جمعه 02/می/2025

نماینده جهاد اسلامی در تهران: مقاومت یگانه راه بر چیدن اشغالگری است

چهارشنبه 15-ژانویه-2014

عبدالناصر شریف محمد سعید متولد سال 1966 در طولکرم هستم و در اواخر سال 1985 زمانی که دانشجوی سال دوم رشته فیزیک در دانشگاه بیرزیت بودم، بازداشت و روانه زندان شدم. 13 سال در زندان بودم و پس از آن به اردن تبعید شدم. در آنجا، لیسانس رشته الهیات در گرایش فقه اسلامی را دریافت کردم و در سال 1999 ازدواج کردم که حاصل آن تولد 3 فرزند بود.

من 3 سال در اردن بودم تا اینکه بعدا به عراق تبعید شدم و 5 سال هم در آنجا زندگی کردم و در آنجا مدرک کارشناسی ارشد رشته فقه اسلامی را از دانشگاه اسلامی بغداد دریافت کردم. پس از آن جنگ عراق در سال 2006 اتفاق افتاد و من به مدت یک سال به سوریه رفتم و از آنجا به ایران اعزام شدم.

ـ تاریخچه عضویت و همکاری خود با جنبش جهاد اسلامی فلسطین:

در آغاز من هیچ ارتباطی با جنبش جهاد اسلامی در خارج نداشتم، بلکه عضو انجمن جوانان جنبش فتح بودم. اما در ادامه گرایشات دینی پیدا کردم و دیدم که این گرایشات دینی اسلامی با عضویت در تشکل سیاسی دیگر تناقض دارد و از همین رو، یک تشکل اسلامی تاسیس کردیم که همان عقاید جنبش جهاد اسلامی؛ از لحاظ فعالیت های ملی، تلاش در راه فلسطین، اسلام و تفکر اسلامی را داشت و اعضای آن گروهی از دانشجویان منطقه ما و یکی از دوستانمان در دانشگاه بیرزیت بودند.

موضوع اسارت:

ـ در چه سالی به اسارت درآمدید و دلیل آن چه بود؟

من در ماه دسامبر سال 1985 به خاطر اقدامات ضد صهیونیستی که مهمترین آنها عملیات نظامی یک گروه 4 نفره علیه یک اتوبوس صهیونیستی بود، بازداشت شدم. در آن عملیات، ما چندین بمب دست ساز استفاده کردیم و پس از آنکه در جریان تحقیقات پس از عملیات، گروه ما شناسایی شد، رژیم صهیونیستی ما را بازداشت و روانه زندان کرد.

ـ مهمترین اتهامات وارده علیه شما چه بود؟

مهمترین اتهامی که به من وارد شده بود، مشارکت در همین گروه مسئول ساخت و آزمایش بمب های کوکتل مولوتف بود؛ به طوری که تعداد زیادی از این کوکتل مولوتف ها علیه خودروهای صهیونیستی استفاده شده بود. از سوی دیگر، ما متهم به سنگ پراکنی و نصب پرچم بودیم و دوستانم که قبل از من بازداشت شده بودند، به دست داشتن من در این کارها اعتراف کرده بودند.

ـ آیا حکمی علیه شما صادر شده بود؟

بله، پس از بازداشت 8 ماهه در زندان جنین، ما را محاکمه کردند و من به 12 سال زندان و پرداخت 5 هزار شیکل در ازای هر سال حبس محکوم شدم.

ـ آیا شما این مدت حبس را در زندان سپری کردید؟

بله، 12 سال در زندان بودم و وقتی هم که خواستم به ازای هر سال 5 هزار شیکل بپردازم، دادگاه نظامی رژیم صهیونیستی با این مساله مخالفت کرد. پس از آن، پرونده به دادگاه محلی ارجاع داده شد و این دادگاه با رد حکم دادگاه نظامی، با پرداخت غرامت 35 هزار دلاری برای یک سال موافقت کرد، اما قبل از اینکه بخواهم این مبلغ را پرداخت کنم، به مدت 6 ماه به بازداشت موقت محکوم شدم که این حکم نیز به مدت 6 ماه دیگر تمدید شد و پس از آن من تبعید شدم.

ـ یعنی شما 13 سال کامل در زندان بودید؟

بله

ـ آیا شما غرامت پرداخت کردید؟

نه، غرامت پرداخت نکردم.

ـ آیا حکم تبعید شما هم بخشی از احکام صادره علیه شما بود؟

نه این حکم از سوی دادگاه علیه من صادر نشده بود، بلکه ناشی از سختگیری های سازمان اطلاعات رژیم صهیونیستی بود که مرا نوعی خطر برای رژیم صهیونیستی می دانست. همین حادثه برای برادرمان “تیسیر عرعوری” نیز اتفاق افتاد و در حالی که قرار بود وی پس از پایان دوران حبسش از زندان آزاد شود، 11 ماه در بازداشت موقت باقی ماند. شهید صلاح شحاده نیز وضعیت مشابهی را تجربه کرده بود.

ـ آیا شما همراه شهید صلاح شحاده در زندان بودید؟

من دیدار کوتاهی با شهید صلاح شحاده در زندان نقب داشتم، اما با وی زندگی نکردم. او همراه شهید رنتیسی (خدا رحمت شان کند) بود. سازمان اطلاعات رژیم صهیونیستی اعلام کرده بود که آزادی ما خطری را متوجه این رژیم می کند و از همین رو، به هر شیوه ممکن از آزادی ما ممانعت می کرد.

به عنوان مثال، خود من زمانی که دوره حبس اصلی ام را سپری می کردم، به بازداشت موقت محکوم شدم و پس از آن، در حالی که هنوز غرامت مالی را پرداخت نکرده بودم، دومین حکم بازداشت موقت علیه من صادر شد. پس از آن پرونده من به دادگاه عالی عدالت ارجاع داده شد و قضات آن به وکیل اسرائیلی اعلام کردند که در صورت مخالفت من با تبعید، 5 سال دیگر در زندان باقی خواهم ماند، اما اگر با تبعید 5 ساله موافقت کنم، پس از آن مدت، از تمامی حق و حقوم برخوردار خواهم بود. اما من این پیشنهاد را قبول نکردم، ولی خانواده ام مرا تحت فشار گذاشتند و از سوی دیگر، پدرم هم مریض بود و مدتی طولانی بود که با او ملاقات نکرده بودم و او هم می خواست مرا ببیند. همه این ها مرا تحت فشار گذاشته بود تا اینکه پس از مدتی، دوره تبعیدم به 3 سال کاهش یافت و من با تبعید به اردن موافقت کردم؛ چرا که ماندن در زندان هیچ فایده ای نداشت و علاوه بر این، همه خروج از زندان را به تمامی گزینه های دیگر ترجیح می دادند. اتفاقا ما از دوره تبعید بهره برداری خوبی می کردیم و من هم عملا از همان آغاز دوره تبعیدم وارد دانشگاه شدم. اما این دوره تبعید من با شکل گیری انتفاضه دوم فلسطین همزمان شد و وقتی دوره تبعیدم به پایان رسید و من بر اساس حکم صادره که تمامی حقوق مرا تضمین شده دانسته بود، خواستار بازگشت به فلسطین شدم، اما سازمان اطلاعات اردن با این مساله مخالفت کرد و مدعی شد که یهودیان مرا ترور خواهند کرد. به هر حال، آنها با بازگشت من به کرانه باختری مخالفت کردند و این در حالی است من هیچ فعالیت امنیتی در اردن نداشتم.

ـ الان می خواهیم به دوران حضور شما در زندان بپردازیم تا بیشتر در جریان زندگی اسرا و تجربه دوران اسارت قرار بگیریم. یک اسیر فلسطینی روز خود را در داخل زندان چطور آغاز می کند و چگونه سپری می کند و به چه کارهایی مشغول می شود؟

مطمئنا این مساله درباره افراد مختلف فرق می کند، اما درباره خودم باید بگویم که از زمان حبس بیشتر به خدا نزدیک شدم، چرا که تازه گرایشات مذهبی پیدا کرده بودم و هنوز حرارت تدین اولیه در وجودم زنده بود و حتی تحت تاثیر تنهایی و شرایط زندان و فراغت از دل مشغولی های دیگر، بیشتر هم شده بود و تمام اوقاتم را مشغول تقرب به درگاه الهی بودم. هر چقدر شما به خدا نزدیک شوید، او هم به شما نزدیک می شود. بدین ترتیب، اکثر وقت من به قرائت قرآن و مطالعه و تحصیل سپری می شد؛ به ویژه وقتی وارد زندان شدم و به عضویت جنبش جهاد اسلامی درآمدم. در آن زمان، اداره زندان های صهیونیستی مورد قبول نبود و در آنجا خبری از تشکل های اسلامی نبود و آنهایی که از گروه های اسلامی خارج شده بودند، از سوی گروه های دیگر به عنوان “منفرشین” معروف بودند. منفرش به معنای جدا ماندن از یک سازمان یا گروه است.

تعداد کمی از اسلامگرایان در زندان جنید به این صفت معروف بودند و در زندان جنین، این صفت برای هیچ کس استفاده نمی شد؛ چرا که اکثر اعضای جماعت اسلامی در جریان قرارداد مبادله اسرا که توسط احمد جبریل در سال 1985 صورت گرفت، از زندان خارج شدند. ما در اواخر آن سال وارد زندان شدیم و در آن زمان، تنها چند نفر از افراد اسلامگرا در زندان جنید باقی مانده بودند و در زندان جنین هم هیچ اثری از اسلامگرایان نبود. وقتی من خودم را به عنوان یک اسلامگرا معرفی کردم، کاملا نسبت به این مساله اعتراض کردند.

ـ آیا منظورتان مخالفت اسراست یا مراجع صهیونیستی؟

این مساله از سوی تشکل های اسرا نامطلوب بود و نه از سوی خود آنها؛ چرا که تنها تشکل های وابسته به سازمان آزادی بخش فلسطین “ساف” مشروعیت داشتند و تشکل های دیگر مورد قبول سازمان زندان ها نبودند. لذا، ما باید به عضویت یکی از این سازمان ها مثلا جنبش فتح، فرماندهی کل جبهه خلق، جبهه آزادی بخش عربی یا تشکل های دیگر در می آمدیم و یا خودمان را به عنوان اسلامگرا معرفی می کردیم.

ـ آیا آن زمان حماس و جهاد اسلامی مطرح نبودند؟

در آن زمان جنبش حماس وجود نداشت و جماعت اخوان در قالب فعالیت های تبلیغی فعالیت می کردند و فعالیت های سیاسی و نظامی آن زیاد نبود. همین مساله، در کنار مشکل حبس و زندان، مشکل دیگری را هم برای اسرا ایجاد می کرد؛ به ویژه برای اسرا جنبش فتح که ستون فقرات جنبش اسیر را تشکیل می دادند و اکثر اعضای جنبش اسیر از فعالان جنبش فتح بودند. جبهه خلق نیز در جایگاه دوم قرار گرفته بود و از آغاز با جنبش فتح مشکل داشت. این وضعیت و تلاش ها برای اعمال فشار به منظور عضویت من در یکی از تشکل های مذکور ادامه داشت، اما من مخالف این مساله بودم. خوب، دلیل این همه اصرار بر عضویت اسرا در یکی از تشکل های مذکور چه بود و این مساله چه فایده ای داشت؟ این مساله به خودی خود مفید بود؛ چرا که اسرای فلسطینی از همان آغاز در قالب یک تشکل و سازمان عضویت داشتند و به کسی اجازه داده نمی شد که خارج از چارچوب سازمانی فعالیت بکند. به عبارت دیگر، باید زندگی شما منظم و سازمان یافته بود و زندگی فردی معنایی نداشت. وضعیت این زندان ها با زندان های مدنی که در آنها زندگی به صورت فردی است و قدرت دست طرف قوی و قدرتمند است، فرق داشت.

