نزديکي با رژيم صهيونيستي ميتواند تبعات سختي را براي رژيمهاي عرب منطقه به همراه داشته باشد؛ ازجمله اينکه افکار عمومي اين کشورها بهويژه در بحرين باسياستهاي دولتهايشان در خيانت به آرمان فلسطين و همراهي و همگامي با واشنگتن و تلآويو همخواني ندارد. لذا نتيجه هرگونه شتاب در به رسميت شناختن اسرائيل ميتواند به ايجاد شکاف بيشتر بين دولتمردان سازشکار عربي و مردم آن تبديل شود.
داود احمدزاده،کارشناس مسائل خاورميانه در وب سايت شوراي راهبردي روابط خارجي نوشت:يکي از مسيرهاي ائتلافسازي کشورهاي عربي به رهبري عربستان سعودي، «مشارکت راهبردي با رژيم اسرائيل» است. ائتلاف نوين در خاورميانه تلاشي است از سوي دونالد ترامپ، رئيسجمهور آمريکا براي بهاصطلاح پايان دادن به منازعه کهن عربي- اسرائيلي در منطقه، آنهم به شيوهاي که آمريکا و رژيم اسرائيل ميخواهند. درواقع ميتوان گفت که تلاشهاي اخير و اعلام آمادگي براي عاديسازي روابط امارات متحده عربي و در پي آن بحرين با تلآويو و زمزمههاي پيوستن احتمالي سودان به اين روند سازش در راستاي طرح معامله قرن است و اين سياست ترامپ را ميتوان در قالب هديهاي به اسرائيل در آستانه انتخابات رياست جمهوري آمريکا قلمداد کرد؛ زيرا اين اقدامات ميتواند با توجه به برخي شکستهاي آمريکاييها در منطقه ازجمله عدم توانمندي راهبردي در حفظ نفوذ در سوريه و عراق و باخت در قبال ائتلاف ايران و محور مقاومت و روسيه مورد ارزيابي قرارگيرد. ترامپ هم در مبارزات انتخاباتي قبل و هم در کارزار انتخاباتي جديد خود به دولت اسرائيل وعده حمايت داده است. ترامپ حتي گفته که اجازه نميدهد با اسرائيل در منطقه با بياحترامي رفتار شود. لذا ميتوان در کنار بحثهاي انتخاباتي، بحث سازش در منطقه را بهعنوان برگ برنده احتمالي جمهوريخواهان به رهبري ترامپ در منطقه اعلام کرد.
از سوي ديگر تبعات عاديسازي را ميتوان از چندين جهت موردبررسي قرار دارد؛ در سطح منطقه، رژيم اسرائيل به دليل نداشتن عمق استراتژيک و شکستهاي پيدرپي از محور مقاومت بهويژه در دهه اخير به دنبال ايجاد سازش و نفوذ در برخي از کشورهاي عربي برآمده است که اگر به سابقه تاريخي اين موضوع نگاهي داشته باشيم مصر در دوره انور سادات نخستين سنگ بناي سازش و ايجاد ارتباط با رژيم صهيونيستي را گذاشت. درنتيجه آن اقدام، اغلب کشورهاي عربي توان مقاومت و ايستادگي در قبال اين رژيم و باز پس گرفتن سرزمينهاي اشغالي را از دست دادند؛ بنابراين بعد از وقوع انقلاب اسلامي ايران و تغيير و تحولات در موازنه قدرت و همچنين علني شدن دشمني بين تهران و تلآويو، آمريکا و برخي از کشورهاي اروپايي به جد تلاش کردند که ضمن ايجاد اختلاف بين کشورهاي اسلامي از نفوذ ايران در منطقه جلوگيري کنند؛ بنابراين کانون اصلي شکلگيري روند سازش که در دوره جديد با امارات و بحرين آغازشده و امکان سرايت احتمالي آن به برخي از کشورهاي حاشيه خليجفارس هم وجود دارد، ضديت و دشمني با جمهوري اسلامي ايران و جلوگيري از تحکيم مواضع محور مقاومت در منطقه بهخصوص در سوريه و عراق محسوب ميشود. چراکه ايران يک قدرت منطقهاي است و توانايي تأثيرگذاري در تحولات منطقه را به شکل حداکثري دارا است.ازنظر ناظران بينالمللي، جايگاه ايران در تحولات خاورميانه چه از منظر ديپلماتيک و نرم و چه از منظر قدرت سخت غيرقابلچشمپوشي است. از همين منظر آمريکا و اسرائيل درصدد هستند با همراهي برخي از کشورهاي عربي سازشکار در قالب ايران هراسي بهزعم خود باعث سد نفوذ ايران شوند.