شنبه 10/می/2025

نگاه آمریکا به آشتی ملی فلسطینیان

یکشنبه 13-دسامبر-2009

 

از همان زمانی که خطرناک ترین اختلاف و شکاف میان فلسطینیان بروز کرد، دولت آمریکا بر اساس سیاست کلی خود در هواداری از تشکیلات خودگردان و دشمنی با جنبش حماس، به موضع گیری در حمایت از یک طرف و مخالفت علیه طرف دیگر اختلاف، اقدام کرد. تا اینجای کار قابل فهم و در مسیر طبیعی خود محسوب می شود.

واشنگتن نه تنها به طرفداری از تیم اسلو برخاست، بلکه با هر گونه تلاشی برای از سرگیری مذاکرات میان گروه های فلسطینی و تکمیل مصالحه ملی و ایجاد وحدت ملی میان همه فلسطینیان به مخالفت پرداخت و در برابر آن مقاومت کرد و برایش تفاوتی هم نداشت که چه کسی یا کدام جریان بانی چنین مذاکراتی بوده و از چه اعتبار و جایگاهی برخوردار است و در نقشه ائتلاف ها و پیمان های منطقه در کدام سو قرار گرفته است.

بر همین اساس، مقامات آمریکایی با توافق مکه که از سوی سوریه پیشنهاد و در عربستان سعودی به امضای گروه های فلسطینی رسید، مخالفت کردند و درباره نواقص این توافق بهانه های مختلفی مطرح کردند. در همین راستا از طریق ژنرال آمریکایی حاضر در فلسطین برای انقلاب علیه دولت حماس و دولت وحدت ملی فلسطین زمینه سازی کرد تا آنکه جنبش حماس ناچار شد در نیمه های ژوئیه سال 2007 میلادی اقدامی گسترده برای مقابله با این توطئه انجام دهد و نوار غزه را به کنترل کامل خود در آورد و باقی داستان را نیز که همه می دانند.

پس از آنکه تلاش های فلسطینیان به واسطه کارشکنی های واشنگتن به شکست انجامید، این بار فلسطینیان به صنعا (پایتخت یمن) رفتند و در ماه مارس سال 2008 میلادی به یک توافق کلی دست یافتند، اما این بار “اشاره سیاه” از رام الله و از زبان دیک چنی معاون رئیس جمهور آمریکا مطرح شد. او درست در همان زمان در چارچوب یک سفر منطقه ای در رام الله به سر می برد. چنی اظهار داشت که تشکیلات خودگردان توافق صنعا را امضا نخواهد کرد و این تشکیلات منتظر تسلیم شدن حماس و بازگرداندن نوار غزه به فتح و تشکیلات خودگردان خواهد ماند و پس از آن هر موضوعی جای بحث خود را خواهد داشت!

به همین سبب و در حالی که عزام احمد (به نمایندگی از جانب جنبش فتح) در حال امضای توافق صنعا بود، ریاست تشکیلات خودگردان در رام الله حاضر به پذیرش این توافق نامه نشد و بهانه هایش هم شبیه به همان بهانه هایی بود که برای خارج کردن گزارش گلدستون از دستور کار جلسه شورای حقوق بشر سازمان ملل، مطرح کرد. در آن زمان، عزام الاحمد با دفتر استانداری در رام الله (مقر ریاست تشکیلات خودگردان ) تماس گرفت، اما آقای رئیس (محمود عباس) در جلسه و وقت هم بسیار تنگ بود و بهانه هایی از این دست برای خودداری از امضای توافقنامه صنعا مطرح شد. در حالی که دیک چنی در حال تبلیغ برای علت مخالفت دولت آمریکا و تشکیلات رام الله با توافق صنعا بود، مناقشاتی هم بر سر اینکه آیا توافق برای اجرا بود یا فقط برای مذاکره، پذیرش یا رد آن به صورت کلی باشد یا نه و چیزهایی از این دست، در گرفت، درست مشابه همان چیزی که بعدها در قبال طرح مصر مطرح گردید.

