«عماااار … یکی از نقابداران به شدت فریاد میکشد و گویی او را میشناسد ولی عمار توجهی نداشته و حرکتی نمیکند و انگار این اسم برای او بی معنی است. سپس آن نقابدار به سوی عمار دویده و پیش از آنکه سربازان به او برسند عمار را با خود برداشته و به سمت روستا میدود. هنگامی که به مکانی امن رسیدند شخص نقابدار گفت: آنجا چه میکردی دیوانه شدی؟ عمار حتی یک کلمه نیز صحبت نکرد و تنها شخص نقابدار را در آغوش گرفت و پس از دو دقیقه عمار در حالی که ترسیده بود گفت: آنجا چه میکردی؟ فکر کردم در مسجد هستی.»
این بخشی از متن داستان احمد حورانی از جمله نویسندگان حوزه کودک است که در آن ماجرای نگهبانان کوه صبیح در روستای بیتا در شمال کرانه باختری را مستند سازی کرده است. آنان از ماه می سال 2021 همچنان به مقاومت مردمی خود که پس از اقدام گروهی از شهرک نشینان برای ساخت شهرک کوچک آویتار بر فراز این کوه آغاز شد ادامه میدهند. اهالی این روستا در مبارزات خود با انجام اقدامات مقاومتی و ایجاد وحشت شبانه شهرک نشینان را به تخلیه این شهرک مجبور ساختند.
این داستان بازگو کننده این تجربه استثنایی از مقاومت مردمی در فلسطین با زبانی ساده و روایتگر حوادث اتفاق افتاده واقعی برای کودکان است. این داستان بیانگر سرگذشت کودکی به نام عمار است که از آمریکا برای دیدار خانواده خود به بیتا آمده و این آغاز روند آشنایی وی با حوادث جاری در این روستا است که به همراه پسر عموهای خود به نامهای «محمد» و «مها» شاهد این ماجراها بوده و مانند تمام کودکان دیگر این روستا در فعالیتهای مردمی انجام شده در این منطقه مشارکت میکند.
عمار به تدریج وارد فعالیتهای مقاومتی میشود و به مرور آگاهی ملی وی از طریق فهم حوادث جاری در این منطقه و مشارکت در فعالیتهای مقاومتی محرمانه با «محمد» و «مها» شکل میگیرد. این فعالیتها شامل استفاده از ابزارهایی ساده مانند به پرواز درآوردن بالنهای آتش زا و غلتاندن سنگهای بزرگ جهت ایجاد مانع برای خودروهای ارتش اشغالگر و آموزش برای استفاده از قلاب سنگ میشود.
این داستان حکایتگر حوادث اتفاق افتاده در این روستا با جزئیات آن است به طوری که خواننده داستان تصور میکند نویسنده یکی از افراد این روستا بوده است. اما در واقع نویسنده حتی یک روز هم در فلسطین نبوده بلکه وی یکی از آوارگان فلسطینی متولد شده در اردوگاه یرموک سوریه در شهر دمشق است که هم اکنون در سوئد اقامت دارد.
کودکان بیتا و ظرفیتهای خارق العاده
الحورانی (38 ساله) تمام فعالیتهای انجام شده در بیتا را از طریق مطالب انتشار یافته توسط دوستان مجازی خود در شبکههای اجتماعی پیگیری میکند و همین مساله سبب شده تا داستان وی به طور قابل توجهی با واقعیت مطابقت داشته باشد. الحورانی میگوید: پس از انتشار این داستان و مطالعه آن توسط برخی اهالی روستای بیتا، هنگامی که با من ملاقات کردند از محل زندگی من در آنجا پرسیدند.
این داستان 74 صفحه و در قطع رقعی چاپ شده و شامل تصاویری است که الحورانی در جریان طراحی داستان خود از آنها استفاده نموده است. هدف نویسنده از این اقدام شبیه سازی واقعی شرایط روستا با الهام از تصاویر واقعی بوده که منعکس کننده شرایط روستایی و در برگیرنده برخی نمادها است.