درباره وضعیت خود ما باید بگویم که سازماندهی از خود شخص شروع می شد و به کمیته اسرا که تمامی سازمان ها و تشکل ها زیر مجموعه آن بودند ختم می شد. ما در سازمان زندان ها حاضر می شدیم و یک نفر که نماینده زندان به شمار می رفت، در مقابل سازمان زندان ها صحبت می کرد، لذا این تفکر بد نیست، بلکه حرکت خوبی است که مانع از نابودی و تنها ماندن اسرا در مقابل سازمان زندان ها می شود و اگر هم سازمان زندان ها بخواهد مساله ای را به اسرا اعلام کند، آنرا از طریق نماینده زندان ابلاغ می کند و نمی تواند شخصا به خود اسیر اطلاع دهد. علاوه بر این، سازمان زندان ها از این طریق اعتصاب ها، فعالیت های فرهنگی و اداری را کنترل می کرد، لذا، فعالیت سازمانی کار درستی بود، اما هیچ تشکل اسلامی وجود نداشت که من خودم بخواهم در آن عضو شوم.

من این سازمان ها را قبلا تجربه کرده بودم و نمی خواستم در آنها عضو شوم؛ اما نه به خاطر مخالفت با خود این سازمان ها، بلکه دوست نداشتم به سازمانی که قبلا در آن عضو بودم برگردم. جنبش فتح آخرین و تنها تجربه تشکیلاتی من نبود، بلکه من قبل از عضویت در این جنبش، در تشکل های دیگری مانند انجمن جوانان جنبش فتح نیز عضویت داشتم و به خواست خودم از آن جدا شدم و خودم را به عنوان یک اسلامگرا معرفی کردم. از آنجایی که اثری از سازمان های اسلامی نبود، من تنها مانده بودم. علاوه بر این، مشکلی میان من و جنبش فتح به وجود آمده بود که تا سال 1990 یعنی نزدیک به 5 سال ادامه داشت.

ـ آیا می توانیم بگوییم که شما سنگ بنای تشکل های اسلامی را در زندان های صهیونیستی بنا نهادید؟

من به تنهایی نمی توانستم این کار را بکنم، اما اولین نفری بودم که خودم را به عنوان یک اسلامگرا معرفی کردم.

ـ آیا قبل از شما کسی خودش را به عنوان اسلامگرا معرفی نکرده بود؟

چرا، برعکس، افراد زیادی بودند که خودشان را به عنوان اسلامگرا معرفی کرده بودند، اما در نهایت مجبور به عضویت در یکی از سازمان های موجود شدند. به عنوان مثال، من در زندان با شیخ هانی جرادات از رهبران جنبش جهاد اسلامی دیدار کردم. وی از جمله افراد برجسته ای بود که گرایشات معنوی داشت و همچنان هم این روحیه خود را حفظ کرده است، اما به اجبار به عضویت جنبش فتح درآمده بود. برخی فعالان جنبش جهاد اسلامی نیز در زندان مجدو زیر لوای جبهه خلق قرار داشتند؛ چرا که اثری از جنبش جهاد اسلامی نبود و نمی توانستند یک تشکل اسلامی تاسیس کنند؛ لذا مجبور بودند که زیر لوای سازمان های دیگر فعالیت کنند. اما من با این مساله مخالفت کردم و خودم را به عنوان یک عضو جنبش جهاد معرفی کردم. طبیعتا افراد زیادی مثل من بودند، اما تا پایان خط مرا همراهی نکردند و تنها احمد مهداوی بر عضویت خود در جنبش جهاد اسلامی تاکید و پافشاری کرد و بقیه تحت فشار به عضویت تشکل ها و سازمان های دیگر درآمدند.

ـ آیا تشکل های موجود، شما و تشکل های دیگر مانند تشکل اسلامی را قبول کردند؟

این وضعیت تا سال 1990 ادامه داشت تا اینکه با آغاز انتفاضه، شمار زیادی از فعالان جنبش های حماس و جهاد اسلامی وارد زندان ها شدند و توافقنامه به رسمیت شناختن متقابل میان جنبش های اسلامگرا و جنبش های دیگر و به ویژه جنبش فتح امضا شد. قبل از آن، فعالان جنبش های جهاد و حماس در زندان ها حضور داشتند، اما خبری از وجود تشکل و سازمان نبود. امضای این تفاهم در زندان جنید در ماه ژوئیه اتفاق افتاد، اما در زندان جنین، چند ماه قبل و تقریبا ماه مه صورت گرفته بود.

ـ یعنی در نهایت شما توانستید خودتان را به عنوان یک تشکل در داخل زندان به طرف های دیگر تحمیل کنید؟

بله، درست است، اما این مساله در سایه فعالیت های تشکل های اسلامگرای برجسته در خارج از زندان ها محقق شد و ما به تنهایی نمی توانستیم چنین دستاوردی را محقق کنیم. به عنوان مثال، جنبش جهاد قبل از آغاز انتفاضه نخست فلسطین در سال 87 فعالیت های زیادی داشت و در سال 88 نیز جنبش حماس تاسیس شد. در سال 89 فعالان این دو جنبش راهی زندان های صهیونیستی شدند و در نتیجه فضای اسلامی مطلوبی شکل گرفت که کسی نمی توانست آنرا نادیده بگیرد یا به آن به چشم یک مساله موردی نگاه کند. در سال 89 این جمع کثیر فعالان حماس و جهاد اسلامی توانستند یک جماعت اسلامی را در داخل زندان های صهیونیستی تشکیل دهند و به لطف خدا، دیگر ما تنها نبودیم.

ما در آن زمان نزدیک به 35 اسیر اسلامگرا در زندان جنید داشتیم که این آمار در سال 90 میلادی تقریبا به 120 نفر رسید که نزدیک به جمعیت 7 زندان بود. لذا ما تنها نبودیم، بلکه بخش عظیمی از بدنه جنبش اسیر را تشکیل می دادیم.

ـ فرمودید که اسرای اسلامگرا با عنوان “جماعت اسلامی” در زندان ها شناخته می شدند؟

بله، این عنوان بر روی شاخه دانشجویی جنبش جهاد اسلامی اطلاق می شد، اما این شاخه دانشجویی ارتباطی با زندان ها نداشت، بلکه منظور ما از جماعت اسلامی در داخل زندان، اسرای اسلامگرا بودند و این سازمان هیچگونه وابستگی تشکیلاتی نداشت. درست است که جماعت اسلامی در پاکستان نیز به رهبری ابو الأعلی موجودی، فعالیت می کرد، اما آنها هم هیچ ارتباطی با جماعت مذکور نداشتند. این نام تقریبا شبیه جنبش اسلامی بود و تمامی افراد معتقد به اسلام را در بر می گرفت و تنها محدود به فعالان دو جنبش حماس و جهاد اسلامی نبود، بلکه افراد مستقل اسلامگرا نیز در قالب آن حضور داشتند.

ـ منظورتان اعضای جماعت دعوتگری است؟

شاید بعضی از آنها چنین وضعیتی داشتند، اما برخی از آنها هم تنها مسلمان بودند و نمی خواستند زیر لوای جنبش فتح فعالیت کنند و در عین حال، عضو جنبش های حماس و جهاد هم نبودند.

ـ قبلا درباره زندگی روزمره اسرا در زندان ها صحبت کردید. الان می خواهیم برنامه روزمره تشکل ها و سازمان هایی را که در جریان صحبت هایتان به آنها اشاره کردید، برای ما توضیح دهید. آیا برنامه های تشکل های مختلف با هم فرق داشت یا همه برنامه ها یکپارچه بودند؟

طبیعتا در آغاز، همه اسرا در فعالیت های فرهنگی مشارکت داشتند و این برنامه ها مختص جنبش های اسلامگرا نبود؛ چرا که اصلا وقتی من وارد زندان شدم، اثری از این تشکل ها نبود. به عنوان مثال، جنبش فتح برنامه خاصی از ساعت 8 صبح تا 12 ظهر داشت که از آن به عنوان زنگ آرامش کامل یاد می شد و مخصوص مطالعه بود.

طبیعتا برای اسرای جدید، دوره های آموزشی و مطالعه ویژه ای درباره جنبش ها، مانند نحوه شکل گیری، راهبردها و مسائل دیگر ترتیب داده می شد و برای این منظور، جزوه هایی تهیه می شد. در جلسات عصرگاهی نیز موضعات سیاسی مورد بررسی قرار می گرفت. البته جلسات دیگری هم برای برخی اسرا خاص ترتیب داده می شد. اما اکثر، اسرا روزگار خود را با مطالعه که تنها سرگرمی آنها بود، سپری می کردند و زمانی که من تازه وارد زندان شده بودم، اثری از تلویزیون نبود، بلکه اسرا تنها به رادیو دسترسی داشتند که منبع خوبی برای کسب اطلاعات لازم بود. اما مدتی بعد و از سال 86 پای تلویزیون به برخی بخش های زندان باز شد. طبیعتا تا قبل از این مرحله رابطه خوبی میان اسرا و کتاب برقرار بود، اما ورود تلویزیون به زندان، این رابطه را کاهش داد؛ به ویژه در میان افرادی که علاقه زیادی به خواندن و نوشتن نداشتند. مطمئنا فعالیت های فرهنگی دیگری مانند دوره های آموزش زبان های خارجی نیز وجود داشت و بسیاری از جوانان در دوره های آموزش زبان عبری و زبان انگلیسی شرکت می کردند و بسیاری از آنها این زبان ها را به خوبی یاد گرفتند. علاوه بر این، امتحانات دوره راهنمایی یا دبیرستان نیز در داخل زندان برگزار می شد و برخی از اسرا مدارک خود را در داخل زندان دریافت می کردند.

در آغاز فعالیت اصلی اسرا، فعالیت های فرهنگی بود. مطمئنا فعالیت های تشکیلاتی و جلسات اداری اجتماعی نیز برگزار می شد، اما مهمترین جلسات، جلسات فرهنگی بود که تمامی تشکل ها و سازمان ها برگزار می کردند. تا قبل از تشکیل، تشکل های اسلامی، من بیشتر وقتم را با مطالعه کتاب های اسلامی سپری می کردم و از آنجایی که بیشتر تحت فشار بودم، باید همواره آماده پاسخگویی و بحث و بررسی بودم. لذا بیشتر مطالعه می کردم و به یاد دارم که در خیلی از جلسات بحث شکست می خوردم؛ چرا که اطلاعات زیادی درباره جهاد اسلامی نداشتم و به هیچ یک از رهبران آن دیدار نکرده بودم. بحث ها در داخل زندان همیشه باب میل شما نیست و خیلی وقت ها دوست داری از کسی کمک بگیری و یا با کسی تماس داشته باشی، اما این امکان برایت فراهم نیست؛ لذا باید از خودت کمک بگیری و به تنهایی با طرف مقابلت، مبارزه کنی.

 به یاد دارم که نخستین کتاب های که به دستم رسید، کتاب های استاد منیر شفیق با عنوان “اسلام و مستقبل الحضارة” (اسلام آینده تمدن) و “اسلام و الإنحطاط المعاصر” (اسلام و انحطاط نوین) بود. اسلام آینده تمدن مقدمه خیلی خوبی درباره فلسطین داشت که فلسفه مساله فلسطین و محوریت آنرا تشریح کرده بود. این مساله همان چیزی بود که خود من هم به آن اعتقاد داشتم، اما نمی توانستم بدین شکل درباره مساله فلسطین و محوریت آن صحبت کنم. اما استاد منیر شفیق به صورت مختصر این مساله را بیان کرده بود و به نظر من، این مقدمه بهترین قسمت کتابش بود و بخش های دیگر، تفسیر همین چند صفحه بود. من استفاده زیادی از این کتاب بردم و در واقع، پایه و اساس بحث های من با دیگران را تشکیل می داد. افراد زیادی بودند ه حتی طرف بحث من نبودند، اما تحت تاثیر این مطالبی که من ذکر می کردم، قرار می گرفتند. از جمله این افراد می توان به عصام براهمه از جوانان عضو جنبش جهاد اسلامی اشاره کرد که در سال 1992 و دقیقا در روز تبعید به مرج الزهور به شهادت رسید. وی فقط گوش می داد و گفته های مرا تایید می کرد. وی قبلا مسئول اداری جنبش فتح بود و با این وجود، تحت تاثیر همین مطالب، به عضویت جنبش جهاد اسلامی درآمد. برخی افراد دیگر مانند صالح قطاوی مسئول امنیتی جنبش فتح در آن زمان نیز بودند که تحت تاثیر بحث های ما قرار گرفتند.

