با وجود آنکه شعرای فلسطینی عصر رنسانس ادبیات عرب در مقایسه با شعرای مصری این دوره و همچنین شعرای مهاجر (ادبیات مَهجَر) سرزمین شامات، از تعداد کمتری برخوردار بودند اما آنان از جمله شعرایی که در شعرهای خود تنها از مضامین محبت و زیبایی استفاده میکنند، نبودند بلکه مانند رهبران ملی عمل نموده و مردم را با کلمات و سلاح خود رهبری میکردند. در مقاله سابق از ابراهیم طوقان به تاثیر قصیده معروف وی تحت عنوان «الثلاثاء الحمراء» بر مردمی که برای تظاهراتی گسترده آماده شده بودند، اشاره شد.
به دلیل درک اشغالگران انگلیسی از تاثیر شعرا و سخنرانان در انقلاب مردمی، بسیاری از آنها را سرکوب کرده و به زندان انداختند. انگلیس هنگامی که انقلاب 1936 فلسطین شعلهور شد با وضع یک قانون ظالمانه تاکید کرد جریمه هر گونه اقدامی که مردم را به انقلاب تحریک کند زندان خواهد بود و همین مسئله سبب شد برخی نویسندگان و شعرا مجبور شوند پس از آغاز این انقلاب از فلسطین مهاجرت کرده و در جای دیگری به دنبال آزادی بیان باشند و از ظلم اشغالگرانی که آنها را هدف قرار داده بودند، فرار کنند.
شعرای شهید
فلسطین در دوران جهاد و انقلاب و پیش از آغاز تاسیس رژیم صهیونیستی شعرای ممتازی داشته است که از جمله آنها ابراهیم طوقان و ابی سلمی و بسیاری دیگر از شاعران بودهاند، همچنانکه فلسطین شاهد قافلهای عظیم و طولانی از مجاهدان شهید بوده است. اما فلسطین تنها شاهد عبدالرحیم محمود بوده که شهادت و شاعری را در خود جمع کرده است (نوح ابراهیم نیز در شعر مردمی و ملی مانند وی بوده و به شهادت رسیده است). آن طور که من میدانم تاریخ عرب شاعری را به خاطر ندارد که پیش از مرگ شعری گفته باشد که گویی جسد خود را تشییع میکند چرا که محمود پس از آنکه در نبرد الشجره در سال 1948 مجروح میشود هنگامی که دوستانش در چنین روزهایی (13 ژوئیه) وی را برای معالجه منتقل میکردند میگوید:
مرا با خود ببرید مرا با خود ببرید
مراقب باشید که مرا رها نکنید
مرا با خود ببرید و به خود ترس راه ندهید
و اگر از دنیا رفتم مرا دفن کنید
زندگینامه
عبدالرحیم محمود شاعر شهید سال 1913 در روستای عنتبا متولد شد. پدر وی شیخ عبدالحلیم محمود دارای طبع شعر بوده و اشعاری از خود بر جای گذاشته است (به مقالهای که در این خصوص تدوین شده مراجعه شود). پدر پس از مشاهده نشانههای نبوغ عبدالرحیم در شعر وی را تحت مراقبت قرار داده و تحصیلات ابتدایی را در همان روستا گذرانده و برای ادامه تحصیل به طولکرم رفت. عبدالرحیم برای تحصیل در مقطع متوسطه به نابلس مهاجرت کرده و در مدرسه ملی النجاح تحت تعلیم ابراهیم طوقان شاعر مشهور فلسطینی قرار گرفت. وی این مقطع از تحصیلات خود را در سال 1933 به پایان رساند. ابراهیم طوقان در یادداشتهای خود از فردی یاد میکند که برخی شاگردان برگزیدهاش زیر نظر وی روند شاعری را آغاز کردهاند و برخی احتمال دادهاند که این فرد همان عبدالرحیم محمود باشد.
