1-محمد مرسی تنهارئیسجمهور مصر که از مسیر دموکراسی به قدرت رسیده بود درگذشت. هنوز یکسالاز ریاست جمهوری وی نگذشته بود که کودتایی نظامی به قدرت او پایان داد و اورا روانه زندان کرد. در زندان رئیسجمهور دموکراتیک مصر به اعدام و سپسحبس ابد محکوم شد اما این پایان کار نبود. وضعیت جسمی وی در زندان رو بهوخامت گذاشت. مرسی در جریان محاکمات اعلام کرده بود از مراقبتهای پزشکیمحروم است و شرایط سختی با هدف خلاصی از حضور وی بر او تحمیل میشود. مساعیجمیله حکومت نظامی مصر نتیجه داد و مرسی در جریان آخرین محاکمه بر زمینافتاد، جان داد و جسد بیجان وی مخفیانه و تحت مراقبت ماموران دولتی در خاکخاورمیانه، گورستان دموکراسیهای ناکام، مدفون شد. 2-آنچه از بیرحمی وشقاوتی که بر محمد مرسی و دموکراسی مصری روا شد، محل اعجاب و شگفتی نیست.نظامیان و دیکتاتوریهای نظامی هیچگاه به دموکراسی و اصحاب آن روی خوشنشان ندادهاند و این مختص مصر نیست. آنچه مایه تعجب است سکوت دهشتناکدموکراسیهای غربی در برابر این حجم از جنایت علیه دموکراسی است. واقعیتیکه رجب طیب اردوغان رئیسجمهور ترکیه به درستی به آن اشاره و بحق آن راسرزنش نمود. 3-این تصور که دموکراسیهای غربی در خدمت اعتلای دموکراسی وارزشهای دموکراتیک در عالم هستند، هرگز واقعبینانه و درست نبوده است.آنها مانند کشورهای دیگر برای منافع و امنیت خود ارزش ویژهای قائل هستند وهرگاه این اولویتها در معرض خطر قرار گیرند از قربانی کردن دموکراسی درکشورهای دیگر ابایی ندارند. نگاهی به نقشه جهان و تعامل کشورهای غربی با آنموید این واقعیت است، اما چنین نگاهی به نقشه جهان یک واقعیت دیگر را نیزمشخص میسازد: غربیها در هیچ نقطهای از جهان مانند خاورمیانه به دموکراسیبیتوجهی نکردهاند. 4-برای درک این واقعیت کافی است به خاورمیانه و موضعکشورهای غربی در برابر دموکراسی در کشورهای این منطقه نگاهی گذرا داشتهباشیم؛ حمایت از کودتای نظامی مصر علیه دموکراسی تنها گناه دولتهای غربیدر این زمینه نیست. غربیها همه جا در خاورمیانه از کودتای نظامیان علیهدموکراسی حمایت کردهاند. مصر، الجزایر و ترکیه سه نمونه مهم اینواقعیتاند. در مصر و الجزایر نظامیان دموکراسی را سرنگون کردند و درترکیه، بهرغم تمایل غربیها، ناکام ماندند. دموکراسیهای غربی نه تنهاعلاقهای به برقراری دموکراسی در پادشاهیهای حاشیه خلیج فارس ندارند بلکهبا قدرت از حفظ وضع موجود در این کشورها حمایت میکنند. این کشورها بابرگزاری یک انتخابات آزاد برای تعیین تکلیف ریاست جمهوری در سوریه مخالفتمیکنند، با الغای نظام غیردموکراتیک طایفهگری در لبنان مخالفند، در آرزویسرنگونی دولت دموکراتیک تونس و بازگشت دیکتاتوری بنعلی هستند، و از حاکمشدن احزاب محبوب در اردن و مراکش و تضعیف نقش پادشاهی در این کشورها درهراسند. موضع آنها در برابر پیروزی حماس در انتخاباتی دموکراتیک در فلسطیننمونه دیگر و شرمآوری ازمخالفت با دموکراسی بود. 5-این حجم از ناکامی دراحترام به دموکراسی و ارزشهای دموکراتیک را نمیتوان تنها بیتوجهیکشورهای غربی به دموکراسی نامید. خیانت عبارت بهتری است. اما چرا چنین است؟آیا واقعا دموکراسیهای غربی دشمن دموکراسی هستند؟ واقعا دلایل قابل قبولیبرای اثبات این ادعا و چنین بدبینی بزرگی وجود ندارد. غربیها در مواردمتعددی از فرآیندهای دموکراتیک در جهان حمایت کردهاند اما عملکرد آنها درخاورمیانه عملا آنها را در عداد دشمنان دموکراسی در منطقه قرار داده است.6-چرا دموکراسی در اروپا، آمریکا، آفریقا و آسیا (البته شرق آسیا و نه غربآن) امری مثبت و در خاورمیانه منفی است؟ چرا برای کشورهای غربی، و نه فقطآمریکا، دموکراسیهای خاورمیانه نامطلوب و ناخواستنی است؟ گناهدموکراسیهای خاورمیانه چیست که این همه مورد بیمهری دموکراسیهای غربیهستند؟ برای رسیدن به پاسخی واقعبینانه لازم است از چشماندازی غربی بهاین موضوع بنگریم. دموکراسیهای خاورمیانه ثابت کردهاند پیامآور مخالفتبا اسرائیل و پروژه صهیونیسم در منطقهاند. هرجا رای مردم در خاورمیانهحاکم شده، انتقاد نظام حاکم از اسرائیل افزایش یافته است. دلیل آن هم روشناست، ملتهای منطقه به مساله فلسطین از چشمانداز سیاست و قدرت نگاهنمیکنند، هنوز نگاه آنها به مساله از زاویه حقیقت، اخلاق و حقایق تاریخیمنطقه است. کشورهای غربی با استفاده از قدرت برتر خود در جهان و از طرقمختلف، از طریق چماق و هویج، به دولت ها و سیاستمداران خاورمیانهآموختهاند حق و حقیقت را کنار بگذارند و براساس ملاحظات قدرت و سیاست بااسرائیل کنار بیایند اما ملتهای منطقه هنوز این درس قدرتمندان عالم رانیاموخته و هرجا در خاورمیانه به قدرت میرسند علم مخالفت با اسرائیل را بهاهتزاز در میآورند. این بلای دموکراسی! در خاورمیانه موجب شدهدموکراسیهای غربی نه تنها خیر دموکراسی را بخورند بلکه حمایت ازدیکتاتوریهای اسرائیلگرا یا خنثی را بر هر دموکراسی خاورمیانهای ترجیحدهند.
