دو سال پیش با یکی از دوستانم در مورد صهیونیسم و دورنمای آن صحبت می کردم. طبیعی است که در اینجا یادی از استاد پرفسور عبدالوهاب المسیری می کردیم. دوستم آهی کشید و گفت: هر وقت المسیری را در یکی از شبکه های ماهواره ای دیدی بدان که شاید دیگر او نبینی، زیرا او به شدت بیمار است و باید قبل از این که دار فانی را وداع بگوید سعی کنیم از چشمه جوشان علم و معرفتش نهایت بهره را بگیریم.
به نصحیتش گوش دادم تا این که صبح روز پنجشنبه مورخه 3/7/2008 بنده و تعداد زیادی از دلباختگان استاد المسیری و آنانی که شیفته بهره گیری از چشمه پرفیض علم و معرفت او بودند خبر درگذشت این اندیشمند فاضل را شنیدیم که عمرش را در راه کسب علم و تحقیق و تدریس گذراند.
خواست خداوند این بود که روح بلند این استاد گرانمایه در بیمارستان فلسطین در شهر قاهره ـ پایتخت مصر ـ به آسمان پر بکشد، ولی فلسطین برای او فقط نام یک بیمارستان نبود، بلکه یک آرمان و یک میهن و یک ملت بود که این عزیز سفر کرده تمامی فکر و ذهن و تلاشش را به این مسئله معطوف کرد و از فلسطین و آرمان آن و ملتش دفاع کرد و بسان یک اندیشمند امین و هدایتگر به دفاع از آن برخاست و کتاب های ارزشمند و مقالات پر مغز و محتویی به رشته تحریر درآورد که گاهی مجبور می شوی به خاطر ژرف نگری و اسلوب تحلیلی اش کلمه به کلمه آنها چندین بار بخوانی. “یهود و یهودیت و صهیونیسم” اوج شاهکار علمی المسیری به شمار می رود که 25 سال از عمر مبارکش را صرف تالیف این کتاب کرد و به یک منبع مهم بلکه مرجعی عمده برای هر پژوهشگر و محقق و انسان درگیر و پیگیر مسئله فلسطین، قلمداد می شود.
آثار بیماری در رخسارش هویدا بود و به خاطر ابتلایش به سرطان بدنش ضعیف و لاغر شده بود، اما این بیماری عزم و اراده پولادین این استاد را تضعیف نکرد و همچنان به کارهای علمی و تحقیقاتی و پژوهشی خود ادامه داد و همواره در مصاحبه های تلویزیونی حضور داشت و نزدیک شدن زمان زوال رژیم غاصب صهیونیستی را شیوه ای نه احساسی، بلکه منطقی و تحلیلی و علمی و با استناد به منابع رژیم صهیونیستی نوید می داد. المسیری از این دنیای فانی رخت بربست در حالی که رژیم اشغالگر قدس در سرزمین ما یکه تازی و عربده کشی می کند، ولی افکار و اندیشه ها این دانشمند فرهیخته روزی به عنوان یکی از ابزارهای نابودی رژیم صهیونیستی در تاریخ ثبت و ضبط خواهد شد.
وی در یکی از این مقالات می گوید:« مقوله زوال “اسراییل” در درون تمامی صهیونیست ها ریشه دوانیده است و حتی قبل از شکل گیری این رژیم بسیاری از صهیونیست ها دریافتند که پروژه صهیونیستی یک پروژه محال است و رویای صهیونیسم به یک کابوس مبدل خواهد شد.»
المسیری قلمش را در خدمت امت اسلام و دفاع از فلسطین قرار داد و این گفته شاعر را آویزه گوشش کرده که می گوید:
هر نویسنده ای در بوته آزمایش قرار می گیرد و روزگار آثارش را جاودان می سازد
پس سعی کن مطالبی را به قلم بیاور که در روز قیامت موجب مسرت تو گردد
بنده به این نظریه اعتقاد دارم که می گوید المسیری در پژوهش و تحقیق صاحب یک مکتب است که می توان از آن به “مکتب المسیری” تعبیر کرد.
المسیری در خدمت به وطنش از هیچ کوششی دریغ نورزید و از مصر و ملتش دفاع کرد و به رغم بیماری اش در تمامی تظاهرات اعتراض آمیز شرکت می کرد و در این راه مشقت ها کشید. وی خواستار اصلاح اوضاع سیاسی و اقتصادی و اجتماعی با شیوه ای متمدنانه بود.
