در شرایط کنونی با آغاز ریاست جمهوری دونالدترامپ و بکارگیری رویکرد نوانزواگرایی در سیاست خارجی می توان انتظار داشت کهعلاوه بر عدم حرکت منطقه به سوی صلح، مناقشات در خاورمیانه تشدید نیز شود.
از بدوتشکیل رژیم صهیونیستی و آغاز مناقشه فلسطین و اسراییل، بریتانیا و ایالات متحده درایجاد این مناقشه نقشی اساسی داشته اند. اما پس از جنگ جهانی دوم و به خصوص سپریشدن ریاست جمهوری “هری ترومن” و “آیزنهاور“، آمریکا روز به روز و به تدریج به حمایت خوداز رژیم اسراییل افزود. از آن زمان به بعد ایالات متحده به پشتیبانی بی قید و شرطخود از رژیم اسراییل ادامه داده است. پس از حوادث یازده سپتامبر و نقش محوری رژیماسراییل در سیاست خارجی آمریکا در جهت مبارزه با تروریسم، رژیم اسراییل جایگاهویژه ای در سیاست آمریکا در منطقه خاورمیانه پیدا کرده است. با این وجود سه دولتجرج بوش، باراک اوباما و دونالد ترامپ با آنکه به حمایت از رژیم اسراییل متعهدبوده و هستند اما هر کدام از آنها رویکردی متفاوت در قبال مناقشه خاورمیانه در پیشگرفته اند. رویکرد متفاوت این سه دولت را می توان ناشی از جهان بینی های متفاوتآنها نسبت به جهان خارج دانست.
از همین رو در این نوشتار از سه رویکردبرتری طلبی، بین الملل گرایی لیبرال و نو انزواگرایی برای تبیین سیاست خارجیآمریکا در سال های 2000 تا 2016بهره گرفته خواهد شد. به عبارت دیگر رویکردبرتری طلبی اساس سیاست خارجی دولت بوش، رویکرد بین الملل گرایی لیبرال اساس سیاستخارجی دولت باراک اوباما و نو انزوا گرایی اساس سیاست خارجی دولت دونالد ترامپ راتشکیل می دهد.
برتری طلبی و سیاست خارجیدولت جرج بوش در قبال مناقشه فلسطین – اسراییل
سیاست خارجی برتری طلب به دنبال حفظ موقعیتآمریکا به عنوان یک قدرت برجسته انکار ناپذیر در نظام بین الملل است. براساس اینرویکرد برقراری صلح در میان قدرت های بزرگ و امنیت ملی آمریکا به میزان زیادی بهقدرت غالب ایالات متحده بستگی دارد. از زمان پایان جنگ سرد ایالات متحده به عنوانتنها ابرقدرت در نظام بین الملل شناخته شده است. طرفداران این رویکرد، اینموقیعت آمریکا را به عنوان یک امتیاز برای کسب امنیت ملی ارزیابی می کنند واستدلال می کنند که راهبرد کلان آمریکا باید به این سمت پیش برود که از به چالشکشیده شدن قدرت ایالات متحده توسط دیگر قدرت های بزرگ در آینده جلوگیری کند. براینیل به هدف طرفداران این رویکرد به چند تاکتیک روی می آورند از جمله: 1) افزایشهزینه های نظامی به طور ی که از مجموع مخارج نظامی دیگر قدرت های بزرگ بیشتر باشد(به منظور حفظ تسلط نظامی)، 2)استقرار نیروهای نظامی در سراسر جهان، 3)تضمین امنیت متحدان آمریکا نظیر ژاپن و آلمان، 3) جلوگیری از خیزش قدرت های نوظهورنظیر چین و ایران. در چنین رویکردی جهان چند قطبی برای منافع آمریکا مضر ارزیابیمی شود. براساس این رویکرد ایالات متحده باید از قدرت نظامی خود به طور کامل بهرهببرد و به عنوان یک بازیگر صلح ساز در اروپا، آسیا، خلیج فارس و دیگر مناطقراهبردی جهان عمل کند. طرفداران رویکرد برتری طلب، لیبرال هایی نظیر کلینتون واوباما را متهم می کنند که منافع فراملی را ورای منافع ملی آمریکا قرار داده اند.بر پایه رویکرد برتری طلبی مداخله نظامی با هدف گسترش دموکراسی یا به منظور دفاعاز حقوق بشر برای منافع ملی آمریکا حیاتی محسوب نمی شود. همچنین طرفداران اینرویکرد در حوزه سیاست خارجی به یکجانبه گرایی گرایش دارند و سازمان ها و نهادهای بینالمللی را به عنوان یک عامل محدود کننده در نظر می گیرند. به عبارت دیگر، آنها براین باورند که نهادهای بین المللی مانعی برای کسب منافعملی ایالات متحده به حساب می آید.
پس ازپایان دوران ریاست جمهوری بیل کلینتون، حامی سر سخت اسراییل، جرج دبلیو بوش واردکاخ سفید شد. وی پس از وقایع تروریستی 11 سپتامبر سیاست مبارزه با تروریسم را پیش گرفت و در این راستا سیاست خارجی آمریکا را بر خاور میانه متمرکز کرد. جرجدبلیو بوش که از لحاظ اعتقادی و سیاسی حامی اسراییل بود، طی یک سخنرانی در 24ژوئن2002، طرح نقشه راه را برای حل و فصل این مناقشه ارائه کرد. نقشه راه صلح، طرحیاست که برای حل و فصل مناقشه فلسطینی ها و اسراییلی ها توسط گروه چهارگانه بینالمللی صلح که شامل ایالات متحده آمریکا، اتحادیه اروپا، روسیه و سازمان ملل میشود، پیشنهاد شده است.
