شنبه 10/می/2025

شيخ احمد ياسين از نگاه آناني كه نوجواني خود را با شيخ گذراندند

دوشنبه 22-مارس-2010

شش سال از شهادت شيخ احمد ياسين گذشت ؛ ولي هنوز هم جوانان غزه به خوبي شيخ را به ياد دارند و خاطرشان هست كه شيخ در هنگام حياتش و آن هنگامي كه نوجواني بيش نبودند، چطور به آنان محبت مي كرد و براي شان از امور دين و دنيا مي گفت. اين گزارش در خود حرف هاي جواناني را جاي داده است كه در آغوش ايمان و در خدمت شيخ احمد ياسين، بنيانگذار جنبش مقاومت اسلامي فلسطين “حماس”‌ گذراندند.

شيخ احمد ياسين به خاطر توجه فراواني كه به كودكان و نوجوانان داشت، از شهرت خاصي برخوردار بود. آنها را بسيار دوست مي داشت و مهرباني با آنان را هرگز فراموش نمي كرد تا جايي كه كودكان و نوجوانان فلسطيني او را به مثابه پدري مهربان و دلسوز مي دانستند.

خبرنگار مركز اطلاع رساني فلسطين پاي صحبت تني چند از اين جوانان كه در دوران نوجواني يعني تا پيش از شهادت شيخ، با ايشان ديدار و مصاحبت داشته اند نشسته است. اين گزارش براي آشنايي بيشتر خوانندگان عزيز فارسي زبان با شخصيت اين رهبر برجسته فلسطيني ترجمه شده است و از نظر مي گذرد:

  تنها سخنراني هاي او را دوست داشتم

مصباح شغنوبي 15 ساله كه در زمان شهادت شيخ هشت سال بيشتر نداشته است، براي ما مي گويد كه چگونه شيخ با او و ديگر بچه هاي محله بازي مي كرد و همه او را مانند پدربزرگي مهربان دوست داشت. اين نوجوان فلسطيني تاكيد مي كند: “او براي ملت فلسطين يك پدر و براي كودكان فلسطيني به مثابه يك پدربزرگ مهربان بود.”

وي در ادامه مي افزايد: “من و ديگر بچه هاي محله همراه شيخ بوديم چه در مسجد و چه در خانه محقرش. وقتي نماز صبح را مي خوانديم يا بخشي از قرآن را حفظ مي كرديم، او به ما جايزه مي داد.”

شغنوبي چنين بيان مي دارد: “به صراحت خدمت تان عرض كنم كه تنها نشستن در پاي سخنراني شيخ را دوست داشتم ؛ نه به خاطر اينكه او شيخ احمد ياسين بود بلكه به خاطر اينكه حرف هايش از دل بر مي خاست. حرف هايش با شوخي و خنده همراه بود. شيخ همواره افراد را به علم آموزي و ادامه مسير علم دعوت مي كرد.”

مصباح در خصوص لحظه شهادت شيخ مي گويد: “من و خانواده ام خواب بوديم ؛‌ ولي با صداي هولناك انفجار از خواب برخاستيم و متوجه شديم كه شيخ و شماري ديگر از هموطنان مان به شهادت رسيده اند. اين حادثه بسيار ما را اندوهگين كرد. او را بيشتر از پدر و مادرم دوست داشتم. شيخ براي بنده يك پدربزرگ، يك رهبر و يك الگو بود كه فردي بهتر از او را در زندگي ام نديده و نخواهم ديد.”  

 شيخ عاشق شهادت بود

احمد مزيني براي ما از عشق شيخ احمد ياسين به شهادت گفت و ابراز داشت: “شيخ احمد ياسين عاشق شهادت در راه خدا بود ؛ البته نمي خواست كه اين شهادت هنگامي كه در بستر است، به سراغش بيايد ؛ زيرا مي دانست اگر صهيونيست ها در جريان ترور منزلش را هدف قرار دهند، شمار زيادي از افراد قرباني خواهند شد و خسارت هاي فراواني به همسايه ها وارد خواهد آمد.”

وي مي گويد: “خداوند شيخ احمد ياسين را رحمت كند و او را در بهشت برين جاي دهد. جوانان مسجد (مجمع اسلامي) همه راه ايشان را ادامه خواهند داد.”

