جمعه 02/می/2025

مهندس حتی یک روز هم در لباس مبدل زندگی نکرد

شنبه 11-ژانویه-2014

ام البراء عیاش همسر مهندس یحیی عیاش تاکید کرد که «مهندس عیاش طی سال هایی که تحت تعقیب قرار داشت، بر خلاف دیگر افراد حتی یک روز هم لباس مبدل به تن نکرد و سرویس های امنیتی تشکیلات خودگردان فلسطین بیشترین نقش را در افشای مساله اختفای وی در باریکه غزه داشتند.»

وی در گفتگوی ویژه با خبرنگار مرکز اطلاع رسانی فلسطین، رازهای مهمی را درباره زندی یحیی عیاش فاش کرد و گفت:« یحیی دوست نداشت به هنگام تردد با لباس مبدل از منزل خارج شود، اما تا جایی که می توانست روزها از منزل خارج نمی شد و اکثر تحرکات وی شب ها صورت می گرفت. وی کتی مشکی و شلوار جین مشکی به تن می کرد.»

همسر این شهید بزرگوار خاطر نشان کرد که «وقتی مهندس عیاش می خواست به دیدار من بیاید قبلا پیام شفاهی یا کتبی می فرستاد تا به من خبر دهند که “یحیی می خواهد فلان ساعت و فلان جا دیدار کند”. او به تنهایی در داخل خودرو در محل مشخص شده منتظر من می ماند.»

ام البراء درباره ماجرای کشف محل اختفای عیاش در غزه می گوید:« یک روز وقتی من در یکی از منازل منطقه جبالیا حضور داشتم، ناگهان دیدیم که شمار زیادی از نیروهای امنیتی به منزل محل اقامت ما حمله کردند و به دقت کل خانه را تفتیش کردند. آنها آثار برخی مواد لازم برای ساخت بمب را که یحیی از آنها استفاده می کرد، پیدا کردند. پس از آن، تشکیلات خودگردان تصاویر یحیی را در مساجد و مغازه های غزه توزیع کرد.»

وی افزود:« یحیی و دوستش سعد العرابید به وسیله یک وانت حمل سبزی جات از نابلس به غزه رفتند؛ به طوری که زیر جعبه های حاوی سبزی جات خوابیده بودند و اینکه می گویند آنها در لباس خاخام یهودی به غزه سفر کرده بودند، درست نیست.»

همسر عیاش درباره ویژگی های شخصی عیاش که باعث شده بود او را به عنوان شوهر انتخاب کند، گفت:« یحیی با تمام جوانان دیگر فرق داشت و شخصی آرام، با وقار و متدین بود. من او را به هنگام شرکت در فعالیت های ضد صهیونیستی در روستای محل زندگی اش دیده بودم. وی در جریان انتفاضه نخست، صورتش را می پوشاند و بر روی دیوارها شعار می نوشت و من از بین تمامی خط ها، خط او را می شناختم.» مهمترین ویژگی یحیی اخلاص بالا و محبت وی نسبت به پدر و مادرش بود و وقتی مادرش مریض می شد، نیازی به کمک هیچ کس نداشت.

وی درباره فعالیت محرمانه یحیی عیاش در عملیات های مسلحانه هم گفت:« من بعضی وقت ها می دیدم که دست ها و لباس های وی آغشته به ذغال است ـ این اشاره به فعالیت وی در زمینه ساخت مواد منفجره دارد ـ و وقتی از او می پرسیدم که چه شده است؟ جواب می داد خودرویم خراب شده بود و نیاز به تعمیر داشت.»

ام براء درباره لو رفتن فعالیت های یحیی عیاش و اطلاع پیدا کردن رژیم صهیونیستی از این مساله نیز اظهار داشت که « عیاش طی دیداری با اعضای خانواده خود تاکید کرد که این راهی است که من هرگز از آن دست بر نخواهم داشت. فعالیت من در گردان های قسام با آن چیزی که شما می دانید، فرق دارد؛ پس اگر به خاطر این فعالیت های من مشکلی متوجه شما شود، مرا ببخشید.»