مراحل این طرح بهصورت زیر است:
مرحله اول: پایان ترور و خشونت و عادی سازیزندگی فلسطینی ها و ایجاد نهاد فلسطینی تا ماه مه 2003
مرحله دوم: مرحله گذار یا ایجاد دولت مستقلبا مرزهای موقت از ژوئن 2003 تا دسامبر 2033
مرحله سوم: توافق دایمی و پایان مناقشهاسراییل – فلسطین (2005-2004).
سیاست دولت بوش در مواجه با مناقشه فلسطینو اسراییل در شش مرحله طی شد:1) بوش از زمان تحلیف تاحوادث یازده سپتامبر در حالی که از اسراییل حمایت می کرد از مناقشه فلسطین واسراییل فاصله گرفت. 2) از زمان یازده سپتامبر تا ژوئن 2002 که برای جلب نظرمتحدین مسلمان خود در جنگ با طالبان در افغانستان فعالانه به دنبال حل و فصل اینمناقشه بود. 3) از ژوئن 2002 تا مرگ یاسر عرفات دولت بوش تلاش های دوره ای را برایحل و فصل این منازعه انجام داد که اعلام نقشه راه در آوریل 2003 نمونه ای از آنتلاش هاست. 4)از مرگ یاسر عرفات در نوامبر 2004 تاپیروزی حماس در انتخابات در ژانویه 2006، که در این دوره دولت بوشسعی کرد تا محمود عباس، جانشین یاسر عرفات، را تقویت کند. 5) از ژانویه 2006 تاژوئن 2007 که ایالات متحده در عراق دچار مشکلات عدیده ای شده بود، دولت بوش علاقهای به حل و فصل این مناقشه از خود نشان نداد. 6) از جولای 2007 تا ژانویه2009 که دولت بوش دست به تلاش های ناموفقی در کنفرانس آناپولیس برای حل و فصل اینمنازعه زد.
اما بایددر نظر داشت که راه حل دو دولت مستقل فلسطینی و اسراییلی برای مناقشه فلسطین واسراییل مدتهاست که از سوی جامعه بین المللی (از زمانی که مجمع عمومی سازمان مللمتحد قطعنامه 181 در 29 نوامبر 1947 تصویب کرد که فلسطینی ها را به دو دولت یهود وعرب تقسیم می کرد) مورد پشتیبانی قرار گرفته است.
جرج دبلیوبوش پس از آنکه به کاخ سفید راه یافت سعی کرد با مطرح ساختن “نقشه راه” به میزان فعالیت های ایالاتمتحده برای حل و فصل مناقشه فلسطین و اسراییل بیفزاید. به همین منظور وی وانمود کرد که به تشکیل دولت مستقل فلسطین متعهد است.”من قاطعانه معتقدم کهمردم فلسطین حق دارند که سرنوشت خود را تعیین کنند و در کشور خودشان و در سرزمینمادری شان با امنیت و به طور صلح آمیز زندگی کنند. این برای اولین بار بود که یکرئیس جمهور ایالات متحده به طور مستقیم از تشکیل یک دولت فلسطین حمایت می کرد“.
در 4 ژوئن2006 “ایهود اولمرت” نخست وزیر اسراییل اعلام کرد که او با محمود عباسملاقات خواهد تا گفتگوها درباره نقشه راه را از سر بگیرند. اولمرت و عباس در ضیافت صحبانه با ملک عبداللهدوم پادشاه اردن در 22 ژوئن 2006در پترا شرکت کردند. آنها وعده دادند که درهفته های پیش رو نیز با هم ملاقات کنند. مدتها طول کشید که تشکیل دولت مستقلفلسطینی که در نقشه راه پیش بینی شده بود مورد توافق قدرت های جهانی و دولت هایعربی واقع شود.”نقشه راه به طور جهانی پذیرفته نشده بود و هنوز صحبت از تشکیلیک دولت به جای دو دولت مستقل در جریان بود و حاکمیت دولت فلسطینی بخشی کامل از یکگفتمان مشترک بود“.
دولت بوشاز همان ابتدا در نظر داشت تا گروهای مبارز فلسطینی را با استفاده از زور وادار بهپذیرش دولت اسراییل بکند. یکی از مهم ترین شیوه هایی که بدین منظور در نظر گرفتهشد، خلع سلاح آن گروه ها بود. به گمان سیاستمداران آمریکایی با خلع سلاح گروه هایمبارز فلسطینی از جمله حماس، آنها مجبور به پذیرش طرح نقشه راه خواهند شد.
بخشی ازطرح نقشه راه جرج بوش به مقابله باحماس اختصاص داده شده است. در حقیقت هدف آمریکا و اسراییل این است که بااستفاده از این طرح، حماس و سایر گروه های اسلامی را خلع سلاح کنند . امنیت، آب،مسئله آوارگان، اختلافات مرزی، شهرک های اسراییلی و بیت المقدس شش موضوع و محوراصلی در مناقشه فلسطین و اسراییل می باشد و به نظر می رسد اگر دو طرف مناقشهدرباره همه این موضوعات به توافق نرسند تشکیل دولت مستقل فلسطینی در آینده نزدیکامکان پذیر نباشد. حتی دولت های عربی از جمله دولت عربستان سعودی از تمایل جرج بوشبرای تشکیل دولت مستقل فلسطینی استقبال کرد. با این وجود دولت اسراییل به نخستوزیری آریل شارون در ابتدا به شدت با تشکیل دولت مستقل فلسطینی مخالفت کرد و حتیایالات متحده را متهم به مماشات در برابر فلسطینی ها کرد اما پس از آنکه با اعتراضمقامات سیاسی آمریکا مواجه شد از موضع خود کوتاه آمد.
