مقدمه
استاد دکتر عبدالرحمن بارود (رحمه الله) که در تاریخ 17/4/2010 دار فانی را وداع گفت، یکی از برجسته ترین شعرای معاصر فلسطین و قدیمی ترین عضو جماعت اخوان المسلمین در این سرزمین اسلامی به شمار می رود. وی از جمله کسانی بود که در ایجاد جماعت اخوان المسلمین در نوار غزه مشارکت داشت و نقش بسزایی را نیز در زمینه ایجاد و پیشرفت حماس ایفا می کرد. موسسه فرهنگ فلسطین اخیرا اشعار کامل وی را در قالب یک کتاب 382 صفحه ای چاپ و منتشر کرده است.
بنده ـ محسن محمد صالح ـ وقتی که با خیل محبان و مریدان این مرد بزرگ رو به رو شدم، به این نکته پی بردم که بسیاری از پژوهشگران و چهره های دانشگاهی که در زمینه تاریخ معاصر فلسطین فعالیت می نمایند هیچ اطلاع و آگاهی از تجربه گران بهای این چهره فرهیخته ندارند. به همین خاطر، مصاحبه ای را که با ایشان ترتیب داده بودم، را منتشر کردم تا بخشی از تاریخ به زبان یک شاهد نقل شود. آنچه در پی می آید، متن کامل مصاحبه است و برای آنکه این متن شکل روان و سلیسی را به خود بگیرد، تصمیم به حذف پرسش های آن گرفتم.
مصاحبه ذیل به همراه ده ها مصاحبه دیگر در چارچوب پژوهشی انجام می گرفت که بنده آنها را به منظور آشنایی با وضعیت جریان اسلامگرای فلسطین بعد از جنگ 1948 ترتیب دادم.
محسن محمد صالح
حیات و تولد
بنده در سال 1937 در روستای بیت دراس متولد شدم. در سال 1948 به همراه خانواده به نوار غزه مهاجرت کردیم و در سال 1951 به تنها جمعیت اسلامی موجود در نوار غزه یعنی جمعیت توحید پیوستم که ریاست آن را ظافر الشوا بر عهده داشت. این جمعیت بخشی را نیز به دانش آموزان و دانشجویان اختصاص داده بود که پنج شنبه هر هفته برنامه هایی مذهبی را برگزار می کرد. در این برنامه ها که افراد مختلف نیز در آن حضور داشتند، قرآن تلاوت می شد و دانش آموزان شعر را فرا می گرفتند.
در مدرسه هاشمیه که بنده در آنجا مشغول تحصیل بودم و البته فاصله زیادی نیز با دفتر جمعیت توحید نداشت، بنده موفق شدم تا مهارت و نبوغ خود را در زمینه سرایش شعر به نمایش بگذارم. مدرسه ما یک انجمن ادبی داشت که فرصت مناسبی را برای افراد با استعداد در این زمینه (سرودن شعر) فراهم می آورد. هارون هاشم رشید که خود شاعر و معلم ورزش ما بود، زحمت تصحیح اشعار و قصایدم را می کشید. واقعیت این است که در ابتدا برخی دانش آموزان مدرسه که با جمعیت توحید آشنا بودند، بنده را تشویق به عضویت و استفاده از کتب و مجلات این جمعیت کردند و بنده را به خواندن شعر در آنجا ترغیب نمودند.
از سرگیری فعالیت های اخوان المسلمین
وقتی مصطفی محمد سالم نحاس دولت خود را در سال 1951 در مصر تشکیل داد، این اجازه به اخوان المسلین داده شد تا فعالیت های خود را رسما از سر بگیرد. در صبح روز بعد از صدور مجوز فعالیت، مردم به یکدیگر به خاطر این موضوع تبریک می گفتند. پس از این ماجرا، تابلویی را از یکی از اتاق های جمعیت توحید بیرون آوردند. این تابلو که بر روی آن عبارت “الاخوان المسلمون” نقش بسته شده بود، بعد از غبار روبی بر بالای دفتر جمعیت توحید آویخته شد یعنی دیگر در ورودی آن محل، دو تابلو وجود داشت که اولی مربوط به جمعیت توحید و دیگری متعلق به اخوان المسلمین بود.
