده مذاکرات حکایت دارد و در عین حال نیز حماس را مورد سرزنش قرار می دهد و آرزوی ناکامی برای این جنبش دارد. این بدان معناست که نقش فتح در مرحله بعدی بر تلاش برای شکست حماس با توسل به همه وسایل و شیوه ها متمرکز است.

اما آیا این بدان معناست که فتح عملا قدرت را رها می کند؟ بعید است که این مسأله اتفاق بیافتد. علت آن هم این است که ما در برابر تشکیلات و قدرتی قرار داریم که فتح تمام زمام امور آن را در دست دارد. به عنوان مثال سازمان های امنیتی از فتح هستند و نهادهای دیگر هم چنین وضعیتی را دارند، بنابراین در صورتی که حماس در آینده بخواهد افسر و یا حتی مشاوری را از کار برکنار کند، فتح دنیا را زیر و رو می کند و بلوا به پا می کند.

بحران واقعی حماس در این است که تشکیلات کنونی در واقع یک دولت نیست. از جمله این که نوار غزه که بخشی از این دولت است، تنها یک و نیم درصد از مساحت سرزمین تاریخی فلسطین را شامل می شود. در واقع اشغالگران با هدف رهایی از مشکلات و بار مسئولیت مناطق اشغال شده تشکیلات خودگردان را ایجاد کردند. شلومو گازیت فرمانده سابق اطلاعات ارتش صهیونیستی در مقاله اخیر خود که در روزنامه معاریو به چاپ رسید، گفته بود، این وضعیت را نوعی «اشغالگری پنهانی» توصیف کرد.

حماس پیش بینی می کرد که فتح اکثریت نسبی را به دست می آورد و حکومت را هم تشکیل و مذاکرات را نیز رهبری می کند و در عین حال جنبش اسلامی هم تعداد زیادی کرسی را به دست می آورد و راه را برای تاثیر این جنبش بر تصمیم گیری ها و روند سیاسی هموار می سازد و از این رهگذر از یک سو از خودسری تشکیلات خودگردان و گسترش فساد در آن و از سوی دیگر از دادن امتیازهای غیرقابل قبول جلوگیری می کند. اما ورود به عرصه مذاکرات به علت یک سری مسائل در جهان عرب و جامعه جهانی پیش بینی نمی شد و انتظار آن نمی رفت.

اکنون این گونه پیداست که حماس باید به فکر چاره ای باشد تا از این وضعیت پیچیده گذر کند. البته در صورتی که با حمایت و پشتیبانی بین المللی و عربی تشکیلات خودگردان و فتح وارد عمل نشوند و زمام امور را به دست نگیرند. حال به شیوه انقلاب الجزایر و یا به شیوه زیرکانه تری که مبتنی بر مناقشه و منازعه بر سر اختیارات ریاست تشکیلات خودگردان و مجلس قانونگذاری است. این مسأله به محمود عباس این اجازه را می دهد که پارلمان را منحل کند و برگزاری انتخابات به شکلی دیگر را خواستار شود و یا این که وضعیت فوق العاده را اعلام کند و با حساس اعلام کردن وضعیت ملت فلسطین به این وضع استمرار بخشد.

به طور حتم چنین وضعی رسوایی سیاسی بزرگی است. اما از چه زمان احزاب حاکم در جهان عرب به چنین شیوه های توسل می جویند؟ از زمانی که بعید می داند که بتواند به این طرف ها (رقبای خود) اعتراض کند. در گذشته بارها از کودتای نظامی ترک ها علیه حکومت های دمکراتیک حمایت و همچنین از انقلاب نظامی الجزایر علیه حکومت منتخب این کشور استقبال کردند.

در اینجا درباره موضع حماس در صورت وقوع چنین کودتایی سخن نمی گوییم. البته بعید به نظر می رسد که تجربه جبهه نجات الجزایر در فلسطین تکرار شود. اما ما از کودتاهای قبل از این سخن می گوییم.

حماس می تواند حکومتی تکنوکرات و مقتدر با مشارکت شخصیت های محبوب و موثر در جامعه فلسطین تشکیل دهد. مأموریت این حکومت اداره زندگی این ملت به شیوه ای شفاف و سالم است و در عین حال هم می تواند روند سازش و مذاکرات را به کمیته ای ملی از مجلس قانونگذاری واگذار کند و شخصیت های فلسطینی در خارج اراضی اشغالی در آن عضویت داشته باشند و حداقل مطالبات این کمیته بیرون راندن اشغالگران از نوار غزه و تمامی کرانه باختری از جمله قدس اشغالی و آزادی اسرا و بازگرداندن آوارگان باشد. حتی می توان یک طرف عربی به خصوص مصر را در چارچوب این اصول مأمور چنین کاری کرد و فلسطینیان به مقاومت و مخالفت خود با اشغالگری ادامه دهند.

