شنبه 10/می/2025

سالگرد شهادت شيخ عز الدين قسام رهبر مبارزان فلسطيني

جمعه 27-نوامبر-2009

  شيخ عز الدين قسام رهبر مبارزان فلسطيني در سال 1882 در شهر جبله در سواحل سوريه به دنيا آمد و پس از عمري مجاهدت در 20 نوامبر سال 1935 ميلادي در جريان يك درگيري با نيروهاي اشغالگر انگليسي در اطراف روستاي يعبد در استان جنين به شهادت رسيد.

عالم فرهيخته محمد عز الدين عبد القادر مصطفي القسام در خانواده اي بزرگ در شهرك جبله واقع در سواحل سوريه (در سال 1300 ق برابر با 1882 م) ديده به جهان گشود. پدر بزرگوار وي يك شيخ صوفي مسلك بود و در زاويه اي (عبادتگاه هاي كوچك قديمي) به تعليم كودكان مي پرداخت. وي در سال 1896م پسرش محمد را براي تعليم به دانشگاه الازهر مصر فرستاد و محمد به مدت 10 سال در آنجا به فراگيري تعاليم اسلامي پرداخت و در همين مدت تحت تاثير افكار و انديشه هاي جمال الدين افغاني، محمد عبده و عبد الرحمن الكواكبي قرار گرفت كه همگي داراي افكاري انقلابي بوده و مردم را به پايبندي به روح اسلام فرا مي خواندند و در عين حال استبداد سياسي و ظلم اجتماعي و عقب ماندگي علمي و استعمار غربي را محكوم مي كردند.

شيخ قسام همچنين تحت تاثير افكار و انديشه هاي مكتب جهاد قرار گرفت كه محمد رشيد رضا آنرا پايه گذاري كرده بود. وي زماني كه به شهرك جبله بازگشت به كار تعليم و خطابه پرداخت و اهتمام زيادي براي مبارزه با بي سوادي در ميان بزرگان و كودكان به خرج مي داد. شيخ در همين مدت به عنوان خطيب دانشگاه المنصوري نيز فعاليت مي كرد و با خطابه ها و سخنراني هاي آگاهانه و با برنامه خود در زمينه موضوعات مبتلا به نمازگزاران و اهالي شهرك جبله توانست جمع كثيري از كارگران و كشاورزان و طبقه فقير را در اطراف خود جذب كند كه البته سخنراني هاي شيوا، تواضع، رفتار نيكو، تعامل آگاهانه، متانت رفتار، بلند همتي، بصيرت، شخصيت والا، پرهيزكاري، ساده زيستي، فداي جان و مال و وقت و جسارت در راه حق و دفاع از مظلوم و ايستادگي در برابر زورگويان و قدرتمندان زمان نقش زيادي در محبوبيت وي در ميان محرومان و طبقه روشنفكر و فرهيخته جامعه داشت و وي شخصا به ديدار اين افراد در خانه هاي محقر و بر سر مزارع و در روستاها و محل هاي كار مي رفت و علاوه بر كمك به كارهاي آنها، شريك سفره هاي ساده و بي آلايش آنها و نيز غم ها و شادي هايشان مي شد.

ايتاليا و طرابلس

زماني كه اشغالگران ايتاليايي در سال 1911شهر طرابلس غربي را اشغال كردند، شيخ رهبري اعتراضات و مخالفت هاي مردمي عليه اشغالگران ايتاليايي در شهرك جبله را در دست گرفته و مردم را به بسيج عمومي براي دفاع از طرابلس فراخواند. وي در همين راستا 250 تن از همين داوطلبان را انتخاب كرده و براي مجاهدان و خانواده هاي آنها كمك هاي مالي جمع آوري كرد. شيخ در ادامه به همراه همين مجاهدان به بندر اسكندرون نقل مكان كرد و به مدت 40 روز در آنجا منتظر كشتي بودند كه آنها را ليبي منتقل كند، اما اين انتظار آنها فايده اي نداشت و شيخ به همراه مجاهدان داوطلب به شهرك جبله بازگشته و با استفاده از اموال جمع آوري شده مدرسه اي را احداث كرد.

