پنج شنبه 01/می/2025

حماس ستاره همیشه جاوید تاریخ فلسطین

شنبه 15-دسامبر-2007

برخی ها بر این باورند که حماس در این روزها وارد بیستمین سال تاسیس خود می شود که البته تا حدی هم حق با آنان است. با وجود آنکه عدد بیست نشانگر تعداد سال هایی است که از زمان اعلام موجودیت حماس می گذرد ؛ ولی عمر واقعی این جنبش اسلامی و مبارزاتی حداقل به یک دهه پیش از تاریخ اعلام تشکیل این جنبش باز می گردد. حماس در یک دهه مذکور به شکلی مخفیانه فعالیت می کرد که بهترین دلیل برای اثبات این ادعا را می توان در بازداشت شیخ احمد یاسین و شماری از یارانش اشاره کرد که در سال 1983 به جرم تاسیس تشکیلات نظامی موسوم به “مبارزان فلسطین” با رهبری شیخ صلاح الشحاده (رحمه الله) و تشکیلات امنیتی موسوم به “مجد” با رهبری یحیی اسوار، اسیر برجسته فلسطینی بازداشت شدند.

امکان دارد که برخی ها بپرسند حماس تا پیش از سال 1987کجا بوده، چه نقشی را ایفا می کرده و چه کاری را انجام می داده و چرا ـ در زمانی که عصر ظهور گروه های مختلف مقاومت بود ـ به عنوان یک جنبش اسلامی منادی مقاومت ظهور نکرد.

 فلسطین در سال های 1918 تا 1948      

ملت فلسطین مبارزات خود با اشغالگران انگلیسی را در سال 1918 آغاز کرد و فرزندان غیور این ملت با استفاده از امکانات اندکی که در اختیار داشتند، قهرمانی ها و دلاوری های فراوانی را در طول سه دهه مقاومت از خود نشان دادند که از جمله این دلاوری ها می توان به جنبش مبارزاتی “جهاد مقدس” به رهبری شیخ عزالدین القسام و قیام سال 1936 یاد کرد که به دنبال شهادت شیخ عزالدین القسام و جمعی از یارانش در منطقه احراش یعبد در اواخر سال 1935 در گرفت.

البته توجه به این نکته نیز ضروری می نماید که در این دوره، ما شاهد مبارزات سازماندهی شده جمعی که تمام فلسطین را در بر گیرد، نیستیم ؛ به عبارت دیگر مبارزات بیشتر یک شکل فردی داشت و بنیان آن نیز شجاعت و رادمردی افراد بود.

 فلسطین در سال های 1948 تا 1965

قطع نامه مربوط به تقسیم فلسطین که توسط مجمع عمومی سازمان ملل و در تاریخ 23/11/1947 صادر شد و با اقدام صهیونیست ها در اعلام تشکیل کشور “اسرائیل” در 78 درصد از خاک فلسطین همراه بود، به مثابه شعله ای در بشکه باروت بود و جوانان فلسطینی را بر آن داشت تا با تمام قدرت به مقابله با اشغالگران قدس بپردازند.

پس از صدور قطع نامه ننگین 181 چندین ارتش عربی وارد فلسطین شدند و چندین گردان از مبارزان داوطلب عضو جنبش اخوان المسلمین از مصر راهی غزه و منطقه جنوب صحرای النقب شدند و پس از عبور از استان الخلیل، تا نزدیکی شهر قدس پیش رفتند ؛ ضمنا گروهی از اعضای اخوان المسلمین سوریه نیز در پیشروی های خود به شمال فلسطین رسیدند.

اخوان المسلمین که به عنوان جنبش مادر برای حماس به شمار می رود، در جنگ با صهیونیست ها به ویژه در منطقه صور باهر آزمایش خود را پس داد و در جریان درگیری با گروهک های تروریست صهیونیستی دلاورمردی های فراوانی خلق کرد و پایداری مبارزان عضو اخوان المسلمین در پایگاه های خود باعث شد تا صهیونیست ها با وجود تلاش های فراوان ناکام بمانند و موفق به اشغال شهر قدس نشوند.