امابنیامین نتانیاهو سیاستی متفاوت از آریل شارون در پیش گرفته است به طوریکهنتانیاهو سعی کرده است حداقل در سخنرانی هایش تشکیل دولت مستقل فلسطینی را حداقلبه شکل لفظی بپذیرد. به نظر می رسد تا به حال بنیامین نتانیاهو همان طور که درسخنرانی بارایلان در 14 ژوئن 2009 ادعا کرد لزوم وجود در دولت مستقل فلسطین واسراییلی را پذیرفته است . یکی دیگر از تلاش های دولت جرج دبلیو بوش برای دستیابیبه صلح در خاورمیانه، برگزاری کنفرانس آناپولیس بود. “در کنفرانس صلحآناپولیس در سال 2007 که اعلام شد مذاکرات صلح به طور پیوسته بین اسرییل و حکومتخودگردان فلسطینی برگزار خواهد شد ایالات متحده هیچ تمایلی از خود برای تحمیل یکراه حل به منظور حل و فصل مناقشه، نشان نداد” .
جرج بوش در ماه های پایانی ریاست جمهوری خود تلاش بسیاری کرد تابتواند تشکیلات خود گران فلسطین و اسراییل را یک قدم به صلح نزدیکتر کند تا بلکهبخشی از وعده هایش برای حل و فصل مناقشه عملی شود. اما با توجه به اینکه چند ماهیبیشتر به اتمام ریاست جمهوری اش باقی نمانده بود کنفرانس آناپولیس در حد چند سخنرانیو ملاقات نمایشی پایان یافت.
اگرمذاکرات صلح خاورمیانه منجر به تشکیل دولت مستقل فلسطینی شود موضع و جایگاه گروههای تندرو و نیز گروه های مبارز فلسطینی به شدت تضعیف خواهد شد در نتیجه برخی ازگروه های فلسطینی با تشکیل دولت مستقل فلسطینی در کنار اسراییل مخالفند و خواستارمحو اسراییل هستند. زیرا در صورتی تشکیل دولت فلسطینی را ممکن می دانند کهاسراییلی وجود نداشته باشد.” تشکیل دولت مستقل فلسطین در کنار اسراییل یکی ازعواملی را که موجب افراطی گرایی در سراسر جهان اسلام و عرب شده است، از بین می برد“.
براساستجربیات گذشته از مذاکرات صلح، ایالات متحده و اسراییل تا حدودی دریافته اند بدونحضور همه طرف های فلسطینی دستیابی به یک راه حل فراگیر و صلح پایدار امکان پذیرنیست زیرا “میانجیگری آمریکا بدون حضور رئیس سازمان آزادی بخش فلسطین یا یکیاز رهبران معتبر فلسطینی در پشت میز مذاکره، هیچ پیشرفت پایداری در آینده مسئلهنوار غزه و کرانه باختری ایجاد نمی کند؛ مصر و اردن نمی توانند برای فلسطین هانماینده دیپلماتیک موفقی باشند“.
اما ازسوی دیگر به دلیل حمایت همه جانبه ایالات متحده از اسراییل و بی توجهی به حقوق فلسطینیها سبب شده است جهان عرب نگرش منفی نسبت به ایالات متحده پیدا کند و در چنین وضعیگروه های مبارز فلسطینی و گروه های تندرو و ضد آمریکایی در منطقه خاورمیانهمحبوبیت زیادی یافته اند.”اشغال سرزمین های فلسطینی توسط اسراییل و حمایت هایبی دریغ ایالات متحده از اسراییل سبب خشم و تنفر اعراب و جهان اسلام شده است. ایننگرش ها به افراط گرایان کمک می کند تا پشتیبانی از خود را افزایش دهند که این امرایالات متحده و بسیاری از متحدانش را در خطر قرار می دهد” .
اگرایالات متحده آمریکا بتواند به عنوان یک میانجی گر منصف و بی طرف در جریان مذاکراتصلح حاضر شود می توان امیدوار بود که دو طرف مناقشه به دلیل حضور یک بازیگر جهانیتعهد بیشتری نسبت به موافقاتی که ممکن است به دست آید، از خود نشان دهند.
البتهزمانی که ایالات متحده احساس کند که دو طرف مناقشه برای حل و فصل مناقشه آمادگیلازم را ندارند به هیچ وجه حاضر نیست که دو طرف را وادار به انجام مذاکره کند چراکه مذاکرات اجباری را در جهت منافع خود نمی بیند. زیرا در صورتی که مذاکرات به شکست بینجامد بحراندر منطقه تشدید خواهد شد و از سوی دیگر حفظ وضع موجود بهتر می تواند منافع ایالاتمتحده را تامین کند و این موضوع در کلام معاون وزیر خارجه دولت بوش مشهود است.ریچارد آرمیتاژ معاون وزیر امور خارجه دولت بوش گفت “شما نمی توانید خواستارصلح باشید بیش از آنچه که دو طرف مناقشه خواستار آن هستند“.
اما باتوجه به قدرت برتر اقتصادی و نظامی ایالات متحده از یکسو و اتحاد استراتژیک بیناسراییل و ایالات متحده از سوی دیگر تشکیلات خودگردان فلسطین همواره ترجیح دادهاست تا ایالات متحده آمریکا به عنوان میانجیگر در مذاکرات صلح حضور فعال داشتهباشد.”علی رغم رابطه ویژه آمریکا با اسراییل، اعراب ترجیح می دهند به جایاینکه از سازمان ملل یا هر قدرت مهم دیگری کمک بگیرند از میانجی گری آمریکا بهعنوان طرف سوم بازی استفاده کنند.