به هر حال، این بحث ها مفید بود و من همواره تحت فشار بودم و باید مطالعه می کردم تا آماده پاسخگویی باشم. از جمله کتاب های دیگری که برای من مفید بودند، می توانم به کتاب “جند الله ثقافة و اخلاقا” اشاره کنم که توانستم از آن چیزهایی در ارتباط با مقدمات اولیه که یک مسلمان باید از قرآن یاد بگیرد، بیاموزم. کتاب “في ظلال القرآن” نیز از جمله کتاب هایی بود که مشتمل بر آیات زیادی بود و کمک زیادی به من در این زمینه کرد. برخی اوقات تعامل خوبی با من می شد و برخی اوقات دیگری، تعدادی از رهبران جنبش فتح رفتار خوبی نداشتند و درگیری های لفظی میان ما صورت می گرفت. اما اکثر اوقات افراد مقابل من به خوبی حرف هایم را درک می کردند و فرصت بحث و بررسی آزادانه را به من می دادند.

ـ اگر مشکلی نیست، مهمترین کتاب هایی را که مطالعه کرده بودید، برای ما نام ببرید؟

مطمئنا در 6 سال نخست، بیشتر قرآن می خواندم و در کنار آن، کتاب های دیگری مانند تفسیرها؛ از جمله تفسیر ابن کثیر و مختصر تفسیر ابن کثیر تالیف صابونی، کتاب في ظلال القرآن و برخی تفاسیر دیگر را به طور کلی یا جزئی مطالعه می کردم. در همین حال، حفظ قرآن را هم در برنامه خود داشتم و عصرها برخی کتاب های مربوط به جنبش جهاد را مطالعه می کردم. بی شک، همه ما از شاگردان مکتب اخوان هستیم، لذا من کتاب های شیخ سعید حوا، کتاب های استاد فتحی یکن و کتاب های سید قطب مانند “خصائص التصور الإسلامی و مقوماته” (ویژگی های دیدگاه اسلامی و مولفه های آن)، “الاسلام و مستقبل الدین” (اسلام و آینده دین) و “معالم فی الطریق” (نشانه های راه) را مطالعه می کردم که به نوعی راه و روش را به انسان یاد می داد. من قبلا در خارج از زندان هم آنرا مطالعه کرده بودم. البته مطالعات ما تنها به کتاب های دینی محدود نمی شد، بلکه کتاب های سیاسی و حتی مارکسیستی هم می خواندم. این ها فعالیت هایی بود که تا سال 90 داشتم، اما بعد از آن، این مساله را از برنامه های خود حذف کردم؛ چرا که حجم بحث ها با جریان های چپ کم شده بود و دیگر نیازی به مطالعه این کتاب ها نبود. من در سال 88 با اسرای دارای گرایشات چپی یا همان جبهه دموکراتیک و جبهه خلق هم سلولی بودم. به عنوان مثال، با احمد سعدات دبیر کل جبهه خلق به مدت یک سال در یک بخش بودم و با توجه به اینکه جبهه خلق فعالیت های مارکسیستی داشت و اعضای آن اطلاعات زیادی داشتند، لازم بود که من هم اطلاعات کافی داشته باشم.

ـ آیا در آن زمان روزنامه ها وارد زندان می شدند؟

بله وارد می شدند. در اغاز این مساله تنها محدود به روزنامه های عبری زبان بود، اما وقتی من در زندان جنید بودم، اجازه ورود روزنامه های عربی از جمله القدس نیز داده شد. این روزنامه منبع اطلاعاتی خوبی بود و نویسندگان برجسته ای در آن قلم می زدند. رزونامه القدس تنها به انتشار اخبار سطحی نمی پرداخت، بلکه مقالات عمیقی نیز داشت که من بلا استثنا همه آنها را مطالعه می کردم و توجه زیادی به صفحه اخبار نداشتم؛ چرا که اخبار را به صورت مفصل از طریق رادیو می شنیدم و بیشتر نیاز به مطالعه مقالات داشتم که آنها را هم اکثر اوقات مطالعه می کردم. ما اهل مطالعه بودیم و خود من بیشتر به کتاب های دینی علاقه داشتم.

ـ آقای ابو شریف، می خواهم این مساله را برای ما تشریح کنید که کتاب ها چطور به دست شما می رسید؟ آیا اداره زندان آنها را تامین می کرد؟ و آیا هر زندان کتابخانه مخصوص به خود داشت؟ یا این کتاب ها در جریان ملاقات اهالی خانواده و نزدیکانتان به دست شما می رسید؟

هر اسیر ماهیانه تنها اجازه دسترسی به دو کتاب را داشت. زندان یک کتابخانه داشت و یک کتابدار که کتاب ها را مرتب می کرد. ما کتاب هایمان را در کتابخانه می گذاشتیم تا فرصت استفاده برای همه فراهم شود. علاوه بر این، هر تشکلی برای خود کتابخانه مخصوصی داشت که شامل کتاب های مخصوص آن بود. هر زندان یک کتابخانه عمومی نیز داشت که اکثر کتاب های مورد نظر ما؛ اعم از کتاب های اسلامی، مارکسیستی و غیره در آن وجود داشت. تنها کتاب های ممنوعه کتاب های دارای رنگ و بوی امنیتی تحریک آمیز بود که حتی اگر به داخل زندان راه می یافتند، مصادره می شدند.

ـ آیا این کتابخانه عمومی که به آن اشاره کردید، وابسته به اداره زندان بود؟

بله.

ـ یعنی خود اداره زندان آنرا تاسیس کرده بود؟

کتابخانه توسط اداره زندان ساخته شده بود، اما کتاب ها توسط اسرا تهیه شده بود و با توجه به ورود و خروج دهها هزار اسیر به زندان ها، کتابخانه های بزرگی در آنها درست شده بود. در زندان جنین کتابخانه بزرگی بود و کتابخانه زندان نفحه نیز بزرگتر از آن بود؛ چرا که قدیمی است و اسرای برجسته ای در آن حضور داشتند. از سوی دیگر، سازمان صلیب سرخ نیز هر از چند گاهی برخی کتاب ها را وارد این زندان می کرد.

ـ ما شنیده بودیم که اسرای فلسطینی زندان های صهیونیستی را تبدیل به دانشگاه کرده اند و اظهارات شما هم این مساله را تایید می کند. نظر شما در این باره چیست؟

من مخالف تحریف واقعیت ها هستم؛ حتی اگر این مساله مربوط به دشمن ما باشد. واقعیت این است که در اوایل دهه 70 حتی وارد کردن یک کاغذ پاره به زندان هم ممنوع بود و اگر تکه روزنامه ای دست کسی بود، آنرا مخفی می کرد؛ چرا که این کار ممنوع بود. مطمئنا اسرای قبل از ما خون شان را نثار کرده اند تا زمینه ورود این روزنامه ها و برگه ها و کتاب ها به دست ما فراهم شود. من از برخی افراد از جمله جبریل رجوب شنیده ام که آنها با سرقت صفحات روزنامه ها و مخفی کردن آنها، زبان عبری را یاد می گرفتند و همراه داشتن این روزنامه ها حکم در اختیار داشتن چاقو را داشت.

اداره زندان سعی در بی سواد نگه داشتن اسرا در دوره زندان و به عبارت دیگر، توقف اسرا در مرحله ورود به زندان را داشت و به نوعی 10 الی 20 سال از عمر آنها را به هدر می داد و وقتی اسرا از زندان خارج می شدند، انگار از کما خارج شده بودند. اما اراده شکست ناپذیر اسرای فلسطینی این وضعیت را تغییر داد و واقعیت های جدیدی را به اداره زندان ها تحمیل کرد. اسرا سعی در بیان این نکته را داشتند که اداره زندان می تواند ما را از لحاظ روحی و فرهنگی و روانی از عالم خارج جدا کند، اما ما پیشرفت های بیشتری حتی نسبت به آنهایی که بیرون هستند، محقق خواهیم کرد. به عنوان مثال، در جریان انتفاضه نخست، همه رهبران از اسرای سابق بودند. آنهایی هم که رهبری تشکل ها و سازمان ها را بر عهده داشتند، همگی جزء اسرای قبلی بودند و در واقع، حبس و زندان تاثیر مثبتی بر روی جامعه فلسطینی گذاشت و این در حالی بود که جامعه اسرائیلی عکس این مساله را می خواست.

به عبارت دیگر، اداره زندان سعی در جدا کردن اسرا از جامعه و حذف نقش آنها را داشت، اما در عمل عکس این مساله اتفاق افتاد و اسرا از تمامی فعالیت ها و وقت خود در راستای مساله فلسطین استفاده کردند. البته این هدف با تحمل مشکلات فراوان محقق شد؛ به طوری که حتی دسترسی به یک برگه و قلم نیز کار سخت و دشواری بود. برخی اوقات، ما حتی یک برگه هم در اختیار نداشتیم که روی آن بنویسیم یا نمی توانستیم چند برگه مربوط به سازمان یا تشکل خود را در اختیار داشته باشیم. در آن زمان داشتن یک دفتر کار خیلی بزرگی بود و من به یاد دارد که در سال 88 من پژوهشی را انجام داده بودم و هر بخشی از آن بر روی یک برگه متفاوتی نوشته شده بود؛ از جمله برگه های داخل جعبه های سیگار و این ناشی از عدم دسترسی به برگه های مورد نیاز بود.

اداره زندان ها برای هر چیزی که می توانست به رشد و پیشرفت فرهنگی ما کمک کند، قانون ویژه ای وضع می کرد، اما به تدریج داشتن کتاب و کتابخانه و همه مسائل مرتبط با آن به مسائلی طبیعی تبدیل شد و اداره زندان ها نیز به این مساله عادت کرد و آنرا به عنوان یک حق اسرا قبول کرد. این در حالی بود که در آغاز سعی در بی سواد و بی اطلاع نگه داشتن اسرا و قطع ارتباط آنها به جهان خارج را داشت و حتی رادیو نیز زمانی که من وارد زندان شدم، به تازگی در دسترس اسرا قرار گرفته بود. ورود تلویزیون به زندان ها نیز هم یک نعمت و هم یک مصیبت بود و در عین حالی که ما را در جریان حوادث خارج از زندان قرار می داد، اما وقت مطالعه و کتابخوانی ما را می گرفت. به نظر من، کتاب منبع اطلاعات عمیق و غیر سطحی است و هر کس بخواهد فرهنگ واقعی داشته باشد، باید آنرا از طریق کتاب و نه از راه تلویزیون و حتی روزنامه ها کسب کند. متاسفانه پس از امضای توافق اسلو، تلویزیون وارد زندان ها شد و زمان زیادی از وقت اسرا را به خود اختصاص می داد و برنامه های آن تنها محدود به اخبار و برنامه های واقع گرایانه نبود، بلکه سرگرمی های هیچ و پوچ زیادی در آن پخش می شد که حتی باعث کاهش توجه و اهتمام به مساله فلسطین می شد؛ چرا که اسرا پس از امضای توافق اسلو، احساس می کردند که این مساله به موضوعی حاشیه ای تبدیل شده است و دیگر مانند گذشته موضوع محوری به شمار نمی رود. این در حالی بود که در گذشته، آرمان فلسطین محور اصلی مبارزات، فعالیت های سیاسی و برنامه های اجتماعی را تشکیل می داد، ولی بعدا صرفا به پرونده مورد بحث در مذاکرات سازش تبدیل شده بود. لذا، اسرا احساس می کردند که با یک مساله حاشیه ای مواجه هستند و این مساله به انگیزه های آنها برای مطالعه و مبارزه ضرب زد و آنها فقط به فکر گذراندن عمر خود تا فرا رسیدن زمان آزادی از زندان فکر می کردند.

ـ آیا این وضعیت همچنان ادامه دارد؟

واقعیت این است که نمی توانم در این باره اظهار نظر کنم، اما طی این دوره؛ یعنی از اسلو تا زمان خروج من از زندان برای من خیلی سخت گذشت و من یکی از افرادی بودم که از این مساله خیلی ناراحت بودم. مطمئنا ما جنبش های اسلامی خیلی تحت تاثیر قرار نگرفتیم؛ هر چند که تاثیراتی از این مساله پذیرفتیم، اما به هر حال، بقیه هم فرزندان ملت فلسطین بودند و از نطر من، یک عضو جنبش فتح به اندازه اعضای جنبش جهاد و حماس و دیگر تشکل ها اهمیت دارند؛ چرا که در نهایت عضوی از ملت فلسطین هستند.