شيخ هنوز هم به عنوان يك الگوي اسلامي، ملي و اجتماعي است كه يادش براي هميشه در اذهان فلسطينيان و مسلمانان باقي خواهد ماند. نزديكان ايشان بيشتر از همه يادش مي كنند ؛‌ زيرا تمامي ابعاد حيات شان را تحت تاثير قرار داده است. خداوند شيخ احمد ياسين را رحمت كند و گام هاي ملت فلسطين و امت اسلامي را براي ادامه راه شيخ ثابت گرداند. چه اسوه و الگوي خوبي بود اين شيخ.

 جزئيات شهادت شيخ احمد ياسين

عبدالقادر عبدالعال 19 ساله كه در همسايگي بيت شيخ احمد ياسين اقامت دارد، مي گويد: “چند لحظه پيش از شهادت شيخ، همراهش بودم. با هم نماز صبح را در مسجد (مجمع اسلامي) كه نزديك منزل مان بود، خوانديم. چند دقيقه بعد شيخ تمامي جوانان حاضر در مسجد را صدا كرد و از آنان خواست كه به خانه هاي شان بروند. همه مسجد را ترك كردند. به محض اينكه به خانه رسيديم، صداي انفجار مهيبي را شنيديم كه البته پيكر پاك شيخ را صد پاره كرده بود.”

عبدالعال براي ما از برخي فعاليت هاي شيخ احمد ياسين در مسجد مجمع اسلامي مي گويد و ابراز مي دارد: “شيخ احمد ياسين ما را تشويق به ورزش كردن مي نمود. به ما جايزه مي داد و جلسات قرآن برگزار مي كرد. برنامه هاي شيخ گسترده و به گونه اي بود كه باعث عشق بچه ها به مسجد شود. رفتار ايشان به گونه اي بود كه بچه ها احساس مي كردند بزرگ شده اند و بايد مسئوليت پذير باشند. شيخ روحيه رقابت سالم را در وجود بچه ها ايجاد مي كرد. ايشان انسان بخشنده اي بودند هيچ فقيري را از در منزل خويش نااميد بر نمي گرداندند و عاشق جهاد و مقاومت بودند. خيلي دوست داشت كه مي توانست سلاح بر دست گيرد و با دشمن بجنگند.”

اين جوان فلسطيني در حالي كه اشك بر گونه هايش جاري شده است، لحظات واپسين را اينگونه توصيف مي كند: “من و پسر عمويم شهيد امير عبدالعال به همراه شهيد مومن اليازوري كه البته هر دو به همراه شيخ به شهادت رسيدند، در منزل شان نشسته بوديم. پشت سر ايشان دو تن از محافظان شان بودند. شيخ از آن دو نفر پرسيد كه هواي بيرون چطور است؟ چند لحظه اي همه سكوت كردند و در اين ميان يكي از افراد گفت كه شيخ هوا بسيار سرد است. از خانه خارج نشويد. امكان دارد سرما بخوريد.”

وي تصريح مي دارد: “اين شيوه اي بود كه بچه ها براي آنكه شيخ از خانه خارج نشود و هدف حملات جنگنده هاي صهيونيستي قرار نگيرد، استفاده مي كردند. آسمان ـ اگر دروغ نگوييم ـ‌شاهد پرواز ده ها جنگنده رژيم اشغالگر قدس بود كه البته بعدا فهميديم كه اين جنگنده ها منتظر خروج شيخ از مسجد بودند تا ايشان را هدف قرار دهند. من به شيخ گفتم: تعداد زيادي جنگنده در آسمان پرواز مي كنند. وضعيت خطرناك است. ايشان پاسخ دادند: پسرم! چيزي كه خداوند براي انسان مقدر كرده باشد، اتفاق مي افتد.”

اين جوان فلسطيني تاكيد كرد: “شيخ به خاطر ترس از اينكه مبادا جان جوانان حاضر در مسجد به خطر بيافتد،‌ اصرار كرد كه همه بچه ها به خانه هايشان برگردند. شيخ منتظر ماند تا همه بچه ها از مسجد خارج شوند. بعد از رفتن بچه ها،‌ شيخ به همراه مومن يازوري، امير عبدالعال و محافظانش در مسجد باقي ماند كه آنها نيز از مسجد خارج شدند. طولي نكشيد كه جنگنده هاي صهيونيستي با موشك آنها را هدف قرار دادند. شيخ بدون آنكه از جاي خود تكان بخورد،‌ به شهادت رسيد و مومن و امير نيز شهيد شدند.”

وي كه در جريان ترور شيخ احمد ياسين زخمي شد،‌ مي گويد: “اي كاش به همراه شيخ و ديگران شهيد مي شدم.”       

لینک کوتاه:

کپی شد