در نهایتمی توان چنین نتیجه گرفت که دولت جرج بوش براساس رویکرد برتری طلبی و اتکا بهنیروی نظامی و تهدید و نادیده انگاری سازمان های بین المللی و منطقه ای صلح موردنظر خود را در منطقه برقرار سازد.
بین الملل گرایی لیبرال وسیاست خارجی دولت باراک اوباما در قبال مناقشه فلسطین – اسراییل
طرفداران سیاست خارجی بین الملل گراییلیبرال استدلال می کنند که طرفداران رویکرد نو انزواگرایی (از جملهترامپ و کابینه اش) متوجه این امر نیستند که شکوفایی اقتصادی و امنیت آمریکا بدینجهت است که ایالات متحده رهبری جهان را از پایان جنگ جهانی دوم به دست گرفته است.رویکرد بین الملل گرایی لیبرال بر این امر پا می فشارد که ایالات متحده به عنوانیک هژمون لیبرال نقشی اساسی در حفظ صلح بین المللی داشته است که به طور مستقیم بهایالات متحده و بقیه جهان سود رسانده است. به باور طرفداران این رویکردمنافع آمریکا در چارچوب صلح جهانی تعریف می شود به گونه ای که انواع تهدیدات ازجمله جنگ های محدود، ناآرامی های داخلی و نقض حقوق بشر در یک بخش از جهان می تواندامنیت بخش دیگری از جهان را به خطر بیندازد. به عقیده آنها در دوران جهانی شدن کهکشورها در یک رابطه وابستگی متقابل به سر می برند ایالات متحده نه تنها از سویتهدیدات سنتی نظامی بلکه از سوی تهدیدات جدیدتر از جمله تروریسم، گسترش سلاح هایهسته ای و تغییرات آب و هوایی نیز با خطر جدی مواجه می شود. بر همین اساس امنیتملی آمریکا به امنیت جهانی پیوند خورده است و ضرورت دارد که ایالات متحده به طورفعالانه پیگیر صلح جهانی، تجارت آزاد، دموکراسی و حقوق بشر باشد. به عبارت دیگرزمانی جهان صلح آمیز پدید خواهد آمد که در آن دولت های دموکرات حامی حقوق بشر وتجارت آزاد در آن حکمرانی کنند. برای نیل به صلح جهانی دولت ایالات متحده میبایستی به طور چند جانبه و با همکاری دیگر دولت ها هدف های مشترک را پیگیری کند.در نتیجه گسترش دموکراسی، نقش فعال در سازمان های بین المللی و توجه به وابستگیمتقابل اصول اساسی رویکرد بین الملل گرایی لیبرال را تشکیل می دهد .
اینرویکرد لیبرال را می توان تا حدودی در خط مشی حزب دموکرات نیز مشاهده نمود. در خطمشی حزبی دموکراتها با تاکید بر امنیت اسراییل، اهمیت این رژیم برای ایالات متحدهچنین بیان شده است که “یک اسراییل امن و قوی برای ایالات متحده، حیاتی استزیرا ما منافع راهبری گسترده و ارزشهای مشترک دموکراسی، برابری، تساهل وتکثرگرایی را با یکدیگر سهیم هستیم.”دموکراتها با تاکید بر ضرورت آمادگی رژیمصهیونیستی برای دفاع از خود بر این امر پافشاری میکنند که “ما همیشه از حقاسراییل برای دفاع از خود پشتیبانی میکنیم، که این دفاع شامل حفظ برتری کیفینظامی اسراییل میشود و با هرگونه تلاشی برای مشروعیت زدایی از اسراییل مقابلهخواهیم کرد، که این تلاشها شامل (فعالیت علیه اسراییل) در سازمان ملل متحد، یا ازطریق بایکوت اسراییل، خارج کردن سرمایهها (از اسراییل)، و جنبش تحریم (اسراییل) میشود.” دموکرات ها با شیوهایهوشمندانه وانمود میکنند که تنها به امنیت اسراییل نمیاندیشند بلکه”فلسطینیها (نیز) باید بتوانند آزادانه از طریق یک دولت کارآمد متعلق بهخودشان، در محیطی صلحآمیز و با عزت بر خود حکومت کنند.”
پس ازآنکه باراک اوباما در انتخابات 2008 ریاست جمهوری آمریکا پیروزی دست یافت احیایروند مذاکرات صلح بین اسراییل و فلسطین را در اولویت های سیاست خارجی خود قرارداد. وی به عنوان رئیس جمهور ایالات متحده بر رویکرد قبلی ایالات متحده برای تشکیلدولت مستقل فلسطینی در کنار دولت اسراییل تاکید کرد. اوباما که یکی از لیبرال ترینسیاست مداران آمریکایی است سعی نمود تا بر حق فلسطینی ها برای داشتن دولتی مستقلتاکید کند.”باراک اوباما از ابتدای ریاست جمهوری خود درصدد بود تا فرآیند صلحمیان فلسطین و اسراییل را احیا ببخشد. باراک اوباما به بنیامین نتانیاهو نخست وزیراسراییل گفت که اسراییل باید ساخت و ساز شهرک ها را متوقف کند” . همچنین “اوباما با تایید مجدد اتحاد آمریکا با اسراییل، پیوند این دو را خدشهناپذیر دانست، اما در عین حال شرایط جاری فلسطین را غیر قابل تحمل توصیف و آرزویفلسطینی ها را برای داشتن کشوری مستقل بر حق دانست، درست مانند آرزوی اسراییل هابرای داشتن موطن یهودی” . با این حال دولت باراک اوباما به دنبال آن بود تابا برقراری صلح بین اسراییل و فلسطین، احساسات ضد آمریکایی را در سطح جهان کاهشدهد.