در آن دوره، توجه و اهتمام به تلویزیون و کارهای دستی و فعالیت های بی فایده بیشتر وقت اسرا را به خود اختصاص می داد و در مقابل، توجه آنها به فعالیت های فرهنگی کم شده بود. افرادی هم که تحت تاثیر این مساله قرار نگرفتند، افرادی بودند که واقعا با کارهای خود انس گرفته بودند، اما اکثر اسرا تحت تاثیر قرار گرفتند؛ به طوری که فقط به فکر گذران اوقات خود تا فرا رسیدن زمان آزادی شان از زندان بودند. متاسفانه برخی از اسرا در جریان آخرین مبادله اسرا آزاد شدند؛ یعنی بیش از ما در زندان های صهیونیستی حبس کشیدند و این در حالی است که قبل از ما هم وارد زندان شده بودند. فلسفه ما این بود که این مدت از عمر ما قرار است در زندان سپری شود؛ پس به هر حال باید از آن استفاده کنیم و در این میان، وضعیت روحی و روانی خیلی مهم است و باعث می شود که یک اسیر وقت خود را صرف مطالعه و کارهای مفید دیگر کند. با این حال، توافق اسلو نقطه عطفی در تاریخ اسرای فلسطینی دربند زندان های صهیونیستی بود.

ـ آیا در زندان فعالیت های فرهنگی دیگری مانند برگزاری مسابقه و امثال آن داشتید؟

حتما، من تا الان بیشتر درباره اوضاع کلی حاکم بر زندان های صهیونیستی صحبت کردم و به تشریح فضای اسلامی نپرداختم. ما اسلامگرایان همچنان اهتمام و توجه خود به فرهنگ را حفظ کرده بودیم و در این میان، قرآن نقشی اساسی داشت. به عنوان مثال، در اتاق من تلویزیون نبود و این تصمیم خود ما بود تا وقت مان هدر نرود. ما به جای آن، برنامه های سنگین دیگری مانند قرآن خواندن و شب زنده داری، تدارک دیده بودیم که هر فرد عادی نمی تواند آنها را انجام دهد.

ـ آیا می توانید فعالیت های روزمره تان را به ترتیب از زمان نماز صبح تا شب زنده داری را برای ما بیان کنید؟

برخی بخش های زندان بیش از حد ضرورت و بیشتر از بخش های دیگر فعال بودند، اما همه بخش ها چنین فعالیتی نداشتند و بالطبع، برخی از آنها فعالیت های کاملا عادی داشتند. بخش های فعال زندان قبل از اذان بیدار و آماده اقامه نماز بودند. به عنوان مثال، برخی اتاق ها تنها 6 تا 8 اسیر را در خود جای داده بودند، اما تعداد آنها در اتاق های زندان نقب بیشتر از این بود و در آنها 60 الی 80 نفر حضور داشتند. تعداد زیادی از اعضای جنبش فتح نیز اهل نماز بودند و قبل از اذان صبح آماده نماز می شدند و به محض فرا رسیدن وقت اذان، نماز سنت و سپس نماز واجب صبح را به جا می آوردند و سپس می خوابیدند و نزدیک های ساعت 7 صبح که زمان آمارگیری بود، بیدار می شدند. اما من شخصا بیدار می ماندم و ماموریت داشتم که اسرا را بیدار کنم و با فرا رسیدن زمان اذان، پیش نماز اسرا می شدم و بعد از آن هم کمی قرآن می خواندم و بعد می خوابیم تا وقت آمارگیری بود، بیدار می شدم. پس از آن، اسرا خود را آماده خروج به محوطه زندان و انجام حرکات ورزشی می کردند و اکثر اوقات حتی از این فرصت هم برای مرور قرآن استفاده می کردم و رادیو را در نزدیکی گوشم می گرفتم. پس از ورزش، نوبت صرف صبحانه بود و بعد از آن هم ساعت آرامش به منظور مطالعه تا ساعت 12 ظهر بود و در برخی مواقع، وسط این مدت، زمان استراحت می گذاشتند و اسرا با خروج به محوطه زندان، به بحث و بررسی درباره مسائل فرهنگی می پرداختند که این مساله نیز مفید و مثبت بود. ما یک نوبت جلسه بحث و بررسی در نوبت صبح و یک ساعت جلسه مباحثه در نوبت عصر داشتیم و اسرای جدید بیش از یک جلسه در این بحث ها شرکت می کردند و جلسات ویژه ای هم برای آنها گذاشته می شد؛ به عنوان مثال، جلسه ویژه ای برای تفسیر، جلسه ای درباره مسائل حزبی و گروهی و غیره. هر تشکلی هم یک نهاد فرهنگی داشت که مسئولیت این جلسات را بر عهده داشت. به عنوان مثال، ما خودمان در اتاق فعالی قرار داشتیم و همه با فعالیت های سختی مانند شب زنده داری، اقامه نماز صبح، تلاوت قرآن و سپس خواب کوتاه مدت موافق بودند و به روزه داری و جلسات قرآن یا ضلال القرآن عادت کرده بودند.

در کنار این برنامه ها، جلسات سیاسی یا حزبی و گروهی نیز برگزار می شد. بدین ترتیب، روز ما کلا با فعالیت های مفید سپری می شد و من بعد از خواندن نماز عشاء، دو ساعت می خوابیدم و بعد به شب زنده داری تا نماز صبح می پرداختم. این برنامه ها به مدت دو سال و نیم ادامه داشت. برخی جوانان جدیدی هم که به جمع ما ملحق می شدند، خیلی زود تحت تاثیر قرار می گرفتند و حتی در برخی موارد از ما پیشی می گرفتند. در یکی از موارد، به یاد دارم که یک جوان اهل رام الله به جمع ما ملحق شد و تحت تاثیر شرایط، با وجود سطح سواد کمی که داشت و تنها تا کلاس دوم راهنمایی تحصیل کرده بود، اهتمام ویژه ای به قرائت قرآن و روزه داری و شب زنده داری داشت و حتی من خودم از وی خواستم که آرام آرام این کار را پیش ببرد تا خسته نشود و با میل و رغبت بیشتری این کارها را انجام دهد؛ همان طوری که در سنت نبوی هم به آن اشاره شده است. این برنامه ها خیلی سخت بود و هدف از آنها، خودسازی و تزکیه نفس و ساختن اراده قوی و شخصیت مومن و مخلص بود تا انسان از شر بسیاری از بیماری های موجود در وجود افراد عادی مانند خودبینی، حسد و بغض نجات پیدا کند. لذا، بسیاری از اسرایی که به تازگی به جمع ما ملحق شده بودند، از این برنامه ها خوش شان می آمد و به این فعالیت ها روی می آوردند. قدرت تحمل برخی از آنها برای ما تعجب آور بود؛ چرا که قبلا به چنین کارهایی عادت نداشتند. در کل، ما بیشتر به مسائل فرهنگی اهتمام داشتیم و تمامی اتاق ها به همین شکل برنامه های فرهنگی برگزاری می کردند؛ جز در دوره اخیر که تحت تاثیر فضای کلی حاکم بر زندان ها قرار گرفته بود و برگزاری برنامه های فرهنگی جزأت و جسارت خاصی لازم داشت. اما به لطف خدا، جنبش های اسلامی تاثیر پذیری زیادی از این فضا نداشتند.

ـ فعالیت های دیگر اسرا در داخل زندان چه بود؟

مطمئنا آنها به فعالیت های مختلفی می پرداختند که از جمله آنها می توان به فعالیت های اجتماعی اشاره کرد. به عنوان مثال، ما هر دو هفته یک بار ملاقات داشتیم و این ملاقات ها تاثیر خوبی بر روی روحیه اسرا داشت. برخی اوقات نیز جلسات گپ و گفت میان اسرا برگزار می شد که شوخی ها و خنده های آن تاثیر مطلوبی بر روی اسرا می گذاشت. مناظره های اجتماعی و بحث و بررسی از جمله برنامه های اسرای زندان جنین بود که اسرای جنبش های حماس، جهاد، جبهه خلق، جبهه دموکراتیک و حتی جنبش فتح در کنار هم به شوخی و خنده می پرداختند و بخش های مختلف زندان با هم ملاقات می کردند. به یاد دارم که وقتی در زندان بئر السبع بودیم، از یک بخشی که تقریبا رابطه اش با بخش های دیگر قطع شده بود، دیدار کردیم. شهید صلاح شحاده و شهید رنتیسی هم آنجا بودند. شیخ فواد رازم و جبارین از اسرای اراضی اشغالی سال 48 نیز در این بخش حضور داشتند. طبیعتا وقتی وارد این بخش شدیم، شهید رنتیسی و شهید شحاده آنجا بودند که آنها را می شناختیم. من نامه نگاری هایی هم با صلاح شحاده داشتم، اما قبلا با هم دیدار نکرده بودیم. خدا روح همه آنها را شاد کند.

از سوی دیگر، اسرا مبارزاتی را هم علیه سازمان زندان ها داشتند و تلاش می کردند شرایط خود را در بسیاری از زمینه ها مانند غرفه هایی که دوست دارند آنجا باشند، غذا و لباسی که دوست دارند در اختیارشان قرار بگیرد و ملاقات هایی که می خواستند صورت بگیرد، بهبود ببخشند. در برخی موارد، سازمان زندان ها شروط سختی را بر اسرا تحمیل می کرد و معمولا در هر سازمان یک مسئول مبارزاتی وجود داشت که تصمیمات را به تمامی اسرا ابلاغ می کرد. در برخی موارد به مدت یک یا دو روز دست به اعتصاب غذا می زدیم و این شیوه های مبارزاتی در تمامی تشکل ها وجود داشت و همه اسرا در آنها مشارکت می کردند.

ـ نحوه تعامل اداره زندان ها با شما و خواسته هایتان چطور بود؟ و آیا با توجه به اخباری که شما بعد از خروج از زندان، از اسرا شنیده اید این وضعیت تفاوت کرده است؟ ما همیشه می شنویم که اداره زندان ها به بخش های مختلف حمله می کنند؟

مطمئنا پس از بازداشت، اسرا تحت تحقیق و بازجویی قرار می گیرند که در جریان آن از شیوه های سخت و خشونت باری برای اعتراف گیری استفاده می شود. البته در سال 85 که ما بازداشت شدیم، خبری از تحقیقات و بازجویی های همراه با خشونت در سال 84 نبود. در آن سال، اداره زندان های صهیونیستی از شیوه های واقعا خشونت باری مانند ضرب و شتم، وصل جریان برق و شیوه های دیگر استفاده می کرد، اما در اواخر سال 84 و اوایل سال 85 این شیوه ها تغییر کرد و افسران زندان از توسل به این شیوه ها منع شدند و به جای آن، مقرر شد از شیوه های سنگین، اما به دور از خشونت مانند “آویزان کردن اسرا از سقف به مدت طولانی” استفاده شود که در زندان های مرکزی از آنها خبری نبود. علاوه بر این، سازمان زندان های صهیونیستی از شیوه های ضربه زدن به وضعیت روحی و روانی اسرا بیشتر از شکنجه های جسمی استفاده می کرد و به عنوان مثال، به جای اینکه با کابل های برق اسرا را مورد شکنجه قرار دهند، اسیر را بر روی یک صندلی می نشاندند و دستانش را از پشت می بستند و یک گونی بدبو بر سر وی می کشیدند که در برخی موارد آغشته به ادرار و کثافت بود. در همین حال، عناصر زندان آب بر روی اسرا می ریختند تا لباس هایش خیس شود. به عنوان مثال من در ماه دوازدهم و ماه اول سال که جزء سردترین ماه های سال است، بازداشت شدم. سازمان زندان ها، در حالی بود که هوا بسیار سرد بود و از شدت سرما دندان های انسان به هم می خورد، پنجره ها را باز می گذاشت. گاهی اوقات این شیوه شکنجه به مدت یک هفته ادامه پیدا می کرد و اسیر همچنان بر روی صندلی می ماند؛ بدون اینکه غذا و آبی به او داده شود و یا اصلا اجازه قضای حاجت به او بدهند. شدت شکنجه ها روز به روز بیشتر می شد تا اسیر تمرکز خود را از دست بدهد و احساس خستگی شدید کند. بازجویان صهیونیستی از این شرایط بهره برداری می کردند و یا به اسرا اجازه خوابیدن نمی دادند و با کارهایی مانند کوبیدن مداوم درها مانع از استراحت اسرا می شدند.

