جمعه 20/سپتامبر/2024

درود بر نسل جدید فلسطین

شنبه 25-فوریه-2023

شاید هنگامی که یاسر عرفات در سال 1993 تصمیم گرفت از طرف سازمان آزادی بخش فلسطین توافق اسلو را امضا کند تصور می‌کرد با این اقدام بتواند به اراضی اشغال شده خود قدم گذارد. عرفات تصور می‌کرد از آنجا می‌تواند به مبازرات سخت خود ادامه دهد، اما این بار تنها با استفاده از ابزارهای مسالمت آمیز تا از این طریق بتواند کشور مستقل فلسطین که در آرزوی آن بود را تاسیس کند، حتی در مساحتی که تنها 22 درصد از مساحت فلسطین تاریخی را شامل می‌شود که البته قرار بود در پایان یک دوره انتقالی 5 ساله محقق شود. با اینکه چنین تصوری، اشتباهی بزرگ در محاسبات استراتژیک بود اما این مَرد همچنان به عنوان شخصیتی مورد اعتماد و صادق با خود و تاریخ طولانی مبارزات باقی ماند. از این جهت عرفات در تمام طول زندگی همیشه به دنبال امضای توافقی برای حل و فصل نهایی نزاع با طرف صهیونیست بود که متضمن عقب نشینی کامل اشغالگران از تمام اراضی اشغالی فلسطین سال 1967 از جمله قدس شرقی و حل مشکل آوارگان فلسطینی بر اساس قطعنامه 149 سازمان ملل متحد در سال 1948 بوده و بر بازگشت آوارگان فلسطینی و پرداخت غرامت به آنان در زمان بازگشت تاکید نماید.

هنگامی که برای عرفات روشن شد که بیشترین امتیاز ارائه شده از سوی رژیم صهیونیستی برای حل و فصل نهایی نزاع حتی در چپگراترین دولت‌های اشغالگر پاسخگوی کمترین مطالبات فلسطینی نیست در عدم پذیرش چنین حل و فصلی تردید نکرده بلکه در مقابل گزینه‌ای را انتخاب نمود که هزینه‌ای بسیار زیاد برای آن پرداخت که ابتدا با حصر آغاز شده و با ترور پایان یافت. عرفات هنگام حضور در نشست کمپ دیوید که با دعوت و نظارت بیل کلینتون رئیس جمهور اسبق آمریکا در سال 2000 برگزار شد و ایهود باراک نیز در آن شرکت داشت دریافت که طرف مقابل هرگز از پیشنهاد تشکیل یک شبه دولت در مرزهای به مراتب محدودتر از مرزهای 1967 فراتر نرفته به طوری که قدس شرقی را شامل نشده و بازگشت آوارگان نیز کاملاً منتفی است.

در آن زمان جنبش ملی فلسطین می‌بایست فوراً در مواضع خود تامل نموده و کارت‌های پراکنده خود را مرتب می‌ساخت و صفوف خود در قبال رویکرد جدید و مورد اتفاق را وحدت می‌بخشید. در واقع جنبش ملی با چنین اقدامی مسیر مبازراتی خود که همچنان ادامه داشت را تکمیل نموده و تمام حوادث جدید تاثیرگذار بر شرایط داخلی، منطقه‌ای و بین المللی را مد نظر قرار می‌داد که متاسفانه چنین اقدامی صورت نپذیرفت. پس از انتخابات فلسطین در سال 2006 که حماس نیز در آن مشارکت داشت چنین فرصتی برای بازنگری در رویکردها به وجود آمد اما رفقای عرفات در تشکیلات خودگردان رام الله نظر دیگری داشته و محاسبات جناحی را بر محاسبات ملی ترجیح دادند. از همین مقطع بود که اختلافی عمیق در جنبش ملی فلسطین به وجود آمده و دچار مخمصه‌ای گردید که همچنان از آن رنج می‌برد.