از خداوند متعال مسئلت می داریم تا از آثار علمی المسیری ما را بهره مند گرداند و ثواب بهره گیری ما از آثار المسیری را عاید روح پاک این دانشمند گرداند مصداق این روایت است که هنگامی که آدمیزاد از این دنیا رخ می بندد فقط سه چیز به دردش می خورد صدقه جاری، علم سودمند، فرزند شایسته
خداوند المسیری را قرین رحمت خویش گرداند و قبرش را به باغی از باغ های بهشت مبدل سازد و از سر تقصیراتش بگذرد و کارهای پسندیده اش را به درجه قبول برساند و آنها چندین برابر در کارنامه اعمالش ثبت و ضبط کند.
هر چیزی غیر از خداوند متعال فنا می پذیرد و هر کس هزار سال و یا دو هزار سال عمر کند باید ترک این دنیا کند و این سنت الهی است و هیچ چیزی نمی تواند جلوی قضا و قدر الهی را بگیرد.
این دانشمند به رفیق اعلی پیوست و هر انسان عالمی یا جاهلی باید بمیرد و مرگ دانشمندان و نوابغ و اندیشمندان سوالاتی را پیرامون آینده اندیشه و خلاقیت امت اسلام در جهان عرب و اسلام مطرح می سازد؛ به گونه ای که همه ما ملاحظه می کنیم که غیاب یکی از چهره های علمی و ادبی غالبا با غیاب وارثی همتای خود همراه است.
این امر نشان از خشکیدن و عدم باوری می دهد. اگر امروز به یکی از چهره های علمی بالیدیم معمولا در روز مرگش دیگر نمی توانیم بگوئیم که فلانی وارث این چهره علمی است.
امام شافعی به هنگام ترک بغداد گفت: از بغداد خارج شدم و پرهیزگار تر و فقیه تر از ابن حنبل کسی را در آنجا به جا نگذاشتم. ما اکنون حسرت آن زمان را می خوریم که دوره شکوفایی علم و اندیشه بود، ولی در عصر حاضر به ویژه طی دو قرن گذشته هر چهره علمی که چهره در نقاب خاک کشیده است کسی نتوانسته جای خالی او را پر کند.
شیخ محمد عبده و سید جمال الدین افغانی صاحب کتاب “عروه الوثقی” چند سالی است که به رحمت ایزدی پیوسته اند و از آن زمان به بعد ما همچنان گفته های آنان را تکرار می کنیم و حتی نوانسته ایم به میراث فکری آنان چیزی بیفزایم. سید عبدالرحمان کواکبی صاحب کتاب “طبائع الاستبداد و مصارع الاستعباد” نیز همین طور است. وی گفت که درد اصلی امت اسلام را تشخیص داده است. گفته هایش پس از مرگش به یک میراث مبدل گردید، بدون این که کسی مطلب تازه ای به آن بیفزاید یا آن را تغییراتی در آن ایجاد کند. چشمه ظهور نوابغ علمی همچنان خشک مانده است. شیخ “عبدالحمید کشک” شیخ منبر بود. ایشان به رحمت ایزدی پیوسته است، اما تاکنون خطیبی سخنور و تاثیر گذار مثل ایشان پدیدار نگشته است. شیخ “محمد متولی شعروای” که در تفسیر قرآن و شرح آیات سبک و اسلوب خاصی داشت دار فانی را وداع گفت، ولی تاکنون چنین شارح و مفسری ظهور نکرده است. دنیای شعر و ادب هم همین وضعیت را دارد، انگار تمامی چهره های علمی که درخشیده اند یک پدیده ای گذرا بوده اند. علل خشکیده شدن چشمه نوابغ علمی ریشه در انگیزه های سیاسی و اقتصادی و تربیتی دارد و ملت های بیدار و آگاه و موفق همواره از نوابغ و استعدادهای درخشان حمایت می کنند و از آنان تقدیر و تکریم به عمل می آورند و از آنان پاسداری می کنند و تاریخ وضعیت اسفبار دانشمندان در دوره یورش تاتار به کشور را بازگو کرده است. این مسئله ایجاب می کند تا همگان در جهت پاسداری از چهره های علمی و نوابع و دانشمندان و پرورش و تربیت چنین نیروهایی بکوشند.