اعضای اخوان المسلمین در منطقه النقب نبردهای سنگینی با اشغالگران داشتند که از آن جمله می توان به نبرد “عسلوج و التبه” اشاره کرد. بی تردید همین دلاورمردهای اخوان المسلمین بود که یکی از ژنرال های ارشد رژیم عبری را بر آن داشت تا بگوید: “من مبارزه با تمامی ارتش های عربی را بر درگیری با مبارزان داوطلب اخوان المسلمین ترجیح می دهم.”

عنایت به مطالب فوق ما را به سمت ارتباط تنگاتنگ و توجه فراوانی می کشاند که اخوان المسلمین با آرمان فلسطین داشتند و همین امر باعث شد تا قدرت های استعماری از این جماعت ابراز نفرت کنند و آن را یک خطر جدی و مانعی بر سر راه اجرای پروژه صهیونیسم بدانند و برای از بین بردن آن دسیسه چینی کنند تا جایی که مبارزان عضو اخوان المسلمین به بهانه اینکه تهدیدی برای دولت مصر به شمار می روند، زندانی می شدند ؛ البته بعد از این مرحله، ما شاهد دسیسه هایی هستیم که با هدف تعقیب و ایجاد تنگنا برای مبارزان جماعت مذکور چیده می شد و اوج این امر را می توان در ترور امام حسن البنا بنیانگذار اخوان المسلمین و ارتکاب بدترین شکنجه ها در حق اعضای جماعت مذکور یافت. بد نیست بدانید که ترورها و شکنجه ها همیشه با بهانه های واهی صورت می گرفت.

 ظهور جنبش ملی فلسطین

اولین نشانه های فعالیت های سازماندهی شده جمعی را می توان در آغاز دهه شصت یافت یعنی در همان زمانی که اتحادیه دانشجویان فلسطینی در قاهره و دیگر کشورها تلاش گسترده ای را برای ایجاد یک نهاد سیاسی رسمی که نماینده ملت فلسطین باشد و مسئولیت دفاع از آرمان فلسطین را در محافل بین الملل به عهده داشته باشد، آغاز کرد که نتیجه آن تشکیل جنبش آزادیبخش فلسطین (فتح) در تاریخ  1/1/1965 به ریاست یاسر عرفات بود و به دنبال آن چندین گروه مبارزاتی در سال های آتی تشکیل شدند که از آن جمله می توان به جبهه خلق و جبهه دموکراتیک برای آزادی فلسطین و دیگر گروه های اشاره کرد ؛ ولی در این میان جای یک جنبش اسلامی منادی مقاومت خالی بود که دلیل این امر را می توان در مسائل ذیل یافت:

ضعف جنبش های اسلامی فلسطینی و عربی که ریشه آن را باید در انزوای این جنبش ها در محیط فعالیت شان از یک سو و گسترش جنبش های غرب زده یا متاثر از غرب از سوی دیگر جستجو کرد. پرسشی که در اینجا مطرح می شود، آن است که آیا بهتر نبود جنبش اسلامی وارد عرصه درگیری می شد، تمامی توان خود را برای رسیدن به هدف به کار می گرفت و جوانان را به سمت دفاع از میهن و سرزمین می کشاند؟

