به نظر می رسد که ایالات متحده آمریکا در دوره ریاست باراک اوباما هیچ تغییری را در سیاست خارجی خود نداده است و همچنان لابی های یهودی و صهیونیستی و همچنین اصحاب سرمایه کنترل نهادهای تصمیم گیری را در این کشور در اختیار خویش دارند ؛ زیرا اگر این گونه نباشد، تصمیم اخیر مجلس کنگره مبنی بر مجازات ماهواره های عربی که به شبکه های ضد آمریکایی اجازه پخش برنامه و فعالیت را می دهند، چگونه قابل توجیه است؟ سوال دیگری که از قلب پرسش پیشین بیرون می آید، آن است که واشنگتن به چه حقی برای کشورهای دیگر قانون وضع می کند؟ نکته ای که باید در اینجا به آمریکایی ها متذکر شد، ذکر این مثل است که می گوید آن کس که خانه از جنس شیشه دارد، نباید سنگ علیه کس بر دارد.
مقاومت در برابر اشغالگران از سوی ملت های تحت اشغال حقی است که نهادهای قانونگذار و مشروع بین المللی بر آن صحه می گذارد و احدی نباید به خود این اجازه را بدهد که در مسیر حرکت ملت های تشنه آزادی برای استفاده از تمامی ابزارهای ممکن جهت بیرون راندن اشغالگران سدی ایجاد کند.
بد نیست در اینجا به بازها و کبوترهای آمریکایی این نکته را متذکر شویم که میان آنچه غرب با عنوان تروریسم از آن یاد می نماید با آن تروریسم سازمان یافته ای که هدایتش را دولت های مختلف غربی و در پیشاپیش آنها ایالات متحده بر عهده دارند، فاصله زیادی دارد. آمریکا که با عرض تاسف به پلیس جهان تبدیل شده، هفت سال است که عراق را در اشغال خود دارد. سوال این است که آیا اشغالگری بالاترین درجه تروریسم نیست؟ آیا مرگ یک نیم و میلیون عراقی که از سال 1990 تا کنون قربانی سیاست محاصره، گرسنه نگاه داشتن، ویرانگری و اقدامات تخریبی آمریکا شده اند، تروریسم نیست؟
درست است که جرج بوش، رئیس جمهور سابق ایالات متحده به صراحت اعلام داشت که خداوند سبحان او را به اشغال عراق فرا خوانده است و از آنجایی که انسانی مومن و معتقد به پروردگار است، در برابر دستور خداوند سر تسلیم فرود آورده و مو به مو این اوامر را به اجرا گذارده است. اما وی این نکته را به فراموشی سپرده بود که آموزه های دین مسیحی که خود آن را زیر پا گذاشته است، به صراحت تاکید می نماید: “هرگز به قتل انسان ها دست نبر” بنده از بوش این سوال را دارم که آیا تغییری در ده فرمان ایجاد شده است که ما نسبت به آن بی خبر هستیم.
اقدامات تحریک آمیز آمریکا علیه مسلمانان
وقتی یک عالم دینی مسلمان فتوایی را صادر می کند که محتوای آن را کسی نمی شنود و از آن با خبر نمی شود، ماشین تبلیغاتی غرب این فتوای وی را اخذ و برای تحریک افراد علیه اسلام و مسلمانان و به تبع آن عرب ها استفاده می کند. در واقع، آمریکا خود را مجاز به انجام کاری می داند که انجام آن برای دیگران ـ در نظرش ـ ممنوع می باشد.
اگر کسی فراموش کرده یا خود را به فراموشی زده است، بد نیست نگاهی به رفتار بات رابرتسون، کشیش کینه توز آمریکایی نگاهی بیاندازد و ببیند که چگونه معرفی اسلام به عنوان دینی شیطانی و معرفی مسلمانان به عنوان جمعی از شیاطین به هدفی استراتژیک و راهبردی برای وی تبدیل شده است. این کشیش افکار مسموم و سخنان سخیف و احمقانه خود را هر روز در شبکه های مختلف تلویزیونی و رادیویی بیان می کند، بدون آنکه هیچ اقدام قضایی علیه وی در آمریکا صورت گیرد.