چرا این نویسنده فلسطینی تصمیم گرفت داستان خود را به کودکان اختصاص دهد؟ الحورانی در مصاحبه با الجزیره در پاسخ به این سوال اعلام کرد جرقه ابتدایی ایده نوشتن این داستان برای وی به زمانی مربوط میشود که به دنبال داستانی واقعی و مرتبط با فلسطین بوده تا برای فرزند کودکش «سراج» بخواند اما به چنین چیزی دست نیافته است. وی در عوض داستان «چگونه به یک قهرمان خارق العاده تبدیل شوید؟» را برای فرزندش خواند که سلسله کتابهایی جهانی در مورد کودکانی است که قابلیتهای خارق العاده دارند. الحورانی با پیگیری حوادث بیتا به این فکر افتاد که فلسطینیان نمونههای واقعی از قهرمانان خارق العاده دارند، پس چرا کتابی در مورد آنها به نگارش درنیاید؟
نویسنده با استفاده از گفتگوی عمار با والدینش در جریان بازدید از قدس اشغالی به نحوی هوشمندانه میان حوادث بیتا و تحولات این شهر ارتباط ایجاد نموده است. در پایان این گفتگو عمار با این مساله مواجه میشود که اگر یکی از اجداد وی در قدس متولد شده بودند و یا از کشورهای دیگر به این شهر نیامده بودند میتوانست در یک مسابقه شرکت کرده و بَرنده شود و این گونه والدین خود را به چالش میکشد. نویسنده از این طریق به کودکان مخاطب کتاب خود تاکید و یادآوری میکند که شهرک نشینان در این کشور جمعیتی بیگانه هستند.
نوشتن داستان برای الحورانی که زمینه نویسندگی پژوهشی فعالیت میکند آسانتر است. اما مشکل اصلی در این زمینه به مساله انتشار این داستان مربوط میشود چرا که الحورانی برای این منظور با 30 مرکز نشر تماس برقرار نموده اما تنها از 3 مرکز پاسخ گرفت که آنها نیز منفی بود و به همین دلیل وی مجبور شد آن را به صورت رایگان در پایگاه اینترنتی النور منتشر نماید و هم اکنون برای ترجمه آن به زبان سوئدی و انگلیسی تلاش میکند.
الحورانی معتقد است محتوای داستان که مشتمل بر مضامین ملی و مقاومتی است سبب شد که مراکز نشر از انتشار آن خودداری نمایند.
تکرار صحنههایی حقیقی
اما آنچه سختی نشر این داستان را بر الحورانی آسان نمود واکنشهای مثبت اهالی روستای بیتا نسبت به آن بود. بسیاری از آنها با این نویسنده تماس گرفته و از این اقدام که تجربه مبارزاتی بیتا را مستند سازی نموده تشکر کردند.
مجاهد مفلح یک روزنامه نگار اهل روستای بیتا که تمام فعالیتهای انجام شده در آن را پیگری میکند در مصاحبه با الجزیره گفت: حوداث بیان شده در قصه مشابهت زیادی با حوادث میدانی بیتا دارد، این یک داستان برآمده از خیال نیست به طوری که شخصیتهای آن برای انجام کارهای خارق العاده و محال تلاش کنند بلکه حوادث و صحنههای تصویر سازی شده در این داستان کاملاً زنده و برگرفته از اتفاقاتی است که در کوه صبیح رخ میدهد.
مفلح افزود: این داستان حکایتگر جزئیاتی است که کودکان هم اکنون با آن دست و پنجه نرم میکنند، مسائلی چون مخفی کاری کودکان برای ساخت قلاب سنگ، معامله کردن با همسالان خود برای شرکت در فعالیتهای مقاومتی در برابر اطلاع ندادن به خانوادههای یکدیگر، رقابت و تلاشی بی پایان برای فریب دادن پدر و مادرها جهت خارج شدن از خانه و حضور در مناطق درگیری و نگرانی و ترس مادران در این داستان مشاهده میشود، تمام اینها صحنههایی واقعی است که هر روز تکرار میشوند.
این خبرنگار فلسطینی در بخش دیگری از سخنان خود تاکید کرد: این تجربهای جدید در روایتگری و مستند سازی حوادث است که باید از طریق اقدامی سازماندهی شده مورد توجه قرار گرفته تا نسبت به افزایش این گونه تولیدات در حوزه کودکان تلاش شود و در شرایط فقدان چنین ساختاری از یک شود و مقابله با روایت فلسطینی و حق آنان از سوی دیگر لازم است بر این گزاره تمرکز شود که «چگونه مساله فلسطین را برای دیگران روایت کنیم؟».
منبع: الجزیره