درهرصورت کشورهاي عربي بهويژه عربستان و بعضي از کشورهاي حاشيه خليجفارس بهويژه امارات و بحرين، ايران را بهعنوان يک رقيب و تهديد براي خود قلمداد ميکنند و تحت همين پندار و تصور به دنبال نزديکي با اسرائيل در منطقه هستند.بدون ترديد اين نزديکي با رژيم صهيونيستي ميتواند تبعات سختي را براي رژيمهاي عرب منطقه به همراه داشته باشد؛ ازجمله اينکه افکار عمومي اين کشورها بهويژه در بحرين باسياستهاي دولتهايشان در خيانت به آرمان فلسطين و همراهي و همگامي با واشنگتن و تلآويو همخواني ندارد. لذا نتيجه هرگونه شتاب در به رسميت شناختن اسرائيل ميتواند به ايجاد شکاف بيشتر بين دولتمردان سازشکار عربي و مردم آن تبديل شود. از سوي ديگر تبديلشدن امارات و بحرين به حياط خلوت رژيم صهيونيستي علاوه بر زير نفوذ بردن اين رژيمها ميتواند امنيت ملي آنها را نيز با تغيير و تحول جدي روبرو سازد چراکه نفوذ اطلاعاتي و سياسي رژيم اسرائيل در اين کشورهاي عربي بيشتر در راستاي منافع اين رژيم و آمريکا تعريف و تبيين شده است. نکته ديگر اينکه، درصورت برقراري رسمي روابط بين عربستان و رژيم صهيونيستي، اين امر ميتواند کل منطقه را با تکانهاي سياسي و اقتصادي روبرو کرده و احتمال درگيري و جنگ در منطقه بيش از گذشته نمايان سازد؛ بنابراين بايد منتظر تحولات انتخاباتي آمريکا و سناريوهاي آينده محتمل در منطقه بخصوص در خاورميانه عربي باشيم.
اهداف سفر هيئت اماراتي تلآويو
عاديسازي روابط برخي از کشورهاي عربي با اسرائيل در يک هدف کلان تحت عنوان ايجاد مشروعيت براي اين رژيم در سطح منطقه خاورميانه پيگيري ميشود؛ موضوعي که رئيسجمهور آمريکا نيز روي آن مانور سياسي ميدهد.يک ماه پس از امضاي توافق عاديسازي روابط بحرين و امارات با رژيم صهيونيستي با حمايت و نظارت ايالات متحده آمريکا، اکنون سفرها بين مقامات اين کشورها آغاز شده است. از يک سو طي هفته جاري استيون منوچين، وزير خزانهداري ايالات متحده به همراه يک هيئت آمريکايي به سرزمينهاي اشغالي فلسطين، بحرين و امارات سفر کرد. سفري که از روزهاي 17 تا 20 اکتبر يعني 26 مهرماه تا 29 مهرماه به طول انجاميد. از سوي ديگر اخيرا منابع آگاه اعلام کردند بنيامين نتانياهو، نخستوزير رژيم صهيونيستي طي روزهاي آينده به امارات و بحرين ميرود. اين اولين سفر نتانياهو به ابوظبي و منامه است که تاريخ دقيق آن اعلام نشده و منابع مختلف درباره جزئيات آن چيزي فاش نکردهاند.
همچنين هيئت دولت امارات نيز روز سهشنبه سفري به رياست وزير مشاور اين کشور به اراضي اشغالي داشت که اولين سفر يک هيئت اماراتي به سرزمينهاي اشغالي پس از امضاي توافق صلح در ماه گذشته ميلادي ميان دو طرف محسوب ميشود.حال اين پرسش مطرح است که اين سفرها با چه اهدافي صورت ميگيرد و طرف آمريکايي و اسرائيلي بهويژه شخص دونالد ترامپ و بنيامين نتانياهو چه دستورکارهايي را مدنظر دارند؟در ابتدا بايد توجه داشت که يک هم پيماني استراتژيک بين دولت ترامپ و دولت راستگراي افراطي اسرائيل يعني بنيامين نتانياهو طي 4 سال گذشته شکل گرفته است. به نوعي که ميتوان گفت دولت آمريکا بيشترين حمايت مالي، نظامي و سياسي را از اين رژيم در سطح منطقه داشته و هزينههايي نيز در قبال اين حمايتها پرداخت کرده است. بايد به ياد داشته باشيم که در دولت قبلي آمريکا، باراک اوباما از طرح دو دولت در سرزمينهاي اشغالي حمايت و بحث بازگشت به سرزمينهاي قبل از 1967 را مکررا عنوان ميکرد. ولي تغيير سفارت اسرائيل از تلآويو به بيتالمقدس در دوره رياست جمهوري ترامپ و فروش تسليحات نظامي پيشرفته به اسرائيل نشان داد که دولت کنوني واشنگتن در تلاش است که برتري نظامي اين رژيم را در سطح منطقه تثبيت و حفظ کند.
