فراخوانی که جرج بوش، رئیس جمهوری آمریکا برای برگزاری کنفرانس یا نشست بین المللی صلح اعلام کرده و وزیر امور خارجه اش را نیز برای دیدار از منطقه، پیگیری بسترسازی های مناسب برای اجرای این کنفرانس و جلب حمایت جهان عرب از این طرح مکلف ساخته است، سوال های بسیاری را برای ناظران و تحلیلگران سیاسی را به همراه داشته است. بیشتر این پرسش ها مربوط به انگیزه کاخ سفید در احیای روند شکست خورده سازش و همچنین نتایج عملی کنفرانس صلحی است که قرار است در نیمه های اکتبر آتی برگزار شود.
فراخوان برگزاری کنفرانس صلح از همان آغاز شک ها و تردیدهای بسیاری با خود به همراه داشت و تجربیات گذشته ای که در این زمینه وجود دارد ـ چه در مورد کسانی که کار نظارت را بر عهده دارند (آمریکا) و چه طرف های اصلی در مسئله صلح (رژیم صهیونیستی) هستند ـ می گوید که این شک بجا است.
خروج از اتاق سی. سی. یو
اگر دولت آمریکا و رژیم اشغالگر قدس واقعا در پی سازشی بودند که به تشکیل کشور فلسطینی بیانجامد و همچنین اندیشه بحث در خصوص مسائل نهایی همچون سرنوشت مرزها، شهر قدس و آوارگان را در سر می پروراندند حداقل باید در اولین گام و به جای آنکه بخواهند بحث مذاکرات مجدد در خصوص اعلام پایه های اساسی گفتگو در مورد مسائل نهایی را پیش کشند، نقشه راه ـ با تمامی نقص های موجود در آن ـ را می پذیرفتند و این طرح را که به خاطر اقدامات خودشان سال ها پیش وارد اتاق سی. سی. یو پروژه های صلح شده است و کسی دیگر از آن حرفی نمی زند، را از این وضعیت خارج می ساختند. اگر آمریکا و رژیم صهیونیستی واقعا در اندیشه دست یابی به سازش بودند، طرح صلح بیروت که مورد پذیرش کشورهای عربی است، می پذیرفتند.
گزارش های خبری حکایت از آن دارد که تحلیلگران نسبت به تلاش های جدید رایس که با ادعای برقراری صلح صورت می گیرد، خوش بین نیستند ؛ زیرا این مسائل در دوره ای صورت می گیرد که اراضی فلسطینی به دو قسمت تقسیم شده است: غزه که از لوث وجود کودتاگران پاک شده و کرانه باختری که همچنان در حاکمیت ابومازن و دولت نامشروع سلام فیاض به سر می برد. در چنین وضعیتی، تصویب و تایید هر گونه توافقی که در نشست بین المللی صلح حاصل شود ـ خواه از طریق مجلس قانونگذاری باشد و خواه از طریق همه پرسی ملی ـ کار سختی است و مستثنی کردن جنبش حماس که از اکثریت پارلمانی و یک پایگاه مستحکم ملی در کرانه باختری و نوار غزه برخوردار است، از حضور در کنفرانس مذکور پرسش های زیادی را بر می انگیزد.
یکی دیگر از دلایل عدم خوش بینی تحلیلگران نسبت به نشست بین المللی صلح به خاطر آن است که از دوره ریاست جمهوری بوش تنها هفده ماه باقی مانده و با وجود آنکه واشنگتن مدعی است که اهمیت خاصی به مسائل خاورمیانه می دهد، ولی مشغولیت اصلی ایالات متحده، عراق است که به خاطر بیرون کشیدن نیروهایش از آن باتلاق تحت فشار قرار گرفته است.
مخالفت با بحث در خصوص مسائل نهایی
اگر بخواهیم نگاهی واقعگرایانه به مسائل داشته باشیم، می بینیم که تجربیات گذشته فلسطینیان و عرب ها به ما می گوید آمریکایی ها توان آن را ندارند که دولت اشغالگر قدس را ملزم به اجرای مسائل مورد توافق در جریان مذاکرات دوجانبه، احترام به قطع نامه ها و مصوبات بین المللی و اعتراف به حقوق فلسطینیان سازند.
تجربه همچنین نشان داده است که واشنگتن همیشه از طرف صهیونیستی جانبداری می کند، حقوق طرف فلسطینی و عربی را زیر پا می گذارد و در وهله نخست بر تامین منافع صهیونیستی تاکید دارد حتی اگر این مسئله به تضییع منافع فلسطینیان و عرب ها بیانجامد.