با تماماین اوصاف می توان به تاثیر افکار عمومی داخل آمریکا بر سیاست خارجی ایالاتمتحده در مورد مناقشه فلسطین و اسراییل نیز اشاره کرد. نظر سنجی های صورت گرفته درایالات متحده آمریکا نشان می دهد که تنها نیمی از مردم آمریکا موافق تشکیل دولتمستقل فلسطینی هستند در چنین وضعی فشار زیادی از سوی افکار عمومی بر کنگره و کاخسفید برای حمایت از حقوق فلسطینی ها وارد نمی شود و این یکی از دلایلی است کهمقامات ایالات متحده همواره با خیالی آسوده از اسراییل حمایت همه جانبه میکنند.” نظر سنجی موسسه گالوپ و روزنامه یو.اس.ای تودی که در 31-29 ماه می درسال 2009 انجام شد، نشان داد که 51 درصد آمریکایی ها تاسیس دولت مستقل فلسطین درکرانه باختری و نوار غزه را مطلوب می پندارند” .
البته باوضعیتی که هم اکنون در مذاکرات صلح شاهدش هستیم باید گفت که اسراییل از طریق حملهبه نوار غزه، تحریم اقتصادی فلسطینیان در نوار غزه و تشدید شهرک سازی در نواحیاشغال شده در نظر دارد که شرایط مورد نظر خود را به فلسطینی ها تحمیل کند.
در نهایتباید به این نکته توجه کرد که برخلاف نقش منفعلانه آمریکا در قبال این مناقشه دردهه های 1990، ایالات متحده در دوران ریاست جمهوری بیل کلینتون و جرج بوش ازیک سو از تشکیل یک دولت فلسطینی تا حدودی پشتیبانی کرد و از سوی دیگر با طرح هایصلح پیشنهادی اعراب، سازمان ملل و اروپایی ها مخالفت کرد. در عوض آمریکا در نظرداشت تا با برقراری یک صلح دوجانبه بین طرفین نفوذ خود را در منطقه بیشینه کند .
منازعهاسراییل – حماس که از 27 دسامبر 2008 آغاز شده بود پس از 22 روز تهاجم گستردههوایی و زمینی نیروهای اسراییلی به باریکه غزه در اواسط ژانویه 2009 پایان یافت .اسراییل در این عملیات که سرب گداخته نام گرفته بود، 30 هزار گلوله توپ از زمینوهوا به مناطق پرچمعیت غزه شلیک کرد و به طور عمدی شهروندان غیر نظامی، خانه ها،مدارس، بیمارستان ها، صنایع، مزارع کشاورزی، تاسیسات آبی و کارخانه های برق رامورد هدف قرار داد. براساس گزارش سازمان ملل دو هزار دویست فلسطینی در این حملاتبه شهادت رسیدند که سه چهارم آنها از شهروندان غیرنظامی بودند (بیش از 500 کودک)؛و همچنین 11 هزار خانه ویران شد . ایهود باراک وزیر دفاع وقت اسراییلاز این حمله وحشیانه به عنوان یک “جنگ تمام عیار علیه حماس” یاد کرد.
علاوه براین اسراییل در حمله خود به نوار غزه در سال 2014 که با نام تیغه حفاظتی صورت گرفت1895 شهروند غیرنظامی فلسطینی را به شهادت رساند . در طول این جنگ هگل وزیر دفاع کابینه باراکاوباما از کنگره درخواست کرد که از درخواست اسراییل برای دریافت 225 میلیون دلاربرای ساخت گنبد آهنین در سرزمین های اشغالی حمایت کند . با این وجود اوبامادر یک تماس تلفنی با بنیامین نتانیاهو از وی حمایت نمود، و ازحق اسراییل برای دفاع از خود پشتیبانی کرد؛ اما در عین حال از کشته شدن غیرنظامیان در غزه ابراز ناراحتی کرد . این موضع گیری در حالی است که اوباما معتقد بهوابستگی متقابل در حوزه امنیت است ، با این وجود در مناقشه بین اسراییل و فلسطیناز اسراییل حمایت کامل می کند و امنیت فلسطینی ها را نادیده می گیرد، اما در عینحال از درد و رنج فلسطینی های ساکن نوار باختری سخن می گوید . برخی از مقامات دولتاوباما استدلال می کنند که ایالات متحده نمی تواند بیش از فلسطینی ها و اسراییلیها خواهان حل و فصل این مناقشه شود اما از سویی دیگر اوباما خاطر نشان ساخته استکه صلح فلسطین و اسراییل جز منافع امنیتی ملی حیاتی ایالات متحده است و آنچه که مامی توانیم درباره اش مطمئن باشیم این است که ما همیشه خود را به این مسئله متعهدمی دانیم.
همچنین در پایان دولتاوباما بود که قطعنامه 2334 در شورای امنیت در محکومیت رژیم اسراییل به دلیل شهرکسازی در کرانه باختری به تصویب رسید.صدور این قطعنامه سبب شد تا مباحث گستردهای در محافل دانشگاهی و رسانه ای کشور در خصوص چرایی تصویب این قطعنامه صورتبگیرد. از آنجایی که ایالات متحده پس از 36 سال پذیرفت که شورای امنیت بر ضد رژیمصهیونیستی قطعنامه در خصوص محکومیت شهرک سازی این رژیم در کرانه باختری صادر کند.
