چهارشنبه 30/آوریل/2025

درخواست از حماس برای خيانت به آرمان ملی

پنج‌شنبه 4-ژانویه-2007

اگر پیروزی حماس را غیر منتظره بدانیم، جبهه گیری برخی کشورهای عربی در کنار رژیم صهیونیستی بدون تردید یک فاجعه بزرگ است. اما اینکه برخی قلم ها در جهان عرب به بوق تبلیغاتی تبدیل شود و برای دیکته های “اسرائیلی” ترویج و همچنان در برابر خواسته ها و مطالبات فلسطینیان سکوت کند، نمی توان چنین چیزی را جز یک رسوایی بزرگ برای صاحبان آن دانست.

 (1)

برخی همچنان تلاش می کنند که (مانند کبک ) سر در زیر برف فرو کنند و می گویند که مردم فقط برای اعتراض به فتح به حماس رای داده اند. این اظهارات کاملا جانبدارانه است و نشان دهنده بی دقتی گویندگان آن است، چرا؟ زیرا کسانی که این ذهنیت را ترویج می کنند می خواهند ما را قانع کنند که آنچه مردم را از عملکرد جنبش فتح متنفر کرد، روش اداره منازعه با “اسرائیل” از سوی این جنبش نبود، بلکه گسترش فساد و هرج و مرج در این جنبش بود. منظور این است که حماس اگر راه فتح را ادامه دهد و از نقایص این جنبش به دور باشد، همان درستی را دنبال کرده است.

این نظر خالی از مغالطه و مقاصد شوم نیست. مغالطه از آن جهت که در انگیزه اعتراض به فتح غلو و مبالغه زیادی شده و آن را علت اصلی نتایج انتخابات می دانند، هر چند که این موضوع در بهترین حالت فقط یکی از علل است. پیش از این گفتم که چرا اکثریت معترض فقط به حماس رای دادند و حال آنکه ده لیست دیگر رقیب فتح در انتخابات شرکت کرده بودند و اعتراض کنندگان می توانستند میان این رقبا تقسیم شوند، اما چنین حادثه ای رخ نداد و فقط حماس را انتخاب کردند.

مقاصد شوم این ادعاها هم در آن نهان است که هدف از ترویج این نگرش آن است که کسی به این فکر نکند که علت حمایت اکثریت مردم از حماس به انگیزه حمایت از مقاومت بوده است و حال آنکه هر کودک فلسطینی هم می داند که مقاومت اساسی ترین ویژگی این جنبش در کنار هویت اسلامی آن است.

“اسرائیل” از حماس سه خواسته دارد: به رسمیت شناختن دولت عبری، خلع سلاح اعضای خود و پذیرش توافقات امضا شده با تشکیلات خودگردان. این شروط را سران “اسرائیل” پس از اعلام نتایج انتخابات فلسطین، مطرح کردند.

در بقیه پیام “اسرائیل” هم که از سوی کشورهای غربی اعلام شد، از اصرار رهبران حماس بر مخالفت با این درخواست ها سخن گفته شده است و این یعنی “نه صلح”، ” نه کلام و شاید هم نه طعام. این بدان معناست که اگر حماس خواهان مشروعیت یافتن در عرصه بین الملل است باید از نمایندگی فلسطینیان دست بردارند و به مشروعیت ملی خود خیانت کند.

 (2)

هفده سال پیش سازمان آزادیبخش فلسطین هم زیر فشارهای شدید قرار گرفت تا آنکه قطعنامه 242 شورای امنیت را که در سال 1976 تصویب شده بود، بپذیرد. در این قطعنامه بر حق همه دولت های منطقه در جهت زندگی در صلح و برخورداری از مرزهای امن تاکید شده است. سازمان آزادیبخش که یاسر عرفات ریاست کمیته اجرایی آن را بر عهده داشت از به رسمیت شناختن این قطعنامه خودداری کرد. رد این طرح توجیه لازم را داشت، زیرا پس از آن همه مبارزه سختی که سازمان آزادیبخش و رئیس آن برای اثبات هویت ملی و تلاش برای تأسیس دولت مستقل انجام داد، فلسطینیان باید در برابر فشارهایی که جهت پذیرش چنین قطعنامه ای که حتی در آن نامی از آنها برده نشده و فقط به عنوان آواره از آنها یاد شده بود بر آنان اعمال می شد، ایستادگی می کردند.