فرانسه و سوريه

شيخ قسام در سال 1918م پس از اشغال سواحل سوريه از سوي اشغالگران فرانسوي خواستار قيام مردمي عليه آنها شده و با فروش خانه خود را كه تنها دارايي زندگي وي به حساب مي آمد، 24 قبضه سلاح خريداري كرده و به همراه خانواده خود به روستاي الحفه در جبل الصهيون نقل مكان كرد. وي در آنجا به همراه مجاهدان داوطلب به قيام عمر البيطار در كوه هاي لاذقيه پيوست و شروع به تشويق مردم براي همراهي با اين قيام و مبارزه عليه ارتش اشغالگر فرانسه كرد. در پي همين اقدامات و مبارزات جهادي، نيروهاي فرانسوي حكم غيابي اعدام را عليه شيخ قسام و تعدادي از همرزمان وي كردند و در ادامه تلاش كردند كه با استفاده از پيشنهادات مالي و مناصب دولتي وي را تطميع كنند، اما هيچيك از اين تلاش ها نتوانست شيخ بي پروا و بي توجه به ارزشهاي دنيوي را از راه خود بازدارد.

زماني كه اقدامات ارتش فرانسه در زمينه تعقيب انقلابيون شدت گرفت و شمار زيادي از اين انقلابي ها به تركيه و شهرها و روستاهاي دور دست سوريه فرار كردند، شيخ عز الدين به همراه برخي از همرزمان خود به بيروت و سپس به شهر حيفا در فلسطين رفت. وي در اواخر سال 1920 ميلادي امام جماعت و خطيب مشهور مسجد جامع الاستقلال شد و همچنين به عنوان رئيس جمعيت جوانان مسلمان حيفا انتخاب گرديد و به نوبه خود كمك زيادي به افتتاح تعدادي از شعب اين جمعيت در تعدادي از روستاها كرد. شيخ به منظور سازماندهي امور اين شعب و افزايش فعاليت هاي اعضاي شاخه هاي جمعيت جوانان مسلمان از دفاتر و مقرهاي آنها بازديد مي كرد و در عين حال برخي دروس و سخنراني هاي خود را در همين اماكن برگزار مي كرد. وي اهالي روستاهاي مذكور را گرد خود جمع مي كرد و آيين هاي اسلامي و ويژگي هاي فرد مسلمان و نيز نحوه دفاع از خود، سرزمين و دينشان در برابر اشغالگران انگليسي و شهرك نشينان يهودي را به آنها آموزش مي داد. شيخ دوستان و نزديكان خود را بر اساس خصيصه هايي از جمله صداقت، اخلاص، عشق به فداكاري و جهاد در راه خدا انتخاب مي كرد.

اهداف قيام

شيخ در طول 15 سال همچنان به سخنراني، خطابه، وعظ، تشويق مردم به جهاد و فداي جان و مال در راه هدف ادامه داده و به خريد سلاح و آموزش مجاهدان منتخب همت گذاشت و در عين حال ياران خود را نيز به آموزش افراد رازدار براي استفاده از سلاح و جنگ با دشمن ترغيب مي كرد. وي همچنين افراد غيور و متدين را به در دست گرفتن سلاح سفارش مي كرد تا بدين ترتيب زمينه آغاز انقلابي كه اهداف آن در سه مورد زير تعيين شده بود، فراهم شود:

1-    آزادي فلسطين از زير يوغ استعمار انگليس كه دشمن اول فلسطينيان و تمامي مسلمانان به شمار مي رود؛ چرا كه اين كشور وعده برپايي وطن قومي در فلسطين را به يهوديان داده و با مهاجرت دهها هزار از آنها به اين سرزمين موافقت كرد.

2-    جلوگيري از تحقق آرمان هاي يهوديان در زمينه تشكيل وطن قومي در فلسطين و تشكيل كشور قوميتي براي يهوديان در اين سرزمين.

3-    برپايي يك كشور عربي ـ اسلامي در فلسطين كه هسته اصلي كشور يكپارچه عرب ها و مسلمانان. شعار مجاهدان حيفا و شهرهاي اطراف آن كه در قالب جنبش شيخ قسام حضور داشتند “عاقبت اين جهاد پيروزي و يا شهادت است” بود.

