بدیهی است که اظهارات “جورج بوش” رئیس جمهور آمریکا مبنی بر تلاش وی برای برگزاری کنفرانس بین المللی برای بررسی راه های از سرگیری “روند سازش” میان فلسطینیان و صهیونیست ها و اظهارات “ایهود اولمرت” نخست وزیر رژیم صهیونیستی در دیدار با “محمود عباس” رئیس تشکیلات خودگردان در قدس اشغالی و نیز اظهارات عباس در شورای مرکزی سازمان آزادی بخش فلسطین در رام الله، یک هدف مشترک دارند.
هدف و عامل مشترک
هدف و عامل مشترک میان این سه موضع اعلام شده در سه روز متوالی؛ حمله شدید به جنبش مقاومت اسلامی “حماس” و تلاش برای به حاشیه راندن این جنبش و جلوگیری از گفتگو یا رابطه با آن می باشد.
بوش به نوبه خود از هیچ اقدامی برای تحریک علیه جنبش حماس دریغ نمی ورزد تا جایی که یک خبرنگار صهیونیستی اعلام کرد که خود رژیم صهیونیستی به این شدت علیه جنبش حماس اظهار نظر نمی کند. بوش در اظهارات خود خطاب به مردم فلسطین اعلام کرد که شما می توانید یکی از دو گزینه؛ جنبش به تعبیر وی “افراطی حماس” عباس و سلام فیاض که برای آنها تعبیر “میانه روها” را به کار برد، انتخاب کنید. وی جنبش حماس را “گروهی قاتل” خواند که برای مردم فلسطین فاجعه و مصیبت را به ارمغان می آورند و از همین رو کنار گذاشتن آن از دولت را اقدامی قانونی دانست. بوش، همچنین عباس و سلام فیاض را که کمک های مالی هنگفتی به آنها ارائه داده است، از این اوامر قیمانه خود بی نصیب نگذاشت و نسخه خلع سلاح گروه های مقاومت و سرکوب این گروه ها را برای آنها پیچید.
هشدار “اسرائیل” به عباس در مورد گفت و گو با حماس
“ایهود اولمرت” نخست وزیر رژیم صهیونیستی نیز در اظهاراتی در نشست اخیر خود با عباس در قدس اشغالی، که از رسانه های عبری زبان پخش می شد، به عباس درباره “پیامدهای از سرگیری گفتگوها با جنبش حماس” هشدار داده و اعلام کرد که از سرگیری روابط میان جنبش فتح و جنبش حماس، منجر به قطع روابط یک ماهه صهیونیستی – فلسطینی و توقف “نشان های حسن نیت” این رژیم به عباس که از زمان فروپاشی جریان کودتاگر در نوار غزه آغاز شده است، می شود. این نشانه های حسن نیت که اولمرت از آنها دم می زند همان وعده آزادی 250 اسیر جنبش فتح و آزادی بخشی از مالیات های گمرکی بلوکه شده و توقف تعقیب تعدادی از افراد “گردان های الاقصی” شاخه نظامی جنبش فتح، در ازای خلع سلاح و دست کشیدن این افراد از مقاومت است که وی به عباس وعده انجام آنها را داده است.
شاید این اظهارات بوش و اولمرت چندان جای تعجب نداشته باشد؛ چرا که آنها از همان ابتدای پیروزی جنبش حماس در انتخابات اخیر پارلمانی همین موضع را اتخاذ کرده بودند. اما نکته جالب توجه در این میان اقدامات عباس در تیرگی روز افزون روابط خود با جنبش حماس و تلاش برای قطع کامل این روابط می باشد که آخرین مورد از این اقدامات، اظهارات وی در نشست شورای مرکزی سازمان آزادی بخش و درخواست از این شورا برای تصویب طرح برگزاری انتخابات زود هنگام ریاستی و پارلمانی می باشد که به معنای کودتا علیه مشروعیت حاصل از انتخابات پارلمانی سابق است که جنبش حماس در آن به پیروزی رسید.