اختلاف در عرصه داخلی فلسطین با جدایی کرانه باختری از نوار غزه تحکیم شد و هر کدام از آنها صاحب دولت‌هایی شدند که از لحاظ سیاسی و ایدئولوژیک اختلاف داشتند به طوری که یکی از آنها شعار حل و فصل نزاع و دیگری شعار مقاومت مسلحانه سرداد. این فرصتی طلایی برای رژیم صهیونیستی فراهم نمود که از حمایت کامل و بدون شرط آمریکا برخوردار بوده و از آن برای آغاز اجرای طرحی استفاده شد که دو هدف اصلی داشت. هدف اول نابودی کامل گروه‌های مقاومت مسلح موجود در غزه و در عین حال اقدام برای باقی ماندن تمام این منطقه در محاصره و قحطی بود تا شرایط به سمتی حرکت نماید که کنترل نوار غزه مجدداً به رام الله بازگردد و البته این اتفاق باید پس از نابودی گروه‌های مقاومت مسلح در آنجا رخ می‌داد. هدف دوم اقدام همزمان برای ریشه کن نمودن تفکر مقاومت از افکار و دل‌های فلسطینیان به ویژه در کرانه باختری بود که تشکیلات خودگردان فلسطین مسئولیت اداره مناطق آزاد شده از آن را در اختیار دارد. در راستای همین طرح کیت دایتون ژنرال آمریکایی فراخوانده شد تا روند بازسازی نهادهای امنیتی فلسطینی وابسته به تشکیلات خودگردان در رام الله را شخصاً هدایت نماید. علاوه بر آنکه وی اقدامات لازم برای آموزش نیروهای این سازمان‌ها برای رصد عناصر وابسته به جریان مقاومت مسلحانه و تعقیب آنان و همچنین عقیم نمودن هر گونه تلاشی با هدف تضعیف امنیت رژیم صهیونیستی را در دستور کار قرار داد. این ژنرال آمریکایی اعتقاد دارد در سال‌های طولانی گذشته در ساخت «انسان فلسطینی جدید» موفق بوده و برای تربیت آن بر اساس نفرت از دو جنبش حماس و جهاد اسلامی و شهدای الاقصی و تمام کسانی که علیه رژیم صهیونیستی دست به سلاح می‌شوند اقدام نموده به طوری که با آنها به عنوان دشمن ملت فلسطین تعامل شود. عادی سازی همزمان تعامل با اسرائیل نه تنها به عنوان یک واقعیتی که باید در برابر آن تسلیم شده و با آن همزیستی داشت بلکه به عنوان متحدی احتمالی و نمونه‌ای قابل پیروی برای دموکراسی در منطقه‌ای که چیزی جز استبداد و طغیانگری نمی‌شناسد از دیگر بخش‌های این برنامه بود. اما بادها به گونه‌ای وزیدند که برای کشتی‌های اسرائیلی و آمریکایی و همچنین همدستان آنها خوشایند نبود. دایتون متوجه این واقعیت نبود که نسل فلسطینی زاده شده در سایه توافق اسلو همزمان با 3 پدیده زندگی کرده و رشد یافت که در شکل‌گیری آگاهی سیاسی و فکری آن تاثیر بسزایی داشته است که در ذیل به آنها اشاره می‌شود:

1- رویکردهای جامعه اسرائیل و عملکرد دولت‌های پیاپی رژیم صهیونیستی در اراضی فلسطین اشغالی. آگاهی «نسل اسلو» از جامعه اسرائیلی در حالی شکل می‌گرفت که آگاهی جمعی این جامعه به سمت ترجیح احزاب و جریان‌های بسیار افراطی در عرصه سیاسی و فکری و همچنین احزاب و جریان‌های متعصب و نژاد پرستانه در دو عرصه مذهبی و انسانی تمایل داشت. از سوی دیگر این نسل فلسطینی شاهد تعامل توهین آمیز و بی توجهی دولت‌های پی در پی رژیم صهیونیستی با تشکیلات خودگردان فلسطین بود به طوری که رئیس این ساختار می‌بایست پیش از هر گونه تحرک در عرصه داخلی و خارجی فلسطین از آنها کسب اجازه نماید. علاوه بر آن نسل جدید شاهد آن بود که چگونه تمام دولت‌های رژیم صهیونیستی تعهدات خود بر اساس قوانین و عرف‌های بین المللی و حتی در چارچوب توافق اسلو را عامدانه نقض کرده که از جمله آنها می‌توان به توسعه شهرک سازی، یهودی سازی قدس، مصادره اراضی، تخریب خانه‌ها، سرقت منابع آبی، اخراج فلسطینیان و کُشتن سالمندان، زنان و کودکان اشاره کرد. چنین رفتارهایی باعث شد این نسل به طور کامل متقاعد شود همزیستی با جامعه اسرائیلی محال بوده و در کنار آنها بودن به معنای زندگی کردن در سایه یک نظام نژاد پرستانه دارای رفتارهای آپارتایدی است. همچنین نسل مذکور دریافت که این جامعه با تاسیس کشور مستقل فلسطین که در صلح و آرامش در کنار آن زیست کند مخالف بوده و با دولت‌هایی اسرائیلی مواجه است که برای دستیابی به صلح با ابزارهای مسالمت آمیز اهتمامی ندارد. علاوه بر آنکه این نسل یک تحدید وجودی حقیقی را احساس نموده و هر لحظه خود را در معرض ریشه‌کن شدن و اخراج از سرزمین فلسطین می‌یابد، به ویژه پس از تشکیل دولت کنونی نتانیاهو که افرادی مانند بن غفیر و سموترتیش در آن حضور دارند. در چنین شرایطی کاملاً طبیعی است که جوانان متولد شده در سایه توافق اسلو به این جمع بندی دست یابند که مبارزه مسلحانه تنها راه دستیابی ملت فلسطین به حقوق خود است و این گزینه تامین کننده حداقل‌ها به ویژه حق تعیین سرنوشت خواهد بود.