از جمله مسائل خنده آور این بود که من وقتی در زندان جنین بودم، با توجه به نزدیکی این زندان به شهر جنین، من صدای اذان را شنیدم و فکر کردم که اذان عصر است، لذا نماز عصر خواندم و سپس نماز مغرب و عشاء و صبح را هم به همین ترتیب می خواندم و این وضعیت از روز سه شنبه تا جمعه ادامه پیدا کرد. البته باز شانس آورده بودم، و گر نه اگر از روز یکشنبه بازداشت می شدم، مدت بیشتری به این وضعیت گرفتار می شدم؛ چرا که اداره زندان ها روز شنبه اسرای تحت شکنجه را به سلول ها و بخش های خود انتقال می داد. روز جمعه قبل از اینکه بخواهند ما را به بخش ها منتقل کنند، من نماز صبح می خواندم، اما وقتی به بخش منتقل شدیم، متوجه شدم که هنوز وقت اذان مغرب نشده است.

ـ طول دوره بازجویی چقدر بود؟

این مدت برای افراد مختلف، متفاوت بود. برخی افراد 120 روز تحت بازجویی قرار می گرفتند و بی شک، سازمان زندان ها به شیوه های متعددی برای اعتراف گیری از آنها متوسل می شد که از جمله آنها می توان به انداختن اسرا به میان گنجشک ها و یا روبرو کردن آنها با جاسوسان و شیوه های دیگر اشاره کرد. اما اکثر اوقات نزدیک به یک ماه طول می کشید. پس از آن، اسیر به بخش های زندان منتقل می شد و منتظر فرا رسیدن زمان محاکمه خود می ماند و در این مدت مانند دیگر اسرا زندگی می کرد. در زندان جنین، بخش بازداشت موقت جدای از بخش محکومان وجود داشت و نحوه تعامل با اسرا فرق می کرد. برخی زندان های دیگر با همکاری کمیته مبارزات تلاش می کردند که این اختلافات در تعامل با اسرا را رفع کنند. پس از اینکه محاکمه صورت می گیرد، اسیر مانند دیگر اسرا به زندگی خود ادامه می دهد، اما نحوه رابطه با اداره زندان ها می توانند شکل های مختلفی به خود بگیرد و مواردی از درگیری های بزرگ مشاهده شده بود. زمانی که ما وارد زندان شدیم، چندان فشاری روی ما اعمال نمی شد و یک سری مسائل مجاز و برخی دیگر ممنوع بود، اما در سال 87 “میمون” مدیر جدید اداره زندان ها انتخاب شد و سعی کرد اقدامات شدیدی علیه اسرا اتخاذ کند که ما هم با اعتصاب غذا در ماه مارس آن سال، به این سیاست های جدید واکنش نشان دادیم. در آن زمان، اسرای زندان جنید به مدت 20 روز دست به اعتصاب غذا زدند و از خوردن هر چیزی خودداری کردند. در نهایت اداره زندان ها مجبور به تغییر این مدیر به دلایل مختلف از جمله فرار تعدادی از اسرای جهاد اسلامی از زندان غزه در سال 87 شد.

ـ نام کامل این مدیر چه بود؟

فکر می کنم “دیوید میمون” افسر بازنشسته ارتش بود که از افراد نزدیک به آریئل شارون به شمار می رفت و قبلا مسئول سرکوب فعالیت های مسلحانه در غزه بود. پس از آن، اوضاع تا اندازه ای بهتر شد و در سال 93 تحت تاثیر مذاکرات تشکیلات خودگردان فلسطین با طرف صهیونیستی وضعیت به مراتب بهتر از قبل شد، اما همچنان اعتصاب هایی برای تحقق برخی خواسته های اسرا صورت می گرفت. در آن زمان کمیته ای به ریاست فرد عاقل و متفکری به نام “دیوید لیوی” تشکیل شد که حتی برای ما هم محترم بود. وی انسان عاقلی بود و خواسته ها را گوش می کرد و سپس با در نظر گرفتن شرایط ما در زندان تصمیم گیری می کند. لیوی از ژنرال های برجسته پلیس صهیونیستی بود که در دوره مسئولیت وی، تحولات خوبی مانند ورود “هیتر” به داخل زندان صورت گرفت و وضعیت غذاها هم بهتر شده بود و حتی روغن زیتون، آزی وش و برگ مو هم کنار غذا به ما می دادند. همه این ها، بازتاب اوضاع سیاسی بود و البته مبارزات اسرا و وجود شخص عاقل در راس کمیته صهیونیستی هم به این مساله کمک می کرد. من پس از سال 93 این اوضاع را تجربه کردم. در آن زمان فشارهای زیادی اعمال نمی شد، البته یک سری اقداماتی علیه اسرا اتخاذ می شد که به عنوان مثال می توان به حبس اسرا در سلول انفرادی اشاره کرد. در اواخر دوره اسارت من، تلاش هایی برای جداسازی اسرا صورت می گرفت که اقدامات خطرناکی بود. در آن زمان محدودیت هایی نیز علیه اسرای جهاد اسلامی اعمال می شد. در آن زمان، برخی عملیات های فرار صورت گرفته بود که اسرای جنبش جهاد متهم به دست داشتن در آن بودند. از جمله آنها می توان به عملیات بیت لیل و عملیات نضال زلوم در عسقلان و غیره اشاره کرد. اداره زندان ها مانع از حضور اسرای جهاد اسلامی در اتاق های مشرف به محوطه بیرون می شد و اعضای جهاد را به اتاق های داخلی انتقال می داد. سازمان زندان ها همچنین گروهی از اسرا را در زندان نیتسام در الرمله از دیگر اسرا جدا کرده بود. عملیات جداسازی اسرا علیه اسرایی صورت می گرفت که در عملیات های نظامی بزرگ دست داشتند یا به حبس های طولانی مدت محکوم شده بودند.

ـ آیا اسرا به صورت انفرادی حبس می شدند؟

نه به صورت دسته جمعی از دیگر اسرا جدا می شدند. در زندان نیتسام بخشی بود که کاملا از بخش های دیگر جدا شده بود و گروه های مشخصی از اسرا در آنجا حضور داشتند. البته در زندان های دیگر اثری از این کارها نبود. اوضاع معیشتی اسرای دربند این زندان نیز در مقایسه با زندان های دیگر بدتر بود. این زندان عبارت از یک دالانی بود که یک سری دریچه های تهویه هوا داشت. این زندان پر از موش بود و به محض اینکه ساعت 7 شب فرا می رسید، هزاران موش بیرون می ریختند. اما با تلاش های فراوان زمینه تعطیلی این زندان فراهم شد؛ به طوری که کمیته ای بین المللی تشکیل گشت و این زندان را فاقد شرایط زندگی انسانی تشخیص داد. به جای این زندان، بخش دیگری در بئر السبع راه اندازی شد که هنوز هم وجود دارد. اسرای در این بخش نیز جدای از اسرای دیگر نگهداری می شوند، اما اثری از سلول های انفرادی در آنها نیست، بلکه زندگی مخصوص به خود را دارند.

در مرحله پس از خروج من از زندان، زندان های دیگری هم ساخته شده اند که در آنها قوانین ویژه ای اجرا می شود و اسرا حتی به صورت فردی هم حبس می شوند. زمان ما فقط حبس دسته جمعی اسرا به دور از اسرای دیگر رواج داشت، اما پس از آن، حبس انفرادی هم علیه برخی اسرا به بهانه خطرناک بودن آنها اعمال می شود؛ اکثر این اسرا افرادی هستند که در عملیات های ضد صهیونیستی دست داشته اند و منجر به کشته شدن صهیونیست ها شده اند. البته فشارهای اجتماعی نیز در این زمینه بی تاثیر نیستند. به عنوان مثال، یک بار گزارشی از زندگی حسن سلامه در زندان منتشر شده بود که عکسی از وی در حال بازی تنیس هم چاپ شده بود. این مساله جنجال زیادی در جامعه صهیونیستی به دنبال داشت و باعث اعمال محدودیت ها و فشارهای زیادی علیه او شد و حتی برخی نمایندگان تندروی کنست صهیونیستی اعتراض کرده بودند که دولت عبری به جای اعدام سلامه، او را به هتل 5 ستاره فرستاده است. نتیجه این اعتراضات وضع قوانین رسمی علیه اسرا در کنست در کنار تغییر رفتار سازمان زندان ها بود. البته این تصاویر به عمد و به صورت برنامه ریزی شده از اسرا گرفته می شد تا مطبوعات صهیونیستی مدعی شوند که قاتلان صهیونیست ها به خوبی و خوشی در زندان های صهیونیستی زندگی می کنند و با هزینه صهیونیست ها می خورند و تلویزیون و رادیو نگاه می کنند و در پایگاه های اینترنتی گشت و گذار می کنند.

یعنی با این گزارش سعی در تحریک جامعه صهیونیستی را داشتند و به یاد دارم که یک بار با یک مسئول امنیتی در زندان صحبت می کردم و او به من گفت: شما در زندان چه چیزی کم دارید. شما در هتل 5 ستاره زندگی می کنید. اما من به او گفتم که همین زندان برای مجازات ما کافی است، ولی شما سعی می کنید در تمامی امور ما دخالت کنید و حتی در انتخاب رنگ لباس ما هم دخالت کنید. به عنوان مثال، ما 12 نفر در یک اتاق زندگی می کنیم، غذا می خوریم، نماز می خوانیم و مباحثه می کنیم و حتی همان جا قضای حاجت می کنیم. پس کجاست آن هتلی که شما از آن دم می زنید؟ اگر هر کدام از ما بخواهد در گوشی با هم صحبت کنید سر و صدایی به راه می افتد که باعث سردرد و سرگیجه شما می شود.

واقعیت این است که ما در این اتاق ها هیچ گونه استقلالی نداشتیم و حتی اگر فرض کنیم که آنها تمامی وسایل راحتی و آسایش ما از قبیل غذا و غیره را تامین می کردند، همان محرومیت از آزادی و استقلال در زندان برای مجازات ما کافی بود. من خیلی تلاش کردم که به کمیته زندان بفهمانم که حتی اگر آنها چیزی فراتر از خواسته های ما هم برایمان فراهم کنند، ما همچنان اسیر هستیم و تمامی نیازهای اساسی زندگی مان را از دست داده ایم. رئیس کمیته مذکور کاملا با دقت به حرف های من گوش می کرد و از آنجایی که انسان عاقلی بود، حتی حرف های ما را قبول هم می کرد. ما همیشه هم با چنین انسان هایی در زندان طرف نبودیم، بلکه اکثر اوقات با افراد خشمگین یا کینه توزی در می افتادیم که به ما به چشم قاتلانی نگاه می کردند که در زندان به بازی تنیس مشغول هستند و زندگی خوب و خوشی دارند. در دوره اخیر کنست صهیونیستی مساله برخورداری برخی اسرای فلسطینی از صفحات فیسبوک را مورد بررسی قرار داد و اعلام کرد که آنها هر روزه تصاویر جدیدی بر روی این صفحات خود قرار می دهند و حتی به صورت قاچاقی از تلفن همراه هم استفاده می کنند.

