زمينهاي فلسطيني، تبديل به دولت و كشور اسرائيل شد؛ حتي در اواخر قرن نوزدهم، يعني تقريباً 50 سال قبل از كنفرانس بال، نخستوزير وقت انگلستان «بنيامين ديزرائيلي» به يك خانواده بزرگ يهودي قول تشكيل حكومت و دولتي يهودي در فلسطين را داده بود.
بنابراين در حقيقت رهبران ديني و سياسي انگلستان و سپس ايالات متحدة امريكا بانيان اصلي وحاميان فعلي صهيونيسم هستند؛ زيرا اگر غير از اين بود، كشورهاي غربي، بهويژه همين دو كشور، واكنشهاي بسياري دربرابر جنايات صهيونيسمها در فلسطين و ديگر نقاط دنيا از خود نشان ميدادند.
در مجموع، بسياري از صاحبنظران برجستة دنيا بر اين عقيده هستند كه صهيونيستها اروپا و امريكا را اداره ميكنند. بههرحال، حمايتهاي غرب به حدي است كه سبب شده سازمان ملل و جوامع بينالمللي مدافع حقوق بشر نيز سكوت كنند و حتي امريكا با نفوذ خود، جلوي تحرك آنها را به شكلي گرفته است كه در حقيقت، سازمان ملل نيز در راستاي منافع آنها گام برميدارد؛ چراكه بيشك يكي از انتظارات مهم جامعه جهاني از سازمان ملل، پايبندي به منشور خود ميباشد. برمبناي تعريفي كه در منشور اين سازمان ارائه شده، مجمعي براي حفظ نظم و عدالت بينالملي است؛ زيرا تأسيس سازمان ملل، مولود تفكر دولتهايي است كه در ميانة جنگ دوم جهاني، تعرضات و جنايات جنگي چهرههايي مانند هيتلر را ديده بودند و با شكلدادن به اين سازمان و فعالكردن آن در عرصة بينالمللي، كوشيدند تا از ظهور دوبارة اينگونه چهرهها جلوگيري كنند و زمينههاي تعر، توسعهطلبي و گردنكشي دولتهاي ياغي را در جهان از بين ببرند.
اما از همان آغاز مشخص بود كه دولتهاي مؤسس سازمان ملل، خود بهدليل حمايت از حكومتهاي ديكتاتوري و بهدليل دست داشتن در بسياري از جنايات جنگي نميتوانستند موجوديت سازماني را تضمين كنند كه در منشور خود بر لزوم حراست از جهاني بدون تجاوز و خودكامگي تأكيد كرده است. درواقع تضاد ميان منشور و ماهيت موسسان، زمينهساز اولية ظهور جنايتكاران جنگي در عرصة بينالمللي شد. تأسيس رژيم جنايت پيشة صهيونيستي نيز مولود همين تضاد بود؛ در نتيجه سازماني كه با هدف دفاع از امنيت، نظم و عدالت بينالمللي شكل گرفته بود، خود عامل تجزيه فلسطين و واگذاري بخش عمدة اين سرزمين به گروههاي تروريستي يهودي گرديد؛ به عبارت روشنتر، سازمان ملل و رژيم صهيونيستي، هر دو مولود جنگ دوم جهاني هستند، هر دو در يك مقطع زماني شكل گرفتند و بانيان تأسيس هر دو آنها، دولتهاي واحدي بودند و اين مبدأ واحد، همان «صهيونيسم جهاني» است و هر دو به يك معنا كانونهاي ثقل سياست غرب هستند؛ با اين تفاوت كه يكي مأموريت منطقهاي و ديگري مأموريت جهاني دارد. درواقع غرب، سازمان ملل و رژيم صهيونيستي، مكمل راهكار سياسي يكديگرند.
در مقالة پيوست برآنيم تا 1. مشخص شود كه چگونه موجوديت اسرائيل و صهيونيسم با منافع استراتژيك غرب، بهويژه امريكا و انگليس عجين شده است و اهداف مشترك آنها براي نابودي اسلام، بهويژه تشيع چيست؟ كه حاصل بخشي از آن برنامهها تا چندي پيش، نابودي فلسطين بود و بعد افغانستان و اكنون نيز عراق دستخوش اين بازي قرارگرفته و به ترتيب كشورهاي اسلامي را تحتالشعاع خود قرار داده است و چگونه به بهانههاي ديني و ظهور مسيح و تكيه بر تفاسير گوناگوني از انجيل به خرابكردن اماكن مقدس اسلامي پرداخته و در حقيقت درصدد پيشبرد اهداف سياسي خود هستند.
2. نشان دادن چهرة واقعي امريكا و انگليس و غرب به كساني كه هميشه دم از ارتباط با امريكا و غرب ميزند؛ آنهايي كه در خيال خود، اينچنين ميانديشند كه جنگ اسلام و كفر بر سر امور خرد است و بس و ميتوان در عين مسلمان بودن، غربي نيز زندگي كرد و بر سر در تمدن غرب، نام دين را هم نوشت. آنها ميخواهند با يك «بسمالله» ليبرال دموكراسي غرب را اسلامي كنند؛ غافل از اينكه غربيها به نام دموكراتيزه كردن (به همان بهانهاي كه امريكا بعد از نيافتن سلاح اتمي در عراق عنوان كرد كه به علت دموكراتيزه كردن عراق ما اينجا ماندهايم) ميخواهند موجوديت، اسلام، سرزمين و همه چيز ما را بگيرند؛ و غافل هستند از اينكه جنگ، جنگ صليبي است و در عراق نيز بوش اين واژه را تصادفي و از روي سهو بر زبان جاري نكرد.
