پنج شنبه 08/می/2025

سناریوی آتی: آشتی با حماس یا برکناری عباس

دوشنبه 10-نوامبر-2008

محمود عباس ملقب به “ابومازن” رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین یک راهبرد شفافی را در راستای مدیریت مناقشه “اسرائیل” با فلسطینیان در پیش گرفته است و این راهبرد بر یک گزینه استوار است که در مذاکره با رژیم غاصب صهیونیستی و رد سایر گزینه ها و در راس آنها گزینه مقاومت مسلحانه تجلی پیدا می کند. عباس بر این باور است که مقاومت مصیبت های زیادی برای ملت فلسطین به بار آورده است؛ به گونه ای که می پندارد که توان دستیابی به توافق با ایهود اولمرت نخست وزیر سابق رژیم صهیونیستی را دارد؛ اولمرتی که پس از استعفایش به لزوم پایان بخشیدن به مناقشه رژیم صهیونیستی با فلسطینیان ایمان پیدا کرد. سردمداران رژیم صهیونیستی پس از اینکه صلاحیت و اختیارات خود را از دست می دهند، به نتایج و ایده های صواب و راهبردی دست پیدا می کنند. انعطاف پذیرترین سران صهیونیست که انگاره ها و ایده های شخصی خود در زمینه مدیریت مذاکرات پیاده می کنند که البته هیچ یک از آنها نتیجه بخش نبوده است و هدفشان این است که به جهانیان وانمود کنند که روند سازشی در جریان است که نباید اقدامات خشونت آمیز آن را به چالش بکشد و در ضمن از اقدامات صهیونیست ها در زمینه شهرک سازی و یهودی سازی و محاصره چشم پوشی کرد. سران اسرائیل مدیریت مناقشه با فلسطینیان را تمرین می کنند نه راهکارهای حل این مناقشه و آنان با این اقدامشان از الزامات سازش شانه خالی می کنند.

بر می گردیم سر بحث مربوط به ابومازن که چندین پارادیم موجب شد تا وی نسبت به سازش با “اسرائیل” آن هم پس از ژوئن سال 2006 خوشبین باشد که به شرح زیر است:

ابومازن خواست تا طرف های ذیربط را به این ایده قانع سازد که شریک صلح با اسرائیل است. این اقدام به دنبال رخدادهای ژوئن سال 2006 و اعلام قطع رابطه خود با جنبش مقاومت اسلامی حماس صورت گرفت.

 بوش در جریان اجلاس آناپولیس وعده داد که تا قبل از پایان سال 2008 کشور فلسطینی تشکیل شود.

آمریکا می کوشد به منظور سرپوش گذاشتن بر شکست ها و ناکامی های خود در عراق، ایران و کشورهای آسیای میانه یک دستاورد سیاسی را محقق سازد.

شکل گیری یک رهبری ایده آل در اسرائیل برای تحقق صلح و سازش و در راس آنها اولمرت و لیونی.

کاهش حدت و شدت مقاومت فلسطین در اثر اقدامات امنیتی فلسطین و اسرائیل در کرانه باختری علیه گروه های مقاومت و برچیدن پدیده شهدای الاقصی در کرانه باختری و علاوه بر آن نیاز جنبش حماس به طرح آتش بس با اسرائیل برای تضمین تداوم حاکمیت آن بر نوار غزه.

این فاکتورها دست به دست هم داد تا ابومازن بر جدایی کرانه باختری از نوار غزه پافشاری کند به امید این که این شکاف به برقراری سازش با اسرائیل بینجامد. به رغم این که اگر عباس به مثابه یک رهبر ملی گرا برای ملت فلسطین رفتار می کرد هرگز شکاف میان دو بخش فلسطین تعمیق پیدا نمی کرد و وضعیت به اینجا ختم نمی شد.

با گذشت زمان عملگرایی ابومازن چه نتایجی در برداشت:

مدت ریاست جمهوری بوش بدون این که ابومازن از بوش امتیازی بگیرد، پایان پذیرفت.

اولمرت استعفا داد و ابومازن آرزو کرد که لیونی نخست وزیر اسرائیل شود و لیونی در مدیریت مذاکراتش با شاس ناکام ماند. با استعفای اولمرت و ناکامی لیونی و به قدرت رسیدن نتانیاهو تمامی آرزوهای ابومازن به باد رفت و به بی فایده بودن تکیه بر روز و قدرت رژیم صهیونیستی و ناکارآمدی حامیش (آمریکا) و کم رنگ شدن نقش اعراب ایمان آورد. (بی غیرتی و بی ارادگی)  

شکاف داخلی در فلسطین عمیق تر شد و ساخت و ساز و توسعه شهرک های یهودی نشین در کرانه باختری و اقدامات مربوط به یهودی سازی قدس شریف اوج گرفت. کرانه باختری در معرض بحران و شکاف داخلی قرار گرفت، حال آنکه روند سازش هیچ پیشرفتی پیدا نکرد و فقط یک دستاورد داشت آن هم چاپ کتاب “الحیاة مفاوضات” اثر صائب عریقات ارشد مذاکره کنندگان تشکیلات خودگردان می باشد.