با وجود نفرتی که از اظهارات کشیش مذکور دارم، ولی ذکر این نکته خالی از لطف نیست که او در تازه ترین اظهارات خود تاریخ ملت هایتی را به عنوان عامل زلزله هولناکی دانست که پایتخت این کشور را در سه شنبه دو هفته قبل تکان داد. وی مدعی شد این زمین لرزه مجازات الهی برای مردم هایتی بود که در زمان حکومت فرانسه بر این کشور با شیطان عهد و پیمان بستند.
رابرتسون در ادامه یاوه گویی های خود در برنامه “باشگاه هفت صد” که میلیون ها تن از طرفدارانش آن را تماشا می کنند، ابراز داشت: «ساکنان هایتی به شیطان گفتند که اگر تو ما را از دست فرانسوی ها نجات دهی، ما تو را خدمت خواهیم کرد. وقتی شیطان متعهد شد که به آنها در اخراج فرانسویان کمک کند، خطاب به آنها تاکید کرد که این توافقی میان من و شما است.»
او در مصاحبه ای تلویزیونی که در سال 2005 برگزار شد، به این بهانه که ونزوئلا به پایگاهی برای فعالیت اسلامگرایان تندرو و کومونیست ها مبدل شده است، خواستار ترور هوگو چاوز، رئیس جمهور ونزوئلا شد و تاکید کرد: «به نظر من، طرح ترور چاوز اقتصادی است و از نظر سیاسی هیچ بهایی را برای آمریکا ندارد. دلیل اقتصادی بودن این طرح، آن است که در صورت مرگ وی، دیگر لازم نیست تا برای نابودی نظام حاکم بر ونزوئلا هزینه ای بالغ بر دویست میلیارد دلار صرف کنیم.»
کشیش مذکور در جریان برنامه ای تلویزیونی که در تاریخ هجده سپتامبر 2004 از شبکه تلویزیونی فاکس پخش شد، زبان به اهانت نسبت به اسلام و مسلمانان گشود و در توصیف پیامبر مکرم اسلام گفت: “محمد یک تندرو با چشمانی هولناک بود که به خاطر جنونش، این چشم ها دائما گردش داشت. وی راهزن و دزد بود. اینکه می گویند تروریست ها اسلام را تحریف می کنند، دروغی بیش نیست. واقعیت این است که این تروریست، به اجرای دقیق دستورات این دین دست می زنند.”
رابرتسون در ادامه اظهارات موهن خود، اسلام را یک نیرنگ بزرگ و قرآن را یک سرقت آشکار از شریعت یهودی خواند و گفت: “منظور بنده این است که این مرد ـ پیامبر معظم اسلام ـ یک قاتل بود و این تفکر که اسلام دین صلح و آشتی است، یک دروغ بزرگ است.”
سوال ما از کشیش رابرتسون آمریکایی این است که اقدامات سربازان آمریکایی در زندان ابوغریب و نیز شکنجه ها و ضرب و شتم هایی که علیه زندانیان انجام می دهند، نشانگر صلح و آشتی است؟! آیا اسالیب جدید شکنجه که در گوانتانامو مورد استفاده قرار می گیرد و نیز اهانت هایی که با پاره کردن قرآن مجید به مسلمانان صورت می گیرد، نشانگر صلح و آشتی است؟! سوالی که از اوباما نیز داریم، این است آقای اوباما شما وعده بستن زندان گوانتانامو را داید، پس چرا به این وعده عمل نمی کنید؟
شکست رسانه های غربی
رسانه های غربی در جلب هوادار برای داستان های ساختگی ایالات متحده آمریکا با شکست مواجه شدند و وقتی مراکز تصمیم گیری در واشنگتن به این نکته پی بردند، تصمیم به رام کردن و به تسلیم واداشتن رسانه های عربی کردند و مجلس کنگره قانون مذکور را در خصوص فعالیت رسانه های ضد آمریکایی را صادر نمود. واقعیت این است که نظام های عربی حاکم بر منطقه تلاش زیادی را صرف اجرای قانون مربوط به منع فعالیت شبکه های ضد آمریکایی خواهند کرد و شاید در این زمینه، کاتولیک تر از پاپ شوند.