در دهه هایاخیر سیاست خارجی آمریکا در قبال مناقشه فلسطین و رژیم اسراییل مبتنی بر تشویقطرفین به انجام مذاکرات مستقیم و رو در رو بوده است و ایالات متحده همواره صدورقطعنامه در شورای امنیت و یا مجمع عمومی سازمان ملل با هدف مجبور ساختن طرفین بهپذیرش صلح را بی فایده تلقی کرده است و بر این اصل اصرار می ورزد که صلح از راهمذاکره در راهروهای سازمان ملل به دست نمی آید.
امادرباره چرایی تصویب قطعنامه اخیر در شورای امنیت، بسیاری بر این باورند کهاختلافات شخصی بین اوباما و نتانیاهو سبب شد که رئیس جمهور آمریکا در آخرین روزهایحضور خود در کاخ سفید اعتراض خود را نسبت به سیاست های اسراییل از طریق دادن رایممتنع به قطعنامه 2334 نشان دهد. اوباما در اولین ماه های ریاست جمهوری خود سعیکرد تا با سفر به ترکیه و مصر روند سازش را از طریق پشتیبانی از راه حل دو دولتاحیا کند و همزمان اسراییل را تشویق کرد تا برای برقراری صلح تا مرزهای 1967 عقبنشینی کرده و به شهرک سازی در کرانه باختری خاتمه دهد، که البته تلاش های وی ناکامماند.
در چنینشرایطی قطعنامه اخیر که ابتدا پیش نویس آن را مصر میان اعضای شورای امنیت توزیعکرده بود اما پس از مذاکره نامتعارف دونالد ترامپ با السیسی رئیس جمهور مصر، آن راپس گرفت، با تلاش کشورهای ونزوئلا، نیوزیلند، مالزی و سنگال بار دیگر در شورایامنیت مطرح شد و در نهایت به تصویب رسید. اما به طور کلی این قطعنامه دارای ویژگی هایمنحصر به فرد سیاسی و حقوقی است که اهمیت آن را دو چندان می کند. نخست آنکه، اینقطعنامه با یک اجماع نظر تقریبی به تصویب رسید به طوری که 14 عضو شورا به جز یکعضو (رای ممتنع آمریکا) به آن رای مثبت دادند. دوم انکه، با وجود اینکه قطعنامه درذیل فصل هفتم منشور سازمان ملل صادر نشد اما دبیر کل سازمان ملل طبق بند 12قطعنامه موظف شده است تا هر سه ماه یک بار از وضعیت اجرای قطعنامه به اعضای شوراگزارش دهد. سوم آنکه قطعنامه اخیر همه ده قطعنامه ای که در شورای امنیت در خصوصمناقشه فلسطین و رژیم صهیونیستی صادر شده است را تحت پوشش خود قرار داده است ونهایتا اینکه صراحتا شهرک سازی رژیم اسراییل در کرانه باختری را غیر قانونی اعلامکرده است و از رژیم صهیونیستی درخواست می کند که ساخت و ساز در کرانه باختری رامتوقف کند.
در عینحال این قطعنامه برای رژیم صهیونیستی تبعات سیاسی و اقتصادی فراوانی به همراهخواهد داشت. این قطعنامه جنبش بی دی اس (بایکوت، عدم سرمایه گذاری و تحریماقتصادی) را تقویت خواهد کرد. به ویژه بند 5 قطعنامه به صورت تلویحی جنبش تحریمکالاهای ساخت اسراییل در شهرک های صهیونیستی کرانه باختری را به رسمیت می شناسد.دوم آنکه این قطعنامه به اعتبار رژیم صهیونیستی لطمه بزرگی وارد می سازد و اینرژیم را به عنوان حکومتی که حقوق بین الملل و حقوق بشر را نادیده می گیرد، بهتصویر می کشد. همچنین قطعنامه 2334فلسطینی ها را امیدوار می سازد که میتوانند از طریق نهادها و سازمان های بین المللی، حداقل به بخشی از حقوق خود دست پیدابکنند. چهارم آنکه صدور چنین قطعنامه ای می تواند به انزوای منطقه ای و بینالمللی رژیم اسراییل منجر شود. پنجم آنکه قطعنامه 2334 استدلال صهیونیست ها مبنیبر قانونی بودن شهرک سازی در کرانه باختری را تضعیف می کند. سرانجام آنکه قطعنامه2334 می تواند شکاف موجود در نظام سیاسی آمریکا در خصوص مناقشه فلسطین اسراییل رانمایان سازد.
در نهایتمی توان این گونه برداشت کرد که دولت اوباما براساس رویکرد بین الملل گرایی لیبرالسعی نمود تا از طریق همکاری چند جانبه با متحدان اروپایی و منطقه ای خود و نیز بابهره گیری از قابلیت های سازمان ملل و شورای امنیت رژیم اسراییل را به سمت صلح بافلسطین سوق دهد. البته دولت اوباما در ترغیب دولت راستگرای نتانیاهو برای بازگشتاسراییل به مرزهای 1967و توقف شهرک سازی در کرانه باختری توفیقیکسب نکرد.