با موافقت دولت مصر، موج گسترده فعالیت های اخوان المسلمین شروع شد و تا سال 1954 نیز ادامه یافت یعنی همان سالی که جمال عبدالناصر برنامه خود جهت نابودی این جماعت را شروع کرد. در واقع، در سال های میان 1951 تا 1954 فرصتی طلایی برای فعالیت های اسلامگرایانه در نوار غزه به وجود آمد. مردم افرادی الگو را در صفوف اخوان المسلمین مشاهده می کردند و به همین خاطر، گروه گروه به عضویت آن در می آمدند.
فعالیت اخوان المسلمین در نوار غزه
اخوان المسلمین نمایندگی ها و دفاتری را در غزه، شجاعیه و الرمال گشودند که یکی از این دفاتر در محله الدرج واقع در قلب شهر غزه بود که به عنوان مقر حضور و فعالیت رهبران اخوان در نوار غزه به شمار می رفت. ضمنا اخوان المسلمین دفاتری دیگر نیز در خانیونس، رفح، دیرالبلح، النصیرات، مغازی و بریج داشت که در آنها افراد امکان عضویت و ثبت نام داشتند. عضویت در این دفاتر حکم عضویت در یک باشگاه اجتماعی را داشت که افراد در آنها رفت و آمد داشتند. خلاصه بگویم که این دفاتر حکم مجلس عروسی را داشت که هر کس می خواست وارد یا از آن خارج می شد. در آغاز کار، برنامه ریزی و تربیت اعضا به شکل ضعیفی انجام می گرفت. در حقیقت، اخوان المسلمین نوار غزه فاقد عناصر آگاه و تربیت شده بود ؛ علاوه بر آنکه امکاناتش در خصوص فعالیت های اجتماعی و سازمانی نیز با ضعف فراوان رو به رو بود و از نعمت رهبرانی که در فعالیت های سازمانی مهارت داشته باشند نیز بی بهره بود. اخوان المسلمین در نوار غزه برای رفع نیازهای خود در زمینه ها و عرصه های مختلف به اخوان مصر وابسته بود و از هیات اعزامی الازهر به نوار غزه از جمله شیخ محمد غزالی، شیخ علی جعفر و شیخ محمد اباصیری کمک می گرفت ؛ البته اباصیری مدت زمان بیشتری را صرف این امر می کرد. بد نیست بدانید که غزالی و اباصیری هر دو از اعضای اخوان المسلمین بودند و تاثیر فراوانی را بر اعضای جماعت اخوان و نیز دیگر مردم داشتند.
در کنار اخوان المسلمین، کومونیست ها نیز فعالیت گسترده ای را آغاز کرده بودند ؛ البته کومونیست حکم اقلیت را داشتند ولی سازمان یافته و در عین حال دارای دستگاه تبلیغاتی قوی بودند. نباید فراموش کرد که کومونیست ها به خاطر برخورد و شیوه رفتارشان از جایگاه و محبوبیت زیادی در میان مردم برخوردار نبودند و مردم به رابطه آنها با یهودیان مشکوک بودند و همین موضوع نیز مانعی جدی در مسیر رشد آنان محسوب می شد.
بعد از گذشت مدت زمان کوتاهی از آغاز مجدد و البته رسمی فعالیت های جماعت اخوان المسلمین، جمعیت توحید و اخوان از هم جدا شد. مسئولیت جمعیت توحید را ظافر الشوا بر عهده داشت و شیخ عمر صوان که از علمای ازهر و متصدی ریاست شورای شهر غزه بود، نیز به عنوان رئیس دفتر نمایندگی جماعت اخوان تعیین شد. از برجسته ترین رهبران اخوان المسلمین در غزه می توان به هاشم خازندار، زکی سوسی، زکی حداد، صادق مزینی و عوده الثوابته اشاره کرد.