وی درباره تواضع و ساده زیستی مهندس عیاش نیز می گوید که «من همیشه پس از هر عملیات شهادت طلبانه، شادی را در چشمانش می دیدم؛ بدون اینکه کلمه ای در این باره سخن بگوید. وقتی هم به او می گفتم که “دستت درد نکند” از روی تواضع سرش را پایین می انداخت و می گفت: من کاری نکرده ام.»

این شیرزن فلسطینی درباره سرگرمی های همسر شهیدش می گوید:« مهمترین سرگرمی شهید یحیی عیاش مطالعه کتاب های شهید سید قطب، شهید عبد الله عزام، زینب غزالی و کتاب “البوابة السوداء” (دروازه سیاه) احمد رائف بود. وی همچنین مطالعه کتاب های علمی و گوش دادن به سرود های مجله اسلامی و سرودهای انجمن اسلامی و نیز سرودهای ابو الجود را دوست داشت.»

وی درباره زیباترین مراحل زندگی خود با مهندس تاکید کرد که «مرحله زندگی یحیی در غزه یکی از بهترین مراحلی بود که من در طول زندگی زناشویی ام با وی تجربه کردم؛ چرا که نوعی آرامش نسبی به دست آورده بودم؛ هر چند که مهندس همچنان تحت تعقیب بود.»

ام البراء در ادامه خاطر نشان می کند که تشکیلات خودگردان فلسطین عامل اصلی کشف محل اختفای یحیی عیاش در غزه بود و پس از آن، مهندس تصمیم گرفت به کرانه باختری بازگردد و هر پنجشنبه خودش را به نزدیکی منطقه مرزی محصور شده با سیم های خاردار در اطراف نوار غزه می رساند تا راهی برای خروج از این منطقه بدون به صدا در آمدن آژیرهای خطر پیدا کند. وی روز پنجشنبه (4/1/1996) یعنی یک روز قبل از شهادتش موفق به حل این معما شده بود.

همسر شهید عیاش درباره رهبرانی که مهندس با آنها دیدار داشت، تصریح کرد که «وی با فرماندهان متعدد گردان های شهید عزالدین قسام؛ از جمله محمد ضیف (حفظه الله) حسن سلامه که در اسارت به سر می برد و شهید عدنان گل دیدار داشت و ما چند ماه در منزل وی زندگی کردیم. یحیی همچنین با نضال فرحات که پس از لطف خداوند بیشترین نقش را در ساخت موشک های قسام داشت، دیدار کرده بود.»

وی درباره دوران زندگی زناشویی اش با مهندس عیاش می گوید:« من 5 سال با یحیی زندگی کردم و مسائل زیادی از او یاد گرفتم که بدون او نمی توانستم تا آخر عمرم آنها را یاد بگیرم.»

در زیر متن کامل مصاحبه مرکز اطلاع رسانی فلسطین با همسر شهید یحیی عیاش در هجدهمین سالگرد شهادت مهندس فلسطین از نظر خوانندگان محترم می گذرد:

ـ هر دختر جوانی ویژگی هایی را برای قهرمان رویاهایش در نظر می گیرد. شما چه ویژگی هایی را در وجود یحیی عیاش دیدید که حاضر به ازدواج با او شدید؟

یحیی پسر خاله من و همسایه مان بود و از همین رو، من از همان دوران کودکی هر روز او را می دیدم و تنها یک دیوار میان ما فاصله انداخته بود. من خیلی به خانه خاله ام رفت و آمد می کردم؛ چرا که یحیی خواهری نداشت که بخواهد مادرش را در کارهای منزل کمک کند و مادرم مرا به خانه خاله ام می فرستاد تا به او در کارهای منزل کمک کنم.

از نظر من یحیی با همه جوان های دیگر فرق داشت. او جوانی آرام، با وقار و متدین بود. من او را به هنگام شرکت در فعالیت های ضد صهیونیستی در روستای محل زندگی اش دیده بودم. وی در جریان انتفاضه نخست، صورتش را می پوشاند و بر روی دیوارها شعار می نوشت و من از بین تمامی خط ها، خط او را می شناختم و هنوز هم آنرا به یاد دارم: اگر در حالت مسلمانی کشته شوم برایم اهمیتی ندارد … که به چه گناهی در راه خدا کشته شوم.»