کسی که پرسش فوق را مطرح می کند، برای خود یک نظر خاص را دارد که از نظر ما مورد احترام است ؛ ولی جنبش اسلامی بعد از قرائت دقیق واقعیت های موجود در آن زمان سیاست خاصی را اتخاذ کرد و برنامه کاری خود را مشخص نمود، البته گذشت روزگار نیز ثابت کرد که تحلیل جنبش اسلامی در مورد واقعیت های آن زمان درست بوده است و راه و روشی که پیش گرفته، نیز صحبح بوده است و نتایج این امر نیز برای همه روشن است و هیچ فرد منصفی نیست که رای به خطا بودن آن بدهد. به هر رو، جنبش اسلامی بر این اعتقاد بود که اجرای پروژه آزادسازی و مقابله با اشغالگران قدس نیاز به مردانی دارد که توان انجام این وظیفه را داشته باشند، جهاد با دشمن صهیونیستی را یک نبرد مقدس بدانند و از ماهیت چالش میان اعراب و صهیونیست ها کاملا با خبر باشند. فکر می کنم که همه ما دلایل پیروزی سریع یهودیان را هنوز به خاطر داریم و اگر بخواهیم واقعیت موجود (پیروزی یهودیان) را تغییر دهیم، باید جلوی عواملی را که باعث اقدامات اشغالگرایانه صهیونیست ها شده است، بگیریم ؛ به دیگر سخن شرایط رو به ضعف اجتماعی، فکری، اخلاقی و اقتصادی فلسطین و منطقه باعث شد تا فلسطین به دست اشغالگران صهیونیست بیافتد و صد البته اگر چنین شرایطی ادامه یابد، هرگز نمی توان نسلی را آموزش داد که توان بازپسگیری و آزادسازی میهنش را داشته باشد.

اگر اولین مرحله درگیری جدی و نتیجه بخش با دشمن، آگاهی بخشی به نسل جوان و آشنا ساختن آنها با ماهیت چالش میان اعراب و صهیونیست ها و حجم همدستی و دسیسه چینی جامعه بین الملل علیه این سرزمین باشد ؛ باید نسلی را تربیت کرد که حاضر باشد در راه میهن خود از هر چیزی بگذرد و هرگز در برابر ظلم، تحقیر و ذلت سر تسلیم فرود نیاورد. باید نسلی را تربیت کرد که آماده فداکاری، تقدیم جان و اطاعت از فرمانده باشد. بی تردید تغییر در اندیشه، ارزش ها و اخلاق نسلی که برای بازپسگیری میهن تفنگ در دست می گیرد، در مرحله اول از مراحل مقابله با دشمن قرار دارد. پس در یک جمع بندی می توان گفت که دغدغه اخوان المسلمین پیش از آنکه متوجه یافتن سلاح باشد، در مورد یافتن فردی بود که بتواند سلاح مقاومت را بر دوش بگیرد و جهت لوله تفنگ را از مسیر اصلی اش منحرف نسازد و هرگز خود را وابسته به هیچ قدرتی نداند ؛ بلکه تنها در راه منافع ملت بکوشد و در مسیر اهداف ترسیم شده گام بردارد یعنی فردی که سلاح بر دوش می گیرد، نباید یک مبارز بی هدف باشد و به هر فردی که به او پول بیشتری می دهد، تمایل پیدا کند. شما دوست عزیز خواننده می توانید مقایسه ای نیز میان فردی که بدون گذراندن مراحل آموزشی اسلحه بر دوش می گیرد و بین کسی که بعد از گذراندن آموزش و کسب مهارت و شایستگی لازم جهت دفاع سلاح به دست می گیرد، انجام دهید.

با این همه نباید فراموش کرد که جنبش اخوان المسلمین فعالیت نظامی خود را ـ و لو به صورت ساده یعنی در قالب حضور در جنبش فتح ـ تا اواخر دهه شصت ادامه داد تا جایی که نیروهایش برای خود اردوگاه های ویژه داشتند و دست به عملیات های قهرمانانه علیه اشغالگران در منطقه الاغوار می زدند و همین امر یاسر عرفات را بر آن داشت تا بگوید ما تنها به دنبال انجام علمیات هایی مشابه عملیات های نظامی شیوخ اخوان المسلمین هستیم.

در عملیات الحزام الاخضر که با فرماندهی شیخ عبدالله عزام و احمد نوفل انجام گرفت ؛ این عملیات علاوه بر آنکه باعث تثبیت شیوه ای شد که اخوان المسلمین در برخورد خود با چالش موجود پیش گرفت. ضمنا از یاد نبرید که تعداد زیادی از رهبران برجسته فتح نیز پیش از پیوستن به این جنبش، رابطه سازمانی با اخوان المسلمین داشتند.

