شنبه 03/می/2025

نماينده سابق دومای روسيه: رژیم صهیونیستی در آستانه فروپاشی است

سه‌شنبه 31-می-2011

دكتر شاميل سلطان اف نماينده سابق دومای روسيه اظهار داشت كه رژيم صهيونيستی در آستانه فروپاشی است و در صورت وقوع جنگی ديگر، جهانی خواهد بود.

بخش مركز اطلاع‌رسانی فلسطين در سفر اخير اين تحليل‌گر برجسته روسی به ايران برای مشاركت كنفرانس بين‌المللی ضد تروريسم مصاحبه‌ای با وی انجام داد.

 

اشاره:

دكتر “شاميل سلطان اف” در سال 1952 میلادی در ازبکستان دیده به جهان گشود و تحصیلات خود را در کالج دولتی روابط بین الملل مسکو به پایان برد و ریاست هیات علمی این کالج را بر عهده گرفت. وی در سال 1989 نیز به عنوان معاون بخش روابط اقتصادی خارجی کالج مذکور منصوب شد و در سال 1991 هم به عنوان خبرنگار ویژه روزنامه “دن” (امروز) فعالیت می کرد و در سال 1994 رئیس هیات تحریریه روزنامه “زافترا” (فردا) بود و در سال 1995 به عضویت پارلمان روسیه درآمد.

سلطان اف همچنین معاون مرکز بین المللی پژوهش های اقتصادی منطقه ای و معاون حزب اقالیم روسیه بوده است.

وی طی سال های 2003 الی 2005 در دومای روسیه حضور داشته است و در حال حاضر رئیس مرکز مطالعات استراتژیک “روسیه ـ جهان اسلام” است. وی كارشناس و صاحب نظر درباره مسائل مرتبط با اوضاع جهان اسلام و روسیه و چین و آمریکا و اروپاست.

دکتر شامل سلطان اف نماینده سابق دومای روسیه در گفتگوی ويژه با مرکز اطلاع رسانی فلسطین، به بررسی اوضاع جامعه جهانی و منطقه خاورمیانه در سایه تحولات جدید پرداخت و گفت: در آغاز می خواهم تیتر برجسته ای برای اوضاع کلی جهان انتخاب کنم و آن چیزی نیست جز “بلاتکلیفی و وضعيت مبهم” که ناشی از بحران اقتصادی جهانی و بحران های خطرناک متوجه جامعه جهانی است. این بحران در اروپا و آمریکا و ژاپن و کشورهای بزرگ دیگر وجود دارد و در عین حال، نشانه ای آشکار که دال بر حل این بحران باشد، به چشم نمی خورد و این مساله بر روی مراجع تصمیم گیری غرب تاثیر می گذارد. مساله دیگر در این زمینه، روابط آمریکا و چین است که از یک سو، از لحاظ اقتصادی نیازمند هم هستند و از سوی دیگر، نوعی وضعیت تقابل و چالش و رقابت میان این دو ابرقدرت جهانی وجود دارد که به بسیاری از عرصه ها و به ویژه عرصه انرژی سرایت کرده و این مساله تصمیمات سیاسی و نظامی طرفین را تحت الشعاع قرار داده است.

این كارشناس روسی با اشاره به حاکمیت تک قطبی آمریکا در جهان خاطر نشان کرد، می توان گفت که حاکمیت تک قطبی آمریکا بر جهان روزهای پایانی عمر خود را سپری می کند و این رژیم سیاسی که طی 20 سال گذشته بر عرصه جهانی سیطره داشت، به پایان خط رسیده است. اما من به صراحت اعلام می کنم که تاکنون هیچ رژیم بین المللی پیدا نشده است که بتواند جایگزین امریکا شود و عرصه سیاسی جهان در یک وضعیت “بلاتکلیفی” به سر می برد و به واقع، نه چین و نه ایران و نه هیچ طرف دیگری نمی تواند به این بلاتکلیفی پایان داده و جانشین آمریکا شود.

وی با اشاره به خطر این وضعیت بر روی منطقه تصریح کرد که خطر ناشی از وضعیت بلاتکلیفی مذکور این است که این وضعیت همواره هشداری برای آغاز جنگی جهانی است که آتش آن دامنگیر کره شمالی یا اروپا و یا آمریکای لاتین نخواهد شد، بلکه سه منطقه جغرافیایی که احتمال دارد عرصه وقوع این جنگ باشند عبارتند از خاورمیانه، ایران و قفقاز و به عنوان مثال، اگر جنگ در منطقه خاورمیانه روی دهد، رژیم صهیونیستی نیز درگیر آن خواهد بود و بالاجبار آمریکا هم در این جنگ مداخله خواهد کرد و یک جنگ جهانی شکل خواهد گرفت. اگر هم جنگ در ایران روی دهد، چین دست بسته نخواهد ماند و به ایران کمک خواهد کرد؛ چرا که این کشور نیاز شدیدی به انرژی دارد و در این زمینه تا حد زیادی به نفت و گاز ایران وابسته است.

