یکشنبه 11/می/2025

شعار قاهره: اول اسرائیل بعدا مصر

سه‌شنبه 6-آوریل-2010

  قاهره همیشه برای مقابله با خواست ملت خویش در خصوص لغو معاهده کمپ دیوید و بازگشت به عرصه یاری فلسطین و دیگر کشورهای عربی در رویارویی با دشمن صهیونیستی شعار “اول مصر” را مطرح می کند.

به هر حال، این اولین باری نیست که قاهره شعار “اول مصر” را سر می دهد ؛ بلکه این شعاری قدیمی و خط مشی ثابتی است که از سال 1974 تا کنون در لیست شعارها و برنامه های دولت های مختلف مصری قرار گرفته است. 

اولین کسی که با جسارت تمام موضوع مذکور را مطرح کرد، توفیق الحکیم بود. وی در سال 1978 با نگارش مقاله ای تحت عنوان “ضرورت بی طرفی مصر” که در روزنامه الاهرام به چاپ رسید، خواستار بی طرفی مصر در جدال میان اعراب و اسرائیل شد و تاکید کرد که قاهره باید سیاستی مشابه سوئیس را در اروپا اتخاذ کند. این کشور اروپایی در کوران جنگ های جهانی اول و دوم موضعی کاملا بی طرف در قبال قدرت های متخاصم داشت.

از همان دهه هفتاد به بعد، نظام حاکم بر مصر و رهبران این نظام از شعار “اول مصر” در مقابله با گروه ها و احزاب مصری که از اشغالگری صهیونیست ها در فلسطین و لبنان و غربی ها در عراق به داد آمده بودند، استفاده می کردند.

دولت مصر از این شعار همچنین در واکنش به اعتراضات ملتش در خصوص احداث دیوار فولادی، بستن گذرگاه رفح، محاصره ملت فلسطین، حمله صهیونیست ها به غزه و نیز تجاوزات رژیم اشغالگر عبری به مسجدالاقصی و قدس همیشه شعار “اول مصر” را سر می داد.

واقعیت این است که مسائلی همچون اولویت های سیاسی و امنیت ملی موضوعاتی شفاف هستند و این طور نیست که هر فردی اجتهاد مخصوص به خود را از این مسائل داشته باشد. در واقع، مسئله اولویت های سیاسی و امنیت ملی هر قومی ریشه در چندین قرن تاریخ دارد یعنی گذشته هر جماعتی، اولویت های سیاسی و امنیتی را برای آن جماعت مشخص می کند.

نظریه ها و فاکتورهایی که در تعریف امنیت ملی هر جامعه ای دخیل است، با شکل گیری آن جامعه و تولدش شکل می گیرد یعنی این برنامه ها و ایدئولوژی های یک حزب نیست که باعث تعیین چارچوب های امنیت ملی یک ملت می شود ؛ بلکه امنیت ملی هر ملتی موضوعی ثابت و کهن است که قدمت آن با تاریخ شکل گیری ملت ها گره خورده است.

فلسفه امنیت ملی مصر نیز از زمان فتح این سرزمین به دست مسلمانان تعیین شد. از آن زمان به بعد، ما (مصری ها) عرب شدیم و از یک سری اقوام، ملت ها و قبایل پراکنده و تحت اشغال به یک امت واحد و یکپارچه عربی ـ اسلامی مبدل گشتیم.

پیش از آنکه مصر به دست مسلمانان فتح شود، به مدت هزار سال متمادی تحت اشغال بیگانگان غربی بود یعنی این سرزمین از سال 332 پیش از میلاد که توسط اسکندر کبیر به اشغال درآمد تا سال 640 بعد از میلاد تحت حاکمیت بیگانگان به سر می برد. نه ساکنان مصر و نه هیچ کدام از همسایگان این کشور در طول ده قرن یا بیشتر موفق به کسب آزادی و استقلال خویش نشدند و نتوانستند از زیر سایه شوم حضور اشغالگران خارج شوند.

دیگر این حقیقت برای همگان روشن شده است که هیچ کدام از سرزمین های واقع در منطقه عربی نمی توانند بدون اتحاد با یکدیگر، از شر اشغالگران بیگانه خلاصی یابند و استقلال خود را حفظ کنند ؛ ضمن آنکه پیشرفت و توسعه شان نیز در گرو همین اتحاد است. آری! حوادث پس از اسلام، عربی شدن مصر و پیوستن آن به امت عربی ـ اسلامی حقیقت مذکور را ثابت کرد و به فضل اسلام، امت عربی ـ اسلامی و در قلب آنها مصر توانست دوازده قرن آزادی و استقلال را تجربه کند تا جایی که وقتی غربی ها دوباره در سال 1096 میلادی به فکر اشغال مجدد سرزمین های اسلامی افتادند و جنگ های صلیبی را به راه انداختند، مصری ها با همراهی دیگر مسلمانان موفق شدند که اشغالگران صلیبی را بعد از تحمل رنج ها و نیز انجام جنگ های طولانی از جهان اسلام بیرون کنند و آنها را به همان جایی بفرستند که از آنجا آمده بودند. آخرین بخش از اراضی اسلامی که از اشغال صلیبی ها بیرون آمد، عکا بود که تاریخ رهایی آن از چنگال اشغالگران به سال 1291 میلادی باز می گردد.