ما بعد از مطالعه دیدگاهی که جنبش اسلامی به آن ایمان داشت و در مدیریت چالش و تعیین اولویت های خود بر اساس آن عمل می کرد و همچنین پس از نگاه عمیق به زمان چندین دهه ای که در آن اخوان المسلمین از این استراتژی استفاده کرد، چنین اجازه ای را داریم که به بررسی تجربه این جماعت بپردازیم و ببینیم که آیا درست است یا غلط یا آنکه این جماعت در برداشت خود از واقعیت ها، درست عمل کرده یا آنکه بر راه خطا رفته است؟ پروژه آنها به کجا رسیده، و وضعیت آنها که بدون هیچ آگاهی سلاح بر دوش گرفتند و شروع به مبارزه کردند، چه شده است؟

به عنوان نمونه به جنبش آزادیبخش ملی فلسطین (فتح) نگاهی بیاندازید. ببینید که چگونه کار خود را آغاز کرده و سرنوشتش به کجا انجامیده است؟ فتح کار خود را با هدف آزادسازی فلسطین از رجس وجود اشغالگران آغاز کرد و می خواست علاوه بر مناطق اشغالی 67، اراضی 48 را نیز آزاد کند، ولی بعدها به زیر یوغ اشغالگران رفت.

فتح که دیروز ادعای پاک کردن اراضی اشغالی 48 از حضور پلید اشغالگران بود، امروز شرط همکاری با حماس را در به رسمیت شناختن “اسرائیل” منحصر ساخته است. ببینید که فاصله میان آغاز و انجام چقدر است؟ آیا تغییر مواضع فتح نشانگر پختگی سیاسی فتح و استفاده از سیاست های پراگماتیک است و آیا این دروس را فتح از تاریخ مبارزاتی خود گرفته است؟ آیا تاکید فتح بر رویارویی ـ در زمان شکل گیری ـ و تلاش این جنبش جهت کسب مشروعیت مبارزاتی در چشم مردم تنها با هدف این بود که به خاطر داشتن یک کارنامه مبارزاتی دست به طرح زشتی (درخواست برای به رسمیت شناختن رژیم صهیونیستی) بزند که هیچ کسی جسارت انجام چنین اقدام زشت را نداشت.

آیا فتح اقدامات مبارزاتی انجام داد تا در آینده بتواند پروژه های سازش و ذلت پذیری خود را به مردم فلسطین تحمیل کند و همان طور که امروز شاهد هستیم، رهبران فتح به شکلی عجیب به طرح های سازش چسبیده اند. اگر مسئله بر خلاف آنچه گفتیم باشد و تحلیل ما از مسئله توهم بار باشد ؛ به این اعتبار که چشم پوشی فتح از اهداف و آرمان هایش، به خاطر ظهور برخی چهره های نامطلوب در داخل فتح بوده که مسیر جنبش را به سمت اهداف از پیش تعیین شده اش تغییر دادند تا جایی که به رسمیت شناختن رژیم صهیونیستی به یکی از خواست های اصلی این جنبش بدل شد. با توجه به مطالبی که در خصوص جنبش فتح بیان کردیم، آیا نمی توان گفت که عملکرد جنبش اسلامی و راهکارش در انتخاب اعضا درست بوده است، راهکاری که مبتنی بر گزینش مناسب ترین چهره ها و آموزش آنها بود تا اینکه مبادا جنبش قربانی شکاف ها و جریان های سودجو شود و در نهایت، به خاطر تداوم بقا در هرم قدرت از تمامی اصول خود چشم پوشی کند.

امروز همه ما از شکاف های موجود در جنبش فتح باخبر هستیم. دیگر جدایی طلبی از جنبش مادر به یک مد در میان اعضای فتح مبدل شده است تا جایی که هر روز شاهد تقسیم بیشتر آن و ایجاد شاخه های مختلف هستیم.

فتح حکم یک خرگوش ماده را دارد که هر روز یک کودک جدید می زاید ؛ البته به جز حماس و جنبش جهاد اسلامی (شاخه دکتر فتحی شقاقی) دیگر گروه های فلسطینی گرفتار بلای تجزیه هستند و این امر خود گواهی بر درستی مسیر و چینش صحیح اولویت ها از سوی جنبش اسلامی است.