مهمترین ویژگی یحیی اخلاص بالا و محبت وی نسبت به پدر و مادرش بود و وقتی مادرش مریض می شد، نیازی به کمک هیچ کس نداشت؛ چرا که او به جای مادرش تمامی کارهای منزل را انجام می داد. او خیلی دلش به حال پدر و مادر سالخورده اش می سوخت و از آنها انتظار هیچ کمکی؛ حتی در دوران تحصیلش نداشت و از همین رو، در حین تحصیل، کار هم می کرد تا پدرش سختی پرداخت اقساط و هزینه های دانشگاهش را نپردازد.

وقتی من کلاس اول دبیرستان بودم و تنها 17 سال سن داشتم، از من خواستگاری کرد. ما در آغاز کلاس دوم دبیرستان عقد کردیم و پس از پایان دوره امتحانات در تاریخ 8/1991 که من 18 سال داشتم، ازدواج کردیم.

ـ نخستین روزهای ازدواج شما با مهندس یحیی عیاش چطور گذشت؛ به ویژه که وی تحت تعقیب قرار داشت و تنها 4 ماه از ازدواج شما می گذشت؟

دوران تعقیب و گریز یحیی از ماه دسامبر سال 1991 یعنی 4 ماه پس از ازدواج مان آغاز شد و هر چند که رژیم صهیونیستی به صراحت نام وی را در فهرست افراد تحت تعقیب قرار نداده بود و در جستجوی وی به خانه اش حمله نکرده بود، این مرحله آغاز شده بود و یحیی برخی اوقات چندین روز متوالی و حتی دو هفته از انظار مخفی می شد و سپس چند روز آفتابی می شد و بعد دوباره دوره اختفا را شروع می کرد. او در کارش فوق العاده محرمانه عمل می کرد و برخی اوقات می دیدم که دست ها و لباس هایش سیاه است ـ اشاره به فعالیت وی در زمینه ساخت مواد منفجره دارد ـ اما وقتی از او می پرسیدم که چه شده است؟ می گفت:« خودرویم خراب شده بود و لازم بود کمی تعمیرش کنم.»

ـ روند تعقیب و گریز یحیی پس از پی بردن رژیم صهیونیستی به فعالیت های وی چطور بود.. این مساله چه بازتابی بر روی خانواده داشت؟ و یحیی چطور شما را برای این مرحله آماده کرد؟

روز یکشنبه 25 آوریل سال 1993 نظامیان رژیم صهیونیستی و عناصر سازمان اطلاعات به منزل ما حمله کردند و ضمن تفتیش آن، خسارت های زیادی به اسباب و اثاثیه منزل وارد کردند و برخی وسایل شخصی مهندس یحیی را شکستند. خواست خدا بود که خودروی بمب گذاری شده در منطقه رمات افعال در داخل اراضی اشغالی سال 48 فلسطین به طور اتفاقی کشف شود و از آنجا مرحله تعقیب رسمی یحیی عیاش توسط رژیم صهیونیستی به صورت رسمی آغاز شد. 4 ماه پس از آن تاریخ، یحیی به منزل خانواده اش آمد و اعضای خانواده را جمع کرد تا آنها را در جریان حوادث آتی قرار دهد. تا آن زمان آنها اطلاعی از نقش و جایگاه یحیی در گردان های شهید عزالدین قسام شاخه نظامی حماس نداشتند و در جریان این جلسه، پدر یحیی به او گفت که بازداشتش از سوی رژیم صهیونیستی، نهایتا منجر به صدور یک یا دو سال حبس برای او خواهد شد. اما یحیی جواب داد اگر صهیونیست ها بتوانند مرا دستگیر کنند، سرنوشتم یا شهادت خواهد بود و یا مرا زیر زمین دفن خواهند کرد. یحیی به آنها گفت: این راه، برگشتی ندارد و نقش من در گردان های قسام با آنچه شما می دانید فرق دارد. لذا، اگر ضرری از جانب من به شما برسد، مرا ببخشید.