مقدمه
انتخاب واژة «اسرائيل» بهعنوان نامي براي دولت يهود تازه تأسيس شده انتخابي ناگهاني نبود، زيرا اين واژه ـــ كه دين را به دولت ارتباط ميدهد ـــ در همة دعاهاي نمازهايي كه در كنيسهها خوانده ميشود، وجود دارد و معمولاً در نمازهاي كليساها نيز تكرار ميگردد؛ بدينسبب نام اسرائيل براي مسيحيان و يهوديان حرمت يكساني دارد.
صهيونيسم نيز كه بهعنوان حاصل يك تفكر ديني و سياسي در قرن نوزدهم و بيستم م. مطرح گرديد و شكل گرفت، توانست با استفاده از تحولات اروپا در اين دو قرن به يك جريان فكري و سياسي قدرتمند در ميان يهوديان جهان و بسياري از غيريهوديان، بهويژه مسيحيت تبديل شود و آشكار است كه همانگونه كه اين دو پديده، يعني، يهوديت و صهيونيسم توانستند بر يكديگر تأثير گذارند؛ همان تأثير را در قشري از مسيحيت همسو با يهوديت نيز گذاشته است. به گفتة «نويهض» نويسندة كتاب ارزشمند،«پروتكلهاي دانشوران صهيون»، امروز صهيونيست جهاني با يهوديت يكي است. اين دو، دو روي يك سكهاند.
يكي از مهمترين عواملي كه صهيونيستها توانستند بر مسيحيت تأثير گذارند و حتي آنها را تحت سيطره خود قرار دهند، واكنش گريز از «ساميستيزي» مسيحيان بود و در تبيين آن، جنگ «هيتلر» ضد يهوديان و قتل عام آنان مثال زده ميشد. درپي آن، هركس با ساميان دشمن باشد، منفور شمرده ميشود؛ حتي خود عربها كه اصلاً سامي نژاد هستند، در دفع تهمت ساميستيزي دچار مشكل شدهاند.
در نتيجه اين واكنشهاي احساسي ناشي از جنايات گستاخانة نازيها سبب شد تا دو وصيت به وصاياي دهگانة حضرت مسيح(ع) اضافه شود:
1. دشمن ساميها نباش.
2. بايد با هركس كه دربرابر ساميها است، دشمن باشي.
به اين ترتيب، مسيحيهاي مخالف صهيونيزم، بهعنوان يك جنبش سياسي و حتي يهوديان غيرصهيونيست متهم ميشوند كه ساميستيز هستند.
دكتر «ديويد رايزمن»، استاد دانشگاه آمريكايي «هاروارد»، چند سال پيش در مجلة «جويش نيوزلتر» نوشت:
«صهيونيسم داراي چند حربه است، يكي اينكه با آراي يهوديان، دشمنان خود را تهديد ميكند و دو سلاح ديگر وي كه از سلاح اول از اهميت كمتري برخوردار نيستند، عبارتند از: مهارت در سازماندهي و منابع مالي و سوم، هركس را كه با هدف سياسياش در جهت مخالف منافع اسرائيل باشد، به ساميستيزي متهم ميكند.»
بنابراين حربههاي گوناگون صهيونيسم، مانند ساميستيزي از يكسو و از سويديگر كمرنگ شدن اعتقادات ديني در مسيحيت با اهداف صهيونيزم و يهوديت ـــ كه تعبد دربرابر تعاليم دين يهود و اطاعت از آنها مخصوص افراد سالخورده و روحانيان است ـــ و با مشابه آن چيزي كه در مسيحيت بعد از رنسانس اتفاق افتاد، سازگار شد و رفتهرفته بستر مناسبي براي پديد آمدن صهيونيسم مسيحي، بهويژه در نوع پروتستان را فراهم كرد.
در دنياي جديد، دين مسيحيت به شدت رنگ كثرتخواهي (pluralism) به خود گرفته است. اصولاً تقسيمبندي اوليه در درون مسيحيت، شامل سه گروه عمده، يعني ارتدكس، كاتوليك رومي و پروتستان بود؛ اما امروزه در داخل اين گروهها، تقسيمات گوناگون و فراواني وجود دارد. درحال حاضر كليساي ارتدكس شرقي چهار اسقف عمده دارد كه ريشههاي باستاني دارند؛ يعني اسقف اعظم قسطنطنيه، اسكندريه، انطاكيه و اورشليم، همچنين تعدادي اسقف اعظم جديد نظير شيوخ كليساهاي روماني، بلغارستان و روسيه كه بعدها بهوجود آمدهاند. در بين مجموعههاي پروتستان نيز گروههاي مختلفي نظير، اسپريتواليستها، (spiritualists) تئوسوفيستها،(Theosophists) و گروههاي بسيار ديگري ديده ميشوند. وضعيت آيين مسيحيت در ايالات متحده از اين هم پيچيدهتر است.
امروزه در امريكا صدها تشكيلات رسمي ديني وجود دارد كه نه ارتدكس هستند و نه كاتوليك رومي. در ميان اينها از گروههاي درجه دوم و فرعي پروتستاني نظير: متديستها، كليساهاي مشايخي، باپتيستها، تجمعگرايان (Conqre garionalists) و «حواريون عيسي(ع)» (Disciples of christ) ميتوان نام برد؛ حتي در بين اين گروههاي فرعي نيز تقسيمات ديگري وجود دارد.