حماس در ثبات و یکپارچگی خود، یک نمونه عالی از یک جنبش مخلص و پاکدامن است که به منافع فردی و شخصی توجهی ندارد. بی تردید، حماس یک جنبش ربانی است و با وجود آنکه قدرت های زیادی برای نابودی اش دست به دست هم داده اند، باز هم حماس پایدار و سرافراز است. امروز تشکیلات خودگردان ایجاد شکاف در داخل جنبش حماس را یکی از اولویت های خود می داند و برای دست یابی به این هدف کثیف افراد زیادی را نیز به خدمت گرفته است و شعار اختلاف میان رهبران حماس در داخل و خارج و همچنین جریان کبوترها و بازها در داخل جنبش مقاومت اسلامی را سر می دهد ؛ ولی این تلاش ها به هیچ نتیجه ای نرسیده و نمی رسد و این امر باعث خشم شدید رایس و محمد دحلان شده است، دحلانی که این عبارت ورد زبانش بود که اگر تلاش گسترده ای وجود داشته باشد، تنها در راستای ایجاد شکاف میان رهبران و اعضای حماس است.

توجه به مطالب فوق، ما را به سمت این نکته رهنمون می سازد که شیوه جنبش اسلامی در انتخاب اعضا، آماده سازی نیروها، آگاهی بخشی به آنها و آغاز فعالیت جهادی کاملا صحیح بوده است.

یکی از اهدافی را که رایس در ارائه طرح های ابتکاری خود همچون هرج و مرج هدفمند دنبال می کرد، ایجاد شکاف در داخل حماس بود و در حالی این هدف را دنبال می کرد که از دادن هیچ حمایت سیاسی و مالی از فتح دریغ نمی ورزید. به هر حال کار فتح به جایی رسیده است که باید نامش را در کتاب رکودهای گینس به ثبت رساند ؛ زیرا اولین جنبش آزادیبخش ملی در جهان است که در ابتدا هدف خود را بیرون راندن اشغالگران و حمایت از پروژه آزادسازی اعلام کرد، ولی بعد از دوره ای تغییر کرد و امروز خواستار به رسمیت شناختن رژیم صهیونیستی از سوی فلسطینی ها و اعتراف به مشروعیت اشغالگری های صهیونیست ها می شود.

 انتفاضه اول:

دسامبر سال 1987 شاهد آغاز انتفاضه اول و شکل گیری رسمی جنبش مقاومت اسلامی “حماس” بود. هدف از آغاز انتفاضه و همچنین تشکیل جنبش حماس اعلام مخالفت با حضور اشغالگران ظالم و تلاش در جهت رهایی از بند آنان بود. بد نیست که در اینجا اشاره ای به برخی مسائل مهم داشته باشم:

 1 ـ حماس اولین گروه فلسطینی بود که رسما بیانیه ای را به تاریخ 14/12/1987 در مورد انفجارهای آن دوره صادر کرد و در آن ملت را به مقابله با تجاوزکاران صهیونیست دعوت کرد. حماس با صدور بیانیه مذکور که امضای “جنبش مقاومت اسلامی” را در پایین خود داشت، رسما موجودیت خود را اعلام کرد.

2 ـ حماس اولین طرفی بود که نام انتفاضه را برای حوادثی که در طی سال های 1987 تا 1991 روی داد و مبتنی بر مقابله با اشغالگران صهیونیست بود، انتخاب کرد و این اصطلاح به همان صورت عربی، در میان تمامی رسانه های مختلف دیداری، شنیداری و نوشتاری جهان شایع شد.

3 ـ انتفاضه با نام “انتفاضه مساجد” نیز شناخته می شد ؛ چرا که راهپیمایی های همگانی به ویژه در روزهای جمعه و در زمان تشییع پیکر شهدا از مسجد آغاز می شد و همین امر (آغاز حرکت های مختلف از مسجد) نیز نشان می دهد که نقش جنبش حماس در آغاز انتفاضه و همچنین تداوم آن چه میزان بوده است.