یحیی سپس با من صحبت کرد و مرا بین ادامه زندگی یا طلاق مخیر کرد و گفت باید تکلیفم را با او مشخص کنم. من کمی گریه کردم و پس از آنکه اشک هایم را پاک کردم، به او گفتم: تو راه جهاد را انتخاب کردی و ما تا آخرین نفس با تو هستیم.

ـ واکنش یحیی در قبال نتایج عملیات های شهادت طلبانه چه بود؟

آنچه بیش از هر چیز دیگر یحیی را ناراحت می کرد، شکست خوردن عملیات شهادت طلبانه و بازداشت فرد شهادت طلب و یا وارد نیامدن خسارت های سنگین به نظامیان رژیم صهیونیستی بود. وقتی هم که یکی از نزدیکان او بازداشت می شد، چند روزی خانه را ترک می کرد و منتظر می ماند تا نتایج تحقیقات مشخص شود. البته اکثر افرادی که با او کار می کردند، نام و حتی قیافه یحیی را نمی شناختند؛ چرا که او در شمال کرانه باختری از نام مستعار “ابو العبد” و در جنوب کرانه باختری از “ابو صهیب” استفاده می کرد.

اما وقتی عملیات موفقیت آمیز بود، منتظر می ماند تا از تعداد کشته ها مطلع شود و در آن زمان می دیدم که شادی در چشمانش موج می زند؛ بدون اینکه بخواهد حرفی در این باره بزند. وقتی هم به او می گفتم: “دستت درد نکند” از روی تواضع سرش را پایین می انداخت و می گفت:«من کاری نکرده ام.»

ـ شما پس از آغاز دوره تعقیب و گریز چطور با مهندس عیاش دیدار می کردید؛ به ویژه که وی تدابیر امنیتی ویژه ای اتخاذ کرده بود؟ او چطور در رفت آمدهایش خودش را مخفی می کرد؟

یحیی دوست نداشت به هنگام تردد با لباس مبدل از منزل خارج شود، اما تا جایی که می توانست روزها از منزل خارج نمی شد و اکثر تحرکات وی شب ها صورت می گرفت. وی کتی مشکی و شلوار جین مشکی به تن می کرد. بیشترین باری که در دوران تعقیب و گریز یحیی با او در کرانه باختری با او دیدار کردم، سال 1994 بود و تمامی دیدارهای ما در شهر نابلس صورت می گرفت. وقتی مهندس عیاش می خواست به دیدار من بیاید قبلا پیام شفاهی یا کتبی می فرستاد تا به من خبر دهند که “یحیی می خواهد فلان ساعت و فلان جا دیدار کند”. او به تنهایی در داخل خودرو در محل مشخص شده منتظر من می ماند و وقتی او را در خودرویش می دیدم، بلافاصله سوار می شدم و با هم به یکی از پناهگاه هایش می رفتیم. آن سال، من و پس بزرگ مان براء حداقل ماهی یک بار او را می دیدیم و این بستگی به اوضاع امنیتی و خالی بودن وقت وی داشت. او از دیدن براء خیلی خوشحال می شد و من از دیدن آن دو خیلی بیشتر خوشحال می شدم. من یک بار به یحیی گفتم: آماده ام در تمامی این تعقیب و گریزها کنارت باشم تا ببینم براء به تو بگوید بابا و در آغوش تو بنشیند و از تو درس بیاموزد و بتواند کمی از رنج های تعقیب و گریز را از خاطرت پاک کند.

وی در دیدارهایمان همیشه از خانواده اش و ضررهایی که در نتیجه حمله نظامیان رژیم صهیونیستی به منزلشان وارد آمده است، می پرسید؛ چرا که پس از هر عملیات شهادت طلبانه گردان های قسام، نظامیان صهیونیستی به منزل خانواده یحیی هجوم می آوردند و می دانستند که دست های یحیی در پشت پرده این عملیات ها قرار دارد.

در برخی موارد، یحیی شخصا و پای پیاده از نابلس به شهرک رفات می آمد و برای این منظور مجبور بود برخی مواقع سه روز متوالی در راه باشد تا مجبور به عبور از جاده های اصلی که نظامیان صهیونیستی در آنجا مستقر بودند، نشود و از سوی دیگر، به هیچ یک از دوستانش ضرری نرسد.