پس از پایان تحصیلات مدیریت همان مدرسه از عبدالرحیم برای تدریس ادبیات عرب در آنجا دعوت کرد. وی تدریس در آن مدرسه را تا زمان شعلهور شدن انقلاب بزرگ سال 1936 ادامه داد. با آغاز این انقلاب عبدالرحیم تصمیم گرفت با کلمات و تفنگ خود در آن سهمی داشته باشد، لذا از کار خود استعفا داده و به گردانهای جهادی به فرماندهی عبدالرحیم حاج محمد پیوست. وی خود را در معرض خطرات و مهالک فراوانی قرار داد اما نتوانست در درگیریهای این انقلاب به افتخار شهادت نایل شود.
عبدالرحیم با توجه به حضور خود در عرصه جهاد قصایدی سرود که شور و شوق مردم را برانگیخته و به سرودهای دانش آموزان در مدرسه تبدیل شد، از این جهت اشغالگران انگلیسی عبدالرحیم را به شدت تحت تعقیب قرار دادند. مشهورترین شعر وی که مردم آن را قالب سرود تکرار میکنند قصیده معروف «شهید» است که تا آن روز تنها قصیده «موطنی» ابراهیم طوقان بود که به این حد از شهرت در میان مردم رسیده بود.
مهاجرت به عراق
عبدالرحیم مانند بسیاری از مجاهدان فلسطینی پس از پایان انقلاب در سال ۱۹۳۹ در فلسطین باقی نماند چرا که اشغالگران انگلیسی از تعقیب وی دست برنداشتند. لذا عبدالرحیم تدریس را رها کرده به سوی عراق شتافت اما فلسطین و جهاد را فراموش نکرد. اخبار عبدالرحیم که به همراه قصیدههایش به فلسطین میرسید حاکی از آن بود که به دانشکده نظامی پیوسته و با درجه ستوانی فارغ التحصیل شده و در انقلاب رشید عالی الكيلاني علیه انگلیسیها نقش آفرینی کرده است. وی همچنین مذاکرات و گفتگوهایی در زمینه ادبیات با شعرای معروف عراقی مانند الرصافی و الجواهری داشته است. اما قصائدی که عبدالرحیم برای فلسطین میسرود سرشار از دلتنگی و اشتیاق به وطن بود که ابیات زیر از مشهورترین آنهاست:
این سرزمینهای من هستند و این نقش و نگار آن است
که در اعماق دل من نقش بستهاند
به هر کجای این هستی که نگاه میکنم شادی این سرزمینها بر من جلوه مینماید
بازگشت به فلسطین و شهادت
شاعر فلسطینی در سال 1941 به فلسطین بازگشت و زیباترین قصیدههای خود را تا زمان شهادت در سال 1948 سرود. هنگامی که قطعنامه تقسیم فلسطین در سال 1947 تصویب شد و جنگ آغاز گردید در کمتر از دو ماه به بیروت و از آنجا به دمشق سفر کرد در پادگان قطنة آموزش نظامی دید. عبدالرحیم پس از آن به هنگ حطین ارتش نجات پیوسته و در نبرد «بیار عدس» و «راس العین» شرکت کرد. وی همچنین در نبردی که در اطراف شهر الرملة و الناصره اتفاق افتاد حضور داشت، عبدالرحیم در آن زمان به درجه ستوان یکمی ارتقا یافته و معاون دستیار فرمانده هنگ حفاظت از الناصرة بود. عبدالرحیم در درگیریهای اطراف روستای الشجرة با مستعمرات یهودی حضور یافت که شدت تلفات در آنجا بسیار زیاد بود به طوری که حدود 1000 نفر مجروح شدند. در این نبرد که در 13 ژوئیه سال 1948 در گرفت این شاعر فلسطینی به دلیل اصابت گلوله به شهادت رسید که ابیات مربوط به آن در ابتدای این مقاله ذکر شد، عبدالرحیم مدام این ابیات را تا زمان شهادت تکرار میکرد. این شهید در الناصرة هنگامی که این شهر هنوز سقوط نکرده بود دفن شد در حالی که همسر و 3 فرزند خود به نامهای طیب، طلال و رقیه را برای میهن خود رها کرده بود.