نو انزواگرایی و سیاستخارجی دولت دونالد ترامپ در قبال مناقشه فلسطین – اسراییل
نو انزواگرایی که به سیاست خارجی منفعتمحور و یا راهبرد خویشتن داری نیز مشهور است به دوران ابتدایی سیاست خارجی آمریکاباز می گردد در زمانی که ایالات متحده چندان در مدیریت امور دیگر دولت ها دخالتنمی کرد و نقش یک هژمون جهانی را نیز نداشت. البته نو انزوگرایان همانندانزواگرایان استدلال نمی کنند که ایالات متحده باید خود را از بقیه جهان جدا سازدبلکه آنها بهترین روش حفظ منافع و امنیت ملی آمریکا را در این می دانند که ایالاتمتحده بایستی ابتدا و پیشاپیش بر منافع ملی خودش تمرکز کند. نوانزواگرایان منافعملی آمریکا را بدین شکل تعریف می کنند که: 1) حفاظت فیزیکی از سرزمین آمریکا، 2)حفاظت فیزیکی از مردم آمریکا و 3) تضمین شکوفایی اقتصادی آمریکا .
اعضای حزبجمهوری خواه پیرو این رویکرد هستند به همین جهت در خط مشی حزبی آنها دربارهاسراییل رگه هایی از این رویکرد دیده می شود. حزب جمهوری خواه با انتشار خط مشیحزبی خود آشکار ساخته است که تعهد سیاسی و ایدئولوژیکی بیشتری نسبت به حزب دموکراتدر برابر اسراییل دارد به گونهای که آنها هر اقدامی علیه اسراییل را مردود میشمارند و این امر در خط مشی حزبی آنها مشهود است و با تاکید بر اینکه ما”مبارزه از طریق بایکوت، خارج کردن سرمایه (از اسراییل) و وضع تحریم را درپردیس دانشگاه ها محکوم میکنیم. این اقدامی ضد یهودی است و طرفداران آزادیدانشگاهی باید آن را رد کنند” نشان داده اند که تحت هیچ شرایطی حاضر نیستندکه رژیم صهیونیستی را به دلیل اقداماتش مورد مواخذه قرار دهند. جمهوری خواهان بااذعان به وجود اختلاف بین احزاب ایالات متحده آمریکا، بر این باورند که روسایجمهور ایالات متحده، همواره به منافع ملی آمریکا توجه کردهاند و در همین راستاحزب جمهوری خواه مانند حزب دموکرات، دفاع از امنیت اسراییل را در چارچوب منافعایالات متحده ارزیابی میکند. در خط مشی حزبی جمهوری خواهان در بخشی با عنوان«پشتیبانی صریح ما از اسراییل» این گونه آمده است که “ورای منافع راهبردیمتقابل ما، اسراییل کشوری استثنایی است که با ما در مهترین ارزشها شریکاست.” به باور جمهوری خواهان، رژیم صهیونیستی تنها واحد سیاسی است که درخاورمیانه به آزادی مذهب و آزادی بیان احترام میگذارد.
همچنین آنها حمایت ازاسراییل را به عنوان “بیان آمریکاگری” قلمداد میکنند و وظیفه دولتآمریکا میدانند که سیاستهایی را در پیش بگیرد که بازتاب دهنده تمایل شدیدآمریکاییها برای حفظ رابطه قوی بین اسراییل و آمریکا باشد. جمهوری خواهان مانندهمکاران خود در حزب دموکرات بر این موضوع اصرار میورزند که “ما اورشلیم (بیتالمقدس)به عنوان پایتخت تقسیم ناپذیر و ابدی دولت یهودی به رسمیت میشناسیم و از سفارتآمریکا خواستاریم که با اجرای قانون ایالات متحده به آنجا نقل مکان کند.”همچنین آنها بر دفاع از امنیت اسراییل تاکیدی دوباره میکنند و میخواهند اطمینانیابند که رژیم ضهیونیستی در برابر دشمنانش از برتری کیفی نظامی برخوردار است.برخلاف خط مشی حزب دموکرات، جمهوری خواهان در خط مشی خود هیچ اشارهای به راه حلدو دولت نکردهاند و بدتر آنکه هیچ نامی از فلسطین در خط مشی آنها برده نشده است.حتی آنها حاضر نشدهاند حداقل به ظاهر خود را حامی فلسطینیها نشان بدهند. به بیاندیگر، متن خطی مشی حزبی جمهوری خواهان کاملا براساس طرفداری مطلق از رژیم صهونیستیبه نگارش درآمده است. حتی جمهوری خواهان، سالها تلاش سیاستمداران و دیپلماتهایآمریکایی- چه از حزب دموکرات و چه از حزب جمهوری خواه- در راستای ارائه راه حل دودولت فلسطینی و اسراییلی را نادیده گرفتهاند .
در حالحاضر با اتمام دوره ریاست جمهوری اوباما و به قدرت رسیدن دونالد ترامپ در آمریکا،رژیم اسراییل امید بسیاری دارد که دونالد ترامپ به وعده های خود درباره اسراییلپای بند بماند. به طور نمونه رژیم صهیونیستی به انتقال سفارت آمریکا از تل آویو بهبیت المقدس بسیار امید بسته است. با وجود اینکه کنگره، بیت المقدس را به عنوانپایتخت اسراییل به رسمیت شناخته است اما دولت های آمریکا تا به امروز از انتقالسفارت آمریکا به بیت المقدس خودداری کرده اند. از سوی دیگر با معرفی دیوید فریدمناز سوی دونالد ترامپ به عنوان سفیر جدید آمریکا در سرزمین های اشغالی، اسراییلخواستار تغییر رویکرد دولت جدید آمریکا در قبال مناقشه فلسطین و اسراییل است. حتیپس از صدور قطعنامه نتانیاهو ابراز امیدواری کرد که با ورود ترامپ به کاخ سفیدزمینه گفتگو بین دولت وی با دولت ترامپ در جهت ملغی کردن قطعنامه 2334 فراهم شود.
