عنات ساراگوستی نویسنده اسرائیلی در مقالهای در روزنامه عبری زبان هاآرتص تاکید کرد: تحقیقات ارتش و شاباک درباره حوادث 7 اکتبر حقیقتی شگفتآور را آشکار میکند. پس از بررسی وضعیت هر کیبوتس، هر شهرک و هر پایگاه نظامی بهصورت جداگانه، آنچه بهطور ویژه شوکهکننده بود، تصویر کلی از این رویداد بود—تصویری که فروپاشی زنجیرهای طولانی از نظریهها را نشان میدهد، نظریههایی که حتی فراتر از آن چیزی بودند که به بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر، نسبت داده میشود. از جمله این نظریه که “حماس بازداشته شده است و منفعتی در ورود به یک درگیری ندارد” و همچنین این تصور که پول میتواند انگیزه مقاومت علیه “اسرائیل” را کاهش دهد.
ساراگوستی تصریح کرد که نظریه مدیریت منازعه، به تعویق انداختن حل مشکلات بحرانی، عدم اتخاذ تصمیمات قاطع و انتظار برای فرصتی که هرگز نخواهد آمد—این نظریهها نیز در 7 اکتبر فروپاشیدند.
وی تصریح کرد: همچنین نظریهای که ادعا میکرد هیچ راهحل سیاسی ممکن نیست، قدرت نظامی بهتنهایی کافی است، توافق اسلو از بین رفته و دیگر کارایی ندارد نیز از میان رفت. نظریهای دیگر که میگفت ما بهطور کامل بر اوضاع اشراف داریم، از طریق یگان 8200 که منابع زیادی مصرف میکند و از طریق شاباک که هر مکالمهای را ضبط و هر جلسهای را ثبت میکند، و اینکه ما هر عملیاتی را در زمان واقعی آن میدانیم، اما در نهایت این اطلاعات به درستی تفسیر نشد. داشتن اطلاعات بهتنهایی کافی نیست.
این نویسنده در ادامه افزود: نظریات دیگری نیز سقوط کردند: اینکه ارتش “اسرائیل” نیرویی قوی، پیشرفته و قادر به پاسخگویی به هر تهدیدی از هر جبهه است؛ اینکه شاباک دستگاهی با توان پیشگیرانه بالا و مهارتهای پیشبینی قوی است؛ و اینکه سیاست “تفرقه بینداز و حکومت کن” مفید است و تقویت حماس میتواند سازمان آزادیبخش فلسطین را تضعیف کند، از تشکیل یک کشور فلسطینی جلوگیری کند و به این ترتیب امنیت ما را افزایش دهد. این سیاست در لبنان نیز نتیجه نداد—ما از مسیحیان حمایت کردیم، و نتیجه آن صبرا و شتیلا شد؛ ما در برابر جنبش أمل ایستادیم، اما در نهایت با حزبالله مواجه شدیم، سازمانی قدرتمندتر و خطرناکتر.
عنات ساراگوستی اظهار داشت: همچنین این باور که “حماس” یک سازمان ساختاریافته و دارای توانایی برنامهریزی استراتژیک گسترده نیست، کاملاً فروپاشید.
ساراگوستی افزود: سیاست ترور هم کارساز به نظر نمیرسد. ما محمد الضیف، یحیی عیاش، صالح شحادة، عبدالعزیز رنتیسی، محمود المبحوح، احمد الجعبری، اسماعیل هنیه و دهها نفر دیگر را ترور کردیم، با این فرض که “اگر سر مار را قطع کنیم، کل سازمان فرو میپاشد.” اما این اتفاق نیفتاد و نخواهد افتاد. این نظریه تا حدی دلیل اختلافات میان نتانیاهو و شاباک نیز بود، چرا که این سازمان ظاهراً مخالف ترور یحیی سنوار بود. کشتن رهبر یک سازمان، لزوماً به نابودی آن سازمان منجر نمیشود—شاید روندها را کند کند، اما نه بیشتر.
وی تصریح کرد: همچنین نظریهای که میگفت امکان جداسازی بین غزه و کرانه باختری وجود دارد و میتوان این دو جبهه را مدیریت کرد نیز شکست خورد. اکنون غزه در آشوب است، حماس در کرانه باختری نابود نشده، نه آرامشی برقرار است و نه صلحی. بلکه برعکس، حماس در آنجا نیز قدرت بیشتری پیدا کرده است. و البته، نظریه پیروزی بر “تروریسم” نیز از هم فروپاشید.
ساراگوستی خاطر نشان کرد که در نهایت، نظریهای که میگفت اشغال وجود ندارد، “اسرائیل” میتواند به این وضعیت ادامه دهد و بدون نیاز به یک استراتژی مشخص برای حل درگیری، همچنان پیشرفت کند نیز سقوط کرد. این ایده که “اسرائیل” میتواند بدون درنظر گرفتن فلسطینیان، آینده مناطق اشغالی را صرفاً میان خود، بین راستگراها و چپگراها، بین حامیان “سرزمین کامل اسرائیل” و مخالفان آن، بین مذهبیها و سکولارها، و حتی بین “اسرائیل” و آمریکا به بحث بگذارد، دیگر پایدار نیست.
وی در پایان گفت: همه این نظریات فروپاشیدند. و اگر ما زندگی را دوست داریم، باید خارج از این چارچوبهای فکری شروع به تفکر کنیم.