با وجود آنکه وزیر امور خارجه آمریکا در روز پنج شنبه (2/8/2007) و در پایان سفر خاورمیانه ای خود از دو طرف فلسطینی و صهیونیستی خواسته است تا به بحث و مذاکره در خصوص مسائل اصلی که به تشکیل کشور فلسطینی می انجامد، بپردازند و همچنین تاکید کرده است که این مذاکرات در نهایت به حل مسئله پناهندگان و همچنین سرنوشت مرزها و شهر قدس خواهد انجامید ؛ ولی ناظران سیاسی بر این باورند که رژیم صهیونیستی به این عهد پایبند نیست. بهترین گواه بر این مسئله اظهارات وزیر امور خارجه رژیم صهیونیستی است که پس دیدار با همتای آمریکایی خود تاکید کرد که دولت عبری هرگز با بحث در خصوص مسائل نهایی در نشست بین المللی صلح موافق نیست.
زیپی لیونی در بخشی دیگر از اظهارات خود در این خصوص افزود که رژیم صهیونیستی با برنامه کاری کنفرانس بین المللی صلح موافقت نیست ؛ زیرا اموری که در این برنامه کاری گنجانده شده است، برای دو طرف مهم می باشد و به نفع هیچ کدام نیست که مسائلی با درجه اهمیت و حساسیت بسیار بالا در این کنفرانس مطرح شود.
شایان ذکر است که مقصود وزیر امور خارجه رژیم صهیونیستی از مسائل مورد اهمیت برای دو طرف، اموری همچون مرزهای کشور مستقل فلسطینی به پایتختی قدس شریف و همچنین حل مشکل آوارگان است که بارها اشغالگران از گفتگو در خصوص آن سر باز زده اند.
نگرانی بجای جهان عرب
از سوی دیگر، وزیر امور خارجه رژیم صهیونیستی که مدعی است هیچ فرصتی را برای گفتگو با ابومازن و دولت غیرقانونی اش از دست نخواهد داد، گفت که میزان پایبندی دولت متبوعش به اجرای توافقات حاصله در کنفرانس بین المللی صلح در پیوند با توان دولت فلسطین در اجرای تعهداتش، به ویژه آن قسمتی است که مربوط به رژیم صهیونیستی است. بیان چنین مطالبی در عرف سیاسی دولت اشغالگر قدس به معنای آن است که “اسرائیل” این اجازه را به خود می دهد تا به بهانه اینکه طرف فلسطینی موفق به کنترل مقاومت علیه صهیونیست ها نشده است، از اجرای تعهدات خود سر باز زند.
در یک جمع بندی کلی باید گفت که از نظر صهیونیست ها، نشست بین المللی صلح چیزی نیست جز پاداشی که آمریکا می خواهد با بهبود چهره اولمرت، به این مقام صهیونیستی بدهد. آمریکا با این اقدام می خواهد میزان محبوبیت اولمرت در جامعه صهیونیستی را افزایش دهد، محبوبیتی که به دنبال شکست در جنگ سال گذشته لبنان به پایین ترین حد ممکن رسیده بود.
کاخ سفید تلاش می کند تا اولمرت با نقاب مردی در جامعه صهیونیستی ظاهر شود که با وجود شکست در جنگ، در عرصه مذاکرات سیاسی به پیروزی های قابل ملاحظه ای دست یافته است. این کنفرانس یک فرصت طلایی برای “اسرائیل” است تا در وحدت نظر عرب ها در خصوص عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی شکاف ایجاد نماید.
نکته جالب توجه، شروطی است که رئیس جمهور آمریکا برای حضور کشورهای عربی در کنفرانس بین المللی صلح عنوان کرده است که از آن جمله باید از به رسمیت شناختن رژیم صهیونیستی، پذیرش توافق نامه های به امضا رسیده میان تشکیلات خودگردان و دولت عبری و کنار گذاشتن خشونت (مقاومت) یاد کرد. ضمنا وی یکی از اهداف آمریکا و رژیم صهیونیستی از کنفرانس را عادی سازی روابط میان کشورهای عربی و “اسرائیل” اعلام کرده است.
می توان گفت که اظهارات مقامات صهیونیستی مبنی بر خودداری از گفتگو در خصوص مسائل نهایی و همچنین تجربیات گذشته جهان عرب از انجام دیدارهایی از این دست باعث شده است تا کشورهای عربی همچون عربستان سعودی از بابت نتایج چنین کنفرانسی نگران باشد و در اعلام موافقت خود با حضور در این کنفرانس تردید به خرج دهد.