من برای تشریح مشکلات اسرا برای شما مثالی می زنم. اگر شما یک خانواده را به همراه خانواده و کودکان در یک اتاق به مدت یک هفته حبس بکنید و تمامی خدمات مورد نیاز آنها را تامین کنید، باز می بینید که آنها نوعی احساس فشار می کنند؛ چه برسد به اینکه یک نفر را در کنار افراد غریبه و یا حتی دوستانش زندانی کنی و استقلال وی را سلب کنی. علاوه بر این، انسان در برخی مواقع نیازمند خلوت کردن و یا درآوردن لباس هایش است، اما وقتی می بیند که محدودیت های زیادی برای وی وجود دارد، اذیت می شود. با این وجود، یهودیان تندرو این مسائل را درک نمی کنند و سیاست ها و حملات گسترده ای از سوی احزاب و اعضای کنست صهیونیستی یا طرف های دیگر علیه اسرا صورت می گیرد تا آنها تحت فشار قرار گیرند. بی شک، افراد دیگری هم هستند که اطلاعاتی بیشتر از من دارند و شما می توانید اوضاع کنونی فلسطین را از آنها جویا شوی و افرادی هم هستند که به صورت روزمره در جریان اخبار مربوط به اسرا قرار دارند. به نظر خود من، ما در دوره خوبی در زندان حضور داشتیم؛ چرا که در دوره قبل از ما، خیلی کارها ممنوع بودند و در حال حاضر هم، توجه چندانی به مشکلات درمانی اسرا نمی شود و برخی دستاوردهای اسرا لغو شده است. ما در دهه 90 در مقایسه با دوره های دیگر زندگی مطلوبی در زندان داشتیم.

ـ الان، از شما می خواهیم که درباره حملات گاه و بیگاه عناصر صهیونیستی به زندان ها و برهنه کردن اسرا و تفتیش آنها صحبت کنید؟

مطمئنا این مسائل از همان زمان ما وجود داشت و به نظر من، ماجرای تفتیش برهنه اسرا در سال 89 مطرح شد. البته این مساله برای تمامی اسرا اتفاق نمی افتاد، بلکه اسرایی به صورت برهنه تفتیش می شدند که قرار بود از زندانی به زندان دیگر منتقل شوند. این شیوه تفتیش اعتراض تمامی اسرا را به دنبال داشت و آنها دست به مبارزات و اقدامات اعتراضی متعددی زدند و در نهایت مقرر شد که تفتیش فقط در ناحیه زیر کمر صورت بگیرد. امروزه از این شیوه فقط به هنگام انتقال اسرا میان زندان ها استفاده می شود.

به نظر من باید میان زندانی کیفری و اسیر امنیتی تفاوت قائل شوند؛ چرا که تفتیش زندانیان کیفری به این دلیل صورت می گیرد که انها اقدام به قاچاق مواد مخدر به داخل زندان می کنند و در برخی موارد، این احتمال وجود دارد که ابزارهای تیز و برنده ای با خود همراه داشته باشند، اما اسرای امنیتی خود ذاتا مخالف مصرف مواد مخدر هستند و به ابزارهای تیز و برنده هم در زندان دسترسی ندارند. خوب با این شرایط، چه نیازی به تفتیش است. شاید تنها چیزی که ما با خود همراه داشته باشیم یک سری نامه باشد که حاوی هیچ اطلاعاتی درباره تسلیحات و جنگ افزارهای نظامی نیستند. علاوه بر این، شاید اسرا قصد نامه نگاری میان خود به منظور هماهنگی برای مقابله با اداره زندان را داشته باشند که این نامه ها هم هیچ خطری را متوجه اداره زندان نمی کنند که بخواهد بدین شکل با ما رفتار کند.

علاوه بر این تفتیش های پلیس زندان، اسرا توسط عناصر دایره انتقال اسرا (پوستا) هم مورد تفتیش قرار می گیرند که البته کار آنها بدتر از کار پلیس زندان است؛ چرا که اکثرا وسایل های اسرا را به هم می ریزند و خسارت های زیادی به اسباب و اثاثیه آنها وارد می کنند. اسرای زندان نقب در معرض چنین اقداماتی قرار می گرفتند و در همین راستا، درگیری هایی نیز میان اسرا و اداره زندان ها اتفاق می افتاد که در یکی از این موارد، درگیری ها حتی تا نزدیکی های صبح ادامه یافت و در جریان ان هزاران گلوله گاز به سمت ما شلیک شد. در برخی موارد نیز افراد کینه توز و عقده ای بودند که اقدام به اذیت و آزار ما می کردند؛ بدون اینکه این اقدام آنها دستاورد خاصی داشته باشد. به عبارت دیگر، آنها فقط برای خرابکاری و یا پیدا کردن چیزهای بی ارزشی مانند یک میخ کوچک دست به اقدامات ایذائی می زدند و هدف کلی شان تلخ کردن زندگی در زندان به کام ما بود. روال معمول در سازمان زندان ها در سراسر جهان این است که آنها برای پیدا کردن مواد مخدر، سلاح و یا تلاش زندانیان برای فرار، اقدام به تفتیش می کنند و این امری قابل قبول است، اما یهودیان که همواره از لحاظ امنیتی بدبین و وحشت زده هستند، رفتار دیگری دارند و در این شرایط اگر هم انسان از یک مساله امنیتی اطلاعی داشته باشد، نباید درباره آن حرف بزند؛ چرا که شک و شبهه های دیگری شود. آنها طوری حساس هستند که حتی اگر یک صابون اضافی هم داشته باشی، به خاطر مسائل امنیتی توهمی شان از شما می خواهند که آنرا دور بیاندازی. در حال حاضر نیز تفتیش های زیادی برای مصادره اموال و وسایل ممنوعه از اسرا صورت می گیرد. از جمله این وسایل ممنوعه می توان به تلفن همراه اشاره کرد که یک وسیله ارتباطی است و سازمان زندان ها می توانست آنرا وسیله ای قانونی اعلام کند؛ چرا که در سراسر جهان، زندانیان کیفری و حتی اسرا اجازه استفاده از تلفن همراه برای تماس با خانواده خود را دارند. حال اگر اداره زندان خواست آنرا از لحاظ امنیتی کنترل کند، می تواند مکالمات را ضبط یا شنود کند و اگر اطلاعات امنیتی در این تماس ها رد و بدل شود، اتفاقا سازمان زندان ها بیشتر از خود اسرا می توان از این مساله استفاده کند. اما در کل، سازمان زندان های صهیونیستی نمی خواهد فرصتی برای اسرا ایجاد کند که تاثیر مثبتی برای آنها به همراه داشته باشد. سازمان زندان ها در آغاز با تماس تلفنی اسرا با خانواده هایشان؛ آن هم به حساب شخصی خود اسرا موافقت کرده بود، اما وقتی از این کار ممانعت به عمل می آورد، اسرا حق دارند که به صورت قاچاقی تلفن همراه وارد زندان کنند؛ به ویژه که زندانیان کیفری حق بهره مندی از این وسایل ارتباطی را دارند.

ـ آیا در زندان های صهیونیستی، زندانیان کیفری فلسطینی هم نگهداری می شوند؟

نه همه اسرای فلسطینی، جزء زندانیان امنیتی محسوب می شوند، اما منظور من زندانیان کیفری صهیونیست هستند که در آغاز به آنها اجازه همراه داشتن تلفن همراه داده بودند، اما بعدا این حق را از آنها سلب کردند. منظور من این است که هدف از تمامی اقداماتی که علیه اسرای فلسطینی صورت می گیرد، اذیت و آزار آنها، تضعیف، ایجاد تفرقه و کاهش امکان موفقیت آنهاست که هدف اساسی رژیم صهیونیستی از زمان تاسیس این رژیم به شمار می رود، ولی هیچ موفقیتی در این زمینه نداشته است. رژیم اشغالگر قدس همواره سعی در کاهش احتمال موفقیت طرف های دیگر را دارد و برخی نهادهای آن سعی در احیای سیاست های اولیه را دارند، اما این تلاش های آنها با صخره بزرگ اراده اسرا برخورد کرده است.

ـ آیا خانواده ها امکان دیدار با عزیزانشان را داشتند؟ چه رفتاری با آنها صورت می گرفت؟

در آغاز، خانواده ها هر دو هفته یک بار اجازه داشتند نیم ساعت با عزیزانشان ملاقات کنند و در ادامه این مدت به 45 دقیقه افزایش یافت. البته این دستاورد حاصل اعتصاب های دوره انتفاضه بود که قانون منع آمد و شد برقرار شده بود و در برخی موارد بعضی ملاقات ها را از دست می دادیم. اما بقیه اوقات، تقریبا ملاقات های منظمی داشتیم، اما در عین حال، اقدامات ایذائی زیادی هم علیه خانواده ها صورت می گرفت و آنها باید از صبح زود تا ساعت 5 عصر منتظر می شدند. آنها با وسایل حمل و نقل وابسته به سازمان صلیب سرخ جهانی رفت و آمد می کردند. پس از تاسیس تشکیلات خودگردان فلسطین، ما به زندان های واقع در داخل کمربند سبز امنیتی منتقل شدیم و این مساله باعث افزایش محدودیت های امنیتی برای ورود فلسطینیان ساکن اراضی 48 به زندان ها شد؛ به ویژه پس از عملیات های سال های 96 و 97 این ملاقات ها با همکاری سازمان صلیب سرخ صورت می گرفت. به عنوان مثال، من خودم میان زندان های نقب، السبع و نفحا منتقل می شدم و مادرم باید از طول کرم به نابلس و از نابلس به منطقه مرزی می آمد و از آنجا با اتوبوسی دیگر خودش را به نفحه می رساند و دوباره همین مسیر را برای برگشت طی می کرد. این مساله باعث می شد که وی 22 ساعت در مسیر رفت و آمد باشد تا بتواند مرا ملاقات کند. علاوه بر این، به خیلی از افراد اجازه ملاقات داده نمی شد و من خود از ملاقات خوشم نمی آمد و خدا خدا می کردم که رژیم صهیونیستی از ملاقات خانواده ام با من جلوگیری کند؛ چرا که هر بار باید مادرم رنج 22 ساعت سفر را بر خودش تحمیل می کرد. البته مادران ما حاضر بودند برای ملاقات با ما جان شان را فدا کنند و بسیاری از آنها در شرایط جسمی و سلامتی نامساعدی به ملاقات ما می آمدند. برخی مواقع، سازمان زندان ها از ملاقات خانواده های اسرا با عزیزان شان ممانعت به عمل می آوردند و من به یاد دارم که وقتی در زندان السبع بودم 7 ماه به خاطر مسائل امنیتی ملاقات ها را لغو کردند و این مساله تمامی اسرای فلسطینی را شامل می شد. این شرایط در سال 96 بر زندان ها حاکم بود. اما پس از اعتصاب های سال 93 به کودکان زیر 6 سال اجازه ملاقات با پدران شان به مدت 5 دقیقه داده می شد و در برخی موارد به خواهر زاده ها هم این اجازه را می دادند. این قانون تا پایان دوران محکومیت من بدون تغییر باقی ماند. در جریان این ملاقات ها امکان دست دادن از طریقه پنجره مخصوص ملاقات وجودداشت.

ـ آیا اتاق های ویژه ای برای ملاقات وجود نداشت؟

نه، خبری از این چیزها نبود، اما امروز شرایط به مراتب بدتر شده است و ملاقات ها از طریق یک دیوار شیشه ای صورت می گیرد و برای صحبت کردن باید از گوشی های مخصوص استفاده می شود و امکان لمس و ارتباط فیزیکی وجود ندارد. در این میان، به کودکان اجازه ملاقات داده نمی شود. این شرایط باعث سرد شدن احساسات و روابط میان اسرا و خانواده هایشان شده است؛ چرا که باید با تلفن با هم صحبت کنند و صرف ارتباط نگاهی نمی تواند احساس کاملی را به وجود بیاورد.

