بهانة جنايت وحشيانة صبرا و شتيلا،انفجاري بود که هيچوقت عاملش معلوم نشد. سه ماه پيش از آن، اسرائيل بهبهانة ازبين بردن چريکهاي سازمان آزاديبخش فلسطين، با سوءاستفاده از جنگ داخلي لبنان کهخودش بهراهانداخته بود، جنوب لبنان را اشغال و لبنانيها را به قبول طرح صلحشارون مجبور کرد. آن روز در لبنان، فالانژهاي حزب کَتائب ـ يکي از فرقه هاي مسيحيتندرو در لبنان ـ دستنشانده و بازيچة اسرائيل بودند و رسماً از صهيونيستها حمايتو فرمانبري ميکردند. شارون، «بشير جميل» رئيس فالانژها را رئيسجمهور کرد. اماسه هفته بعد، در انفجاري، بشير جميل و تعدادي از سران حزب کَتائب كشته شدند.انفجاري که هيچ وقت عاملش معلوم نشد، اما بهانة خوبي بود براي تصفيه حساب باآوارگان فلسطيني؛ کشتار صبرا و شتيلا با اين بهانه واقع شد. در ابتداي يورش، شارونبا کلت کمري خودش، دو کودک فلسطيني را از فاصله ده متري شهيد کرد تا مزدورانفالانژ، با خيال راحت قتلعام را شروع کنند. و اين اتفاق زماني رخ داد که حتي يکچريک و مبارز فلسطيني در اردوگاه نبود و شارون اين را خوب ميدانست. آنها به سخنرهبران خود عمل ميکردند؛ «مناخيم بگين» نخست وزيرِ وقت اسرائيل که خودش سال هاقبل، فرماندة کشتار هولناک روستاي «دير ياسين» بود و تمام ساکنان آن را بهشکلفجيعي قتل عام کرده بود، گفته بود: «در موقع کشتن دشمن، نبايد دلسوزي کنيد! رويخرابههاي شهر و روستاهاي آنان، مدنيت را بنا خواهيم کرد. تا محو و نابودي فرهنگعرب، نسبت به آنان کوچک ترين احساسي نشان نخواهم داد، تاکنون بايد درک کرده باشيمکه در اين ديار، براي دو نفر جا نيست، تنها راه حل، پاکسازي فلسطين از اعراب است.حتي يک عرب يا يک گروه عرب هم نبايد باقي بماند.» شوراي امنيت هم طبق معمولنتوانست کاري بکند. مجمع عمومي اين فاجعه را محکوم کرد و به آن نسلکشي گفت؛ گرچهبه اين قطعنامه هم آمريکا و دوستانش رأي منفي يا ممتنع دادند!
در ميان سران غربي از هيچکس صدايي درنيامد، بهجز صدراعظم اتريش که گفت: «تنها يک رژيم فاشيستي ميتواند با اهاليسرزمينهاي اشغالي، مانند اسرائيل رفتار کند.» ظرف چند روز، آژانس يهوديان درآمريکا، از لابهلاي اسناد خاکخوردة جنگ جهاني دوم، به طورِ اتفاقي اين نکته رابيرون کشيدند که اين صدراعظم هم در هولوکاست نقش داشته است! ترور رسانهاي او آغازشد تا درس عبرتي شود براي اهل سياست.
[ادامه سخنرانی آیت الله خامنهای دراجلاس هراره:] با توجه به سفر اخير نخستوزير رژيم صهيونيستى به مراکش، مايلم دراينجا، به ويژه به برادران آفريقايى هشدار دهم که سياست بسط نفوذ صهيونيست درآفريقا، دنبالة طبيعى سياستهاى رژيم نژادپرست است و مآلاً جز به ضرر عظيمکشورهايى که با صهيونيست رابطه برقرار کردهاند، نخواهد انجاميد.
همکاريهاى اين دو رژيم، در زمينههاىهستهاى، بزرگ ترين هشدار نسبت به خطرى است که آفريقا و خاورميانه را بالسويهتهديد مىکند. همانند مسئلة رژيم نژادپرست، مشکل صهيونيست، جهانى است و ناچار،مبارزه با هر دو بايد از ابعاد بينالمللى برخوردار باشد. سياست غيرمتعهدها درمورد هر دو رژيم، بايد از يک برنامة واحد و مشترک تبعيت کند و بهصورت لازم الاجرامورد تصويب اجلاس قرار گيرد.
همين چند ماه پيش بود که «شاه حسن»پادشاه مراکش، بهبهانة اجلاسي از «شيمون پرز» نخستوزير صهيونيستها دعوت کرد تابه مراکش بيايد و او هم با سر، آمد. دست دادن با هر يک از سران عرب، پيروزي جديديبراي رژيم اسرائيل بود و ضربة محکمي به ماهيت فلسطين. شاه حسن بعد از انورساداتمعدوم، نفر دومي بود که با صهيونيستها دست داد. گرچه برخي ديگر هم، نه به اينوضوح، اما در پس پرده، دوستي را با دشمنان امت اسلامي شروع کرده اند، مثلحسين اردني و شيخ نشينها.
طنز ماجرا آنجاست که مراکش و مصر، هردو، بدون خجالت، در جنبش عدم تعهد هم عضو شدهاند و داعية عدم وابستگي دارند!
فلسطين از صدر اسلام مسلمان شد؛ و حتيزبانشان به عربي تغيير کرد. و در دست مسلمانها بود، بهجز چند ده سالي که در جنگهايصليبي بين مسلمانان و مسيحيان دست به دست شد. و جالب آنکه، وجه مشترک دو طرف اينجنگها، دشمني با يهوديان افراطي بوده! سال 1881 ميلادي تعداد زيادي از يهوديانخارجي ميخواستند در کشور عثماني زندگي کنند. سلطانِ عثماني به آنها اجازه داد کههر کجا ميخواهند، بهجز در فلسطين، زندگي کنند. و يازده سال بعد، سال 1892 ميلادي،دستوري صادر شد که فروختن زمين به يهوديان را ممنوع کرد.