ميدان شهادت

بيشتر فعاليت هاي شيخ قسام به صورت محرمانه و در خفا صورت مي گرفت و جز خواص و افراد نزديك به وي كه نقشه هاي مربوط به عمليات هاي جهادي عليه پايگاه هاي نيروهاي اشغالگر انگليسي و شهرك هاي يهوديان مهاجر را طراحي مي كردند، كس ديگري از برنامه ها و نقشه هاي او اطلاع پيدا نمي كرد، اما جاسوسان انگليسي و يهودي مردم را زير نظر داشتند و در ادامه شيخ عز الدين قسام را به دقت تحت مراقبت قرار دادند. در ادامه اين راه، دولت اشغالگر انگليس شيخ قسام را فرا خوانده و درباره بسياري از مسائل از او بازجويي كرد. شيخ وقتي فهميد كه نقشه هايش لو رفته و دشمن انگليسي از برخي طرح ها و برنامه هاي او اطلاع يافته اند به همراه همرزمان و ياران خود به سوي كوه جنين حركت كرد تا كشاورزان اين منطقه را به قيام دعوت كرده و نحوه استفاده از سلاح و مقابله با اشغالگران انگليسي و يهوديان را به آنها آموزش دهد، اما قبل از اينكه شيخ و يارانش برنامه هاي خود را آغاز كنند، نيروهاي انگليسي محل حضور وي را شناسايي كردند و بيش از 150 پليس انگليسي و عربي روانه اين منطقه شده و صبح روز 20/11/1935 از سه طرف شيخ را در روستاي يعبد به محاصره در آوردند. شيخ و ياران وي امكان فرار از اين منطقه را داشتند، اما به تشخيص خودش از اين اقدام خودداري كرد و با وجود اطلاع از نابرابري قدرت طرفين از حيث تعداد نفرات، آموزش ها و موقعيت (شيخ و يارانش در يك دره قرار گرفته بودند و نيروهاي اشغالگر انگليسي بر روي كوه بر آنها اشراف داشتند) به جنگ با نيروهاي اشغالگر انگليسي تن داد.

فرمانده انگليسي نيروهاي پليس عربي را در سه صف جلويي و خط مقدم جنگ قرار داده و به آنها چنين القا مي كرد كه در حال حمله به عده اي دزد و راهزن هستند. شيخ به ياران خود دستور داد كه هيچكدام از نيروهاي پليس عربي را كه در خط مقدم قرار گرفته اند، هدف نگيرند و اين در حالي بود كه نيروهاي پليس عربي از اين مساله اطلاع نداشتند كه عليه شخص محبوب خود جنگ مي كنند.. تا اينكه اين نيروها شيخ و يارانش را به محاصره درآورده و فرمانده اين نيروها از شيخ خواست كه با تسليم خود و يارانش از مرگ حتمي نجات پيدا كند، اما شيخ در پاسخ به وي گفت:« اين يك جهاد در راه خدا و وطن است و كسي كه با چنين هدفي جهاد كند، در مقابل غير خدا تسليم نمي شود..». شيخ قسام سپس خطاب به ياران خود گفت:«به سوي شهادت بشتابيد». پس از 6 ساعت جنگ سخت و طاقت فرسا شيخ و چهار تن از يارانش شهيد شده و دو تن ديگر اسير شدند. علاوه بر اين، چهار تن ديگر از ياران شيخ نيز به اسارت گرفته شدند، اما در كل شيخ و يارانش رشادت هاي بي سابقه اي از خود نشان دادند و نمونه كامل فداكاري و اخلاص در راه خدا و امت و وطن بودند. شهادت شيخ قسام و يارانش بازتاب گسترده اي در سرزمين هاي شام و به ويژه فلسطين به دنبال داشت و بدن مبارك شيخ در روستاي “الشيخ” در نزديكي حيفا به خاك سپرده شد. حادثه شهادت وي تا اندازه اي تاثير گذار بود كه بزرگترين ادبا و شعرا و علماي سياسي به مدح و ثناي شيخ پرداختند و حتي برخي فرماندهان انگليسي نيز تعجب خود از شخصيت، فداكاري و قهرماني هاي شيخ را پنهان نكرده و به صراحت زبان به تمجيد از وي گشودند.

لینک کوتاه:

کپی شد