پنج شنبه 01/می/2025

آلزایمر در آپارتاید

یکشنبه 21-ژوئن-2020

صدای اعتراض‌های شبانه ساکنان اراضی اشغالی نگران از پیامدهای امنیتی شهادت یک معلول غیرمسلح به دست نظامیان صهیونیست با نوای دادخواهی و عدالت‌جویی فلسطینیان خشمگین باید در هم‌می‌آمیخت تا نخست‌وزیر اسرائیل سکوت هشت‌روزه را با «فاجعه» خواندن این رخداد بشکند؛ بلکه شاید از موج خشم و هیجان ایجاد شده به سبب مقایسه این حادثه با قتل سیاهپوست آمریکایی اندکی بکاهد.

صبحدهم خردادماه وقتی داشت خانه‌شان را در «وادی جوز» ترک می‌کرد تا به مرکزآموزش‌های توانبخشی در شهر قدیمی برود، مادر کنترل کرد که کارت مخصوصمعلولان به گردنش باشد.

تقریبا همه ساکنان این چند کوچه در ۶ سال گذشته جوان ۳۲ ساله‌ای رامی‌دیدند که دست در دست بانوی مددکار، پاهایش را چون پسرکی خردسال به اطرافپرت می‌کند تا از یک گذرگاه به ایست بازرسی بعدی برسد.

حتی سربازان صهیونیست او را می‌شناختند که هنگام بررسی اوراق هویتی، بهطرز غریبی سرش را کج نگه می‌داشت، انگار جای دیگری سیر می‌کرد، اصلا در ایندنیا نبود.

آن شنبه، هم کوچه‌ها مثل همیشه بود هم بازرسی‌ها.

پیرمردی سر کوچه آخر لم داده بود و سیگار دود می‌کرد، به سلام سرخوشانهپسر زیر لب جواب داد و به بدن مواج او چشم دوخت که حتی یک لحظه در یک خطقرار نمی‌گرفت. 

در منطقه قدیمی بخش شرقی بیت‌المقدس فقط چند قدم تا مرکز مانده بود. عبور از این چند کوچه گاهی یک ساعت طول می‌کشید. 

مددکار خسته بود اما نفس راحتی کشید. اصلا ندید که چه زمان از انتهایخیابان، گشتی پلیس صهیونیستی به سوی آنان آمد. صدای گوشخراش هشدار آنانمددکار را سر جا خشکاند. تفنگ را به سوی جوان گرفته بودند که قامت بلندشدرهم پیچیده بود. 

شاید کمتر فردی می‌داند وقتی سر یک معلول اوتیستی با خشم کور فریادمی‌کشند و از او می‌خواهند «سلاحِ‌نداشته» را زمین بگذارد و دستان خود رابالا بگیرد، دقیقا چه فکری می‌کند.

اشک‌ها امان نمی‌داد که سربازان را درست ببیند اما چشمانش دو دو می‌زدبرای یافتن ذره‌ای ترحم. رخ رنگ‌پریده‌ و عضلات درهم‌پیچیده گونه‌اش درستدیده نمی‌شد و هق‌هق گریه نمی‌گذاشت حرف بزند. فقط با انگشت لرزان خودمددکار را نشان داد و با صدایی نامفهوم گفت «مَ…ن با اوووون ه…م».

مددکار به خود آمد، مو بر تنش سیخ شده بود. دستان خالی خود را نومیدانهبه آسمان چسباند، صدای نالان خود را رها کرد «شلیک نکنید… او معلول است».

ایاد الحلاق معلول فلسطینی

داستان «ایاد الحلاق» همین بود.

نفیر دو گلوله سربی در فضا پیچید و مستقیم سینه ایاد را شکافت. همه جا سوت و کور شد. حتی گنجشک‌ها یک دم سر جایشان خشک شدند.