تردیدی نیست که برخی حاکمان عرب منطقه در این موضوع (ضرورت جلوگیری از فعالیت شبکه های ضد آمریکایی) منافع مشترکی با پیشگام امپریالیسم جهانی دارند. نکته ای که دانستنش خالی از لطف نیست، این است که در ماه فوریه سال 2008 وزرای اطلاع رسانی جهان عرب که در واقع مشغول خدمت رسانی به دولت های شکنجه گر عربی منطقه هستند، سند مربوط به فعالیت شبکه های ماهواره ای را به امضا رساندند که در پی اجرای آن، شمار زیادی از شبکه های عربی متوقف شدند.
وزرای اطلاع رسانی کشورهای عربی همچنین در هنگام امضای سند یادشده، تصمیم گرفتند که شدیدترین شکنجه را برای کانال های مختلفی که پرده از فساد نظام های حاکم بر می دارند، اعمال نمایند. در یک کلام می توان گفت که در جهان عرب، بستر مناسب برای پذیرش مصوبه کنگره در خصوص خاموش کردن صدای آزادگان و نیز معرفی مبارزان عرب (که از سرزمین خود در برابر دشمنان دفاع می کنند) به تروریست فراهم بود ؛ البته نباید فراموش کرد سیاست نظام های رسمی عربی چندین دهه است که اصل آزادسازی با توسل به مقاومت را زیر پا گذارده و گزینه مذاکره را برای تحقق صلح پیش گرفته است. امروز بخش گسترده ای از نظام های عربی برای حذف مقاومت از ذهن و اندیشه شهروندان خویش می کوشند ؛ زیرا کسی که علیه اشغالگران می جنگند در آینده ای نزدیک در برابر هر آن کس که به دستور اشغالگران تن در می دهد، می ایستد و تفاوتی نمی کند که این فرد رئیس جمهور، پادشاه، سلطان و یا هر چیز دیگری باشد. در واقع، گزینه مقاومت تا حد زیادی نظام های دیکتاتوری مورد حمایت آمریکا را نیز تهدید می کند.
در پایان باید گفت
انتظار ما این بود که حاکمان عرب به جای هم صدا شدن با ائتلاف رسمی عربی فریاد اعتراض خود را نسبت به تصمیم مجلس کنگره بالا می برد، ائتلافی که هر روز در خاموش کردن صداهایی که از مقاومت حمایت می کنند و در مقابل سیاست ساخت دیوار فولادی، محاصره ملت فلسطین، اشغالگری های آمریکا و رژیم صهیونیستی می ایستد، قدرت فراوانی را گرفته است.
انتظار ما این بود که حاکمان عرب فریاد اعتراض خود را نسبت به دست یابی رژیم صهیونیستی به زیردریایی های آلمانی که توان حمل کلاهک های هسته ای دارند، را اعلام نمایند. ای عرب ها! (البته منظورم عرب های آمریکایی زده و اسرائیلی زده نیست) چرا نمی پرسید: آیا آلمانی که هولوکاست را در جریان جنگ جهانی دوم به راه انداخت، در صدد آن است تا تاریخ به عقب بازگرداند و یک هولوکاست جدید را در خاورمیانه به راه بیاندازد؟ از همه بدتر اینکه زیردریایی های ساخت آلمان از کانال سوئز می گذرند، همان کانالی که در زمان جمال عبدالناصر و به خاطر مخالفتش با بین المللی سازی آن، انگلستان و فرانسه به همراه رژیم صهیونیستی در سال 1956، مصر را هدف تجاوز سه جانبه خویش قرار دادند. ضمنا زیردریایی های مذکور اجازه عبورشان از کانال سوئز را رسما از سوی حسنی مبارک دریافت می دارند یعنی همان فردی که به همراه شماری دیگر از روسای عرب در آغوش آمریکا و همپیمان صهیونیستش پرورش می یابند.