اين گروهها و فرقهها تنها گوشة كوچكي از فرقههاي دروني در آيين مسيحيت است؛ زيرا در قرنهاي اخير بر اثر بروز اختلافات بين مسيحيان در عقايد و مناسك ديني، فرقهها و كليساهاي ديگري در جوامع مسيحي پديد آمده است. تعداد اين نوع فرقهها آنقدر زياد است كه حتي نام بردن آنها نيز كار دشواري است. اختلافات آنها نيز بهقدري آشكار و عميق است كه يك ناظر بيطرف در گمان ميافتد كه آيا پيروان آنها دنبالهرو دين اصلي مسيح هستند يا آنكه اديان گوناگون را پيروي ميكنند؟ بعضي از آنها در اعلا درجة توحيد و بعضي ديگر نزديك به مظاهر و مبادي شرك هستند و جالب آنكه همة آنها خود را در ساية دين مسيح جاي دادهاند.
يكي از ويژگيهاي كليساي پروتستانيسم، رابطه بسيار نزديك آنها با دولتهاي اروپايي است و اين دولتها براي ترويج مسيحيت پروتستانيسم از مبلغان خود در كشورهاي جهان سوم، حمايتهاي گستردة مالي، تبليغاتي و سياسي ميكنند؛ براي نمونه در انگلستان، دولت و كليساي پروتستان از يكديگر جدا نيستند و ملكة انگليس در رأس دولت و كليسا قرار دارد.
انجيل و مبلغان آن
در يك قرن گذشته، جريان جديدي كه در بين پروتستانها فوقالعاده قدرتمند شده، مكتب نوظهور «مبلغان انجيل» (Evanqelism) است.
قبل از جنگ جهاني دوم، اين مكتب نوظهور به بنيادگرايي معروف و شعار آنها بازگشت به انجيل و تغيير جامعه با تحول فرهنگي بود و هدف آنها بهوجود آوردن حكومت در امريكا بر مبناي بنيادهاي انجيل ميباشد. بعد از جنگ جهاني دوم، بنيادگرايان امريكايي خود را مبلغان انجيل معرفي كردند و با استفادة گسترده از وسائل ارتباط جمعي مانند: راديو، تلويزيون، روزنامهها، فصلنامهها و به تازگي اينترنت توانستند در جامعة امريكا نفوذ فراواني بهدست آورند و اكنون اين جريان، قدرتمندترين و فعالترين تشكيلات ديني در امريكا محسوب ميشود و در مراكز سياسي اين كشور، نفوذ فراواني دارند. يكي از ويژگيهاي اين جريان اين است كه وابسته به يكي از فرقهها يا كليساي پروتستان نيست؛ بلكه در حقيقت اعضاي تمامي فرقههاي كليساي پروتستان عضو اين جريان ديني ميباشند. مسيحيكردن ساير اقوام غيرمسيحي، تبليغات گسترده، از ديگر اهداف اين جريان است. دولتهاي پروتستاني در شمال اروپا و دولت ايالات متحده امريكا از مبلغان انجيل براي مسيحيكردن غيرمسيحيان در سراسر جهان از نظر مالي، فرهنگي و سياسي حمايت ميكنند.
كشيشان معروف امريكايي، مانند «بيلي گراهام» (Billy graham) «جري فالول» (Jerry falwell) «پات رابرتسون» (pat Rabertson) «هال ليندسي» (Hal Lindsey) و «مايك ايوانس» (Mike Evans) و نيز اسقف اعظم كليساي انگلستان «جورج كاري»
(George Carey) از مبلغان وابستگان به اين جريان هستند كه شهرت جهاني دارند؛ بهويژه در كشورهاي ايالات متحده امريكا و انگلستان از نفوذ عميقي در بين دولتمردان اين دو كشور برخوردارند.
صهيونيسم مسيحي؛ مكتبي نوظهور
«جان داربي» (Jahn Nelson Darby) كشيش معروف كليساي انگلستان، نظرية صهيونيسم مسيحي را براي نخستين بار براي عمليكردن خواستههاي مسيح و تحقق پيشگوييهاي انجيل رواج داد. دو نفر از كشيشان برجستة پروتستان مقيم ايالات متحده امريكا به نامهاي «دي.ال. مودي» (D.L.Moody) و «ويليام بلاكستون» (E. Blackstone. william) نيز مكتب نوظهور صهيونيسم مسيحي را در اين كشور تبليغ كردند.
اصول و مباني جريان مبلغان انجيل در ايالات متحده امريكا و انگلستان،حمايت همه جانبة عقيدتي و سياسي از صهيونيسم ميباشد و آنها اعتقاد دارند كه پيروان كليساي پروتستان براي ظهور دوبارة مسيح، بايد چند خواستة مسيح را ـــ كه در تفاسير انجيل در قرن بيستم بهعنوان پيشگوييهاي انجيل بيان شده است ـــ عملي كنند. اين جريان نوظهور در پروتستانيسم با عنوان صهيونيسم مسيحي (Christian Zionism) شهرت دارد.
اين جريان يك پديدة جديد ديني سياسي در مسيحيت است كه براي نخستين بار از سوي كليساي انگلستان در اواخر قرن نوزدهم م. بهوجود آمد. پروتستانهاي مقيم امريكا و انگلستان اين جريان نوظهور را عمليكردن خواستههاي مسيح (Dispensulionalism) و عمليكردن پيشگوييهاي انجيل (Apocaly ptieism) نيز مينامند.