به یاد دارم که وقتی رژیم صهیونیستی دو رهبر شهید گردان های قسام به نام های “علی عاصی” و “بشار عامودی” در نابلس را تحت محاصره قرار داده بود، یحیی عیاش کنار آنها نبود و رسانه ها خلاف این مساله را منتشر کرده بودند. این در حالی بود که یحیی در حال حرکت از نابلس به سمت رفات بود.

ـ کمی هم درباره ابعاد انسانی زندگی یحیی، سرگرمی ها و سرودها و غذاهایی که دوست داشت، صحبت کنید؟

مهمترین سرگرمی شهید یحیی عیاش مطالعه کتاب های شهید سید قطب، شهید عبد الله عزام، زینب غزالی و کتاب “البوابة السوداء” (دروازه سیاه) احمد رائف بود. وی همچنین مطالعه کتاب های علمی و گوش دادن به سرود های مجله اسلامی و سرودهای انجمن اسلامی و نیز سرودهای ابو الجود را دوست داشت.»

اما در کنار این سرگرمی ها، یحیی علاقه خاصی به تیراندازی به سمت اشغالگران صهیونیست داشت و این یکی از مهمترین مسائل مورد علاقه وی بود. وی اسلحه را بیش از مواد منفجره دوست داشت و همیشه دوستش شهید علی عاصی را صدا می کرد تا با هم و با استفاده از جاده های میانبر به جنگ صهیونیست ها بروند. یحیی همیشه به دوستش می گفت:« من به این خاطر تحت تعقیب قرار نگرفته ام که ساکت سر جایم بنشینم و از درگیری با نظامیان صهیونیستی صرفنظر کنم.» وی از میان غذاها، غذاهای سنتی مانند گوشت کبک و کبوتر را دوست داشت.

ـ بدون شک، مهندس چیزهایی درباره شهدایی که همرزم شان بود، برای شما تعریف کرده است. اگر ممکن است کمی از این داستان هایی که جای دیگری منتشر نشده است، برای ما صحبت کنید؟

مهندس یحیی برای من از داستان “سلیمان یوسف غیظان” (43 ساله) از اهالی شهرک قبیه در رام الله که از رزمندگان برجسته گردان های قسام بود، صحبت کرده بود. مبارزان قسامی و در راس آنها یحیی او را مانند پدرشان دوست داشتند. اندکی قبل از یک عملیات شهادت طلبانه و پس از آنکه مهندس عیش خودروی بمب گذاری شده را آماده کرده بود، آنها دنبال یک فرد مناسب برای اجرای عملیات شهادت طلبانه می گشتند که ناگهان شهید سلیمان (خدا رحمتش کند) داخل خودرو سوار می شود و به مهندس می گوید: من شهادت طلب هستم. مهندس به او می گوید: من به وجود شما نیاز دارم. اما آن مرحوم حاضر نمی شود از خودرو پایین بیاید و خطاب به مهندس می گوید: خدا مرا دعوت کرده و من باید دعوتش را لبیک بگویم. وی به شوخی گفته بود: یا باید فرد شهادت طلب من باشم و یا همین الان خودرو را همین جا منفجر می کنم. بعد همگی می خندند و مهندس او را با نحوه اجرای عملیات آشنا می کند. شهید سلیمان غیظان این عملیات را در یک اتوبوس صهیونیستی متعلق به شرکت ایگد منفجر می کند. این عملیات روز دوشنبه برابر با 8/10/1993 و زمانی که اتوبوس مسافربری مذکور در حال عبور از نزدیکی شهرک بیت ایل در شمال غرب رام الله بود، صورت گرفت و رژیم صهیونیستی به کشته و زخمی شدن 30 نظامی خود اعتراف کرد.