طرح تحمیلی
با مطالعه این مواضع سه گانه؛ می توان به این نتیجه رسید که موضع آمریکا و رژیم صهیونیستی، نشان دهنده ارتباط میان کمک های مالی و حتی امنیتی آشکار آن ها با اقدامات گروه وابسته به عباس علیه جنبش حماس و گروه های مقاومت می باشد که در واقع، این اقدامات طرحی تحمیلی بود که این گروه باید در برابر آن هدایا اجرا می کرد. شاید دلیل حمله شدید و فوری عباس به جنبش حماس، تنها پس از گذشت 48 ساعت از اظهارات بوش و دیدار عباس با اولمرت در قدس اشغالی همین مساله باشد.
بدین ترتیب این مساله، معادله ای ساده است و آن اینکه دو طرف خارجی با دخالت در مسائل داخلی فلسطین، کمک هایی همراه با شروط و خواسته ها و هشدارهای آشکار به طرف فلسطینی متشکل از عباس و اطرافیانش ارائه می دهند و این طرف فلسطینی نیز با آغوش باز از این کمک ها استقبال می کند و در یک اقدام عجیب تلاش دارد تا ضمن عدم پذیرش گزینه حل اختلافات فلسطینی در داخل یا با میانجیگری کشورهای عربی، با استفاده از این کمک ها اختلافات داخلی را به نفع خود پایان دهد.
تکرار اشتباهات
ناظران سیاسی بر این مساله واقف هستند که شورای مرکزی ساف که عباس آنرا مرجع تشکیلات خودگردان برای تصویب طرح برگزاری انتخابات زودهنگام – علی رغم مخالفت جنبش حماس با این مساله و غیر قانونی خواندن آن – خوانده است، همان نهادی است که تشکیلات خودگردان پس از”توافقنامه اسلو” و در راستای به حاشیه راندن ساف و نهادهای آن، آنرا کنار گذاشته بود.
بدیهی است که این طرف های سه گانه با بی توجهی نسبت به تجربه های گذشته و فهم نادرست از این تجارب، قصد تکرار اشتباهات خود را دارند و عباس که کمک های آمریکا و رژیم صهیونیستی به وی در ازای همراهی با آنها در حمله به جنبش حماس، وی را سرمست و از خود بیخود کرده است، فکر می کند که پس از شکست در انتخابات پارلمانی سابق، این بار می تواند پیروز میدان بوده و برای خود و جریان وابسته اش در داخل جنبش فتح مشروعیت کسب کند. شاید هم عباس فکر می کند که با کمک های خارجی و با درخواست اعزام نیروهای بین المللی می تواند اعتبار از دست رفته جریان کودتاگر در نوار غزه و در میان سرویس های امنیتی را باز پس گیرد و حال اینکه ملت فلسطین طرفدار جنبش حماس هستند و از خدمات این جنبش در برقراری امنیت و آرامش و پایان دادن به ناامنی ها حمایت می کنند.
شاید عباس نیاز دارد که کسی مطالب نویسنده صهیونیستی روزنامه عبری زبان هاآرتص را برای او یادآوری کند. این نویسنده خاطر نشان کرده بود که هر گاه عباس با مقامات صهیونیستی و آمریکایی همنوا می شود، ارزش خود را در میان مردم فلسطین پایین می آورد و به ویژه زمانی که در مقابل این اظهارات مجبور باشد که به اصول آرمان فلسطین ضربه زده یا فتنه ای داخلی ایجاد کند یا گروه های داخلی را به نزاع خانگی تشویق کند و دستوراتی از قبیل لزوم خلع سلاح مقاومت و تعقیب افراد مخالف این اقدام صادر کند، مردم فلسطین به او به چشم “مزدور” نگاه می کنند. و شاید این مساله بکی از دلایل کاهش محبوبیت وی در حال حاضر باشد.
عباس همچنین نیاز دارد که کسی اظهارات مقامات صهیونیستی و غربی مبنی بر تردید آن ها در توانایی عباس و دار و دسته وی برای بر عهده گرفتن امور فلسطینیان و کنترل امور را به وی یادآوری کند. به ویژه اینکه در مدت اخیر بحث های پیرامون فساد فرماندهان این گروه و لزوم تغییر آنها و انتخاب شخص دیگری به جای عباس، شدت گرفته است و از سوی دیگر، جریان کودتاگر که چندین سال بود از سوی برخی طرف ها کمک مالی دریافت می کرد در مقابل جنبش حماس شکست خورد و بدین ترتیب این افراد بر این باورند که انجام هیچ کاری در فلسطین بدون مشارکت جنبش حماس ممکن نیست.
