فضای موجود درخصوص این گردهمایی ابری است و نشانه ها و دلایل نوید دهنده ای درخصوص آن وجود ندارد و اگر نگوییم که اسرائیل درصد توهین به طراح، میزبان و میهمان این گردهمایی بین المللی است دستکم مقاصد رژیم صهیونیستی درمسیر ایجاد ناامیدی و رواج بدبینی حرکت می کند.
به گزارش مرکز اطلاع رسانی فلسطین به نقل از شبکه خبری العالم، با توجه به لجاجت و بی توجهی رژیم صهیونیستی به معاهدات و تفاهم نامه های قبلی با فلسطینی ها و نیز بی اعتنایی به همه قطعنامه های بین المللی فقط معجزه می تواند راه حل هایی را ایجاد کرده و پیچیده گی ها و موانع و مین های کارگذاشته شده در مسیر صلح را بردارد و تغییراتی ریشه ای در مواضع، اوضاع، رویدادها و موازین قدرت ایجاد کند.به معنای دیگر، موضع آمریکا از جانبداری از اسرائیل به برخورد قاطعانه با این رژیم و اعمال فشار به آن تغییر یابد و اسرائیل از لجاجت، فریبکاری و مانورهای پلید خود دست بردارد و برای ورود به قمار صلح با هراندازه امتیازدهی و هر میزانی که مخالف داخلی درباره برقراری صلح عادلانه و جامع وجود داشته باشد، بگیرد.
این (معجزه) همچنین بدان معناست که دولت های فعال یعنی روسیه و چین و اروپا از تردید و بی توجهی و دنباله روی از آمریکا و ضعف خود در برابر رژیم صهیونیستی فریبکار دست بردارند و مواضعی قاطعانه اتخاذ کنند و موضع واحدی در برابر واشنگتن و تل آویو بگیرند و با قدرت و قاطعیت برای وادار کردن آنها جهت پذیرش قطعنامه ها و قوانین بین المللی و گام برداشتن در مسیر طرح صلح واقعی تا نهایت نه به خاطر دوست داشتن اعراب بلکه صرفا برای تامین منافع خود و تضمین امنیت خویش و خاموش کردن شعله ای که شاید گسترش دامنه آن نتایج خوبی دربر نخواهد داشت، به آمریکا و اسرائیل فشار وارد کنند.
این (معجزه) همچنین بدان معناست که اعراب از سستی و کوتاهی و بی توجهی و اختلافات خود دست کشیده و صفوف خویش را یکپارچه کرده و فشارهای خود بر آمریکا و کشورهای بزرگ را به منظور برون رفت از این چرخه ویرانگر و پذیرش طرح صلح عربی به عنوان تنها راه خروج از تنگنا و اصل اساسی مذاکره به منظور برقراری صلح واقعی اعمال کنند.
این (معجزه)همچنین به معنای وحدت صفوف فلسطینی ها پیش از هر امر دیگری و پایان دادن به اختلاف داخلی میان جنبش های فتح و حماس و پایان جدایی نوار غزه و کرانه باختری از یکدیگر و نگاه به “گردهمایی آتی” و هر کنفرانس صلح دیگری از منظری واحد در داخل و خارج از فلسطین است زیرا امید چندانی وجود ندارد که در سایه شکاف کنونی دستاوردی کسب شود و یا در صورت مشارکت نکردن واحد و یکپارچه فلسطینی ها، جامعه جهانی با یک نگاه جدی به آنها نگاه کند و در این وضعیت، حرکت در مسیر صلح مورد نظر امکانپذیر نخواهد بود.
این معجزه هم اکنون دور از دسترس به نظر می رسد نه به خاطر اینکه زمان معجزات گذشته است بلکه به این دلیل که همه فاکتورها و عوامل موفقیت درحال حاضر فراهم نیست.
کارها به نیات بستگی دارد و نیات بویژه نیت های رژیم اسرائیل صادقانه نیست که این نیت غیرصادقانه اسرائیل اخیرا در تکرار مخالف رسمی برای برداشتن هرگونه گامی هرچند کوچک در مسیر صلح واقعی به رغم پافشاری مکرر فلسطینی ها و تشکیلات خودگردان درباره تدوین اهداف و محورهای روشن برای گردهمایی آتی صلح نمود پیدا کرده است و این درحالی است که برخی رویای ارتقای سطح این گردهمایی به سطح یک کنفرانس را در سر دارند.
اسرائیل اعلام کرده است که با تدوین سندی مشخص به منظور ترسیم چارچوب مذاکرات مفصل درباره به اصطلاح “راه حل نهایی” نظیر ترسیم مرزهای دائم، وضعیت قدس، شهرک ها، منابع آبی و مسئله بازگشت آوارگان و پناهندگان فلسطینی مخالف است و این سیاست بر اصول و مبانی ثابت خصمانه اسرائیل و توصیه های مسموم این رژیم متمرکز است که به طور خلاصه به شرح زیر می باشد.
* برخورداری اعراب از واقعگرایی و عدم انتظار تحقق دستاورذهای زیاد یا دستیابی به توافقی درباره مسائل اختلافی اصلی.