اخوان المسلمین بخشی را نیز به دانش آموزان اختصاص داده بود که البته از یک هیات مدیریتی نیز برخوردار بود و بنده نیز به همراه ریاض زعنون، محمد صیام، علی زمیلی و عبدالقادر ابوجباره در آن هیات عضویت داشتیم. یادم می آید که چطور با همکاری یکدیگر غذا را آماده می کردیم. هر کسی چیزی می آورد یکی نان و دیگری مقدار غذایی که داشت. خلاصه، یک کمیته برای غذا داشتیم که مسئول جمع آوری غذا و توزیع آن بین افراد بود. واقعا از این کار خیلی لذت می بردم. سفر که می رفتیم، حس کنجکاوی ما گل می کرد. ما در آنجا شیوه حمله، دفاع و به اسارت گرفتن افراد را فرا می گرفتیم. در واقع، ما خود را برای فعالیت های جهادی در آینده آماده می کردیم و در این جریان با موضوع شناسایی مواضع صهیونیست ها نیز آشنا می شدیم.
پیش از آغاز مجدد و البته رسمی فعالیت اخوان المسلمین، در منطقه الرمال گروهی حضور داشت که از جمعیت توحید جدا شده بود. این گروه که به صورت مستقل به انجام فعالیت های اخوانی مشغول بود، دوازده عضو داشت که در راس آنها افرادی همچون جمیل عشی و مطیع بغدادی قرار داشتند. جمیل در رشته حقوق در مصر تحصیل می کرد. مطیع نیز در ازهر درس می خواند. هر دو خط مشی اخوانی داشتند و وقتی که رسما اجازه فعالیت به اخوان داده شد، عضویت خود را در آن اعلام نمودند.
اقدام جمال عبدالناصر علیه اخوان المسلمین در سال 1954 باعث هراس شدید مردم و دوری آنها از جماعت اخوان شد. رشد جریان سکولاریستی ناصریستی با گسترش رویکردهای کومونیستی، ناسیونالیستی و بعثی همراه شد. ضعف جماعت اخوان به حدی رسید که عمر الصوان با ارسال تلگرافی، حمایت خود را از اقدام جمال عبدالناصر در انحلال اخوان المسلمین اعلام کرد.
در دوره مذکور (رشد جریان ناصریستی) حاج زکی حداد از قدیمی های جماعت اخوان المسلمین در نوار غزه که عمرش از مرز پنجاه گذشته بود و کت و شلوار به تن می کرد (لباس دینی بر تن نداشت) و از قدرت خطابه و تاثیرگذاری فراوانی برخوردار بود، نتوانست کاری کند. البته وی رابطه صمیمی با قسامی ها داشت.
نباید فراموش کرد جوانان فلسطینی که در دانشگاه های مصری تحصیل می کردند و به اخوان المسلمین مصر پیوسته بودند، در تابستان و در هنگام بازگشت به نوار غزه تاثیر خود را بر جامعه فلسطینی می گذاردند. در حقیقت، نوار غزه در تابستان به یک کندوی پر رفت و آمد در تابستان تبدیل می شد. از جمله جوانان مذکور می توان به هانی بسیسو، حسن عبدالحمید، عمر ابوجباره، سلیمان آغا و زهیر العلمی اشاره کرد.
فعالیت نظامی
یک گروه مخفی از اعضای اخوان با اطلاع برخی رهبران اخوان المسلمین مصر و البته بدون آگاهی رهبران سنتی اخوان المسلمین نوار غزه در این منطقه فلسطینی (نوار غزه) شکل گرفت که البته همین رهبران سنتی بعدها به این موضوع پی بردند و باعث مشکل شدند. از بین اعضای این گروه مخفی می توان به افرادی همچون خلیل الوزیر و محمد الافرنجی و دیگران اشاره کرد. گروه مذکور فعالیت های نظامی و جهادی داشتند که مشتمل بر آموزش نیروها، اعزام اعضا جهت کار گذاشتن مین در مسیر حرکت نظامیان صهیونیست و نیز ایجاد انفجار در مناطق اشغالی می شد. در آموزش نیروها شماری از افسران مصری نیز همکاری داشتند و انجام اقدامات نظامی، استفاده از اسلحه و بمب را به اشخاص آموزش می دادند. در راس این افسران فردی به نام عبدالمنعم عبدالرئوف قرار داشت. برخی اعضای اخوان در نوار غزه نیز به صورت مخفیانه کار با ضد هوایی را در پایگاه های ارتش مصر فرا می گرفتند. بنده نیز در سال های 1953 و 1954 در بخشی از این برنامه ها شرکت می کردم که البته این برنامه ها تا زمانی ادامه یافت که جمال عبدالناصر تیغ برای نابودی اخوان المسلمین کشید.