سلطان اف تاکید کرد که چين نیازی راهبردی به واردات نفت و گاز طبیعی از ایران دارد و این برای چین مساله ای حیاتی است و هر گونه جنگی در منطقه خلیج فارس می تواند تاثیرات منفی مستقیمی بر روی اقتصاد چین داشته باشد و من در این زمینه بیشتر بر روی چین تاکید دارم؛ چرا که در معادلات بین المللی و در شرایط ناشی از بحران اقتصادی جهانی، چین باید برای بقای خود، روند رشد اقتصادی خود را تسریع ببخشد.

وی در پاسخ به سوالی درباره انقلاب های عربی و چشم انداز آینده آنها اظهار داشت که «مساله بلاتکلیفی و وضعیت شکننده جهان تاثیر مستقیمی بر روی این انقلاب ها داشت و من می خواهم بر این مساله تاکید کنم که این انقلاب های عربی متعدد نيستند، بلکه یک انقلاب یکپارچه عربی است و طی یک تا دو دهه ادامه پیدا خواهد کرد تا تغییر و تحولات مورد نظر صورت بگیرد و این یک پدیده تاریخی است که قبلا در ایران و روسیه و جاهای دیگر نیز اتفاق افتاده است و به عنوان مثال، انقلاب روسیه در سال 1917 آغاز شد و تا سال 1936 ادامه پیدا کرد.»

این نماینده سابق پارلمان روسیه درباره انگیزه های انقلاب های مذکور گفت:« از نظر من این انقلاب ها، نوعی خودکاوی برای يافتن هویت است و شکست تمامی رژیم های لائیک و لیبرال و کمونیست و قومیتی به وضوح ثابت شده و هویت اسلامی آنها واضح است، اما از نظر من، مشکل مربوط به فقدان برنامه کاربردی و عملی اسلام سیاسی است که بتواند آرمان ها و آرزوهای این ملت های انقلابی را برآورده کند و از سوی دیگر، جایی برای اعتماد این ملت ها به رژیم های لائیک و کمونیستی باقی نمانده است.

زمانی که از اسلام سیاسی صحبت می کنم منظورم قالب کلی و گسترده آن است و به عنوان مثال، می بینیم که جماعت اخوان المسلمین مصر، جماعت سازمان یافته ای است که تشکیلات سیاسی خود را تا حد زیادی توسعه داده است و تاریخی طولانی دارد و در ضمن، نقش و مشارکت گسترده ای در انقلاب مصر داشت، اما متاسفانه طرحی اقتصادی برای ارتقاء وضعیت معیشتی مردم مصر ندارد و وقتی که من از آنها درباره طرح اقتصادیشان برای مدیریت بحرانه آتی مصر پرسیدم، جواب قانع کننده ای دریافت نکردم و به این سوال من هم که وقتی میلیون ها نفر از شهروندان گرسنه مصری به خیابان ها ریختند، این جماعت چه طرحی برای نجات آن ارائه خواهد کرد؟ جوابی نداشتند. در کل وقتی در مصر و تونس و یمن از طرح سیاسی و نظامی برای آینده و روابط میان آنها سوال می کنم، جواب مشخصی داده نمی شود و وقتی هم درباره ایدئولوژی اسلامی سیاسی در قالب کاربردی و عملی آن سوال می کنم و از آنها می پرسم که به عنوان مثال، آیا الگوی ترکیه ای را در پیش خواهند گرفت یا الگوی ایرانی یا الگوی دیگری را؟ مشکل اندیشمندان جهان عرب مشخص می شود و به این نتیجه می رسم که شکاف زیادی بین آنها و ملت هایشان وجود دارد و این چالش بزرگی است که ملت های انقلابی جهان عرب در آینده با آن مواجه خواهند شد.

در حال حاضر، ما دو الگوی آماده يعنی انقلاب اسلامی در ایران و الگوی ترکیه را داریم و الگوی ایرانی كه توانست جایگزین رژیم سابق شاهنشاهی در ایران شود، کارآیی و شایستگی خود را ثابت کرد و از سوی دیگر، الگوی ترکیه ای نیز از طریق تفاهم با دستگاه نظامی لائیک این کشور و طرح افکار جریان اسلامی در یک قالب موفق باعث کاهش شکاف میان این دو مجموعه بزرگ جامعه ترکیه شده است.