ـ آیا برای افرادی که اجازه ملاقات پیدا می کنند، محدودیت های خاصی وضع می شود؟

این ملاقات ها بیشتر مخصوص خانواده هاست، اما در برخی موارد به دوستان هم اجازه ملاقات داده می شود. به عنوان مثال، برخی دوستان من به ملاقاتم می آمدن و اکثر اوقات اداره زندان ها به افرادی که پرونده های امنیتی نداشتند، اجازه ملاقات می داد. به یاد دارم که یک بار دکتر فتحی شقاقی در سال 86 قصد دیدار با اسرای جنبش جهاد اسلامی در زندان های صهیونیستی را داشت که اداره زندان های صهیونیستی با درخواست وی مخالفت کرده بود. این ملاقات ها بیشتر به مسائل امنیتی ارتباط داشتند و در صورتی که کسی پرونده امنیتی داشت، به وی اجازه ملاقات داده نمی شد. البته برخی اوقات این مساله به شانس نیز ارتباط پیدا می کرد و حتی در صورتی که افراد پرونده امنیتی نداشتند، در برخی موارد باید بارها تلاش می کردند تا بتوانند اجازه ملاقات بگیرند. اما به طور کلی، ملاقات با اسرا مخصوص خانواده های آنها بود. در حال حاضر وضعیت بدتر است؛ به طوری که در زمان ما حتی افراد دارای پرونده های امنیتی نیز می توانستند به ملاقات بیایند؛ هر چند که به آنها اجازه ورود داده نمی شد. این در حالی است که اکنون اسرای زندان های داخل اراضی 48 فقط با نزدیکان درجه یک شان می توانند ملاقات کنند و در صورتی که شبهات امنیتی درباره آنها وجود داشته باشد. به عنوان مثال، برادر خانم من پس از اینکه برای دیدار با ما به ایران آمد، در راه بازگشت، بازداشت شد و حتی مادرش هم به خاطر مسائل امنیتی اجازه ملاقات با او را نداشت. در حال حاضر، روند صدور مجوز خیلی سخت شده است و حتی در برخی موارد هیچ یک از اعضای خانواده اسیر نمی توانند مجوز دیدار با وی را کسب کنند.

ـ بی شک، بخشی از دوره اسارت شما قبل از روی کار آمدن تشکیلات خودگردان فلسطین و بخشی از آن در دوره بعد از تشکیل آن سپری شده است. اهتمام و توجه تشکیلات خودگردان به مساله اسرا چگونه بود؟

توجه و اهتمام مهم نیست، بلکه تغییر وضعیت روانی اسرا مهم است. از سال 95 هزاران نفر از اسرای فلسطینی از زندان های صهیونیستی خارج شدند و پس از آن، دو سال این روند آزادی اسرا متوقف شد و این مساله باعث شک و تردید اسرا در داخل زندان ها گشت؛ چرا که آنها چشم به راه آزادی بودند و این مساله ای طبیعی است؛ چرا که آنها منتظر لحظه آزادی شان بودند. اسرایی هم که از زندان آزاد می شدند، افرادی بودند که احکام کوتاه مدت برای آنها صادر شده بود و هیچ گونه وابستگی به سازمان های اسلامگرا نداشتند. البته شمار زیادی از اسرای دارای گرایشات اسلامی نیز که در عملیات های نظامی قتل یهودیان مشارکت نداشتند، از زندان آزاد شدند. این وضعیت بر روی برنامه های ویژه اسرا و به ویژه برنامه های فرهنگی برخی سازمان ها؛ به ویژه جنبش فتح تاثیر گذاشت.

درباره کمک های تشکیلات خودگردان فلسطین به اسرا نیز باید بگویم که کمک های ارائه می شد و وزیر اسرای تشکیلات خودگردان مساله اسرا را با بالاترین سطوح مدیریتی سازمان زندان های رژیم صهیونیستی مورد بررسی قرار می داد. این تشکیلات حتی کمک های مستقیم نیز ارائه می داد و در همین راستا، ماهیانه کمک های مالی در حدود 200 شیکل به هر اسیر پرداخت می کرد و این وضعیت باعث شکل گیری نوعی حالت رفاه در میان اسرا شد؛ چرا که در آن زمان، 200 شیکل مبلغ قابل توجهی بود و در کنار آن، مبالغی نیز از سوی خانواده ها و سازمان های فلسطینی به اسرا ارسال می شد. از سوی دیگر، وزیر اسرا گاهی اوقات به ملاقات اسرا می آمد و من خود به یاد دارم که وقتی در زندان نقب بودم، وزیر اسرا به دیدار ما آمد و حتی مساله اسرا را از طریق دیدار با مقامات و مسئولان صهیونیستی هم پیگیری می کرد و روابط خوب و مطلوب میان آنها بر روی ما هم تاثیر می گذاشت. اما امروز در حالی که وزیر برجسته ای نیز در راس وزارت اسرا قرار دارد و خود از بنیانگذاران باشگاه اسیر فلسطین است، اما طرف صهیونیستی با توجه به حضور دولت افراطی گرا در راس امور، همکاری خوبی با طرف فلسطینی ندارد و تلاش های وزیر اسرا هیچ نتیجه و دستاورد خاصی ندارد.

ـ درباره اسرای زن توضیح دهید. آیا آنها در زندان های ویژه ای نگهداری می شدند یا در بخش های مخصوص به خود در همان زندان هایی که شما حضور داشتید، نگهداری می شدند؟

زمانی که من در زندان های صهیونیستی بودم، اکثر اسرای زن در زندان تلموند نگهداری می شدند. البته جاهای دیگری هم برای نگهداری اسرای زن وجود داشت، اما اکثر آنها در زندان تلموند در نزدیکی ناتانیا در منطقه هشارون حبس می شدند. آنها بخش ویژه خود را داشتند که کاملا از بخش مردان جدا بود. من به مدت 6 روز در این زندان حضور داشتم و در اتاق نزدیک به بخش نگهداری آنها نگهداری می شدم. میان این دو بخش یک دیوار مشبک وجود داشت که سوراخ های کوچکی داشت؛ البته امکان دیدن اسرای زن از آنجا وجود نداشت، اما من یکبار با خواهر “عطاف علیان” که یکی از برجسته ترین اسرای زن فلسطینی بود، صحبت کردم.

ـ در دوره اسارت شما، خطرناک ترین زندان برای اسرای فلسطینی کدام بود؟

در آن زمان، برخی بخش های زندان سبع و زندان رمله و به ویژه بخش حبس انفرادی و بخش موسوم به “نیتسام” در زندان نفحه وضعیت بدتری داشتند. به هر حال، زندان، زندان است، اما در برخی از آنها محدودیت های خاصی اعمال می شد که از جمله آنها می توان به حبس اسرا در بخش های جداگانه در زندان های رمله و سبع اشاره کرد. اما اوضاع دیگر زندان ها عادی بود. برای ما اسرای اهل شمال فلسطین یعنی منطقه طول کرم، زندان نفحه نوعی مجازات برای خود ما و خانواده هایمان بود؛ چرا که فاصله زیادی از محل زندگی مان داشت، اما از لحاظ شرایط معیشتی و آب و هوایی جای مطلوبی بود. بر خلاف آنچه به نظر می رسد، نقب منطقه صحرایی نیست، بلکه شبیه صحراست، اما آب و هوای معتدل دارد و درجه حرارت آن از 37 درجه بالاتر نمی رود. فضای برخی اتاق ها که در معرض هوا قرار داشتند، خوب بود، اما دوری آنجا از محل زندگی ما، خیلی اذیت مان می کرد و سال آخر اسارت، به منزله مجازاتی شدید بود؛ البته نه برای خود من، بلکه برای خانواده ام و به ویژه مادرم که سالمند بود.

ـ آیا در دوره شما، میان اسرا تبعیضی صورت می گرفت؛ بدین معنی که اسرای غزه ای را در بخش های ویژه و اسرای قدس را در بخش های دیگر یا اسرای کرانه باختری را جدا از اسرای دیگر، نگهداری کنند؟

نه چنین مساله ای وجود نداشت، بلکه برعکس، سازمان زندان های صهیونیستی پس از مبارزات اسرا به این مساله عادت کرده بود که کار انتخاب اتاق ها را به خود اسرا واگذار کنند؛ یعنی ما خودمان هر وقت می خواستیم، لیست افرادی را که باید جابجا شوند، برای اداره زندان می فرستادیم و این اداره هم جز برخی موارد، با این جابجایی ها موافقت می کرد؛ تا به نوعی موجودیت خود را ثابت کند. من خودم به یاد دارم که وقتی به زندان نفحه رفتم، از من سوال کردند که وابسته به کدام گروه هستی؟ من گفتم جنبش جهاد اسلامی. آنها اتاق های ویژه اسرای جهاد را به من معرفی کردند و به من گفتند می توانی در هر کدام از این اتاق ها که خواستی، بمانی و هرگز سعی نکردند مرا به اجبار در اتاق های ویژه اسرای جنبش فتح یا حماس قرار دهند.

ـ این که فرمودید درباره داخل زندان بود، اما درباره جابجایی میان زندان ها چطور؟ آیا این کار هم اختیاری بود؟

نه این مساله در حیطه اختیارات ما نبود، اما در قبال تصمیمات گرفته شده برای جابجایی اسرا، اعتراض می کردیم و اگر احساس می کردیم که این کار یک اقدام سیاسی است و جابجایی معمولی نیست، اعتراض خود را به آن نشان می دادیم. به عنوان مثال، ما در زندان نفحه، مشکلات زیادی ایجاد کردیم؛ به ویژه توسط جنبش جهاد؛ چرا که احساس می کردیم طرف صهیونیستی اهداف مشخص و معینی را از طریق جابجایی رهبران ما دنبال می کند و به عنوان مثال نزدیک به 20 بار متوالی، این افراد را از زندانی به زندان دیگر، یا از بخشی به بخش دیگر منتقل می کرد. حتی در زندان سبع که شامل دو زندان با فاصله چند قدمی از هم بودند و دو اداره مختلف داشتند، وقتی قرار بود، یک اسیر از این زندان به زندان دیگر برود، به خاطر اقدامات اداری و غیره یک روز کامل طول می کشید و از همین رو، برای اسرا خسته کننده بود و ما به این مسائل اعتراض می کردیم. اما درباره عملیات جابجایی عادی، مشکلی نداشتیم.

از سوی دیگر، اسرا بر حسب مناطق محل زندگی شان تقسیم شده بودند؛ به عنوان مثال، اهالی غزه در زندان های غزه ای ها و اسرای اهل کرانه باختری در زندان های مخصوص به خود نگهداری می شدند. زمانی که من در زندان جنید بودم، به یاد دارم که اسرای غزه ای کمی در آنجا بودند که آن هم به خاطر دلایل خاص برای مدت های زمانی کوتاهی به آنجا می آمدند. اما تعداد زیادی از اهالی کرانه باختری به خاطر اقدامات و فعالیت هایشان در زندان های عسقلان، سبع و نفحه حضور داشتند. در حالت عادی، اهالی کرانه باختری مجازات های خود را در زندان های مرکزی این منطقه مانند زندان جنید، رام الله و نابلس سپری می کردند و اهالی الخلیل در صورت محکومیت به حبس های کوتاه مدت در همان زندان الخلیل حبس می شدند. وضعیت اهالی جنین نیز بر همین منوال بود، اما زندان جنید مختص اسرای محکوم به حبس های طولانی مدت از سراسر کرانه باختری و زندان نابلس، مخصوص اهالی کرانه باختری محکوم به حبس های کوتاه مدت بودند.

ـ آیا می توانید کمی درباره “اتاق گنجشک ها” برای ما صحبت کنید؟ آیا شما وارد این اتاق ها شدید؟

نه من وارد این اتاق ها نشدم. این اتاق ها به طور کامل وابسته به دایره بازجویی بود که در آنها افراد طرد شده، جاسوس ها، اسرایی که مقداری از حکم حبس شان را سپری کرده بودند و یا به صورت داواطلبانه به آنجا رفته بودند، حضور داشتند. در کل، این افراد از چهره های برجسته ای بودند که دایره تحقیق زندان های رژیم صهیونیستی از آنها برای بازجویی از اسرای فلسطینی استفاده می کرد.

ـ آیا منظورتان افراد صهیونیست است؟

نه آنها فلسطینی بودند. برخی از آنها جاسوس بودند و برخی دیگر از اسرای سابق بودند، اما به جای گذراندن دوران محکومیت شان در زندان، با دایره بازجویی رژیم صهیونیستی همکاری می کردند و گاهی اوقات در اتاق های بازجویی حضور پیدا می کردند.

ـ یعنی آنها برای تسهیل امور خود این خدمت را به طرف صهیونیستی می کردند؟

نه، در برخی موارد، زندانیان امنیتی در جریان بازجویی ها از زیر دست این جاسوس ها فرار می کردند و به اداره زندان پناه می بردند.