حمله به اخوان المسلمین
در سال 1954 و وقتی جمال عبدالناصر فعالیت گسترده خود برای نابودی اخوان المسلمین را آغاز کرد، شماری از جوانان فلسطینی اهل نوار غزه نیز بازداشت شدند که از آن جمله می توان به حسن عبدالحمید، عمر ابوجباره، عبدالحمید النجار و السمنی اشاره کرد که در دانشگاه های مصر مشغول تحصیل بودند. این افراد به جرم عضویت در اخوان المسلمین به تحمل 5 سال حبس محکوم شدند.
بعد از آغاز برنامه جمال عبدالناصر علیه اخوان، بیشتر افرادی که وابستگی خود را نسبت به این جماعت حفظ کردند از طیف دانشجو بودند ؛ البته در میان آنها تعداد کمی از افراد غیر دانشجو نیز دیده می شد. به عنوان مثال در غزه و در مناطق اطراف آن یعنی اردوگاه های جبالیا و شاطی شصت دانشجو و بیست غیر دانشجو بر عهد خود با اخوان باقی ماندند و یک گروه منسجم و متمسک به اسلام را در قالب یک سازمان مخفی ایجاد کردند. وقتی که شماری از این افراد برای تحصیل راهی دانشگاه های مصر شدند، به دیگر عزیزان اخوانی پیوستند که پیش از آن وارد دانشگاه شده بودند و توانستند یک مجموعه بسیار قوی را در قاهره تشکیل دهند. در بین سال های 1955 تا 1962، شماری از رهبران اخوانی مانند اسماعیل الخالدی، محمد ابودیه، عبدالله ابوعزه، عبدالفتاح دخان، حماد الحسنات و محمد طه و محمد حنیدق نیز در نوار غزه حضور داشتند.
فعالیت در دانشگاه های مصری
پیش از اقدام عبدالناصر علیه اخوان المسلمین، این جماعت فعالیت ها و برنامه های گسترده ای را در دانشگاه های مصری داشت و در زمینه ایجاد انجمن دانشجویان فلسطینی نقش آفرینی می کرد. از جمله قدیمی ترین دانشجویان بنیانگذار انجمن مذکور می توان به هانی بسیسو، سلیم الزعنون، ماجد المزینی، صلاح خلف و یاسر عرفات اشاره کرد. تعداد دانشجویان فلسطینی در دانشگاه الازهر نیز فراوان بود و به عنوان یک وزنه سنگین تلقی می شدند و به همین خاطر نقش مهمی را در پیروزی نامزدهای اخوان المسلمین داشتند.
نفوذ اخوان در انجمن دانشجویان فلسطینی حتی بعد از فعالیت های عبدالناصر علیه اخوان المسلمین نیز ادامه یافت. بنده در بین سال های 1955 و 1956 برای تحصیل به مصر رفتم. فکر می کنم که در سال تحصیلی دوم یعنی 1956 ـ 1957 اخوان المسلمین تصمیم گرفت تا بنده را به عنوان نامزد خود در انتخابات انجمن معرفی کند تا میزان واقعی محبوبیت و جایگاه خود را (که به بنده یکی از اعضای جماعت بودم) بسنجد و ببیند که شمار افراد متمسک به این جریان چه تعداد هستند. همه بنده را به خاطر گرایش های اسلامی ام می شناختند و به همین خاطر، تنها کسی بنده را انتخاب می کرد که با خط فکری اخوان موافق بود. در آن شرایط سخت، بنده موفق شدم 400 رای را از آن خود کنم و این در حالی بود که از مجموع 1500 نفر از اعضای انجمن، تنها هزار نفر آنها در انتخابات شرکت کرده بودند.