تردید عربستان در خصوص موافقت با کنفرانس بین المللی صلح به جایی رسید که سعود فیصل، وزیر امور خارجه این کشور در پاسخ به پرسشی در خصوص موضع کشورش در قبال کنفرانس گفت: “ما معتقدیم باید کنفرانسی تشکیل شود که به مسئله سرنوشت شهر قدس، آوارگان فلسطینی و مرزهای میان دو طرف بپردازد نه آنکه کنفرانسی برگزار شود که تنها به جوانب ظاهری مسئله بپردازد و نتیجه آن تنها به گرفتن چند عکس یادگاری محدود شود و هیچ فایده ای نیز با خود به دنبال داشته باشد.”
برای مقابله با مقاومت و جبهه بازدارندگی
انگیزه های طرف آمریکایی از احیای روند شکست خورده سازش ـ آن هم در این دوره ـ را می توان به صورت ذیل بر شمرد:
ــ منحرف کردن توجهات از شکست آمریکا در منطقه ؛ در این راستا باید اشاره ای به شکست های متوالی آمریکا در عراق، افغانستان، فلسطین و لبنان داشته باشیم.
آمریکا تا کنون نتوانسته است به وعده هایی که در زمان اشغال عراق و افغانستان داده بود، عمل کند. او وعده گسترش امنیت و تامین رفاه، آسایش و دموکراسی را به مردم این دو کشور داده بود.
تصویری که امروز از سیاست خارجی آمریکا در دوره بوش در اذهان وجود دارد تصویر جنگ های خانمانسوز و قربانیان درمانده است. هدف آمریکا از طرح مسئله برگزاری کنفرانس بین المللی صلح بهبود چهره بوش و زدن نقاب مرد صلح بر چهره کریه وی است تا اینکه حداقل پیش از پایان دوره ریاست جمهوری اش به یک موفقیت تبلیغاتی صرف دست یابد.
ـ ـ جلوگیری از تثبیت برخی واقعیت های جدید که به نفع مقاومت و جبهه بازدارندگی است، جبهه ای که طی سال های اخیر در نتیجه شکست آمریکا و به هم خوردن موازنه قدرت در منطقه، نیرومندتر از گذشته ظاهر شده است.
از جمله مظاهر قدرت و توان مقاومت و جبهه بازدارندگی می توان به پیروزی های مهمی اشاره کرد که حزب الله در تابستان سال 2006 به دست آورد ؛ همچنانکه در کنار آن می توان از فرار جریان کودتاگر فتح از غزه اشاره کرد.
مخالفت با پذیرش دستورات کاخ سفید
واشنگتن با همکاری دولت اشغالگر قدس تلاش می کند که از راهگذار ایجاد شکاف داخلی میان فلسطینیان و بسترسازی برای به راه انداختن جنگ داخلی در این کشور، گروه های مقاومت را تضعیف نماید.
درخواست بوش برای برگزاری کنفرانس بین المللی صلح یکی از تلاش های زنجیره ای آمریکا برای ایجاد شکاف میان فلسطینیان است، به ویژه بعد از آنکه اکثر گروه های فلسطینی با آن مخالفت کرده اند.
از همان ابتدای اعلام فراخوان برگزاری کنفرانس بین المللی صلح این نکته مشهود بود که مسئولان آمریکایی و صهیونیست بر منزوی ساختن جنبش حماس تاکید دارند و تلاش می کنند تا از حضور این جنبش در کنفرانس ممانعت به عمل آورند.
از دیگر اهدافی که آمریکا از طرح مسئله کنفرانس دنبال می کرد، باید از خنثی سازی هر گونه تلاش برای آشتی دو جنبش فتح و حماس یاد کرد ؛ خواه این تلاش از سوی اتحادیه عرب باشد و خواه از سوی عربستان سعودی که بر حل و فصل اختلافات موجود میان دو جنبش و حفظ وحدت و همبستگی ملی فلسطینیان تاکید دارد.
آمریکا می خواهد عرب ها را در جبهه حمایت از ابومازن و دولت غیر قانونی اش بسیج کند ؛ چرا که برای ایجاد شکاف میان فلسطینیان گزینه دیگری جز این ندارد.
با وجود آنکه ابومازن و فیاض تنها طرفی هستند که در طرح آمریکا و رژیم صهیونیستی برای ایجاد شکاف در میان فلسطینیان و نابودی مقاومت به ایفای نقش می پردازند ؛ ولی باز هم امید می رود که کشورهای عربی با عدم پذیرش خواست ایالات متحده در خصوص حضور مشروط در کنفرانس باعث شکست طرح آمریکا و رژیم صهیونیستی شوند.