در اين زمينه در اواخر قرن نوزدهم، مطابق افكار جديد «جان داربي انگليسي» يك مفسر معروف انجيل از امريكا به نام «سايرس اسكوفيلد» (Cyras Scofield) تفسير انجيل را تحرير كرد و تفسير وي امروزه از معتبرترين تفاسير انجيل براي پروتستانهاي سراسر جهان محسوب ميشود و بهترين مرجع براي انجيل شناخته شده است.
اكنون تفسير ياد شده با عنوان انجيل مرجع اسكوفيلد (Scofield Reference Bible) شهرت يافته است. پيروان اين مكتب نوظهور، خود را از مبلغان انجيل (Evanqelist) نيز ميدانند و معتقدند پيروان اين مكتب، مسيحيان دوباره تولد يافته ميباشند كه فقط اينان اهل نجات خواهند بود و ديگران هلاك خواهند شد. از ويژگيهاي ممتاز پيروان اين مكتب، اعتقاد راسخ و تعصب خاص به صهيونيسم است و تعصب اين مسيحيان به صهيونيسم، بيش از صهيونيستهاي يهودي مقيم اسرائيل و امريكا است.
براساس اعتقادات اين مكتب نوظهور بهوسيله پروتستانها، حوادثي بايد به وقوع بپيوندد تا مسيح(ع) دوباره ظهور كند؛ همچنين پيروان اين مكتب، وظيفة ديني دارند تا براي تسريع در عمليشدن اين حوادث كوششي كنند؛ حوادثي كه ازسوي آنها بايد عملي شود، عبارت است از:
1. يهوديان از سراسر جهان بايد به فلسطين آورده شوند و كشور اسرائيل در گسترهاي از رودخانة نيل تا رودخانه فرات بهوجود آيد و فقط صهيونيسمهايي كه به اسرائيل مهاجرت ميكنند، اهل نجات خواهند بود؛ به همينسبب «بلاكستون» در دهة 1880، براي مهاجرت يهوديان از سراسر جهان به سرزمين فلسطين، با رهبران سياسي ديني و سرمايهداران بزرگ مسيحي در ايالات متحدة امريكا ملاقات كرد و آنها را متقاعد كرد كه از دولت ايالات متحده امريكا بخواهند تا براي بهوجود آوردن كشور صهيونيستي اسرائيل در فلسطين بكوشد.
در سال 1891 (1270 هـ . ش.) «ويليام بلاكستون» نامهاي را كه بعداً به «نامةبلاكستون» معروف شد، تقديم رييسجمهوري وقت امريكا «بنجامين هاريسن» (Benjamin Harrison) كرد. در اين نامه، 413 نفر از رهبران ارشد سياسي، ديني و سرمايهداران بزرگ آن زمان در امريكا از دولت خود درخواست كرده بودند كه دولت امريكا وظيفة الاهي و ملي دارد تا در فلسطين، كشوري براي يهوديان بهوجود آورد و براي بازگشت يهوديان به فلسطين، بايد به نهضت صهيونيسم، كمكهاي مالي، سياسي و نظامي ارائه كند. اين نامه را حتي اسقف اعظم كاتوليكها در ايالات متحدة امريكا، يعني «كاردينال گيبن» (Cardinal Gibbons) نيز امضا كرده بود.
كشيش ويليام بلاكستون بهعنوان «پدر صهيونيسم مسيحي در ايالات متحده» معروف گرديد؛ بههمين جهت صهيونيسم يهودي توانست بعد از اين جريان قوت گيرد و آنها با ترعيب و حمايت رهبران سياسي و ديني مسيحي از انگلستان و امريكا در سال (1897 م.) به رهبري «تئودور هرزل» (Thedar Herzel) در شهر بال سوئيس، نخستين كنگرة صهيونيستهاي يهودي را تشكيل دادند و اهداف خود را براي بهوجود آوردن كشور اسرائيل در فلسطين اعلام كردند.
در سال (1908 م.) «بلاكستون» كتابي را با عنوان «مسيح ميآيد» تأليف كرد. در اين كتاب، نويسنده به مسيحيان جهان وعده داده بود در سالي كه در فلسطين كشور صهيونيستي اسرائيل تأسيس شود؛ مسيح دوباره ظهور خواهد كرد.
براي رسيدن به اين هدف، دولت انگلستان با تهاجمهاي فرهنگي و نظامي، خلافت عثماني تركيه را متلاشي كرد و در جنگ جهاني اول، ارتش انگلستان سرزمين فلسطين را ـــ كه جزء قلمرو خلافت عثماني تركيه بود ـــ تصرف كرد. در سال (1917 م.) نيز «آرتور جيمز بالفور» وزير امور خارجه وقت انگلستان در بيانيهاي معروف به بيانية بالفور تعهد كرد كه دولت انگلستان به يهوديان سراسر جهان براي مهاجرت به فلسطين ياري دهد و در تشكيل كشور صهيونيستي اسرائيل در فلسطين فعاليت كند.
2. يهوديان بايد دو مسجد اقصا و صخره در بيتالمقدس را منهدم كنند و بهجاي اين دو مسجد مقدس مسلمانان، معبدي بزرگ بنا نهند؛ بههميندليل از سال 1967 تا به حال دو مسجد اقصا و صخره در بيتالمقدس بيش از صدبار مورد حملة يهوديان و مسيحيان صهيونيست قرار گرفته است.