با این شیوه می تواند توپ را به زمین اسرائیلی ها، آمریکایی ها و اروپاییان بیاندازد. بنابراین دیگر این سؤال که آیا حماس “اسرائیل” را به رسمیت می شناسد یا نه، مطرح نخواهد بود، بلکه بر عکس آن باید سؤال این باشد که آیا اسرائیل حقوق فلسطینیان را که قطعنامه های بین المللی به رسمیت شناخته است، به رسمیت می شناسد یا این که به سیاست های قدیمی خود ادامه می دهد.

حماس باید از “ابتدا تا انتها” با به رسمیت شناختن موجودیت رژیم صهیونیستی مخالفت کند. چرا که اشغالگر خود باید به اشغالگری اش پایان دهد نه این که از ملتی مظلوم بخواهد که حق موجودیت آن را به رسمیت بشناسند. وقتی که این کار را انجام دهد، آن وقت می توان موضع دیگری گرفت.  

حزب الله، اسرائیلی ها را از جنوب لبنان بدون هیچ قید و شرطی بیرون راند بدون این که رژیم صهیونیستی را به رسمیت بشناسد. درست است که دولت لبنان این رژیم را به رسمیت شناخت، ولی حزب الله “اسرائیل” را به رسمیت نشناخت. در فلسطین نیز ساف و مصر رژیم صهیونیستی را به رسمیت شناخته اند، دیگر لزومی نیست که حماس آن را به رسمیت بشناسد. در کل باید گفت که فلسطینیان نیز مانند لبنانی ها می توانند این رژیم اشغالگر را به عقب نشینی وادارند.

بله، حماس باید با چنین درخواست هایی (برای به رسمیت شناختن “اسرائیل”) مخالفت کند. به این علت که مشکل موجود به رسمیت شناختن طرف قوی و ظالم توسط طرف ضعیف و مظلوم نیست، بلکه مشکل در اشغالگری نهفته است که باید صرف نظر از مسائل ایدئولوژیک از بین برود. همچنین از سوی دیگر، احزابی در حکومت های صهیونیستی مشارکت می کنند که اصلا حق موجودیت ملت فلسطین را به رسمیت نمی شناسند.

در این صورت، به احتمال زیاد صهیونیست ها راه شارون را ـ که جانشینش اولمرت به ارث برده است ـ در پیش می گیرند و مانند عقب نشینی از نوار غزه به صورت یکجانبه از کرانه باختری هم عقب نشینی می کنند. در این جا حماس باید با هر گونه هماهنگی در زمینه عقب نشینی از کرانه باختری و به رسمیت شناختن این اقدام مخالفت کند و اشتباه حکومت خودگردان را تکرار نکند. همچنان که دیدیم تشکیلات خودگردان عقب نشینی از نوار غزه را مورد تایید قرار داد اما می بینیم که تاکنون گذرگاه ها، حریم هوایی و آبی این منطقه تحت کنترل صهیونیست هاست. همچنین حماس باید به مقاومت مسالمت آمیز و در کنار آن مبارزه مسلحانه ادامه دهد حتی اگر این مسأله به اشغال مجدد کرانه باختری بیانجامد. به این علت که هر گونه وضعیت سیاسی که به آزادی وطن نیانجامد، و حتی مانع آن باشد، باید کنار گذاشته شود.

از دیگر سو، رهبران حماس باید بدانند که امت اسلام ناظر اعمال آنهاست و مردمی که به آن ها رای دادند به هیچ وجه رفتاری را که با رشد و آگاهی ملت فلسطین تناقض داشته باشد، نخواهند پذیرفت. باید پنج میلیون فلسطینی آواره در خارج را از یاد نبرند. این فلسطینیان بیش از فلسطینیان داخل از گزینه مقاومت و حماس حمایت می کنند. همچنین صدها میلیون مسلمان در گوشه و کنار جهان آن گونه که از حماس پشتیبانی و حمایت می کنند از دیگر جنبش های اسلامی حمایت نمی کنند.

این یک تجربه منحصر به فردی (پیروزی حماس) است که نمی توان در باره آینده آن پیش گویی کرد. خیلی ها یا به خاطر حمایت از دولت عبری و یا منافع حزبی و یا نفرت از جنبش های اسلامی دل به شکست این تجربه بسته اند. اما دوستداران و مخلصان به موفقیت این تجربه ـ که محال نیست ـ دل بسته اند. اگر چه این مسأله تا حد زیادی دشوار است.

امروزه افراد و کشورهایی به از بین بردن پایگاه مردمی و اجتماعی حماس و شکست این جنبش امیدوارند. جایگاهی که خود حماس از 18 سال قبل همواره تلاش کرده است که آن را حفظ کند، لذا نباید به خاطر رسیدن به قدرت و حکومتی ناچیز کاری کند که آرزوی آن ها برآورده شود.

در پایان باید گفت که تنها راه مفید و یا بی زیان برای خروج از این بن بست پایبندی به اصول و نادیده گرفتن واکنش های طرف های دیگر در این باره است.

روزنامه الحیات چاپ لندن

28/1/2006

لینک کوتاه:

کپی شد