در اینمیان گزینه دونالد ترامپ برای سفارت ایالات متحده در اسراییل بسیار جنجال برانگیزشده است. وی “دیوید فریدمن” یکی از طرفداران مسلم رژیم صهیونیستیرا به عنوان سفیر آمریکا در رژیم صهیونیستی به سنا معرفی کرده است. دیدگاه هایسفیر جدید می تواند از یک سو بر روند سازش تاثی مثبت یا منفی بگذارد و از سوی دیگرنشان دهنده سیاست خارجی دولت جدید ایالات متحده است. از همین رو، “آرون دیویدمیلر” مشاور سابق خاورمیانه ای دولت های جمهوری خواه و دموکرات بر این نکتهتاکید می کند که “انتخاب فریدمن نشان می دهد که دولت ترامپ در مقایسه با دولتاوباما در قبال مناقشه فلسطین و رژیم اسراییل سیاست متفاوتی چه از لحاظ محتوا، چهاز لحاظ روش و چه از لحاظ لحن در پیش خواهد گرفت.”
دیوید فریدمن دیدگاه های افراطی نسبت بهمناقشه خاورمیانه دارد. به طور مثال وی شهرک سازی رژیم صهیونیستی را غیر قانونینمی داند و مخالف ممنوعیت شهرک سازی در کرانه باختری و بیت المقدس شرقی است بهخصوص درباره مکان هایی که قرار است بخشی از مبادله زمین در توافقات آینده میانتشکیلات خودگردان فلسطینی و رژیم صهیونیستی باشد. در واقع دیوید فریدمن معتقد نیستکه اشغال کرانه باختری به ماهیت یهودی اسراییل خدشه وارد می سازد و شهرک سازی رابه عنوان یک مانع صلح در نظر نمی گیرد. همچنین به باور وی ایالات متحده نباید هیچطرح صلحی را بر اسراییل تحمیل کند و یک دولت دو ملیتی یک تراژدی به شمار نمی آید چراکه درباره فلسطینی هایی که در کرانه باختری زندگی می کنند اغراق شده است و آنهابرای اکثریت یهودی یک تهدید به حساب نمی آیند.
انتخابفریدمن می تواند برای آمریکا، رژیم صهیونیستی، فلسطین و یهودیان آمریکا گزینهبسیار بدی باشد چرا که دیدگاه های افراطی وی می تواند مشکلات جدیدی برای خاورمیانهبیافریند. حتی وی برخلاف نتیانیاهو بر این باور است که رژیم صهیونیستی باید اراضیبیشتری را در کرانه باختری به اشغال خود دربیاورد. همچنین اگر فریدمن افراطی بهعنوان سفیر انتخاب شود فلسطینی ها بیش از پیش از ایالات متحده فاصله خواهند گرفت.چنین اقدامی از سوی آمریکا سبب خواهد شد که رژیم صهیونیستی بیش از پیش تبدیل به یکدولت آپارتایدی شود و میزان خشونت به طور بی سابقه ای افزایش پیدا کند. علاوه براین اگر فریدمن بتواند به مقام سفیری دست پیدا کند، شرکای افراطی نتانیاهو درحکومت ائتلافی اسراییل وی را تحت فشار قرار خواهند داد تا اقدامات افراطی بیشترینظیر اشغال بیشتر اراضی فلسطینی و توسعه شهرک سازی دست بزند که در این صورت شاهدبی ثباتی بیشتر در خاورمیانه خواهیم بود. در شرایطی که نتانیاهو نخست وزیر رژیماسراییل و فریدمن سفیر آمریکا در اسراییل باشد، یهودیان آمریکا از اسراییل دورترخواهند شد و از سیاست های آن در خصوص فلسطینی ها و شهرک سازی انتقاد بیشتری به عملخواهند آورد. به طور کلی می توان گفت که انتخاب فریدمن به عنوان سفیر ،پشتیبانی حزب جمهوری خواه از اسراییل را به طور عملی تضمین می کند
.
نتیجه گیری
از مذکرات صلح خاورمیانه در یک دهه گذشتهنتایج ملموس و چشم گیری به دست نیامده است در این مدت هر زمان که ایالات متحده بهدو طرف مناقشه فشار سیاسی، دیپلماتیک و اقتصادی وارد آورده، آنها مجبور شده اند کهبر سر میزه مذاکره بنشینند در غیر این صورت فلسطین و اسراییل تمایل چندانی برایپیشبرد مذاکرات نداشته اند. البته ایالات متحده با توجه به شرایط خاورمیانه واولویت های دیگر سیاست خارجی خود درباره مذاکرات صلح خاورمیانه تصمیم می گیرد.رویکرد برتری طلبی دولت جرج بوش و رویکرد بین الملل گرایی لیبرال باراک اوباما درسیاست خارجی هیچ کدام نتوانستند مناقشه خاورمیانه را حل و فصل کنند.
اما درشرایط کنونی و با آغاز ریاست جمهوری دونالد ترامپ و به کارگیری رویکردنوانزواگرایی در سیاست خارجی می توان انتظار داشت که نه تنها منطقه خاورمیانه بهسوی صلح حرکت نکند بلکه مناقشات در خاورمیانه تشدید نیز بشود. اگر دولت ترامپ سفارت آمریکا را از تل آویو بهبیت المقدس منتقل سازد و فردی نظیر دیوید فریدمن را به عنوان سفیر جدید ایالاتمتحده در اسراییل برگزیند مناقشه بین عرب ها و رژیم اسراییل شدت بیشتری خواهد گرفت.
منبع : قدس ، «احسان اعجازی، 19/12/1395