گزینه های ابومازن

با عنایت به آنچه که ذکر شد عباس به کنه ناکامی خود در تمامی زمینه ها واقف است و می داند که دوره ریاستش بر تشکیلات خودگردان پس از درگذشت یاسر عرفات ملقب به “ابوعمار” رئیس سابق این تشکیلات از لحاظ سیاسی، اقتصادی و غیره بدترین برهه تاریخ ملت فلسطین بوده است. به دور از جدال های سفسطه آمیز در مورد اینکه چه کسی مسئول این ناکام ها و بحران ها است باید گفت که عباس مسئول اصلی این شکست ها و بحران می باشد. وی سه گزینه پیش رو دارد:

نخست اینکه استعفایش را اعلام بدارد و توپ را در زمین طرف های ذیربط داخلی و خارجی بیندازد و این گزینه بدور از انتظار نیست و این امر با ماهیت و روحیه عباس بیشتر سازگاری دارد.

وی به ناکامی خود معترف است و اقدامات غافلگیر کننده و غیر منتظره را می پسندد و به رغم این که انسان آرام و باحوصله ای است و به طفره روی در اتخاذ تصمیمات سیاسی متهم است، ولی دوست دارد که بساط پیش بینی ها را برچیند و تمامی انتظارات را به نقطه کور برساند، از این رو می بینیم که پس از گذشت 100 روز از زمان تصدی منصب نخست وزیری در دوران یاسر عرفات به خاطر درگیری اش بر سر اختیارات مربوط به صلاحیت ها و اختیارات ریاست عرفات و کابینه ابومازن از منصبش کناره گیری کرد.

وی همچنین با موافقتش در مورد برگزاری انتخابات مجلس قانونگذاری فلسطین در موعد مقررش (ژانویه سال 2006) به رغم هشدارهای مربوط به ناکامی و شکست جنبش فتح همگان را شگفت زده و غافلگیر کرد. وی همچنین با کودتاگر خواندن حماس و این که سعی دارد دولت تروریسم در غزه تشکیل دهد همگان را غافلگیر و بهت زده کرد.

این گزینه با توجه به ناامیدی نسبت تحقق موفقیت هرچند نسبی در یکی از زمینه ها حتی بحران داخلی فتح دور از انتظار نیست و اینک جنبش فتح در آستانه فرو پاشی قرار گرفته است و هیچ یک از نشست های رهبران فتح در مورد زمان و مکان برگزار کنگره سراسری جنبش فتح به نتیجه نرسیده است و این گزینه با توجه به اوج گیری قدرت و نفوذ سلام فیاض رئیس دولت غیر قانونی در کرانه باختری و شعله ور شدن خشم و نفرت اعضای فتح دور از انتظار نیست. ابومازن اکنون سرگرم پرونده مذاکرات است و زندگی اش سراسر گفت و گو و مذاکراه با سران تل آویو شده است. زمام امور امنیتی و اقتصادی و اجتماعی در دست فیاض است.

گزینه دوم آشتی با حماس است و این گزینه زمانی قوت می گیرد که ابومازن به اشتباه خود در زمینه به تعویق انداختن پرونده آشتی ملی فلسطین (سنگ اندازی اش در زمینه برقراری آشتی ملی) اعتراف کند. این سنگ اندازی ها رفته رفته موجب تشدید بحران داخلی می شود و هیچ نتیجه مثبتی در زمینه پیشرفت مذاکرات نخواهد داشت. اکنون برخی از اعضای فتح از رهبران خود می خواهند تا در رویکرد و سیاست های راهبردی خود در زمینه مذاکرات تجدید نظر کنند. همچنین ابومازن به مشروعیت خود به عنوان نماینده ملت فلسطین در محافل داخلی و بین المللی به دیده تردید و شک می نگرد. علاوه بر این گزاره ها سرگرمی آمریکا و اسرائیل به انتخابات داخلی و کاهش حدت و شدت مخالفت آمریکا با گفت و گوی ملی فلسطین در تقویت گزینه آشتی با حماس؛ به ویژه پس از شکست تمامی گزینه های خودکامانه و توطئه آمیز برای براندازی دولت حماس سهم بسزایی دارد. مطمئنا آمادگی طرفین درگیر (فتح و حماس) برای چشم پوشی از برخی خواسته ها و شروطشان به منظور تحقق آشتی ملی به دور از دیکته های خارجی این گزینه را تقویت خواهد بخشید.

اما گزینه سوم وقت کشی و رها سازی اوضاع بحرانی کنونی به همان حالت موجود می باشد و این بدان معناست که حماس حاکمیت نوار غزه را و ابومازن نیز حاکمیت نهادها و دستگاه های مدنی و امنیتی را در دست داشته باشد. حماس بازداشت شدگان عضو فتح را و جنبش فتح نیز بازداشت شدگان جنبش عضو حماس را آزاد سازد. یک دولت فرمالیته تشکیل شود و بر حل و فصل بحران های مدنی و امنیتی و تبلیغاتی نظارت داشته باشد.

لینک کوتاه:

کپی شد