4 ـ تاریخ اولین بیانیه ای که از سوی گروه های عضو سازمان آزادیبخش فلسطین در مورد انتفاضه صادر شد و به امضای حزب ملت، جبهه خلق، جبهه دموکراتیک و جنبش فتح رسید، به 20/1/1987 می گردد ؛ به عبارت دیگر، این بیانیه بعد از گذشت چهل روز از آغاز انتفاضه صادر شد.

5 ـ اعضای جنبش حماس ـ به سان اعضای دیگر گروه های مقاومت ـ هدف بازداشت و ضرب و شتم قرار می گرفتند که از جمله بارزترین مصداق های آن می توان به بازداشت شیخ احمد یاسین و صدها تن از رهبران برجسته جنبش اشاره کرد که تا سال 1997 در اسارت به سر می بردند و به دنبال دستگیری عاملان ترور نافرجام خالد مشعل، با شیخ احمد یاسین معاوضه شدند.

 عاملان اسلو

تغییرات ظاهری که به دنبال امضای معاهده اسلو در سرزمین فلسطین روی داد، به معنای دگرگون کردن نقشه سیاسی موجود در آن زمان نبود ؛ چرا که ترسیم ابعاد این نقشه را رژیم اشغالگر قدس و قدرت جهانی حامی این رژیم بر عهده داشتند، به عبارت دیگر اسلو آغاز یک دوره جدید که اشغالگران صهیونیست در آن با ضعف رو به رو شوند و اجرای نقشه هایشان به مرحله بن بست برسد و رژیم سیاسی فلسطین قوی تر شود، نبود ؛ بلکه امضای این توافق نامه جهت تثبیت حضور اشغالگران در سرزمین فلسطین و کسب مشروعیت برای حضور اشغالگرایانه شان بود و دشمنان برای تحقق اهداف فوق و مشروعیت بخشیدن به حضور صهیونیست ها در فلسطین از راهکار ترسیم مجدد نقشه سیاسی استفاده کردند، به ویژه بعد از آنکه انتفاضه تمامی معادلات را تغییر داده و تمامی طرح هایی که برای تضمین سلامت جانی صهیونیست ها و امنیت رژیم اشغالگر قدس اجرا شده بود، را ناکام گذارد.

اسلو به امضا رسید تا طرحی علیه واقعیت های جدیدی باشد که انتفاضه آن را خلق کرده بود. اسلو به عنوان وسیله ای بود برای بازگرداندن واقعیت های سیاسی منطقه به همان زمانی که آغاز ظهور رژیم صهیونیستی در سرزمین فلسطین به شمار می رفت.

اسلو و تمامی طرح های به اصطلاح ـ صلحی ـ که به امضا رسید، هیچ خیری برای مردم فلسطین به دنبال نداشت ؛ زیرا دستگاه های امنیتی که بعد از اسلو شکل گرفتند، تنها در راستای حمایت از امنیت صهیونیست ها و جلوگیری از هر گونه فعالیت مبارزاتی علیه اشغالگران فعالیت می کردند. تشکیلات خودگردان که به دنبال پیمان اسلو تشکیل شد، از یک سو مکلف به حمایت از امنیت صهیونیست ها بود و از سوی دیگر، بدون آنکه از هیچ قدرت حقیقی برخوردار باشد، وظیفه اداره امور فلسطینیان را بر عهده داشت.

 انتفاضه الاقصی

انتفاضه الاقصی تیم مهندسان اسلو را با حقیقت مواجه کرد ؛ به ویژه بعد از آنکه مشخص شد ادعای اشغالگران در خصوص برقراری صلح در منطقه چیزی جز یک دروغ نیست. یاسر عرفات در نهایت پی برد روند صلحی که از مادرید آغاز و در اسلو، قاهره و طابا ادامه یافت، چیزی جز تلاش برای فریب فلسطینیان نبوده است و دشمنان با ارائه طرح های به اصطلاح صلح تنها در صدد تثبیت حضور اشغالگران در فلسطین و کسب مشروعیت برای اشغالگری آنها بوده اند. برای یاسر عرفات این نکته مشخص شد که دشمنان با ارائه طرح های مذکور تنها در صدد آن هستند تا به اسرائیل فرصت اشغال بخش های باقی مانده از فلسطین را بدهند.