شعر اسلامی
عبدالرحیم محمود در اقدامی مبتکرانه در قصاید خود مفاهیم ملیگرایانه، اجتماعی، انسانی و احساسی را گنجاند. اما قصاید مهین پرستانه این شاعر در مقایسه با موضوعات دیگر از کثرت بیشتری در میان اشعار وی برخوردار بود و البته شاید این مسئله به میزان نشر اشعار ملیگرایانه وی مربوط شود (به طوری که بیشتر روزنامهها در آن دوران اهتمامی به انتشار قصاید احساسی و عاطفی عبدالرحیم نداشتند). اما هیچ فرد منصفی نمیتواند این واقعیت را انکار کند که عبدالرحیم در سرودن قصاید ملیگرایانه برتری داشته است. ذکر این نکته لازم است که منظور از شعر اسلامی تنها اشعاری نیست که کاملاً به موضوعات دینی اختصاص داشته باشد بلکه مقصود اشعاری است که متاثر از آموزههای اسلامی است. تاثیرپذیری این شاعر از مفاهیم اسلامی از زمان پدر تا پایان عمر ادامه داشته اما آنچه بر رویکرد اسلامی عبدالرحیم در طول زندگی تاثیری عمیق داشته، قیام شیخ عزالدین قسام و اعلام انقلاب علیه انگلیسیها و در نهایت شهادت وی بوده است. شهادت قسام منجر به آن شد که عبدالرحیم به مطالعه و بررسی آیات قرآنی توجه ویژهای نماید، به طوری که تاثیر الفاظ قرآن در اشعار وی به روشنی قابل مشاهده است چنانچه در قصیده مشهور وی به نام «قهرمان شهید» آمده است:
هر قلبی که داشته باشی در آن یک قرآن است
در آن کسانی هستند که قرآن جاودان را به تو یادآوری میکنند
قرآن سورههایی دارد که آیات آن به تفصیل بیان شده است
و هنوز برای ابدیتی جاودان تلاوت میشوند
عبدالرحیم غیرت زیادی نسبت به اسلام و میهن داشت و قصیده «ستاره خوشبختی» وی به روشنی گویای این مسئله بوده و ما را از شهادت دیگران نسبت به آن بینیاز میکند زیرا وی حتی در مواجهه با استقبال امیر سعودی نیز از مسئله اصلی خود منحرف نشده است.
عبدالرحیم در قصیده «ستاره خوشبختی» خود که در سال 1935 سروده شده دو بیت مشهور دارد که عبارتند از:
ای شاهزاده در برابر چشم تو شاعری است
که تمام توانش را بر روی شکایتی تلخ متمرکز نموده است
آیا برای زیارت مسجد الاقصی آمدهای؟
یا در پی جبران خسارتی آمدهاید و مسجد الاقصی را رها کردهاید؟
قصیده شهید
کسانی که سرودهای انتفاضه فلسطین را دنبال میکنند، حتما قصیدهای که گروه فلسطینی «الرابطة» پیش از انتفاضه اول سال 1987 در کویت اجرا کرده را شنیدهاند. سپس أیمن الحلاق فلسطینی از کشور اردن این قصیده را با قصیده دیگری به نام «روحم را به شگفتی وا داشتی ای شهید» برای ماهر عبدالله روزنامه نگار فقید تلفیق کرده تا در نهایت یکی از بهترین سرودهای فلسطینی تولید شد … همانطور که اشاره گردید این شعر به سرود مجاهدان و رزمندگان مبدل گردید.
این مقاله را با بخشهایی از قصیده شهید عبدالرحیم محمود به پایان میبریم:
جانم را بر کف دست گرفته و خود را به مهالکی خطرناک میاندازم
یا به گونهای زندگی میکنم که خوشایند دوستان باشد یا مرگی را انتخاب میکنم که دشمن را خشمگین کند
روح شرافتمند انسان دو هدف دارد، یا مرگ یا دستیابی به آرزوها
به خدا قسم که کشته شدن خود را میبینم اما در حال گام برداشتن به سوی آن هستم
قتلگاه خود را میبینم در حالی که حقم سلب شده و از کشورم که آرزوی من است منع شدهام
با قلبم به سوی دشمن شلیک میکنم چرا که قلب من آهنین و آتشم سوزان است
از دارایی و مِلک خودم با لبه برّان شمشیر محافظت میکنم تا مردمم بدانند که من جوانمرد هستم.