در کارزار انتخاباتي، ميان جمهوريخواهان به رهبري شخص ترامپ نيز از نزديکي با اسرائيل به عنوان برگ برنده استفاده ميشود، لذا هرگونه شکست جمهوريخواهان و پيروزي رقيب ميتواند تزلزلي را در اين روابط استراتژيک به وجود بياورد. در نتيجه نتانياهو و ترامپ به دليل ترس از باخت در کارزار انتخاباتي در تلاش هستند که هر چه سريعتر به بحث عاديسازي روابط برخي از کشورهاي عربي و در رأس آنها بحرين و امارات با اسرائيل شتاب بيشتري ببخشند. از ديگر سو گسترش دامنه اعتراضات در سرزمينهاي اشغالي به دليل فساد مالي شخص نتانياهو و همسر وي و گسترش شکاف طبقاتي در جامعه يهودي باعث شده است که نخستوزير اسرائيل براي سرپوش گذاشتن بر اين موضوع، بحث عاديسازي و برقراري روابط با بحرين و امارات را در برهه کنوني با جديت دنبال کند.در خصوص آمريکاي در آستانه انتخابات نيز بايد گفت در حال حاضر به دليل مسائل و مشکلات اقتصادي ناشي از گسترش ويروس کرونا، دولت آمريکا و شخص دونالد ترامپ در بحث رقابت با دمکراتها وضعيت مناسب و قابل اطميناني ندارند. همچنين ذکر اين نکته مهم است که يکي از شعارهاي اصلي انتخاباتي ترامپ، برقراري روابط عادي و نزديک اسرائيل با کشورهاي حاشيه جنوبي خليج فارس بود. در اين رابطه ترامپ شخصا عنوان کرده بود که اسرائيل بايد از احترام بيشتري در ميان ملتهاي عرب برخوردار باشد.
در اين راستا شاهد بوديم که تلاشهاي جدي از سوي دولتمردان آمريکايي تحت عناوين مختلف براي برقراري روابط رسمي ديپلماتيک ميان تلآويو با رياض، منامه و ابوظبي صورت گرفت که فعلا بحث عاديسازي روابط بحرين و امارات علني شده است .طي سالهاي اخير بروز برخي موانع جدي باعث شده بود که اعراب و اسرائيل نتوانند روابط شان را عاديسازي کنند اما بروز تحولات جديد از جمله شکستهاي پي در پي محور عربي-عبري در بحران سوريه و عراق و گسترش محور مقاومت در منطقه باعث شد که ترامپ به زعم خود با هدف پيروزي در انتخابات رياست جمهوري پيشرو و کسب محبوبيت در ميان گروه پرنفوذ لابي صهيونيستي (آيپک)، مجددا ايجاد روابط ميان اسرائيل و برخي از کشورهاي حوزه خليج فارس را در دستورکار قرار دهد.در نتيجه ميتوان گفت اهداف اصلي از سفر هيئت آمريکايي به منطقه خليجفارس و سرزمينهاي اشغالي و همچنين سفر احتمالي پيشروي بنيامين نتانياهو به دو کشور امارات و بحرين، از يک سو به ثمر رساندن برنامه صلح و آشتي ميان کشورهاي مذکور و از سوي ديگر مقابله با مخالفان عاديسازي و در رأس آن ايران و نيروهاي مقاومت فلسطين و لبنان است. هدف ديگري که ميتوان براي اين سفرها متصور بود به زعم اين کشورها، مسئله تامين امنيت منطقهاي در همکاري با يکديگر در مقابل به اصطلاح تهديدات ايران ذکر شده است. در عين حال اين سفرها را ميتوان در راستاي تشکيل ناتوي عربي – عبري نيز قلمداد کرد. در هر صورت بحث عاديسازي روابط برخي از کشورهاي عربي با اسرائيل در يک هدف کلان تحت عنوان ايجاد مشروعيت براي اين رژيم در سطح منطقه خاورميانه پيگيري ميشود؛ موضوعي که رئيسجمهور آمريکا نيز بر آن تاکيد داشته و مانور ميدهد مبني بر اينکه روساي جمهور پيشين آمريکا در بحث منازعه فلسطين و اسرائيل ناکام ماندند، اما وي موفق به گشايش در اين روابط شده است .