پروتستهانيستهاي حامي اسرائيل بسيار افراطي هستند. در سال 1969، يك مسيحي به نام «ميشل روهن» در مسجد اقصا آتش افروخت. او كه پروتستانت و از پيروان مذهب «عصمت مقدس» بود، همواره ميگفت:
«نبايد هيچ مسجدي در اين سرزمين باقي بماند تا يهوديان بتوانند به زمين نياكان خود بازگردند و معبد خود را بسازند و آنگاه انتظار ما براي بازگشت حضرت مسيح به دنيا تحقق مييابد.»
مسيحيان پيرو اين مذهب، قرباني اين اشتباهند كه اسرائيل، روحاني نامبرده در تورات را با كيان سياسي ـــ صهيونيستي امروزين يكسان پنداشتهاند. آنها ايجاد دولت اسرائيل را امري حتمي تلقي ميكنند و آن را جزئي از حكمت خداوند براي بازگشت حضرت مسيح به هستي و پايان عمر اين دنيا ميدانند؛ ازاينرو اين مسيحيان، هواداراي كامل خود را از اسرائيل در درگيرياش با عربها اعلام و اعمال ميكنند.
در يكم ژوئية 1976 (10 تير 1355)، روزنامة نيويوركتايمز، اطلاعيهاي با امضاي 105 كليساي پيرو همان آيين از سراسر امريكا چاپ كرد كه در آن آمده بود:
«هركس كه با خواست صهيونيستها در مورد زمينهاي دولت اسرائيل مخالفت كند، نه تنها با اسرائيل، بلكه با خداي عزوجل و تاريخ ميجنگد.»
3. روزي كه يهوديان، مسجداقصا و مسجد صخره در بيتالمقدس را منهدم كنند، جنگ نهايي مقدس (آرمگدون Armageddon) كتاب انجيل به رهبري امريكا و آرمگدون انگليس آغاز شده است كه در اين جنگ جهاني، تمام جهان نابود خواهد شد.
4. روزي كه جنگ نهايي مقدس آغاز شود، تمامي مسيحيان پيرو اعتقادات «عمليكردن خواستههاي مسيح» كه مسيحيان دوباره تولد يافته ميباشند. مسيح را ديدار خواهند كرد و به كمك يك سفينة بزرگ از دنيا به بهشت حمل خواهند شد و آنان از بهشت همراه مسيح نظارهگر نابودي جهان و عذاب سخت در اين جنگ مقدس خواهند بود.
5. در جنگ نهايي مقدس، زمانيكه ضد مسيح (دجال Anti christ) در حال دستيابي به پيروزي است، مسيح همراه مسيحيان دوباره تولد يافته در جهان ظهور خواهد كرد و ضد مسيح را در پايان اين جنگ نهايي مقدس شكست خواهد داد و حكومت واحد جهاني به رهبري مسيح با پايتختي بيتالمقدس كه ازسوي مسيحيان و يهوديان صهيونيست قبل از آغاز جنگنهايي مقدس ساخته شده است، محل حكومت جهاني مسيح خواهد بود.
6. دولت صهيونيستي اسرائيل با كمك ايالات متحده امريكا و انگلستان، مسجد اقصا و مسجد صخره در بيتالمقدس را نابود خواهد كرد و معبد بزرگ به دست آنان در اين مكان ساخته خواهد شد و اين رسالت مقدس ديني به عهدة دولتهاي ايالات متحده امريكا و انگليس است.
7. اين حادثه پس از سال 2000 م. به حتم اتفاق خواهد افتاد.
8. قبل از آغاز جنگ نهايي مقدس، ترس و وحشت، جامعة امريكا و اروپا را فراخواهد گرفت.
9. قبل از ظهور دوبارة مسيح، صلح در جهان هيچ معنا ندارد و مسيحيان براي تسريع در ظهور مسيح، بايد مقدمات جنگ نهايي مقدس و نابودي جهان را فراهم كنند.
رهبران مذهبي فرقههاي پروتستان در ايالات متحده و انگلستان كه به اين مكتب نوظهور خواستههاي مسيح اعتقاد دارند، در دهة (1990 م.) اعتقادات ياد شده را بهشدت در جامعة امريكا و اروپا تبليغ كردهاند و در ده سال گذشته در ايالات متحدة امريكا در اين زمينه دهها كتاب منتشر شده و فيلمهاي گوناگوني به نمايش درآمدهاست.
در اوايل سال (2001 م) كشيش امريكايي بهنام «هال ليندسي» (Hal Lindsey) كه مبلغ اين مكتب است، كتابي را با عنوان «در پيشگوييهاي انجيل، جاي امريكا كجاست؟» تأليف كرده كه يكي از پرفروشترين كتابهاي سال 2001 در امريكا بهشمار آمده است. در اين كتاب، نقش ايالات متحده در جنگ نهايي مقدس بيان شدهاست. نويسنده درپي اثبات آن است كه دولت امريكا جنگ نهايي مقدس را رهبري خواهد كرد و مخالفان مسيح در سراسر جهان را كه قبل از آغاز جنگ نهايي مقدس باعث ايجاد ترس و وحشت در جهان شدهاند، شكست خواهد داد و در اين جنگ مقدس، دولت انگليس همكار امريكا خواهد بود؛ حتي دولت امريكا در اوج زمان جنگ سرد بر ضد شوروي سابق، موشكهاي هستهاي قارهپيماي خود را «شمشيرهاي جنگ مقدس» ناميده بود. پيروان اين مكتب در يك دهة گذشته تبليغ كردهاند كه عمليات توفان صحرا ـــ كه بر ضد عراق در سال (1991 م.) شكل گرفت ـــ نيز مقدمهاي براي جنگ نهايي مقدس بوده است.