چشمان از حدقه‌بیرون‌زده مددکار نه گلوله را دید، نه خونی که ناگهان ازسینه ایاد به بیرون پاشید. فقط حجمی از درد را حس کرد که از آن پیکر بیرونزد و در فضا پیچید و تا مسجدالاقصی رفت و وقتی برگشت، روی سنگفرش آرامگرفت.

ایاد، آن صبح شنبه مُرد، پدر و مادرش هم، مددکار هم، پیرمرد سر خیابان هم، گنجشک‌ها همه مُردند. از غصه دق کردند. 

اینکه خون ایاد در کوچه‌هایی جاری شد که تا دیروز میدان بازی پدرش بود،مهم نیست. اینکه او فقط داشت از خانه به مرکز توانبخشی می‌رفت هم اهمیتیندارد. حتی اینکه کارت بزرگ شناسایی معلولان هم نتوانست سپر گلوله‌های پلیسصهیونیستی شود، دیگر ارزشی ندارد. 

جسد بی‌جان ایاد که به تخت فلزی سرد در پزشکی قانونی  چسبید یکشنبه شده بود. 

کابینه ائتلافی صهیونیستی که همین چند هفته پیش پس از ۱۶ ماه کشمکشسیاسی شکل گرفت، جلسه داشت. ۳۲ وزیر و ۱۶ معاون نخست‌وزیر که تعداد آنان درهفت دهه گذشته بی‌سابقه بوده است، گرد هم نشستند اما نخست‌وزیر نخواست دراین باره حتی کلامی بگوید.

حتی هنگامی که «بنی گانتز» وزیر جنگ و جانشین نخست‌وزیری که قرار است ۱۸ماه دیگر دولت را از «بنیامین نتانیاهو» تحویل بگیرد، از کشته شدن ایادابراز تأسف کرد و از خانواده وی پوزش خواست، باز هم «بی‌بی» که در آستانهپانزدهمین سالگرد نخست‌وزیری قرار دارد، سرش را پایین انداخت و لب از لبنگشود.

همه اینها بارها در بخش‌های مختلف خبری پخش شد و آتش افکند به جانفلسطینیانی که هر روز طعم تلخ حقارت در ایستگاه‌های بازرسی محله‌های قدیمیخود را می‌چشند و می‌بینند ایادهای جوان، محمدالدوره‌های نوجوان، افرادیچون ۶ عضو خانواده ابوملحوس و حتی «احمد الخلیل ذبانیه» کودک ۶ ساله‌ای کهتیرماه گذشته زیر چرخ خودرو یک شهرک‌نشین له شد، بیگناه در گوشه‌ای ازفلسطین جان خود را به خاک می‌بخشند.

تشییع پیکر ایاد الحلاق

جسد را شبانه تحویل خانواده دادند اما سرخی چشمان آنان که تابوت را ازمرکز پلیس به سوی قبرستان المقاصد قدس بردند، همه دیوارها را تا پشتدیوارهای مسجدالاقصی روشن می‌کرد.

نیروهای امنیتی مانع برگزاری نماز در آن مکان شدند و سیل جمعیت به سویخانه پدری روانه شد تا بار آخر ایاد را از دری عبور دهند که یک روز قبل،سرخوشانه از آن خارج شده بود اما دیگر بازگشتی در کار نبود.

مادر را که ضجه می‌زد از روی جسدی که هنوز رد خونابه روی کفنش دیده می‌شد، کنار کشیدند تا شاید زودتر از سد نیروهای امنیتی بگذرند. 

ایاد آن شب در اتاق کوچکی در قبرستان مجاهدین آرام گرفت و خواب‌های رنگارنگی دید که تاکنون در دنیای اوتیستی خود ندیده بود. 

اما کابوس داشت جای دیگری برای فرد دیگری شکل می‌گرفت. 