صراحت کويت در مخالفت با عاديسازي
موضعگيري کويت در مخالفت با عادي سازي روابط با رژيم صهيونيستي حائز اهميت و از ديگر کشورهاي عربي صريحتر بوده و امير جديد کويت صراحتا اعلام کرده که سياستهاي امير فقيد اين کشور را در تمام موارد از جمله مسئله فلسطين دنبال خواهد کرد.سيد رضا ميرابيان -کارشناس مسائل خاورميانه،در وب سايت شوراي راهبردي روابط خارجي نوشت:در حالي که طي ماههاي اخير دو دولت حاشيه جنوبي خليجفارس يعني امارات و بحرين آمادگي عاديسازي روابط خود با رژيم اسرائيل را علني کردهاند و کارشناسان جهان اسلام نيز آن را خلاف آرمانهاي فلسطين قلمداد ميکنند
شيخ نواف احمد جابر صباح، امير جديد کويت اعلام کرده که کشورش به ميراث شيخ صباح، امير فقيد کويت در حمايت از مسئله فلسطين وفادار خواهد ماند و در راستاي سياستهاي او گام خواهد برداشت.حال که اختلاف نظرهايي بين «کويت» با «امارات و بحرين» بر سر مسئله فلسطين بروز کرده اين پرسش مطرح ميشود که آيا اين مسئله منجر به تشديد شکافهاي قديمي در شوراي همکاري خليج فارس خواهد شد؟در پاسخ بايد توجه داشت که اين اختلافنظر سياسي بين کشورهاي حاشيه خليجفارس وجود داشته و دارد اما آن را نميتوان به مفهوم يک شکاف عميق بين اين کشورها قلمداد کرد. در واقع اين اختلاف از ابتدا وجود داشته و کويت از همان ابتدا مواضع صريح، ويژه و مستقلي در رابطه با بحث فلسطين دنبال کرده و بر آن تأکيد داشته است. در رابطه با اعلام آمادگي براي عاديسازي روابط ابوظبي و منامه با تلآويو نيز، کويتيها هم توسط هيات دولت، هم وزارت خارجه و هم پارلمان صريحا موضع مخالفشان را در اين راستا ابراز داشتند. کويت اعلام داشت که موضع اين کشور تشکيل دولت مستقل فلسطيني به پايتختي قدس شريف است. همچنين کويت بر اين امر تأکيد کرد که اگر قرار باشد با اسرائيل رابطه برقرار کند آخرين کشور خواهد بود. معناي اين حرف مقامات کويت اين است که آنها براي عادي سازي روابط با اسرائيل اقدام نخواهند کرد. همچنانکه امير جديد کويت نيز بر همين موضع تأکيد کرده است.
البته علاوه بر کويت، عمان و قطر نيز حاضر نشدهاند روابط خود را با اسرائيل عادي کنند و عملا اين موضوع را به آينده موکول کردهاند؛ اما به هر حال موضعگيري کويت از ديگر کشورها صريحتر بوده و امير جديد کويت صراحتا اعلام کرده که سياستهاي امير فقيد اين کشور را در تمام موارد از جمله مسئله فلسطين دنبال خواهد کرد. مخالفت کويت با عاديسازي روابط با رژيم صهيونيستي به پيوند تاريخي اين کشور با آرمان فلسطيني برميگردد. بهگونهاي که کويت يکي از نخستين کشورهاي عربي بود که مهاجران فلسطيني را پذيرفت. همچنين کويت پايبند به ارزشهاي ناسيوناليسم عربي و همبستگي اسلامي است و به فشارهاي آمريکا براي عاديسازي روابط با رژيم صهيونيستي به بهانه بهاصطلاح «تهديد بودن ايران» توجهي نميکند. اما در خصوص اهداف عاديسازي روابط امارات و بحرين با رژيم اسرائيل بايد به اين نکته توجه داشت که بحرين محلي از اعراب ندارد اما مقامات اماراتي بايد بدانند که اگر به دنبال ايجاد امنيت براي خودشان با حضور اسرائيل در منطقه هستند، کاملا اشتباه ميکنند؛ زيرا کشورهايي چون جمهوري اسلامي ايران در اين رابطه خيلي صريح و علني به امارات پيام دادهاند که نبايد پاي رژيم صهيونيستي به منطقه کشيده شود و به دنبال جستجوي امنيت با حمايت اين رژيم نباشند؛ بنابراين اماراتيها بايد به اين موضوع توجه داشته باشند و اگر بيتوجه به اين هشدارها به اقداماتشان ادامه دهند، هزينه سنگيني را متحمل خواهند شد.