جورج میچل نماینده ویژه دولت آمریکا در امور خاورمیانه در اکتبر سال 2009 میلادی و زمانی که در قاهره به سر می برد به دو تن از وزرای دولت مصر یعنی احمد ابو الغیط (وزیر امور خارجه) و عمر سلیمان (رئیس سازمان امنیت مصر) اطلاع داد که دولت آمریکا با طرح پیشنهادی مصر تا زمانی که شروط سه گانه کمیته چهارجانبه (متشکل از آمریکا، روسیه، اروپا و سازمان ملل) در آن گنجانده نشود، مخالفت خواهد کرد. این سه شرط عبارتند از پذیرش موجودیت اسرائیل از سوی حماس، پایبندی به توافقات امضا شده و پایان دادن به مبارزات مسلحانه. منابع فلسطینی در آن زمان اعلام کردند که مصر که به شدت به آشتی ملی فلسطینیان تاکید می کند و نهایی شدن توافق را ضروری می داند، در وضعیت بغرنجی قرار گرفت و به همین سبب در پیشنهاد خود تغییراتی داد و همین امر سبب شد که جنبش حماس با طرح مصر مخالفت کند و بقیه ماجرا را هم که همگان می دانند و به تکرار نیاز نیست.

دو روز پیش، روزنامه مصری الشروق به نقل از یک منابع آمریکایی آگاه گزارش داد که جوزف بایدن معاون باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا دو نامه برای مقامات قاهره ارسال کرده و از مصری ها خواسته است که تلاش های خود را برای آشتی ملی فلسطینیان و از سرگیری مذاکرات به آغاز سال آینده میلادی موکول کنند تا جورج میچل فضای لازم برای انجام مأموریت خود را به دست آورد و مذاکرات با اسرائیل از سر گرفته شود.

نمی دانم چرا معاونان رئیس جمهور آمریکا مسئول توقف مذاکرات میان فلسطینیان و مصالح آنان هستند.

باز هم مشاهده می شود که واشنگتن بر این باور است که از سرگیری مذاکرات ملی فلسطینیان با از سرگیری مذاکرات میان تشکیلات خودگردان و رژیم صهیونیستی در تضاد است، زیرا گمان می کند که هر یک از این مذاکرات تعهدات و مقتضیات خاص خود را دارد.

در تحلیل این مخالفت های آمریکا چندین علت و سبب می توان بر شمرد:

نخست: واشنگتن درصدد است عباس کاملا آزاد باشد و شروط و “اصول ” حماس او را در مذاکراتش با اسرائیل محدود و مقید نسازد.

دوم: تا زمانی که تل آویو اجازه ندهد، آمریکا به عباس برای مشارکت حماس در نظام سیاسی فلسطین، چراغ سبز نشان نمی دهد.

سوم: داستان مبارزه علیه تروریسم، چشم آمریکا را کور کرده و مقامات آمریکایی نمی توانند میان اسلام سیاسی، ملی و مبارز و تروریسم کوری که هر چیز و هر کس را هدف قرار می دهد، تمایز و تفاوت قائل شوند.

مسأله مهم دیگر این است که موضع گیری آمریکا در قبال حماس در فلسطین دقیقا شبیه همان موضع گیری هایی است که مقامات واشنگتن علیه حزب الله لبنان اعمال کرده اند، البته با شدت و حدت بیشتر. زیرا دولت های آمریکایی یکی پس از دیگری، علیه حزب الله جنگیده، این حزب را تحریم و علیه آن تبلیغ کرده اند و خواستار کنار گذاشتن این جنبش از معادلات لبنان شده اند تا جایی که حتی در قالب بند هفتم شورای امنیت جای داده و نام این جنبش را در فهرست گروه های تروریستی قرار داده اند و از این راه تلاش می کنند تا این جنبش را تحت تعقیب بین المللی قرار داده، منابع مالی آن را محدود ساخته و شریان های حیاتی این جنبش را قطع کنند.

حقیقت این است که آمریکایی ها تمام تلاش هایی را که برای آشتی و سازش ملی گروه های فلسطینی بکار گرفته می شود و نیز همه ابتکارات و طرح هایی که از سوی کشورها و دولت های مختلف برای این منظور مطرح می شود، وتو می کنند. تا زمانی که این وتوها ادامه داشته باشد، نمی توان به پیشرفتی واقعی در جریان وحدت و انسجام ملی فلسطینیان شاهد بود. این دقیقا همان چیزی است که در طول سه سال گذشته موجب شکست همه طرح ها و ابتکارات مطرح شده برای روند صلح داخلی فلسطین شده است.

لینک کوتاه:

کپی شد