فیلم هشت دقیقه فشار زانوی پلیس آمریکا روی گلوی «جرج فلوید» و جان دادناین سیاهپوست غیرمسلح مدتهاست از شهر مینیاپولیس فراتر رفته و موج اعتراضبه نژادپرستی و خشونت پلیس را در بسیاری از کشورها به پا کرده و حتی باوجود ممانعت ارتش، به پشت درهای کاخ سفید رسیده است.

شاید از ترس پیامدهای مشابه در فلسطین بود که فیلم دوربین‌های امنیتی راکه هر ثانیه جان دادن ایاد را ثبت کرده‌اند، پنهان کرده‌اند و وزیر امنیتداخلی اسرائیل حتی نمی‌خواهد به نمایندگان معترض کنست پاسخگو باشد.

کابوس بی‌بی، این تک‌واژه‌های مشترک میان ایاد فلسطینی و جرج آمریکاییاست: انسان بیگناه غیرمسلح، ناتوان از دفاع و متعلق بهاقلیت، پلیس، بی‌رحمی، نژادپرستی، قتل… .

این روزها طوفان سهمگین خشم عمومی از سرزمین‌های اشغالی و کرانه باختری عبور کرده و ساکنان تل‌آویو و حیفا را به خیابان کشانده است.

صهیونیست‌هایی که تا دیروز در اعتراض به نخست‌وزیری فردی که سه پروندهباز قضایی دارد یا مخالفت با محدودیت‌های کرونایی یا هشدار درباره پیامدهایطرح الحاق کرانه باختری، به میدان‌ها می‌آمدند و تا پاسی از شب تظاهراتمی‌کردند اینک تصاویر ایاد و جرج را کنار یکدیگر گذاشته‌اند و از ترسپیامدهای امنیتی این فاجعه، اعتراض به نژادپرستی شده است فصل‌الخطابشعارها. 

این شبها همزمان که معترضان در شهرهای آمریکا شعار می‌دهند «نمی‌توانمنفس بکشم» و «جان سیاهان مهم است» ساکنان یهودی تل‌آویو و حیفا فریادمی‌زنند «نمی‌توانم نفس بکشم» و «جان فلسطینیان مهم است».

سیل پیام‌ها و کامنت‌ها از رسانه‌های اجتماعی سرریز کرده و به روزنامه‌های صهیونیستی رسیده است.

همه اینهاست که کابوس شده برای بی‌بی؛ تا الان هم با هزار و یک ترفند وبه بهانه مبارزه با کرونا، قدرتمندترین رقیب در سه دوره گذشته انتخاباتکنست را با خود همراه کرده و پس از تقسیم کردن نیمی از کابینه بین برخییاران قدیمی و به جان خریدن غرولند بقیه که سرشان بی‌کلاه مانده، دوباره بهقدرت رسیده است.

نتانیاهو که بابت طرح آمریکایی «معامله قرن» و قضیه الحاق ۳۰ درصد ازکرانه باختری و دره اردن حتی با همپیمانان منطقه‌ای و حامیان اروپایی خودپنجه در پنجه افکنده، اینک با اتهام نژادپرستی دولتی روبرو شده است.

سرانجام پس از هشت روز، شب‌های ملتهب تل‌آویو و حیفا قفل دهان نتانیاهورا باز کرد تا وی فقط برای فرار از این فشار، کشته شدن ایاد را «یک فاجعه»بخواند؛ بدون آنکه آن را محکوم کند یا به سبب اشتباه مرگبار پلیس، پوزشبخواهد. 

۱۵ سال تجربه نخست‌وزیری به او آموخته است چنانچه از کرانه باختری تاقلب تل‌آویو، عرب و یهود، فلسطینی و صهیونیست گرچه با نیت‌های مختلف یکخواسته را فریاد کنند، یعنی تا دیر نشده، برای انحراف اذهان هوشیارشدهباید کاری کرد.

آلزایمر…؛ دردی است برای انسانیت.

منبع : ایرنا ، مریم مسعود ، 21/03/1399

لینک کوتاه:

کپی شد