بعد از اعلام آمادگي براي عادي سازي روابط بحرين و امارات با اسرائيل شاهد بوديم که کشورهاي عربي متاسفانه موضعگيري مناسبي نداشتند و شايد در جهان عرب تنها الجزاير و کويت موضع صريحي داشتند و به نظر ميرسد وحدت و اجماعي که بر سر موضوع فلسطين وجود داشته تقريبا از بين رفته است. به گونهاي که حتي جوامع عربي نيز موضع مناسبي نداشتند و لااقل انتظار ميرفت که ملتهاي عربي در اين خصوص موضعگيري شفافتر و بهتري داشته باشند.در نهايت اگرچه به دليل فشارهاي خارجي بهويژه از سوي آمريکا کشورهاي شوراي همکاري خليج فارس بر سر مسئله عادي سازي روابط با اسرائيل و تحت الشعاع قرار گرفتن مسئله فلسطين رو در روي هم نخواهند ايستاد، اما اختلافات ديگري وجود دارند که ميتوانند شکاف در اين شورا را تعميق بخشد که مهمترين مورد آن تنش قطر با عربستان و امارات است. اين مسئله باعث شده که در کل شوراي همکاري ديگر آن انسجام پيشين وجود نداشته باشد. در چنين شرايطي مواضع ناهمگون اعضاي شورا در قبال توافق احتمالي با اسرائيل ميتواند اين شکاف را تشديد کند.
ناکارآمدي و انفعال اتحاديه عرب؛ بسترساز فروپاشي آن
يک کارشناس مسائل غرب آسيا با تأکيد بر اينکه اتحاديه عرب در معضلات و بحرانهاي جهان عرب نتوانسته کاري از پيش ببرد، گفت: به نظر ميرسد با تداوم وضع موجود، اتحاديه عرب به اتحاديههاي کوچکتر منطقهاي و آنها هم به اتحاديههاي موضوعي و موردي تجزيه شوند.سيد صباح زنگنه در گفتگو با سايت شوراي راهبردي روابط خارجي با اشاره به عدم اتخاذ موضع از سوي اتحاديه عرب در قبال آشکارسازي روابط برخي رژيمهاي عربي با رژيم صهيونيستي و تشريح تاريخچه تشکيل اين اتحاديه، اظهار داشت: اتحاديه عرب بنا به پيگيري وزير خارجه انگلستان در دهه 40 ميلادي تشکيل شد و در آن زمان انگلستان و دولتهاي عربي اهداف متفاوتي از تأسيس آن داشتند، اما اين اتحاديه عرب بر اساس منشورش براي همبستگي و همکاري ميان کشورهاي عربي تأسيس شده بود و تعدادي از کشورهاي مهم عربي جزء مؤسسين آن بودند.وي افزود: اين اتحاديه گرچه طرحهاي بلند پروازانه اي براي ايجاد اتحاد مالي، گمرکي و همکاريهاي دفاعي مشترک داشت و تشکيلات فرعي و سازمانهاي وابستهاي هم در امور فرهنگي و آموزشي ايجاد کرد اما در نهايت همه اين اقدامات عملاً بهجايي ختم نشد، درواقع نه همکارياي ديده شده و نه در مسائل مهم همبستگياي.اين کارشناس مسائل غرب آسيا با اشاره به جنگهايي که در ارتباط با کشورهاي عربي اتفاق افتاد و همچنين آواره شدن فلسطينيها، تأکيد کرد: فهرست بلند بالايي از بحرانها به وقوع پيوست که اتحاديه عرب عملاً نتوانست گام مثبتي در رابطه با آنها بردارد. اکنون هم با اينکه در شرايطي قرار گرفتهاند که فشارها بر مردم فلسطين روز افزون شده است و حتي کمکهاي سازمان ملل به آوارگان فلسطيني هم در حال قطع شدن است و هنوز اين آوارهها به خانه و کاشانه خود برگشت داده نشدهاند، اتحاديه بازهم نتوانست کاري از پيش ببرد و فشاري بر کشورهاي بزرگ جهان وارد کند تا در رفع اين مشکلات بکوشند.