شکل گیری جنبش فتح
طرح پیدایش جنبش فتح بعد از برنامه های جمال عبدالناصر برای نابودی جماعت اخوان المسلمین کلید خورد. در این جریان، شماری از اعضای فلسطینی اخوان احساس کردند که راه بسیار طولانی است و به همین خاطر ترجیح دادند تا صرفا کار برای فلسطین را به عنوان وجهه همت خود قرار دهند و یک خط مشی ملی را پیش گیرند یعنی دیگر از پیروی و تبعیت راه عبدالناصر دست بردارند. به این ترتیب، جنبش فتح به صورت مخفیانه شکل گرفت. افراد اخوان که در این جنبش عضویت داشتند، در ظاهر و در میان دیگر برادران خویش یک عضو اخوان المسلمین بودند و تنها به کسانی درباره این جنبش تازه تاسیس می گفتند که اطمینان کامل نسبت به آنها داشتند. این حساسیت در خصوص فعالیت های جهادی نیز وجود داشت و تنها افرادی که عضو اخوان المسلمین بودند، برای این گونه فعالیت ها انتخاب می شدند. بد نیست بدانید که رهبران اخوان المسلمین فلسطین بارها موضوع ایجاد یک تشکیلات نظامی و جهادی را بررسی کردند و هر بار اجرای آن را در شرایط کنونی بعید دانستند.
بنده معتقدم که دیگر حمایت از جنبش فتح ـ آن هم در برهه مذکور ـ خارج از حد توان اخوان المسلمین بود. اگر نبود کمک های عبدالناصر (بعد از جنگ 1967) و مساعدت های شماری از سازمان های مخالف اخوان المسلمین، این جنبش پا نمی گرفت. ضمنا در برهه مذکور، اخوان المسلمین از وجود شخصیت های قوی و توانمند که بتوانند حامیان جنبش فتح را در خصوص رفع شکاف ها و نواقص جنبش قانع سازند، بی بهره بود. ضمنا رهبران اخوان المسلمین از جایگاه و محبوبیت لازم در میان اعضای فتح که خود نیز وابسته به جماعت اخوان بودند، بهره ای نداشتند. در مورد جوانان عضو اخوان المسلمین که به جنبش فتح می پیوستند، نیز باید گفت که انگیزه های ملی در وجود آنان از انگیزه های مذهبی ـ اسلامی بیشتر بود. وقتی که جماعت اخوان المسلمین آن ضربه را از جمال عبدالناصر دریافت کرد، رویکردهای ملی و ناسیونالیستی در وجود افراد هر چه قوی و قوی تر شد.
فعالیت های اخوان المسلمین به صورت مخفیانه در مصر جریان داشت. عدنان النحوی در راس فعالیت های اخوانی قرار داشت و منزلش نیز به عنوان مرکز فعالیت های اعضای اخوان المسلمین بود. از جمله دیگر اعضای اخوان که مسئولیت هایی را در اختیار گرفتند و با النحوی همکاری داشتند، باید به چهره هایی همچون ریاض زعنون، عبدالرحمن بارود و محمد صیام اشاره کرد. وقتی دانشجویان فلسطینی عضو اخوان از دانشگاه های مصر فارغ التحصیل می شدند برای کار به مناطق مختلفی همچون نوار غزه، کویت، عربستان و قطر می رفتند.
ایجاد اخوان المسلمین فلسطین
اخوان المسلمین برای سازماندهی خود در نوار غزه و نیز دیگر مناطق نفوذش، جلسه ای را با حضور نمایندگانش ـ البته به صورت مخفیانه ـ در منطقه کروم عنب در غرب خانیونس تشکیل داد و اخوان المسلمین فلسطین را ایجاد نمود. فکر می کنم این ماجرا به حدود سال های 1962 یا 1963 باز می گردد. در آن سال ها، هانی بسیسو در عراق فعالیت می کرد. سپس جماعت اخوان از او خواست تا رهبری را بر عهده بگیرد و به همین خاطر به بهانه ادامه تحصیل به قاهره آمد و مسئولیت رهبری را پذیرفت و به عنوان اولین رهبر جماعت اخوان المسلمین فلسطین تعیین شد.
در مورد هانی بسیسو باید عرض کنم که او فردی لاغر، کوتاه قد و سفید پوست بود. پدرش یکی از شیوخ الازهر بود. خانواده بسیسو خانواده ای مشهور بود و وضعیت مادی آنان نیز در مقایسه با دیگر خانواده ها خوب بود. خانواده هانی یک خانه نیز در محله شجاعیه غزه داشتند و او نیز از اولین کسانی بود که بعد از فاجعه اشغال فلسطین در سال 1948 برای تحصیل در دانشگاه های مصری راهی قاهره شد و به اخوان المسلمین مصر پیوست و توانست در رشته حقوق تخصص بگیرد. هانی فردی عقلانی، کم حرف، منظم، دور اندیش، صرفه جو و متواضع بود و در یک کلام، فردی فقیر و البته کریم به شمار می رفت.