مهندس همچنین درباره داستان صالح صوی نزال شهادت طلب اهل شهر قلقیلیه که پس از خروج از زندان های صهیونیستی، خواستار شرکت در عملیات شهادت طلبانه شده بود، برای من صحبت کرده بود. مهندس بارها داوطلبان اجرای عملیات های شهادت طلبانه را که به تازگی از زندان آزاد شده بودند، امتحان می کرد تا مبادا افراد مرتبط با دشمن صهیونیستی نباشند. پس از امتحان های متعدد برای مهندس ثابت شد که صالح آدم صادقی است و از همین رو به او گفت که از تو می خواهم به ما کمک کنی نه این که در عملیات شهادت طلبانه شرکت کنی. آن مرحوم به مهندس گفته بود: من از سال ها قبل از درگاه خداوند می خواستم که مرا در راه خودش امتحان کند. در مقابل این انگیزه قوی برای شهادت، مهندس راهی جز تسلیم نداشت و از همین رو، اسلحه مخصوص خودش را که وصیتش را بر روی آن نوشته بود، به او داد. صالح عملیات شهادت طلبانه اش را در تاریخ 19 نوامبر سال 1994 در میدان دینگوف در شهل تل آویو که بزرگترین مرکز تفریحی در “اسرائیل” به شمار می رفت، اجرا کرد. این عملیات منجر به کشته شدن 22 صهیونیست و زخمی شدن 47 نفر دیگر شد و علاوه بر این، خسارت های مادی 7 میلیون شیکلی (برابر با دو میلیون و 300 هزار دلاری) به طرف صهیونیستی وارد شد.

ـ پس از اینکه به خاطر تعقیب و گریزهای شدید، عرصه بر یحیی عیاش در کرانه باختری تنگ شد، وی راهی باریکه غزه شد.. به ما بگویید که چطور خودش را به غزه رساند و چطور توانست از ایست بازرسی صهیونیستی “ایرز” عبور کند؟

یحیی و دوستش سعد العرابید که فرماندهان گردان های قسام در غزه او را مامور کمک به یحیی برای ورود به غزه کرده بودند، به وسیله یک وانت حمل سبزی جات از نابلس به غزه رفتند؛ به طوری که همراه با هفت تیرهای خود زیر جعبه های حاوی سبزی جات خوابیده بودند تا آماده هر گونه حادثه غیر منتظره ای باشند. این وانت آنها را به سلامت از ایست بازرسی ایرز گذر داده بود و اینکه می گویند آنها در لباس خاخام یهودی به غزه سفر کرده بودند، درست نیست.

ـ برای ما درباره دوران حضورتان در غزه صحبت کنید. آیا این دوران توانست جبرانی برای دوران دوری شما از یحیی در کرانه باختری باشد؛ به ویژه که رژیم صهیونیستی تا مدتی به حضور یحیی عیاش در غزه پی نبرده بود؟

مرحله زندگی یحیی در غزه یکی از بهترین مراحلی بود که من در طول زندگی زناشویی ام با وی تجربه کردم؛ چرا که نوعی آرامش نسبی به دست آورده بودم؛ هر چند که مهندس همچنان تحت تعقیب بود؛ چرا که رژیم صهیونیستی هنوز به حضور وی در غزه پی نبرده بود. ما برای اینکه حضورمان در غزه لو نرود، در قالب چندین خانواده زندگی می کردیم. ما به مدت چند ماه نزد یک خانواده زندگی می کردیم و من غذاهایی را که یحیی دوست داشت، با دست های خودم درست می کردم و تقریبا 3 الی 4 روز در هفته ما با هم بودیم. خیلی دوست داشتم این مدت ادامه پیدا کند تا من و پسرمان براء بیشتر نزد یحیی باشیم. وقتی یحیی در غزه بود من دو بار به آنجا رفتم؛ یک بار در ماه نوامبر سال 1994 و یک بار دیگر در ماه مه سال 1995 و پس از آن تا زمان شهادت یحیی در آنجا بودم.