بدون مشارکت حماس امکان دستیابی به راه حل ممکن نیست
“دانی روبنشتاین” نویسنده روزنامه “هآرتص” می گوید:« در این مساله تردیدی وجود دارد که حماس بتواند بر کرانه باختری سیطره پیدا کند، اما در این مساله هیچ شکی نیست که دستیابی به هیچ راه حل سیاسی در فلسطین بدون حضور جنبش حماس، ممکن نیست.»
اما آمریکا و رژیم صهیونیستی همچنان به عباس و جنبش فتح چشم امید بسته اند و به نظر می رسد علی رغم شکست جریان کودتاگر در حوادث اخیر نوار غزه و پایداری جنبش حماس و ملت فلسطین در برابر تحریم یک ساله و نیم گذشته، به طرح های ژنرال دایتون ( که بوش در قالب آنها 80 میلیون دلار برای بازسازی نیروهای امنیتی وابسته به عباس اختصاص داده بود) اعتقاد دارند.
به نظر نمی رسد که آمریکا و رژیم صهیونیستی آمادگی فهم این واقعیت را داشته باشند که بدون مشارکت دولت قانونی حماس یا دولت وحدت ملی که حماس نیز در آن مشارکت داشته باشد، نمی توان امور فلسطینیان را اداره کرد و سیاست های حذف این جنبش یا کنار گذاشتن آن یارای تغییر این واقعیت ها را که اراده مردم آنها را رقم زده است، ندارد.
تحلیل گران غرب
شاید لازم باشد که بوش و اولمرت و اطرافیان آنها به اظهار نظرهای معقولانه تحلیلگران غربی یا صهیونیستی مبنی بر لزوم برخورد عاقلانه با جنبش برخوردار از محبوبیت و قدرت غیر قابل انکار “حماس”، گوش فرا دهند. در این زمینه می توان به عنوان مثال به مقاله مشترک “آگوستس نورتون” و “سارا روی” تحت عنوان “تصمیم گیری اشتباه برای حل بحران” اشاره کرد که روزنامه اماراتی “الاتحاد” اخیرا متن ترجمه شده آنرا چاپ کرده است. در این مقاله آمده است:
«تصمیم دولت بوش درباره سرزمین های تجزیه شده فلسطین ممکن است منجر به وقوع فاجعه ای در این کشور شود. آمریکا از طریق کمک کردن به جنبش فتح که خود آنرا “گروه مفید” می خواند و در مقابل، دشمنی با جنبش حماس که آنرا “محور شرارت” می خواند، زمینه را برای تفکرات شکست خورده خود هموار می کند تا بدین وسیله باعث از دست رفتن فرصت به وجود آمده برای پیشرفت در فلسطین و دستیابی به هدف برقراری صلح با رژیم صهیونیستی شود. آمریکا خود نیز می داند که دستیابی به صلح واقعی با یک دولت فلسطینی که جنبش حماس در آن حضور ندارد و از دولت کنار گذاشته شده است، ممکن نیست. در اینجا به چند نکته اشاره می کنیم که بوش می تواند از این طریق سیاست خود را اصلاح کرده و مشکلات آنرا برطرف کند:
– اعلام حمایت از گفتگوی میان جنبش حماس و جنبش فتح برای از سرگیری فعالیت دولت وحدت ملی و سپس از سرگیری روابط با جنبش حماس.
– اعمال فشار سیاسی بر همه طرف ها برای آغاز گفتگوهای فلسطینی – “اسراییلی”
– درخواست برگزاری کنفرانس صلح با حضور دیگر طرف های کمیته چها جانبه (اتحادیه اروپا، روسیه و سازمان ملل) به منظور پایبندی آمریکا به راهکار تشکیل دو دولت فلسطینی و “اسراییلی”.»
صرفنظر از موافقت یا مخالفت با بخش های منتشر شده از این مقاله، می توان گفت که این مقاله تلاش دارد که مسیری را انتخاب کند که بتواند از رهگذر آن واقعیت ها را در نظر بگیرد. اما این در حالی است که بوش و اولمرت و عباس معلوم نیست که از روی خیال بافی چنین اظهارات و تصمیم هایی را اتخاذ می کنند یا از روی مکر و کینه توزی و کج فهمی. البته شاید آنها با طرح چنین مسائلی سعی دارند با وقت کشی به هدف های خود دست یابند.