مسيحيان صهيونيست از فرقة پروتستانها در امريكا و انگليس اعتقاد دارند كه مسيح در امور خاورميانه همواره به سود دولت اسرائيل مداخله كرده است و اعلام ميدارند كه خواست دولت اسرائيل در حقيقت خواست مسيح و مذاكرات صلح در خاورميانه بيهوده است و تأسيس كشور اسرائيل بزرگ از رود نيل تا فرات، خواست مسيح است كه بهزودي عملي خواهد شد و امروز صهيونيسم مسيحي از راه حكومت صهيونيستي امريكا خود را به فرات رسانده است. صهيونيستهاي يهودي نيز مطابق اعتقاد به مجموعه قوانين ديني خود، تلمود به مكتب «خواستههاي خدا» اعتقاد دارند و مطابق اين اعتقاد، آنها برنامهاي اجرا ميكنند كه به كمك دولتهاي امريكا، انگليس و ديگر كشورهاي غربي بتوانند دو مسجد مقدس اقصا و صخره در بيتالمقدس را تخريب كنند و كشور اسرائيل بزرگ از نيل تا فرات را با نابودي كامل كشورهاي اسلامي بهوجود آورند. به همين منظور ميان صهيونيستهاي يهودي و صهيونيستهاي مسيحي از فرقة پروتستانها، اتحاد و هماهنگي كاملي وجود دارد و مسيحيان پيرو اعتقاد خواستههاي خدا همواره اظهار ميدارند هر عملي كه ازسوي دولت اسرائيل انجام ميشود، در حقيقت ازسوي مسيح طراحي شده است، و بايد ازسوي مسيحيان سراسر جهان مورد حمايت قرار گيرد.
براي تحقق اين هدف، امريكا، انگليس و كشورهاي مسيحي غربي، كمكهاي مالي و تسليحاتي گستردهاي در اختيار دولت غاصب اسرائيل قرار ميدهند و جديدترين تسليحات را قبل از اينكه در ارتش خود بهكار گيرند، تحويل اسرائيل ميدهند. به لطف حمايت همه جانبة جهان مسيحي غرب از دولت غاصب اسرائيل اكنون ذخاير گستردة موشكهاي هستهاي و انواع و اقسام تسليحات شيميايي و ميكروبي در اسرائيل وجود دارد و درواقع اسرائيل را به انبار مهمات و پادگان نظامي جهان مسيحي ايالات متحده امريكا و غرب تبديل كردهاند كه بدين ترتيب در خدمت صهيونيسم جهاني هستند.
البته هدف استراتژيك جهان مسيحي غرب اين است كه كشورهاي اسلامي را در زمينههاي اقتصادي و نظامي براي هميشه ضعيف نگاه دارند.
بانيان اصلي صهيونيسم
در حقيقت رهبران ديني و سياسي پروتستان در انگلستان و ايالات متحدة امريكا، بانيان اصلي صهيونيسم هستند؛ حتي ميتوان گفت، اين يهوديان بودند كه پروتستانيسم را بهوجود آوردند و تقدير گستردة يهوديان از «لوتر» به سبب كتاب «عيسي مسيح از يك يهودي زاده شد» دليل اين مدعا است. بههرحال دلايل بالا نشانگر آن است كه امريكا و انگلستان در خدمت صهيونيسم هستند، بهگونهاي كه در سال (1809 م.) در لندن كليساي انگلستان، جامعة خدمات روحاني كليسا براي يهوديان را تأسيس كرد كه اهداف اين جامعه به قرار ذيل است:
1. تبليغ ريشههاي يهودي دين مسيحيت در بين مسيحيان جهان.
2. كوشش براي مهاجرت يهوديان از سراسر جهان به سرزمين فلسطين و تأسيس كشور صهيونيستي بهنام اسرائيل در فلسطين.
يكي ديگر از مؤسسات فعال پروتستانها ـــ كه براي مهاجرت يهوديان به فلسطين فعاليت گسترده انجام ميدهد ـــ «سفارت بينالمللي مسيحيت در بيتالمقدس» است. در اين موسسة بينالمللي تمامي كليساي پروتستانيسم عضويت دارند و براي انتقال يهوديان به فلسطين، كمكهاي مالي فراواني به دولت اسرائيل و يهوديان در جهان ميكند.
ديگر مؤسسات فعال پروتستانها كه براي انتقال يهوديان به فلسطين كوشش ميكنند عبارتند از:
1. دوستان مسيحي اسرائيل.
2. دوستان نيايش مسيحيت براي اسرائيل.
3. پلهاي صلح.
اين مؤسسات پروتستان، با دريافت كمكهاي مالي از دولتهاي مسيحي امريكا و اروپا و مسيحيان سراسر جهان، هزينة مهاجرت يهوديان به سرزمينهاي فلسطين اشغالي را ميپردازند. برنامة كنوني اين مؤسسات پروتستانت، كه در دست اقدام است ـــ انتقال بيش از يك ميليون يهودي از كشورهاي مختلف، بهويژه از شوروي سابق و اروپاي شرقي به مناطق اشغالي فلسطين است و به تازگي نخستوزير نژادپرست اسرائيل «آريل شارون» نيز طرحهاي عملي براي اجراي اين طرح وسيع مهاجرت بيش از يك ميليون يهودي به مناطق فلسطين اشغالي را رسماً اعلام داشته است.