از نظر داخلی و در طول تاریخ طولانی اسلام، احزاب متعددی بر سرزمین های مسلمان از جمله مصر حکمرانی کردند که برخی با دیگری رقیب یا درگیر بودند که از آن جمله می توان به اموی ها، عباسی ها، فاطمی ها، ایوبی ها، ممالیک و عثمانی ها اشاره کرد. شاید در ارزیابی خود از عصور گذشته اسلامی اختلاف یا اتفاق نظر داشته باشیم ؛ ولی در این نکته همه اجماع دارند که حاکمان کشورهای اسلامی از داخل امت اسلامی بودند و کسی از خارج بر این امت حکمرانی نمی کرد یا به قول قدیمی ها، محفلی بود که بیگانه را بدان راه نبود. 

وقتی استعمارگران غربی مجددا و در سال 1798 تلاش خود را برای از بین بردن وحدت جهان اسلام از سر گرفتند و در صدد تضعیف صلابت و در هم شکستن توان مقاومت مسلمانان و نیز اشغال سرزمین هایشان برآمدند، در اولین گام حزب نوین عربی به ریاست محمد علی پاشا را در مصر از بین بردند تا از این طریق نظامی را که می رفت تا جانشین خلافت عثمانی شود و روحیه جدیدی را در کالبد جهان اسلام بدمد، نابود سازند.

پس از اشغال مصر، اشغالگران اروپایی به سراغ دیگر کشورهای عربی ـ اسلامی رفتند و بعد از جنگ جهانی اول کشورهای مذکور را میان طرف های پیروز جنگ تقسیم کردند و با آنها مانند یک غنیمت جنگی برخورد کردند. بعد از آن تاریخ دیگر کشورهای عربی ـ اسلامی قامت راست نکردند و تنها در یک دوره چند ساله بعد از جنگ جهانی دوم آزادی را تجربه کردند که البته این آزادی با اشغالگری صهیونیست ها در فلسطین در سال 1948، حضور آمریکایی ها در خلیج فارس در سال 1991 و نیز حمله شان به عراق در سال 2003 پایان یافت.

آنچه گذشت، ما را به این نکته رهنمون ساخت که امنیت ملی مصر ضرورتا همان امنیت عربی است و هیچ جایی برای طرح مبحث امنیت صرف یک کشور (مصر) وجود ندارد. از نظر تاریخی و علمی صحبت از امنیت ملی مصر بی معنا است ؛ مگر آنکه بخواهیم از امنیت ملی قاهره صحبت کنیم که البته چنین چیزی نیز امکان پذیر نیست. در نتیجه باید گفت که ابداع نظریه هایی همچون “اول مصر” یا “امنیت ملی مصر” و مقوله هایی از این دست کاملا با حقایق جغرافیایی و تاریخی در تناقض است یعنی چنین نظریه ای از 2400 سال پیش تا کنون مهر بطلان بر آن خورده است ؛ کما اینکه طرح چنین شعارهایی به معنای بازگشت به وضعیت ناامید کننده و سرتاسر شکستی است که مصر قبل از گشوده شدن به دست مسلمانان داشته است.

ظهور رویکردهای فوق نتایج عملی وخیمی با خود به دنبال داشت که البته قابل پیش بینی نیز بود. اولین مورد از این نتایج، ناتوانی در آزادی فلسطین، رشد رژیم صهیونیستی و توسعه این رژیم در برابر دیدگان کشورهای عربی می باشد و از این خطرناک تر، در افتادن مصر به چنگال اشغالگران و تبعیت از بیگانگان می باشد یعنی وضعیت به ماقبل میلاد باز گشته است. آثار تبعیتی که بدان اشاره شد، در مسائل زیادی تجلی می یابد که در راس آنها می توان از اقدام نظام حاکم بر مصر در اجرای هر آن چیزی اشاره کرد که ایالات متحده برای حفظ امنیت رژیم صهیونیستی به قاهره دیکته می کند. این در حالی است که کارشناسان مصری به خوبی می دانند و درک می کنند که انجام چنین کاری منافع ملی کشورشان را به خطر می اندازد و شاید همین آگاهی نسبت به موضوع و خطرات ناشی از آن، اعتراض و حرکت کند قاهره در اجرای خواسته آمریکا را به دنبال داشت ؛ ولی متاسفانه این اعتراض ادامه نیافت و اراده دولت مصر در برابر چکش فشار آمریکا خم شد.

موافقت مصر با عدم استقرار نیرو در صحرای سینا در سال 1974، عقب نشینی از میدان جنگ با دشمن صهیونیستیی، اعمال فشار به سازمان آزادیبخش (از سال 1982 تا 1993) برای به رسمیت شناختن رژیم اشغالگر قدس، جلب موافقت تمامی کشورهای عربی با موضوع صلح با اسرائیل و چشم پوشی از خاک فلسطین در چارچوب طرح صلح اعراب (در سال 2003)، مشارکت در محاصره نوار غزه با بستن گذرگاه ها و از بین بردن تونل های زیرزمینی ویژه انتقال کالا از مصر به این منطقه (از سال 2007 تا 2010) و نیز اعمال فشار به مقاومت و واداشتن گروه های مبارز فلسطینی به صلح با رژیم صهیونیستی، قبول توافقات اسلو، به رسمیت شناختن این رژیم، پایان دادن به هر گونه مقاومت مسلحانه و بر زمین گذاشتن سلاح ـ همه و همه ـ تنها گام هایی در جهت خدمت رسانی به امنیت اشغالگران قدس بوده است نه امنیت مصری ها.

پس اگر به دنبال شعار اصلی نظام حاکم بر مصر هستید، بدانید که درست ترین شعار همان “اول اسرائیل” است نه “اول مصر”

 

لینک کوتاه:

کپی شد