پیش از سال 1954، دوازده جوان تحت نظر هانی تربیت و پرورش یافتند تا به عنوان نمایندگان و مبلغان اخوان المسلمین باشند. بنده یکی از آن دوازده نفر بودم. در هر بار، هانی ما را مکلف می کرد تا در یکی از مساجد به ایراد سخنرانی بپردازیم. در منطقه ما هیچ مسجدی نبود و برای همین به مسجدی در منطقه الرمال رفتم و در آنجا خطبه ایراد کردم.
بازداشت هانی بسیسو، عبدالرحمن بارود و دیگر رفقای شان
در سال 1965، سید قطب از رهبران اخوان المسلمین و گروه زیادی از اعضای اخوان به اتهام دسیسه چینی جهت براندازی نظام حاکم بر مصر بازداشت شدند که در میان بازداشت شدگان شماری از اعضای اخوان المسلمین فلسطین نیز حضور داشتند و تعداد آنها به ده نفر می رسید که از آن جمله باید به هانی بسیسو، عبدالرحمن بارود، ریاض زعنون، ابراهیم یازوری، اسماعیل الخالدی و زهیر الزهری اشاره کرد. اعضای اخوان المسلمین فلسطین هیچ فعالیتی را در سازمان مخفی که متهم به براندازی نظام حاکم بر مصر بود، نداشتند و تنها به اتهام رابطه یا دیدار با برخی از شخصیت های اخوانی مصر بازداشت شده بودند. علی عشماوی اعتراف کرد که به دیدار اعضای اخوان المسلمین مصر رفته و به آنها خبر داده است که اوضاع نامناسب می باشد و امکان بازداشت وجود دارد. وی به خاطر آنکه این ماجرا را برای مصری ها تعریف نکرده بود، بازداشت شد. از جمله بازداشت شدگان صادق المزینی بود که متهم به ارائه کمک های مالی بود. دو تن از اعضای خانواده “آل کردیه” نیز در آن جریان بازداشت شدند که عضو اخوان نبودند. این دو تاجر تنها به خاطر رابطه صمیمی شان با حاج صادق المزینی بازداشت شدند. ضمنا مصری ها شش تن را نیز در نوار غزه بازداشت کردند.
بنده را به همراه دیگر دوستان در زندانی نظامی حبس کردند. در این زندان درد انواع شکنجه ها را تجربه کردم. بعد ما را به زندان قنا در منطقه صعید مصر فرستادند. در آنجا با استاد حامد ابوالنصر آشنا شدم و با جمعی از برادران عضو اخوان المسلمین مصر از جمله احمد شریت، کمال سنانیری، احمد حسنین، سعد سرور و صلاح شادی دیدار کردم. سپس بنده را به قاهره بردند تا یک سال از عمر خود را در زندان لیمان طره بگذرانم. بی شک، بدنه سازمانی اخوان ـ در نتیجه اقدامات عبدالناصر ـ دچار تزلزل شد و این جماعت شمار زیادی از اعضای خود را از دست داد. نگرانی ها دو سال ادامه داشت تا اینکه وضعیت دوباره ثبات را تجربه کرد.
بنده هفت سال از عمر خود را در زندان گذراندم. در همان جا نیز ازدواج کردم. منذر الخالدی وکیل بنده بود. دوستان اخوانی برای ازدواج بنده در زندان جشنی را ترتیب دادند و شیخ احمد شریت نیز با حضور استاد محمد حامد ابی النصر که بعدها رهبر جماعت اخوان المسلمین شد، خطبه عقد را جاری کردند. تمامی این اتفاقات در زندان قنا رخ داد.
یک نکته
استاد عبدالرحمن بارود در سال 1972 از زندان آزاد شد و در همان سال رساله دکتری خود را در رشته زبان و ادبیات عرب دفاع کرد و موفق شد نمره عالی را به خود اختصاص دهد. وی پس از آن، کار خود را به عنوان استاد دانشگاه ملک عبدالعزیز شروع کرد و در سال های 1972 تا 2002 به این حرفه مشغول بود. پس از آن نیز بازنشست شد.