2- اختلافات موجود میان گروه‌های مختلف فلسطینی به ویژه میان جنبش حماس و جهاد اسلامی. این نسل فلسطینی که در سایه توافق اسلو زندگی کرده همچنین شرایط اختلافات رو به افزایش میان گروه‌های مختلف را نیز درک کرده و مشاهده می‌نماید که چگونه عمق این اختلافات در گذر زمان افزایش یافته و تمام تلاش‌های هدفمند برای از میان برداشتن شکاف میان آنها به امری سخت مبدل شده است. این نسل همچنین دریافته چگونه این شکاف به خطری بزرگ تبدیل شده که نه تنها برای جنبش ملی فلسطین و تاثیرگذاری آن خسارت بار است بلکه برای سرنوشت تمام ملت فلسطین و آینده آن پیامدهای منفی دارد. لذا طبیعی است که موضعی کاملاً متعارض با این اختلاف اتخاذ نموده و خواستار پایان دادن فوری به آن شده و تمام گروه‌ها را مسئول ادامه این شرایط بداند. درست است که این نسل فداکاری‌های گسترده تمام گروه‌های مقاومت مسلح فلسطینی را مورد تقدیر قرار داده و ارزش بالایی بر آن قائل است اما تفکر جناحی معمول در میان جریان‌های سیاسی که در این گروه‌ها وجود داشته و مقدم کردن منافع گروهی بر منافع جنبش ملی فلسطین را مورد انتقاد قرار می‌دهد. لذا ملاحظه می‌شود که این نسل که در سایه توافق اسلو پرورش یافته‌ تفکر جناحی را رد کرده و دریافته که دشمن یکی است و برای آن تفاوتی میان نیروهای مقاومت و دیگران وجود ندارد. از این جهت تنها باید برای نشانه رفتن تمام تفنگ‌ها به سوی دشمن صهیونیست اقدام کرد.

3- شرایطی که هم اکنون نظام منطقه‌ای عربی در سطح رسمی در آن به سر می‌برد. شکی نیست که نسل «اسلو» تغییر موضع رژیم‌های متعدد عربی که شعار عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی سر می‌دهند را با تاسف پیگیری می‌کند. در چنین شرایطی حتی امکان پیگیری ابتکار صلح عربی که در اجلاس سران عرب سال 2002 در بیروت مورد تصویب قرار گرفت و میان عادی سازی روابط و تاسیس کشور فلسطین ارتباط ایجاد کرد وجود ندارد، چرا که در این پیشنهاد تاکید شده تاسیس کشور مستقل فلسطین در اراضی 1967 به پایتختی قدس شرقی پیش شرط هر گونه عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی است. لذا این نسل به روشنی دریافت که آزادی فلسطین پیش از هر چیز تنها با اتکا به ظرفیت‌های ذاتی قابل تحقق است. اینکه نسل جدید می‌داند ملت‌های عربی همچنان از مساله فلسطین حمایت می‌کند و مساله اول آنها به شمار می‌رود همزمان به این نتیجه رسیده که این ملت‌ها در این مساله مغلوب شده و ملت فلسطین باید بر اساس این ضرب المثل عمل کنند که «کَس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من».

ملت‌های عربی به ویژه پس از ظهور جنبش عرین الاسود و دیگر جنبش‌ها و همچنین جوانانی که به تنهایی و با سینه‌های برهنه و سپر شده در برابر اشغالگران صهیونیست مقاومت می‌کنند، عملکرد «نسل جدید فلسطینی» را با حیرتی واقعی دنبال می‌کنند. چرا که این نسل بر اتکای کامل به توانمندی‌های ذاتی و اینکه مقاومت مسلحانه تنها راهکار رهایی بوده و باید تمام تفنگ‌ها را به سوی تنها دشمن که همان رژیم صهیونیستی است نشانه رفت ایمان دارد. درود بر این نسل و مردمی که از آن زاده شدند، پس مردم می‌توانند چنین نسل شامخ شکست ناپذیری را متولد نمایند.

لینک کوتاه:

کپی شد