فشارهای بین المللی برای پایان دادن به مخالفت ها یا ایجاد شکاف در میان مخالفان ادامه یافت. از آن طرف هنری کسینجر وزیر امور خارجه وقت آمریکا نیز در یادداشتی رسمی به رژیم صهیونیستی قول داده بود که سازمان آزادیبخش فلسطین را به رسمیت نشناسد و تا زمانی که “اسرائیل” را به رسمیت نشناخته و قطعنامه های 242 و 338 سازمان ملل را نپذیرفته است، با آن مذاکره نکند. کنگره آمریکا اندکی پس از آن شرط دیگری به این توافقنامه افزود و در آن بر لزوم خودداری ساف از اقدامات تروریستی تاکید کرد تا پس از پذیرش این شروط باب مذاکره با این سازمان باز شود. (در اینجا ملاحظه می شود که همان موضوعات درباره جنبش حماس نیز تکرار شده است).

در نیمه دوم دهه هفتاد میلادی وضعیت منطقه به نفع آمریکا تغییر یافت و این امر موجب تغییر موضع مصر در قبال قضیه فلسطین گردید. این کشور به سمت امضای توافق صلح با “اسرائیل” (در دوران انور سادات) گرایش یافت. در آن زمان بود که سازمان آزادیبخش احساس کرد که تقریبا به حاشیه رانده شده است. در پی آن در اواخر دهه هشتاد میلادی بود که کانال های محرمانه ای برای گفت وگو باز شد.

یاسر عرفات در 13/12/1988 در ژنو به صراحت اعلام کرد که ساف قطعنامه 242 سازمان ملل را می پذیرد و همه اشکال تروریسم را مردود می داند. روز پس از آن رونالد ریگان رئیس جمهور آمریکا اعلام کرد که کشورش تصمیم گرفته است با سازمان آزادیبخش گفت و گو کند.

گفت و گوها زمینه را برای مشارکت در کنفرانس مادرید (در سال 1991) فراهم کرد. کانال های تماس مخفیانه دو طرف را به توافق صلح اسلو (در سال 1993) رساند و پس از آن بود که عرفات “اسرائیل” را به رسمیت شناخت و به لیستی طولانی از خواسته های دولت عبری گردن نهاد.

هفته گذشته از استاد حسنین هیکل شنیدم که عرفات پس از امضای توافق اسلو به خانه وی آمد تا جریان امضای توافق و امیدهایی را که به آن می رود برایش تشریح کند. استاد هیکل در واکنش به سخنان ابو عمار پیش بینی کرده بود که ابوعمار با امضای این توافق، هر چیزی را که در توان داشت به اسرائیل داد و آنان پس از امضای توافق دیگر نیازی به عرفات ندارند. این بدان معنا بود که عرفات چک سفید امضا شده ای به صهیونیست ها داده بود که به آنان امکان می داد از عرفات بی نیاز شوند و در آینده او را مانعی بر سر راه خود خواهند نامید. استاد هیکل در ادامه گفت که “اسرائیلی ها” پس از توافق اسلو بر کنار گذاشتن عرفات متفق القول بودند و این هدف پلید خود را نیز بالاخره اجرا کردند و پس از محاصره و انزوای عرفات، او را با سم به قتل رساندند!!

 (3)

 در روز چهاردهم فوریه که شائول وزیر جنگ رژیم صهیونیستی به قاهره سفر کرد تا اوضاع را پس از پیروزی حماس بررسی کند، “اسرائیل” اقداماتی را برای الحاق منطقه الاغوار به اراضی اشغالی دائمی خود (مناطق اشغالی 1948) به اجرا گذاشت. رسانه های مصری آن گونه که بایسته است به این موضوع توجه نشان ندادند و از خطرات و عمق اهداف آن آگاه نشده اند، زیرا مساحتی که قرار است به اراضی اشغالی ملحق شود، حدود یک سوم اراضی کرانه باختری است و رژیم صهیونیستی با این اقدام که همزمان با نزدیک شدن زمان پایان ساخت دیوار حایل در بخشی غربی کرانه باختری صورت پذیرفته، آخرین گام های ترسیم مرزهای قطعی خود را برداشته است تا آنکه هر گونه احتمال تشکیل دولت مستقل فلسطین منتفی گردد.