سلطان اف درباره آشتی ملی طرف های فلسطینی نیز اظهار داشت که به نظر من، نمی توان جنبش فتح را یک گروه سیاسی مستقل تلقی کرد و عملکرد سیاسی آن وابسته به سیاست های آمریکا و رژیم صهیونیستی است. مطمئنا ما می دانیم که اسرائیل مخالف هر گونه آشتی میان جنبش های فتح و حماس بود؛ تناقض آشکاری در سیاست های این رژیم در قبال آشتی ملی وجود دارد و در حالی که از یک سو می گوید طرف مذاکره کننده فلسطینی، نماینده ملت فلسطین نیست و نمی تواند به نمایندگی از تمامی اقشار ملت فلسطین مذاکره کند، در سمت دیگر میدان، با آشتی ملی فتح با جنبش حماس و ساماندهی اوضاع داخلی فلسطین مخالفت می کند. در اینجا با دو مساله مواجه هستیم؛ نخست اینکه بهترین وضعیت برای رژیم صهیونیستی، وضعیت “نه جنگ، نه صلح” است و از وضعیت کنونی مذاکرات سازش که امیدی به نتیجه بخش بودن آن نیست، راضی است و مساله دوم اینکه، به نظر من این آمریکایی ها بودند که به محمود عباس رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین برای آشتی با حماس چراغ سبز نشان دادند؛ چرا که گروهی در داخل دولت آمریکا، با بروز مشکل و اختلاف در منطقه خاورمیانه مخالف است و می خواهد برخی مسائل داغ مربوط به این منطقه را آرام کند تا به مسائل و پرونده های دیگر بپردازد. این یک بازی است و باید بار دیگر به این مساله اشاره کنم که در حال حاضر آمریکا موافق جنگ نیست و نمی خواهد وارد جنگی شود که می تواند آثار فرامنطقه ای و جهانی به دنبال داشته باشد و البته این مساله تا حد زیادی ریشه در شکست های آن در افغانستان و عراق دارد و از سوی دیگر، در صورت بروز چنین جنگی، واشنگتن نیروی کافی برای کنترل جنگ نخواهد داشت. در سال 2003 میلادی “دونالد رامسفلد” وزیر دفاع وقت آمریکا در پاسخ به سوالی درباره حمله به عراق، به صراحت اعلام کرد که «من 18 هزار نیرو در عراق دارم و برای نهایی کردن جنگ نیاز به 450 هزار نیرو دارم.» اما آمریکا نمی تواند این نیروها را تامین کند؛ چرا که تنها در یک جبهه جنگ نمی کند. در نتیجه، انقلاب های عربی که ممکن است به آغاز انتفاضه و یا جنگ جدید در منطقه منجر شود که آمریکا هیچ آمادگی برای آن نداشته باشد، از همین رو، واشنگتن نیاز داشت که مساله فلسطین را آرام کند؛ چرا که چنین جنگی، در صورت مداخله غرب برای حمایت از اسرائیل، فاجعه ای برای اقتصاد غرب و تمدن غربی به دنبال خواهد داشت.

وی درباره حوادث سالروز فاجعه فلسطین و کشته و زخمی شدن دهها نفر در مرزهای فلسطین خاطر نشان کرد که با صراحت تمام می گویم که «اسرائیل در آستانه نابودی و فروپاشی قرار گرفته است و این مساله طی 15 الی 20 سال آینده واقعیت پیدا خواهد کرد؛ چرا که “اسرائیل”، “کشوری ساختگی” است که زاييده جنگ جهانی میان دو جبهه اتحاد جماهیر شوروی سابق و آمریکا تاسیس شد و اتحاد شوروی دچار فروپاشی شد. یک لابی نوپای آمریکایی، مخالف رابطه با اسرائیل است و این کار را به معنای ورود واشنگتن در بحران های متعدد می داند و علاوه بر این، این روابط راهبردی را به ضرر منافع آمریکا در منطقه خاورمیانه و مانعی بر سر راه روابط آن با جهان اسلام قلمداد می کند. همان طوری که همگان به یاد دارند، سال گذشته ژنرال “پاتریوس” که نماینده نظامیان برجسته و تاثیرگذار آمریکایی در روند تصمیم گیری های آمریکاست و آینده خوبی در نهادهای آمریکایی دارد، انتقادهای زیادی از اسرائیل انجام داد.

 

 

لینک کوتاه:

کپی شد