«تئودور هرتزل» يک روزنامه نگار يهودياتريشي بود. خدا را قبول نداشت و مخالف شديد شناخت يهود، بهعنوان دين بود. او هيچاعتقادي به اين مکتب نداشت و يهود را دين نميدانست، بلکه يهود را يک قوم و نژادميدانست. هرتزل کوچک تر از آن بود که او را مؤسس و ايدهپرداز اسرائيل بدانيم؛اين پديدة شوم، ريشه در تاريخ سياه بنياسرائيل دارد که خداوند بيشترين پيامبرانرا براي هدايت آنها فرستاد و بيشترين نافرمانيها هم از آنها بود. هرتزل هم دردورهاي وارد نقشة شيطاني يهوديان صهيونيست شد و نقشش را ايفا کرد. او بچهدار نميشدو ميخواست از خود يادگاري بگذارد تا ماندگار شود. کتابي نوشت به نام «دولت يهود»و ايدة تشکيل کشوري مستقل براي يهوديها و مهاجرت تمام آنها از دنيا به اين کشوررا مطرح کرد.
اولين و بهترين گزينه، فلسطين بود کهحس تاريخيِ مبهمي در حافظة يهوديها داشت. هرتزل براي رسيدن به يک راهکار عملي، برايتصاحب يک سرزمين، به مشورت نياز داشت؛ دنبال مردي ميگشت که در اين کار صاحب تجربهباشد. به سراغ «سيسيل رودس» رفت، قهرمان استعمار انگليس. کسي که چندين کشورآفريقايي را با سياست و زور از چنگ مردمش درآورده بود. براي ماندن اسمش، نام خودرا هم بر يکي از اين مستعمرهها گذاشته بود تا «زيمبابوه» را «رودزيا» بخوانند.«رودزيا»؛ کشور «رودس».
هرتزل با تلاش زياد، نشاني رودس راپيدا کرد و در نامة خود به او نوشت «آقاي رودزيا! شما از خودتان ميپرسيد چرا بهشما مراجعه ميکنم، بايد بگويم به اين علت که برنامة من نيز يک برنامه استعمارياست.» خلاصة راهکار رودس در چند کلمه اين بود: خريد زمينهاي بزرگ و سپس تصرف کشوربا نيروي نظامي.
قدم بعدي هرتزل، جمع کردن يهوديها،براي احياي ملت واحد يهود از نظر سياسي بود. او سال 1897 ميلادي از همة تاجرانپولدار، روزنامهنگاران، سياستمداران، صاحبمنصبان، و بانفوذهاي يهودي دعوت کردتا به شهر بال سوئيس بيايند. آنجا سازمان صهيونيسم جهاني تأسيس شد. همة اعضاي شرکتکنندهقرار گذاشتند که تمام تلاش خود را براي تأسيس کشوري يهودي انجام دهند. بعد از ايناجلاس، شعار «سال آينده در اورشليم» براي مدتها ورد زبان يهوديان اروپا بود.
قدم اول براي تصاحب فلسطين را هرتزل،پيش از اجلاس «بال» برداشته بود. او به ملاقات «سلطان عبدالحميد دوم» رفت وپيشنهاد داد که حکومت عثماني، در قبال دريافت بيست ميليون ليرة عثماني، اجازةتشکيل حکومت خودمختار يهودي در فلسطين و مهاجرت يهوديان به اين سرزمين را بدهد؛ کهسلطان بسيار تند با او مخالفت کرد.
بعد از اجلاس بال، در سال 1901ميلادي، بار ديگر هرتزل به سراغ سلطان عبدالحميد رفت تا با پيشنهاد پنج ميليونليرة طلا، به علاوة شش پيشنهاد تحريککنندة ديگر، فلسطين را از عثماني جدا کند.اما سلطان دستور داد او را با خفت از کاخ بيرون کنند، و اين آخرين تلاش هرتزل، قبلاز مرگش بود.
هرتزل اولين نفري نبود که ميخواستفلسطين را براي صهيونيستها تصاحب کند. انگليسيها که براي خريد سهام کانال سوئزپول نياز داشتند، دست به دامن يهوديان شدند؛ يهودياني که در تمام اعصار به دادنربا مشهور هستند. اما اينبار «بارون روچيلد»ثروتمند يهودي مشهور، بهجز نزولپولش، سود ديگري هم ميخواست. او از «بنيامين ديزرائيلي» نخستوزير انگليس، قول گرفت که در ازايدادن وام، سرزمين بالاي کانال سوئز، يعني فلسطين را به او واگذار کنند!
با وجود دولت عثماني، رسيدن به فلسطينممکن نبود. شايد عوامل متفاوتي در شروع جنگ جهاني اول مؤثر بودهاند، اما بيشکيکي از عوامل شروع و مخصوصاً گرم کردن آتش جنگ جهاني اول، صهيونيستها بودند.روچيلدها، دلالان اسلحه، جاسوسها، بانکها و واسطهها، از جملة اجزاي شبکة جهانييهود براي برافروختن آتش اين جنگ بودند. جنگي با ده ميليون کشته که باعث فروپاشيحکومت عثماني و بهغنيمت رسيدن فلسطين براي انگليسيها شد؛ انگليسيها هم که قولداده بودند اين غنيمت را به صهيونيستها بدهند، به قول خود عمل کردند.
منبع :ایران ، 20/06/1396