فلسطینیان به این منطقه (الاغوار یا دشت اردن که در غرب رود اردن قرار گرفته است) که رژیم صهیونیستی درصدد الحاق آن است، امیدهای زیادی بسته بودند، زیرا فکر می کردند که می توانند با احداث شهرهای جدیدی در آنها گروهی از آوارگان فلسطینی را در صورتی که آرزویشان در تأسیس دولت فلسطین به واقعیت بپیوندد، در این شهرها اسکان دهند، زیرا این منطقه تنها منطقه در کرانه باختری است که جمعیت چندانی در آن سکونت ندارد و از زیرساخت های لازم برای توسعه عمرانی مانند زمین و آب برخوردار است. پیش از اعلام الحاق این منطقه، رژیم صهیونیستی به اقدام دیگری دست زد و آن جدا ساختن حدود یک سوم از شمال نوار غزه از این منطقه به بهانه ایجاد کمربند امنیتی بود. “اسرائیل” مدعی است که این کمربند امنیتی را به منظور جلوگیری از شلیک موشک های قسام به سوی شهرک های صهیونیست نشین، ایجاد می کند.

این تجاوزات جزو سیاست های دائمی رژیم صهیونیستی بوده است و از زمان امضای توافق اسلو روند شدیدتری به خود گرفته است. دلایل زیادی هست که نشان می دهد رژیم صهیونیستی برای بلعیدن اراضی اشغالی 1967م چراغ سبز دریافت کرده است و حال آنکه در جهان عرب و اسلام چنین وانمود م یشود که این ها زمینه ساز ایجاد صلح است. هنگامی که در این باره با آقای خلیل توفکچی کارشناس امور شهرک سازی در قدس گفت وگو کردم، ایشان آمارهایی به شرح ذیل از اقدامات رژیم صهیونیستی پس از امضای توافق اسلو یعنی از سال 1993 تا سال 2005 میلادی به من ارائه کرد که به شرح ذیل است: شمار شهرک نشینان صهیونیست از 105 هزار نفر در کرانه باختری در این مدت به 250 هزار نفر افزایش یافته است. این تعداد صهیونیست در گذشته در 32 هزار واحد مسکونی زندگی می کردند و حال آنکه 29 هزار واحد دیگر به آنها افزوده شده است. رژیم صهیونیستی 90 کیلومتر مربع را برای ساخت جاده های کمربندی و میانبر که اصولا به هدف تفکیک و تجزیه تجمعات مسکونی فلسطینیان و محاصره آنها ایجاد می شود، بلعیده و در حدود نیم میلیون دونم ( هر دونم هزار متر است) از زمین های فلسطینیان را به بهانه ساخت دیوار حایل و به بهانه آنکه در داخل مناطق نظامی قرار گرفته اند یا باید به عنوان مناطق اطراف دیوار از آنها استفاده شود، مصادره کرده اند.

این ها فقط بخشی از واقعیت هاست که در سایه توافقات صلح (!) گذشته به وجود آمده است و از حماس نیز خواسته می شود آنها را به رسمیت بشناسد. این درخواست ها بسیار شگفت آور است که من به هنگام بیان آنها، دچار سردرگمی شدم و هنگامی از این سردرگمی رهایی یافتم که یکی از نویسندگان این درخواست ها را “بی شرمی رژیم صهیونیستی” توصیف کرد.

 (4)

خطرناک ترین حوادث مربوط به قضیه فلسطین در دهه اخیر سه نکته است:

1. “اسرائیل” به سیاست “بده بدون بستان” عادت کرده است. به همین سبب از همه شرایط ( فروپاشی نظام عربی، سقوط اتحاد جماهیر شوروی، سیطره سیاسی آمریکا بر جهان عرب و سازمان ملل) برای تحمیل نظریات خود بر رهبری فلسطینیان بهره گرفت که تا حذف طرف فلسطینی و ضمنا عربی از معادلات انجامید و حق تعیین سرنوشت در کرانه باختری و نوار غزه بر اساس خواسته های “اسرائیلی” از فلسطینیان سلب شد و این وضع تصمیمات یکجانبه لقب گرفت.

2. “اسرائیل” در سایه عدم حضور در صحنه عرب ها و هم دستی آمریکا با خود، مرجعیت بین المللی (که دیگر نامی برایش نمانده است) را درباره وضعیت قانونی و حقوقی اراضی اشغالی یا حتی حکم صادره از دادگاه لاهه درباره غیر قانونی بودن ساخت دیوار، کنار زد و به جای آن مرجعیت توافقات اسلو و طرح نقشه راه و مصوبات کمیته چهارجانبه را قرار داد.