معبد بزرگ جايگزين بيتالمقدس
براساس اعتقادات مكتب نوظهور صهيونيسم مسيحي بعد از سال (2000م.) و قبل از (2007 م.) يهوديان مقيم فلسطين اشغالي بايد دو مسجد اقصا و صخره در بيتالمقدس را منهدم و بهجاي آن دو، معبد بزرگ را بنا كنند.
روزي كه يهوديان مسجد اقصا و صخره را منهدم كنند جنگ نهايي آرمگدون به رهبري امريكا و انگلستان آغاز خواهد شد. در اين زمينه، رهبران و نويسندگان پيرو مكتب صهيونيسم مسيحي، كتابهاي گوناگوني در ده سال گذشته به چاپ رسانده و نام آنها را «كتابهاي آرمگدون» (Books Armageddon) گذشتهاند.
عنوانهاي اين كتابها، دربارة انهدام مساجد اقصا و صخره و احداث معبد بزرگ بهجاي آن دو مسجد است كه برخي از آن كتابها عبارتند از:
1. جنگ براي بيتالمقدس، نوشتة «جان هاكي»
2. معبد روزهاي آخرالزمان.
3. معبد مسيح كه آيد. نوشتة «جانشمت» و «كارل لاتي».
نويسندهاي امريكايي در سال (1997 م.) كتابي با عنوان «خيانت به بيتالمقدس» را تأليف كرد كه در آن، هر نوع مذاكرة صلح با فلسطينيان را خيانت به تعليمات انجيل و خواستههاي مسيح ميداند و اين مطلب را به خوانندگان القاء ميكند كه مسيح با آغاز هزارة سوم و قبل از سال (2007 م.) ظهور خواهد كرد و اسرائيل بزرگ را از نيل تا فرات بهوجود خواهد آورد.
در تبليغ اين كتابها چنين آمده است كه براي تعجيل در ظهور مسيح، مسيحيان بايد كشور بابل را ـــ كه عراق كنوني است ـــ نابود كنند و رودخانة فرات بايد بهطور كامل خشك گردد. گفتني است كه آنها جنگ آرمگدون را همان جنگ فرات ميدانند.
البته اكنون هدف از اشغال عراق ازسوي امريكا و همدستانش، بهويژه انگلستان براي جهانيان كاملاً مشخص شده كه اهداف صهيونيسم، نابودي اسلام، بهويژه تشيع است و در حال حاضر نيز براي پياده كردن اهدف خود، هر كاري انجام ميدهند كه نمونة بارز آن، حادثة يازدهم سپتامبر است؛ حادثهاي كه خود امريكاييها آفريدند و به همان بهانة واهي، جهان اسلام را در افغانستان و عراق اشغال كردند.
صهيونيستها و طرفداران آنها در بين مسيحيان پروتستان در امريكا و انگليس كه سالها يك سلسله برنامههاي ديني، فرهنگي، اجتماعي و سياسي خود را تبليغ ميكردند، با بهوجود آوردن حادثة يازدهم سپتامبر (2001 م.) (1380 هـ .ش.) بهترين فرصت را كسب كردند تا برنامههايشان را با سرعت بيشتري به مردم امريكا و اروپا بقبولانند.
در دوران جنگ سرد، امريكا اتحاد جماهير شوروي سابق را «امپراتوري شر» معرفي و بيگانه ترسي از كمونيسم را در تبليغاتش بهشدت دنبال كرد و بعد از پايان جنگ سرد و فروپاشي شوروي، دستگاههاي ارتباط جمعي امريكا، بيگانه ترسي از مسلمانان را شروع كردند؛ بههمينسبب لابيهاي صهيونيستي توانستند با حادثة يازدهم سپتامبر، افكار عمومي امريكا و اروپا را به نفع خود مصادره كنند تا بهتر بتوانند آنها را به اسلام و مسلمانان جهان بدبين كنند.
بنابراين ميبينيم كه بعد از حادثة يازدهم سپتامبر، جسارت رهبران صهيونيسم مسيحي و يهودي به حدي رسيد كه در سخنرانيهاي بعدي، آنها اعلام كردند مطابق تفسير مكاشفه يوحنا در انجيل، صهيونيسم رسالت الاهي دارد و براي تأسيس دولت اسرائيل بزرگ از نيل تا فرات حق دارد كه علاوه بر سلب مالكيت فلسطينيان و عراقيها و مسلمانان، حتي نسلكشي فلسطينيان و اعراب را انجام دهد.
نتيجهگيري
همانگونه كه اشاره شد، از آنجا كه موجوديت اسرائيل با منافع غرب عجين است، صهيونيست به كمك انگليس و ايالات متحده پايهريزي شد و پا به عرصه جهاني گذاشت تا اين منافع بهتر حفظ شود. صهيونيست در آغاز با اهداف گوناگوني تشكيل شد؛ ولي اكنون سه برنامة كلي آن به شرح ذيل است:
1. ايجاد جنگ ميان اسلام و غرب.
2. جابهجايي قدرت در درون دنياي اسلام.
3. ايجاد جنگ در ميان جهان اسلام.
كه بالطبع در همة اين موارد، پيروز ميدان فقط غرب خواهد بود.
درپي شكست صهيونيستها از حزبالله لبنان و عقبنشيني از اين كشور و مقاومت و انتفاضة مردم فلسطين، حادثهاي مانند يازدهم سپتامبر ميتواند بهطور مستقيم غرب را با جهان اسلام درگير كند كه هم صهيونيستها را از مخمصة كنوني نجات ميدهد، هم تمام اهداف آنها را تثبيت ميكند؛ زيرا حادثهاي با اين وسعت ميتواند:
1. سبب درگيري جهاني ميان اردوگاه غرب با جهان اسلام شود يا بهمعناي ديگر، درگيري موجود ميان «صهيونيسم و جهان اسلام» جاي خود را عملاً به درگيري جديتر ميان «اردوگاه غرب با اسلام» ميدهد و پتانسيل جهان اسلام عملاً بر تقابل با اين اردوگاه متمركز و از قضية فلسطين غافل ميشود.