خروج فلسطين از دستور کار اتحاديه عرب
زنگنه ادامه داد: در موضوع عاديسازي روابط چند رژيم عربي که هيچ درگيري و همسايگياي با فلسطين اشغالي ندارند، هم اين مسئله اتفاق افتاد و اتحاديه عرب نتوانست در اين زمينه هم کاري از پيش ببرد، بلکه برعکس با سکوتِ گويايِ موافقت با اين اقدام برخورد کرد. حتي وقتي دولت خودگردان فلسطين بيانيه اي صادر کرد اتحاديه عرب آن بيانيه را در دستور کار قرار نداد و با آن موافقت نکرد. اين اقدام حقيقتاً به معناي اين بود که همان فلسطيني که توسط بالفور به اسرائيل وعده داده شده بود در حال رسيدن به مراحل آخر وعده است و عملياتي ميشود. به اين معنا که فلسطين هم از دستور کار اتحاديه عرب خارج شده است.
متلاشي شدن عملي اتحاديه عرب
اين کارشناس مسائل غرب آسيا با اشاره به امتناع دولت خودگردان فلسطين از پذيرش رياست دورهاي اجلاس وزراي خارجه اتحاديه عرب، اضافه کرد: قطر هم که نوبت بعدي رياست را بر عهده داشت حاضر نشد جايگزين دولت خودگردان فلسطين شود و اين مواضع به معناي متلاشي شدن عملي و واقعي اين اتحاديه است.وي همچنين به مواضع اتحاديه عرب در قبال بحران سوريه و لغو عضويت اين کشور در اين اتحاديه اشاره کرد و گفت: به لحاظ ساختاري و محتوايي عملاً مديريتهاي بعد از دوره جمال عبدالناصر بر اتحاديه عرب، استقلال نسبي خود را از دست دادند، همان مصر پيشين هم در دوره فعلي مصر دنبالهرو ديگران است و از رهبري و پيشگامي خارج شده است. زنگنه افزود: فضاي تصميم سازي و تصميمگيري که امروز در اين اتحاديه حاکم است از سوي کشورهاي صد درصد تسليم آمريکا و درعينحال توانمند بر تأمين مالي دبيرخانه هدايت ميشود و اين به معناي حاکميت دلارهاي نفتي بر سرنوشت اتحاديه و اعضاي آن است و در اين شرايط خبري از اصول، مباني و ارزشها نيست.
احتمال تجزيه اتحاديه عرب
اين کارشناس مسائل غرب آسيا با اشاره به افزايش انتقادات از عملکرد اتحاديه عرب و همچنين تشديد مشکلات دنياي عرب، خاطرنشان کرد: کشورهاي عرب وارد مرحلهاي شدهاند که خلاصهترين عنواني که ميتوان براي آن يافت «تجزيه تجزيهشدهها» ست. به نظر ميرسد با تداوم وضع موجود، اتحاديه عرب به اتحاديههاي کوچکتر منطقهاي و آنها هم به اتحاديههاي موضوعي و موردي تجزيه شوند. اعضاي آنها هم به مناطق ناهمگون و ناهماهنگ تجزيه ميشوند.زنگنه تأکيد کرد: اين روند نشانگر فروپاشي محتوم اين اتحاديه و حتي کشورهاي عضو آن است. همانطور که شاهد تجزيه برخي کشورهاي عربي و تلاش براي تجزيه ديگر کشورها هستيم. اين اقدامات براي تسلط قدرتهاي فرا منطقهاي بر آنها طراحي شده و گامبهگام جلو برده ميشود. اتحاديه عرب در حال حاضر بهعنوان تشکيلاتي بيثمر با دبيرخانهاي که عملاً هيچ قدرتي و شنوندهاي نخواهند داشت به حضور خود ادامه ميدهد.
منبع : اطلاعات ، 17/08/1399