3. موضع جهان عرب به یکی از نقاط ضعف اصلی قضیه فلسطین تبدیل شد و دیگر اعتبار و جایگاه چندانی در این میان ندارد. نشانه های گوناگون نیز حاکی از آن است که فشارهای عربی که برخی کشورها اعمال می کنند بیشتر از آنکه علیه “اسرائیلی ها” باشد علیه فلسطینیان عمل می کند. بگذارید زیاد دور نشویم و به اظهارات دیپلمات های غربی اشاره کنیم که این روزها می گویند که کمیته چهارجانبه با برخی از کشورهای عربی توافق کرده است که تعامل با حماس را در صورتی که به سیاست های “تروریستی” خود ادامه دهد( و شروط سه گانه پیش گفته غرب را نپذیرد) قطع کنند.

هنگامی که اکثریت مردم فلسطین به حماس رای دادند، از این جنبش خواسته اند تا با این میراث شوم مقابله کند و به بحرانی که قضیه فلسطین دچار شده است، خاتمه دهد.

هنگامی که با رهبران جنبش در اثنای سفر اخیرشان به قاهره دیدار کردم متوجه شدم که آنان معنای واقعی انتخابشان از سوی مردم فلسطین را فهمیده اند. خالد مشعل و اسماعیل هنیه و الزهار قصد دارند به جای شعارهایی که در طول دهه گذشته محور تبلیغات تشکیلات خودگردان بود، جایگزین مناسبی معرفی کنند. خالد مشعل (ابو الولید) گفت: شارون هنگامی که در سال 2001 به عنوان نخست وزیر رژیم صهیونیستی منصوب شد، برنامه اش نابودی انتفاضه و ابطال قرارداد اسلو بود ( و بعد از آن هم طرح نقشه راه را با 14 شرطی که برای پذیرش آن مطرح کرد، لغو کرد) شارون پس از آن هم حکم دادگاه بین المللی لاهه را که ساخت دیوار حایل امنیتی را غیرقانونی اعلام کرد، رد کرد و با این وجود همه در برابر اقدامات این جنایتکار سکوت کردند. اما هنگامی که حماس از سیاست امتثال اوامر دیگران و تسلیم در برابر خواسته های نامشروع، روی برتافت و اکثریت ملت فلسطین نیز از این جنبش خواستند که بار دیگر خواسته های بدیهی ملت فلسطین را مطرح کند، آشوب و بلوایی در دنیا به پا شد.

از گفته های رهبران حماس دریافتم که آنان حاضرند بسیار واقع نگر و انعطاف پذیر نشان دهند، اما نه به آن معنی که این اقدام آنان بدون هیچ واکنش همسانی از سوی طرف های مقابل باشد، زیرا “اسرائیل” باید ابتدا به پرسش های مربوط به سرنوشت اشغالگری خود پاسخ دهد، سپس کسانی که این روزها حماس را دست کم از طریق رسانه های عربی پرسش باران کرده اند باید کمی شرم کنند و پرسش های خود را از طرف صهیونیستی بپرسند، زیرا آن کس که باید از حالش مطمئن شویم، قربانی است و نه اشغالگر غاصب.

همه شرافتمندان در جهان عرب و اسلام و همه دنیا از مواضع جنبش حماس در مخالفت با خواسته های صهیونیستی پشتیبانی می کنند که افرادی چون استاد حسنین هیکل از آن جمله اند، اما باید توجه داشت که منادیان تسلیم و سازش اکنون حضوری گسترده در رسانه های ما پیدا کرده اند و این حکایت از آن دارد که رخنه دشمنان در میان نخبگان ما تا چه حد است، هر چند که این موضوع نباید ما را نگران کند، زیرا تجربه نشان داده است که توده عرب ها و مسلمانان همچنان استوار و پایدار و پاکیزه اند و هر انتخابات آزاد و سالمی در هر نقطه از جهان عرب و اسلام بر این موضوع تاکید دارد و انتخابات فلسطین بهترین دلیل آن است.

 

منبع: روزنامه الاهرام 21/2/2006

لینک کوتاه:

کپی شد