2. مهمترين هدفي را كه عمدتاً در تحليلها از آن غفلت ميشود؛ يعني «جابهجايي قدرت در درون جهان اسلام» را دربر خواهد داشت.
از آنجا كه انقلاب ايران بهعنوان يك انقلاب اسلامي در سراسر جهان شناخته شده كه از نفوذ و اقتداري معنوي نيز برخوردار است، استكبار بر كارآمدي چنين حركت گستردهاي در دنيا بهعنوان يك كانون قدرت حقيقي اذعان دارد؛ بنابراين درصد است كه اين اقتدار معنوي را در درون جهان اسلام، دست بهدست كند ،يعني پرچم اين اقتدار را به دست كساني بدهد كه از نظام غربي پيروي ميكنند؛ چون تحليل آنها پس از انقلاب ما اين بوده و هست كه تنها تمدن رقيب غرب، تمدن «اسلام انقلابي» است؛ ازاينرو به هر روش ممكن ميكوشند تا شايد از شكوفايي اين حركت گستردة اسلامي جلوگيري كنند. كه نمونة بارز آن نيز برنامههاي جديد شوراي حكام براي سازمان انرژي اتمي ايران است كه ازسوي امريكا و به قصد منفور كردن ايران در منطقه كه اين كشور صلح در خاورميانه را تهديد ميكند، اعمال ميشود.
3. علاوه بر جابهجايي قدرت، صهيونيستها اميدوارند بتوانند يك جنگ شديد داخلي در درون جهان اسلام بهراه اندازند تابدين شكل جهاناسلام را نيز درگير مسائل فرقهگرايي و . . . كنند.
بنابراين ديديم كه چگونه حادثة يازدهم سپتامبر باعث شد تا صهيونيستها، امريكا و انگليس بتوانند به بخش عظيمي از اين سناريوهاي از پيش تعيين شده دست يابند؛ همچنين به بهانة دستگيري «بنلادن» به افغانستان حمله كردند و آنجا را به تصرف خود درآوردند و در پاكستان نيز موفق شدند؛ موضعگيري نسنجيدة برخي از رهبران دینی در منطقه، براي سركوبي «بنلادن» و «طالبان» چراغ سبز بگيرند؛ سپس حمله به عراق را نخست براي پاكسازي آن كشور از سلاحهاي اتمي و اينك از ناكامي، به بهانة آوردن دموكراسي به آنجا آغاز كردند.
پينوشتها:
1. جندقي، بهروز، «صهيونيسم و روياي حكومت بر جهان»، ماهنامه پاسدار اسلام، ص 220.
2. نشريه Presbyterian، شماره 1، ژوئيه 1967، ص 28.
3. براي مطالعه بيشتر نگاه كنيد به: زهرا توكلي، مقاله «نقش صهيونيستها در نگارش تاريخ بعد از جنگ دوم جهاني»، نشرية ديدگاهها و تحليلها، شماره 12، ص 120.
4. م، ليليانتال، آلفرد، اول سپتامبر 1979، ارتباط صهيونيستي، سيد ابوالقاسم حسيني، ص 288.
5. همان، ص 289.
6. يشايايي، هارون، مقالة «مقابله با يهوديت نبوي و صهيونيسم سياسي»، نشريه رسالت 13 و 8/2/80.
7. افتخاري، اصغر و علياكبر كمالي، «رويكرد ديني در تهاجم فرهنگي»، سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي، تابستان 1377، صص 27 و 28.
8. بوش و ديگران، ريچارد، «جهان مذهبي، اديان در جوامع امروز»، عبدالرحيم گواهي، دوجلد، تهران 1374، انتشارت دفتر نشر فرهنگ اسلامي، ص 585.
9. فضايي، يوسف، «سير تحولي دينهاي يهود و مسيح»، تهران 1361، انتشارات عطايي، ص 274.
10. ضابط، حميدرضا، «نگاهي به جريان نوظهور صهيونيسم…» 2 و 3/10/81، نشريه جمهوري اسلامي.
11. جان نلسون داربي (مرگ 1882 م.)، كشيش معروف كليساي انگلستان در اواخر قرن نوزدهم با تبليغات شديد خود مكتب جديد صهيونيسم مسيحي را در ميان پروتستانها بنا نهاد.
12. ضابط، حميدرضا، همان.
13. همان، «ارتباط صهيونيستي» سيد ابوالقاسم حسيني، ص 326.
14. Deuteronomy 30:1___ 5 Genesis 17 and 35 Ezekiel 11:1.
15. ضابط، حميدرضا، همان.
16.براي مطالعه بيشتر نگاه كنيد به: مقالة «صهيونيسم و روياي حكومت بر جهان»، نوشته بهروز جندقي، نشريه ماهنامة پاسدار اسلام، ص 230.
17. ضابط، حميدرضا، همان.
18. Jahn Hagee: The Balte for jerasslem 2001.
19. Randall price: The cominy last pays
20. Flo conwary Holy Terror Now York 1982.
21. Hall Lindsey f Ford: Baltle For
منبع: مجله کتاب نقد شماره 32