انتفاضه الاقصی مجددا معادلات را بر هم زد و باعث رسوایی مهندسان و عاملان اسلو شد و پرده از روی بسیاری از حقایق تلخ برافکند.

انتفاضه الاقصی آمد تا بگوید که اسلو و تشکیلات ضعیف و سست خودگردان تنها کارشان سرکوب ملت جهت انجام وظیفه کثیف حمایت از اشغالگران قدس است و تشکیلات خودگردان تنها به دنبال آن می باشد تا وجهه ای قانونی به فساد سیاسی، امنیتی، مالی و مدیریتی خود دهد. در حالی که تشکیلات خودگردان مشغول سرکوب مردم و انجام انواع فساد بود، رژیم صهیونیستی توانست از بند اصطلاحی به نام اشغالگر که بدان اطلاق می شد، برهد و به سرعت وارد یک مرحله جدید که همان مصادره اراضی و ایجاد شهرک های صهیونیست نشین بود، وارد شود.

انتفاضه الاقصی فریادی بلند و با این مضمون بود که ملت ما هرگز چشم امید به این نبسته است تا ـ در چنین وضعیتی که تمامی معادلات قدرت به نفع دشمن صهیونیستی و حامیانش است ـ از طریق آنچه به نام “صلح” توصیف می شود، حقوق سلب شده خود را بستاند. از همین رو، انتفاضه تمامی نتایجی که اسلو با خود به دنبال داشت را رد کرد ؛ زیرا ملت را به هیچ کدام از حقوق مشروعش نرساند.

 یک سونامی به نام حماس

“یک زلزله شدید سیاسی منطقه را تکان می دهد. یک سونامی سبز به نام حماس”

عبارت فوق یکی از تفسیرهای مشهوری بود که تحلیلگران در مورد پیروزی قاطع حماس در انتخابات مجلس قانونگذاری فلسطین به کار بردند. پیروزی غیرمنتظره حماس یک زلزله شدید و یک شوک سنگین برای تمامی ناظران و تحلیلگران مسئله فلسطین بود و همین امر طرف های بین المللی، منطقه ای و داخلی را بر آن داشت تا یک وحدت رویه در مورد شیوه برخورد با حماس داشته باشند. طرف های مذکور تصمیم به محاصره گرفتند تا از این طریق حماس را تضعیف و مجبور به پذیرش شروط ظالمانه شان بکنند تا اینکه تاثیر سونامی سبز به دیگر بخش های منطقه نکشد.

سوالی که در اینجا پیش می آید، آن است که آیا برنامه های سیاسی حماس قابل اجرا هستند؟ آیا اجرای برنامه های مذکور این همه کینه، خصومت و نفرت طرف های داخلی، منطقه ای و بین المللی را به دنبال داشته است یا آنکه پیروزی و پیشرفت حماس معانی و مفاهیم خاص خود را دارد و به عنوان سدی است در مقابل طرح هایی که برای حذف مسئله فلسطین صورت می گیرد؟ 

در پاسخ به پرسش های فوق باید گفت که پیروزی حماس معانی مختلفی با خود دارد و نشان می دهد تمامی برنامه های سیاسی که تصمیم گیران بین المللی در جهت خلق و تحمیل آن کوشیده اند و به هیچ کس حق زیر پا گذاشتن آنها را نداده اند و همچنین تمامی طرح های شیطانی و دسیسه آمیزی که طی دهه های مختلف تنظیم شده است، در معرض خطر قرار گرفته است و موجودیت آن نیز هدف تهدیدهای مختلف واقع شده است.

پیروزی غافلگیر کننده حماس به سان یک دگردیسی شدید و بی مقدمه ای بود که تمامی معیارهای تعیین شده در طرح های سازش که با هدف تثبیت حضور صهیونیست ها در فلسطین و خلق یک واقعیت جدید ارائه شده بود، را زیر پا گذاشت.

لینک کوتاه:

کپی شد