* تاریخ توافقنامه های اسلو و ابتکارهای بعد از آن و طرح ها و برنامه های کمیته چهارجانبه روند صلح خاورمیانه و نظایر آن گذشته است و فلسطینی ها باید از نقطه صفر شروع به مذاکره کنند.
* توصیه های دیگر به اعراب از سوی “زیپی لیونی” وزیر امور خارجه اسرائیل و سایر مسئولان این رژیم مبنی بر اینکه شما از خود فلسطینی ها فلسطینی تر نباشید یا به عبارت دیگر، از برداران فلسطینی خود و حمایت از آنها هرچند سیاسی و معنوی دست بکشید و آنها را به عنوان شکاری در دستان اسرائیل رها کنید تا هر طور می خواهد با آنها رفتار کند و فلسطینی ها را به نوشیدن زهر و سم تسلیم خفت بار وادار کند.
* از دیگر توصیه های بی شرمانه به اعراب این است که از مطالبات و خواسته های تحمیلی به فلسطینی ها حمایت کنید و برای صلح مطالبات و شروط مطرح نکنید به گونه ای که گویی مسئله فلسطین و فلسطینی ها برای اعراب اهمیت ندارد یا قدس شریف یک مسئله مربوط به اعراب و مسلمانان نیست و سرنوشت اعراب با این مسئله، مقدسات و هر وجب از خاک پاک فلسطین ارتباطی پیدا نمی کند و اعراب باید فقط سکوت کرده و برگه سفید را امضا کنند و با هرگونه معامله ای با اسرائیل موافقت کرده و در راستای عادی سازی روابط با این رژیم حرکت کنند تا تل آویو به اهداف شوم خود و اشغالگری و یهودی سازی سرزمین فلسطین به راحتی و بدور از تهدید و نارضایتی ادامه دهد.
بی شرمانه تر آن است که “نقشه راه” گردهمایی مورد نظر ترسیم می شود درحالی که به نظر می رسد به دلایل متعددی از جمله دلایل زیر افق پیش از برگزاری این گردهمایی ابری و تاریک است.
* عدم تدوین جدول زمانی، دستورکار و اهداف و مبانی مذاکرات و بسنده کردن به اشاره های مبهم و بی فایده.
* شکل و ساختار گردهمایی هنوز روشن نیست: یعنی آیا این گردهمایی به منزله کنفرانس صلح است یا صرفا یک گردهمایی گذرا برای رد و بدل کردن تعارفات و یا اینکه این گردهمایی صرفا یک نمایش یا میتینگ تبلیغاتی است که با متفرق شدن شرکت کنندگان پایان می یابد.
یا این گردهمایی مناسبتی برای برداشتن سرزنش (از آمریکا) و ایجاد چتری معنوی برای “جرج بوش” رئیس جمهوری آمریکا به منظور حفظ آبروی بوش بعد از شکست های پی در پی است که به وی و نام کشورش آسیب و لطمه وارد کرده است یا اینکه این گردهمایی برای ایهود اولمرت نخست وزیر اسرائیل به منزله یک “آمپول” تقویتی و بارقه امیدی برای بازگرداندن شکوه تباه شده و سفید کردن صفحه سیاه شکست خود در جنگ تابستان گذشته علیه لبنان و سرپوش گذاشتن بر کاهش مقبولیت وی در نزد افکار عمومی این رژیم است.
* شک و تردید درباره مقاصد میزبان و انگیزه های آن وجود دارد زیرا انگیزه دعوت از 36 کشور به منظور حضور در گردهمایی و پافشاری بر حضور گسترده کشورهای عربی و اسلامی روشن نیست بویژه که طرف های مستقیم ذیربط در مسئله حداقل درباره شروط راه حل یا دستکم مبانی کلی مذاکرات به توافق نرسیده اند.
* نشان دادن حسن نیت جز از طریق دعوت از طرف های مستقیم و ذیربط در مسئله یعنی فلسطینی ها، سوری ها و لبنانی ها و تدوین جدول زمانی برای مذاکرات براساس مبانی روشن یعنی قطعنامه های بین المللی میسر نیست و در آن صورت، سایر اعراب می توانند با انگیزه و به طور فعال در گردهمایی شرکت کنند.
* تفاوت زیادی بین درخواست بوش پسر برای برگزاری این گردهمایی در اواخر دوره ریاست جمهوری خود و درخواست بوش پدر برای برگزاری کنفرانس صلح مادرید در اکتبر سال 1991 وجود دارد به طوری که درخواست اول (بوش پسر) در پی شکست ها ، بحران ها ، اوضاع داخلی نابسامان و مخالفت های تاثیر گذار مطرح شد اما درخواست دوم (بوش پدر) به منظور عمل کردن به تعهدات خود در قبال کشورهای عربی و در راس آنها عربستان سعودی و پس از پیروزی در آزاد سازی کویت از اشغالگری عراق ارائه شد.