ـ چه عاملی روند امور و زندگی شما در غزه را تلخ کرد؟

مساله حضور ما در غزه برای رژیم صهیونیستی پوشیده مانده بود؛ هر چند که کمی به این مساله شک کرده بود. تا اینکه یک روز وقتی من در یکی از منازل منطقه جبالیا حضور داشتم، ناگهان دیدیم که شمار زیادی از نیروهای امنیتی به منزل محل اقامت ما حمله کردند و به دقت کل خانه را تفتیش کردند. آنها از پنجره منزل به داخل پریدند و حرمت و احترام هیچ کس را رعایت نکردند و حتی به زن ها اجازه ندادند حجاب لازم بر سر کنند. آنها تمامی بخش های خانه را بررسی کردند. در آن زمان ما در طبقه دوم واحد آپارتمانی یکی از اهالی همین خانه زندگی می کردیم. نظامیان صهیونیستی آثار برخی مواد لازم برای ساخت بمب را که یحیی از آنها استفاده می کرد، پیدا کردند. پس از آن، تشکیلات خودگردان تصاویر یحیی را در مساجد و مغازه های غزه توزیع کرد. وقتی نظامیان رژیم اشغالگر قدس از صاحب خانه درباره من پرسیدند، وی گفت که من دخترش هستم. اما پس از آن اوضاع امنیتی برای ما خیلی سخت شد و ما مجبور بودیم از خانه ای به خانه دیگر نقل مکان کنیم و مدت زمان کوتاهی در هر خانه بمانیم و قبل از اینکه یک هفته تمام شود، آنجا را ترک کنیم. نظامیان صهیونیستی در گذرگاه های غزه مسافران را به دقت مورد تفتیش قرار می دادند و حتی به آنها دستور داده شده بود که حتی زنانی را هم که از آنجا عبور می کنند به دقت بررسی کنند؛ شاید یکی از آنها یحیی عیاش باشد!!

ـ آیا پس از لو رفتن مساله حضور شما در غزه، مهندس شهید مجددا به فکر بازگشت به کرانه باختری افتاد؟

بله، پس از آنکه ماجرای حضور یحیی در غزه لو رفت، مهندس قصد داشت به کرانه باختری بازگردد؛ به ویژه که وی از قدم زدن در کوه ها که در باریکه غزه اثری از آنها نبود، لذت می برد و هر پنجشنبه خودش را به نزدیکی منطقه مرزی محصور شده با سیم های خاردار در اطراف نوار غزه می رساند تا راهی برای خروج از این منطقه بدون به صدا در آمدن آژیرهای خطر پیدا کند. وی روز پنجشنبه (4/1/1996) یعنی یک روز قبل از شهادتش موفق به حل این معما شده بود. پس از آن، مهندس عیاش به منزلی که در آنجا مخفی شده بود، برگشت و با تلاش های فراوان سعی داشت طرحی را برای بازگشت به کرانه باختری آماده کند. اما قضا و قدر اجازه این کار را به او نداد و بعدا فرمانده اسیر قسام حسن سلامه توانست از این روش برای انتقال به کرانه باختری استفاده کند و عملیات ضد صهیونیستی در واکنش به ترور مهندس عیاش اجرا کند.

آیا مهندس با فرماندهان گردان های قسام در غزه دیدار داشت؟

وی با فرماندهان متعدد گردان های شهید عزالدین قسام؛ از جمله محمد ضیف (حفظه الله) حسن سلامه که در اسارت به سر می برد و شهید عدنان گل دیدار داشت و ما چند ماه در منزل وی زندگی کردیم. یحیی همچنین با نضال فرحات که پس از لطف خداوند بیشترین نقش را در ساخت موشک های قسام داشت، دیدار کرده بود. از جمله افراد دیگری که وی با آنها دیدار داشت، می توان به کمال خلیفه و عبد الفتاح الشتری اشاره نمود.

ـ دوران زندگی ات با یحیی را چطور ارزیابی می کنی و در این مدت چه استفاده هایی از ایشان کردی؟

من 5 سال با یحیی زندگی کردم و مسائل زیادی از او یاد گرفتم که بدون او نمی توانستم تا آخر عمرم آنها را یاد بگیرم. از جمله این مسائل می توان به صبر در برابر گرفتاری و اخلاص اشاره کرد و به صراحت باید بگویم که تا به امروز کسی را همردیف یحیی در اخلاص ندیده ام. هر وقت احساس مظلومیت می کنم، بلافاصله یاد یحیی می افتم. وی الگوی من بود و آرزو داشتم که جای پدرم بود. وقتی یحیی شهید شد من چیز بزرگی را در زندگی ام از دست دادم. او هرگز از یادم نمی رود و من هر روز یاد او را در وجود فرزندانش براء و یحیی احساس می کنم.

لینک کوتاه:

کپی شد