در زندان جنین، بخشی متشکل از سه اتاق بود که وقتی وارد آن می شدی، شک نداشتی که آنجا بخش “اتاق گنجشک ها”ست. در آنجا افرادی به استقبال اسرا می آمدند و این افراد در وقت اسرای وابسته به جنبش های فتح، حماس و جهاد اسلامی بودند و به محض اینکه اسرا وارد این بخش می شدند، آنها به استقبال می آمدند و صابون، شامپو و حوله در اختیار اسرا قرار می دادند؛ تا جایی که آنها پس از یک ماه حضور در سلول و بازجویی احساس راحتی می کردند. سپس این افراد جلسه ای با اسرا برگزار می کردند تا مشخص شود که آن اسیر وابسته به کدام یک از گروه های فلسطینی است تا به همان بخش ارسال شود. پس از آن وسایلی از بوفه زندان در اختیار اسرا قرار داده می شود و در جلسه عصرگاهی اسیر در محضر مسئول گروهی که به آن وابسته است، حاضر می شود و او از اسیر می خواهد که سرنوشت خود را بر روی کاغذ بنویسد. البته ما همین کار را در میان خودمان هم انجام می دادیم، اما تفاوتش این است که در آنجا، مسئول گروه از شما می خواهد که هر چه می خواهی اضافه کن یا اگر اطلاعات خاصی داری، بنویس. در واقع با این کار می خواهند اسیر را به صحبت کردن تشویق کنند و فضای مناسبی برای او ایجاد کنند. البته نمی توانند اسیر را مجبور کنند. بالاخره، هر چه می خواهی با خط خودت می نویسی و تحویل اداره زندان می دهی. پس از آن اداره زندان اسیر را احضار می کند و این متن را تحویل خودش می دهد و از وی می خواهد که اعتراف کند. البته اداره زندان افرادی را به این “اتاق گنجشک ها” می آورند که قبلا وارد زندان نشده باشند؛ چرا که در این صورت آنها از اصل ماجرا اطلاع پیدا می کنند. اصولا باید بدانی که اینجا خبری از “اتاق گنجشک ها” نیست؛ چرا که این ها فقط اطلاعاتی است که خود شما می دهی و می توانی آنها را مطرح نکنی.

وقتی من در کمیته جوانان جنبش فتح عضویت داشتم، ما جزوه هایی داشتیم که از طریق آنها جوانان را آموزش می دادیم و می گفتیم که اطلاعات خودتان را هرگز نباید فاش کنید؛ حتی در حضور خود ابو عمار (یاسر عرفات). لذا در این بخش (اتاق گنجشک ها) نباید مسائل امنیتی را فاش کرد، بلکه همان سرگذشت خودت در جریان بازجویی ها را بازگو کنی. اما متاسفانه وقتی اکثر اسرا پایشان به آنجا کشیده می شد، در دام صهیونیست ها می افتادند و زبان به تعریف و توصیف رشادت های خود می گشودند. خود من، اگر می خواستم در جریان بازجویی اطلاعاتی را که داشتم فاش کنم، دست کم 20 نفر دیگر هم بازداشت می شدند و محکومیتم 20 سال دیگر بیشتر می شد. یک بار به خاطر اشتباه یکی از جوانان عضو گروه ما، 19 نفر دیگر دستگیر و وارد زندان شدند. ماجرا از این قرار بود که فرد مذکور در اتاق گنجشک ها به عملیاتی اشاره کرده بود که 10 سال قبل اتفاق افتاده بود، اما تا آن زمان سر به مهر باقی مانده بود. به خاطر همین اعترافاتی که وی کرده بود، یک نفر دیگر را هم دستگیر کردند و او هم گروه دیگری را لو داده بود و ماجرا به همین شکل ادامه پیدا کرده بود، تا شمار بازداشت شدگان به 19 نفر رسیده بود.

همین داستان، برای خود من هم تکرار شده بود و می توانست باعث افزایش یک تا دو ساله مدت حبسم شود. داستان از این قرار بود که من به همراه فردی که در عملیات حمله به اتوبوس صهیونیستی شرکت داشتیم، دستگیر شدیم، اما هر یک از ما در اعترافات خود داستان متفاوتی را نقل کرده بودیم و این در حالی بود که یک نفر دیگر، قبلا اطلاعاتی از دست داشتن ما در حوادث مختلف فاش کرده بود. وقتی دست داشتن انسان در یک عملیات مشخص می شود، بهتر این است که خویشتن داری کند و جلوی بازجویان مطالب تکراری را بازگو کند و چیز اضافه ای بر زبان نیاورد؛ چرا که در آن صورت، تاوانش را خواهد داد. مثلا وقتی می گویی که من کوکتل مولوتف پرتاب کردم، از شما می پرسند، با چه کسی بودی؟ اگر شما نام شخص دیگر را لو دهی، داستان به همین شکل ادامه پیدا می کند. لذا، “اتاق گنجشک ها” چیز خاصی نیست، بلکه مساله مهم این است که شما چیزی در آنجا فاش نکنی و بگویی اطلاعی ندارم.

ـ آیا در جریان ربوده شدن 4 دیپلمات ایرانی قرار داشتید؟

نه، ما در زندان های کرانه باختری بودیم، اما پس از انتقال از زندان جنید در سال 96 با افرادی از جنبش حزب الله لبنان آشنا شدم. من قبل از آن، از وجود این افراد در زندان اطلاعی نداشتم و افراد خارجی در این زندان ها حبس نمی شدند، بلکه زندان مخصوص اسرای خارجی، زندان “سرفند” بود. تنها زندانی هم که امکان مخفی کردن اطلاعات در آنجا وجود داشت، زندان سبع بود؛ چرا که هنوز جاهای ناشناخته ای داشت و شاید افرادی با تابعیت های مختلف در آنجا حضور داشتند که در گروه افراد دارای “سرنوشت نامعلوم” قرار می گرفتند. زندان سبع شهری بود که به دو زندان تقسیم شده بود و برخی بخش های آن حتی برای افرادی هم که در داخل آن زندان کار می کردند، ناشناخته بود؛ چرا که این دو زندان، مدیریت های جداگانه داشتند و این در حالی بود که در داخل یک منطقه قرار داشتند و تنها چند قدم میان آنها فاصله بود. من در زندان سبع مسئول بوفه زندان بودم و مسافتی بیشتر از فاصله دو زندان را به تنهایی و بدون حضور نیروهای امنیتی طی می کردم؛ چرا که این زندان کاملا حصار کشی شده بود، اما اگر انسان می خواست از یکی از این دو زندان به دیگری منتقل شود، یک روز کامل به طول می انجامید؛ چرا که این کار مستلزم انتقال پرونده ها بود و طرف دیگر هیچ اطلاعی از پرونده من نداشت.

ـ آیا این بخش های هولناک وابسته به سازمان زندان ها بود یا زیر نظر مراجع دیگری فعالیت می کردند؟

به احتمال زیاد، این مراکز با توجه به اینکه در داخل زندان قرار داشتند، زیر نظر سازمان زندان ها فعالیت می کردند، اما نوع مدیریت موجود در آنها خاص بود، اما بر اساس اطلاعات موجود، در آنها بخش هایی وجود داشت که حتی مدیران خود آنجا هم از آنها اطلاع و شناخت کافی نداشتند و افسران امنیتی هم چیزی نمی دانستند؛ چرا که در حیطه کاری شان نبود.

ـ یعنی اسرای ویژه ای در آنجا نگهداری می شدند؟

بله. گفته می شد که یکی از آنها به تازگی خودکشی کرده است. در کل، جز در شرایط خاص و توسط اشخاص خاص از مراجع ویژه خودشان، کسی از کار این زندان ها اطلاع پیدا نمی کرد و در واقع افراد معدودی آنجا بودند. در آنجا، زندان سرفند مخصوص افراد عادی و معمولی مانند شیخ دیرانی و شیخ عبید بود.

ـ سمیر قنطار هم آنجا بود؟

نه وی در زندان نفحه با ما بود.

ـ چرا در نفحه؟

به صورت عادی در زندان نفحه نگهداری می شد. بسیاری از آنها در زندان های سبع و عسقلان بودند و تعداد کمی هم در زندان نفحه به سر می بردند. اما در کل، تعداد اسرای عرب در این زندان ها در مقایسه با اسرای دیگر کم بود.

ـ بزرگترین شخصیت های فلسطینی که شما با آنها در زندان بودید، چه کسانی بودند؟ لطف کنید فقط اسم شان را ذکر کنید؟

ما در آنجا با افراد متعددی دیدار و برخورد داشتیم که از جمله آنها می توان به شهید رنتیسی، شهید صلاح شحاده و تیسیر عرعوری که در زندان نقب با او بودیم و مدت کوتاهی هم زمانی که قرار بود آزاد شود، با او دیدار داشتم.

علاوه بر این، با شیخ اسماعیل ابو شنب نامه نگاری های داشتم اما نتوانستم با وی (خدا رحمت شان کند) دیدار داشته باشم. با آقای سمیر قنطار هم آشنایی داشتم.

ـ مهمترین شخص یا اشخاصی که خاطراتی از آنها دارید چه کسانی هستند؟

مطمئها دوستان زیادی داشتم که یادشان در دلم هست. به عنوان مثال، “نضال زلوم” که آخرین بار در سال 95 و زمانی که از زندان جنید خارج شدیم، همدیگر را دیدیم. ما الان در سال 2013 هستیم؛ یعنی 18 سال از آن زمان گذشته و من او را ندیده ام، اما یادش در خاطرم هست. افراد دیگری هم بودند که شاید بیش از 21 سال است آنها را ندیده ام، اما همچنان خاطره شان در ذهنم زنده است و گاهی اوقات با برخی از آنها در فیسبوک دیدار می کنم. افرادی هم هستند که در زندان کنار من بودند و روابط محکمی میان ما شکل گرفته بود. آنها حتی در تشکیلات ما هم نبودند و برخی از آنها عضو جنبش حماس یا حتی فتح و گروه های دیگر بودند و از جمله آنها می توانم به “احمد سعدات”، “ابو السکر” و نائل برغوثی اشاره کنم که 33 سال در زندان های صهیونیستی حبس است. فخری برغوثی نیز وضعیت مشابهی دارد. از میان اسرایی هم که هنوز در زندان هستند، افراد دیگری بودند که با هم دوست بودیم، اما از خیلی وقت پیش همدیگر را ندیده ایم. عباس السید دوست دوران دبیرستانم برایم نامه می فرستاد.

زاهر جبارین، یاسر حجازی و حسن سلامه ابو علی که در سال 83 بازداشت شده بود، به همراه فواد هودلی جوان جذاب و نویسنده و ادیب برجسته از جمله دوستان دیگرم بودند. البته با خانم ها “عطاف علیان”، ایمان همسر نائل برغوثی هم روابط خوبی داشتیم. علاوه بر این ها باید به قدوره فارس مدیر باشگاه اسیر و حسین الشیخ اشاره کنم که در بند 7 زندان جنید او را دیده بودم و بعدا وزیر شد.

ـ اگر بخواهید زندگی دوران حبس و زندان را در یک جمله برای ما توصیف کنید، چه می گویید؟

مطمئنا وقتی من داخل زندان بودم، احساس می کردم که کل جهان در گردش و دوران است و فقط من سر جای خود ایستاده ام. زندان در واقع مقبره زنده هاست و باعث تعطیلی فعالیت هایمان در خارج از زندان می شود. اما به لطف خداوند و در سایه مبارزات اسرا، ما توانستیم از همان داخل زندان در اوضاع خارج از زندان تاثیرگذار باشیم؛ به ویژه در فاصله سال های 87 تا 93 که دوره بسیار مهمی بود و اسرا توانستند با نشر و گسترش فرهنگ و آموزش قبرستان زندان را به بهشت تبدیل کنند. این موفقیت در داخل زندان تاثیر مثبتی به ویژه بر روی اسرای اسلامگرا به هنگام خروج از زندان داشت و آنها همان طوری که در داخل زندان موفق بودند، اکنون در جامعه و زندگی شان هم موفق هستند و نقش موثری را ایفا می کنند و ان شاء الله در آینده هم نقش موثری در آزاد سازی فلسطین ایفا خواهند کرد.  

لینک کوتاه:

کپی شد