*بوش پسر بدون طرح و زمینه سازی خواستار برگزاری این گردهمایی ناچیز شد اما بوش پدر براساس ابتکار صلح مبتنی بر اصول و قوانین بین المللی و اصل زمین در مقابل صلح به برگزاری کنفرانس صلح مادرید دعوت کرد و با تلاش های پی در پی و مقدمه چینی های جیمز بیکر وزیر امور خارجه اش به منظور کسب موفقیت های زیاد برای این کنفرانس زمینه سازی کرد.
*شرایط اسرائیل در زمان برگزاری کنفرانس صلح مادرید و برگزاری این گردهمایی در واشنگتن بسیار متفاوت است به طوری که در زمان برگزاری کنفرانس مادرید راستگرایان و تندروهای لیکود یعنی اسحاق شامیر و سران صهیونیست رهبری اسرائیل را به عهده داشتند که به آنها این امکان را می داد که تصمیمات سخت و دشوار بگیرند و معترضان را مهار کند اما امروز رهبری اسرائیل ضعیف است و نمی تواند هیچ تصمیمی اتخاذ کند از این رو وضعیت اولمرت شبیه وضع پر در معرض باد است به این معنا که حتی اگر در ملا عام تعهدی بدهد جرات نخواهد کرد هیچ تصمیمی اتخاذ کند.
*اوضاع عربی در حال حاضر با زمان برگزاری کنفرانس صلح مادرید تفاوت دارد به طوری که در آن زمان شکاف بزرگ و اختلافات متعددی وجود داشت و مواضع نیز متفاوت بود همچنین تحولات زیادی رخ داده است از جمله امضای توافقنامه های صلح جداگانه بین اردن و فلسطینی ها با اسرائیل و همچنین اوضاع فلسطین اگر نگوییم ضعیف تر ،بسیار متفاوت است. درست است که فلسطینی ها در چارچوب هیئت اردنی در کنفرانس مادرید شرکت کنند اما برگه های برنده زیادی در اختیار داشتند و جهان عربی و اسلامی و جامعه بین المللی رهبری فلسطین را به رسمیت می شناختند. اما امروز آنها در حالی به واشنگتن می روند که بین آنها دودستگی وجود دارد.
همچنین پس از اشغال عراق تغییرات زیادی در اوضاع منطقه ای بوجود آمده و ایران به عنوان یک قدرت منطقه ای نمایان شده است و اصرار دارد نقش زیادی در مسائل منطقه بویژه مسئله خاورمیانه ایفا کند.
با وجود این همه تفاوت وعوامل قدرت و حمایت و ویژگیهایی که کنفرانس مادرید داشت پایان آن مصیبت بار بود و رکود بر آن حاکم شد و از مادرید چیزی جزء رویا ، امیدهای برباد رفته و عقب نشینی ها باقی نماند و اسرائیل در نتیجه این عقب نشینی زمان زیادی بدست آورد تا آنچه را که شامیر در ذهن خود می پروراند اجرا کند از این رو وی فقط برای تعلل و وقت کشی و مذاکره به مدت ده سال و بیشتر به مادرید رفت و این امکان برای اسرائیل فراهم شد تا طرح های توسعه طلبانه خود را اجرا و اشغالگری خود را در سرزمینهای عربی تثبیت کند و برای تفرقه افکنی بین اعراب توطئه چینی کند.
خلاصه کلام این که این گردهمایی همه نشانه های شکست و ناکامی را دارد مگر اینکه اصول و ضوابط و شرطهایی تدوین شود و اسرائیل آنها را بپذیرد و اگر بوش بخواهد دوره ریاست جمهوری خود را با موفقیت و دستاورد تاریخی برای خود به پایان برساند و برخی از صفحه های سیاه در کارنامه خود را پاک کند ، امریکا باید تصمیم قاطع خود را برای رسیدن به راه حل مورد نظر اتخاذ کند . اما اگر تردید و ابهام ادامه یابد اعراب چیزهای زیادی را از دست خواهند داد و طبق عادت به سوی سراب صلح دروغین می روند. و این مسئله ما را یاد این داستان می اندازد که هنداونه فروشی گرفتار یک مهمان سمج شده بود که هر روز نزد او می آمد و با او به گرمی احوال پرسی می کرد و پس از استراحت کردن هندوانه ای را برمی داشت و می شکست و با حرص و ولع می خورد و بدون اینکه بهای آن را بپردازد می رفت پس از مدتی هندوانه فروش جانش به لبش رسید و تصمیم گرفت با این مهمان سمج صحبت نکند این مهمان بر حسب عادت آمد و سلام داد اما هندوانه فروش جواب سلام او را نداد و با تندی به او گفت ای برادر از امروز نه سلامی نه علیکی ، سلام کلام بدنبال دارد و کلام هندوانه و من همیشه بازنده ام. این داستان درخصوص وضعیت اعراب با دشمن طمعکار صدق می کند زیرا که هر بار از صلح سخن می گوید و صلح دروغین گفتگو را به دنبال می آورد و گفتگو درباره صلح دروغین نیز باعث از دست رفتن سرزمین، حقوق و کرامت اعراب می شود پس آیا نباید از این داستان پند بگیریم؟!