عبد اللطیف مهنا ادیب و اندیشمند فلسطینی تاکید کرد که اعتقادی به “جنگ تمدن ها” ندارد؛ چرا که تمدن بشری طی دوره های مختلف در مناطق و قاره های متعدد شکل گرفته است و تمدنی جایگزین تمدن دیگر شده است. ما در جهان با جنگ فرهنگ ها مواجه هستیم که در دوره های تاریخی و مناطق جغرافیایی با هم تفاوت داشته و هر یک از این فرهنگ ها، ویژگی های مختلفی داشته اند.
مهنا در گفتگو با “بنیاد فرهنگی فلسطین” درباره اوضاع فرهنگی فلسطین می گوید که وضعیت فرهنگی این سرزمین به خاطر شرایط ملت فلسطین در دوره بعد از فاجعه، یک سری ویژگی های کلی در داخل و در اردوگاه های آوارگان فلسطینی در خارج داشته است.. وی در پاسخ به این سوال که آیا فرهیختگان فلسطین توانسته اند به خوبی مساله خود را مطرح کنند؟ تصریح می کند که «ما باید به این مساله اعتراف کنیم که هرگز نتوانسته ایم اوضاع فرهنگی فلسطین را در حد مطلوب و مناسب آرمان فلسطین ارتقاء دهیم.» این اندیشمند فلسطینی در عین حال تاکید می کند که این تنها فرهیختگان فلسطین و جهان عرب نیستند که باید در راستای نابودی پروژه صهیونیستی تلاش کنند، بلکه این وظیفه تمامی اقشار امت است که در کنار امت اسلام و کل بشریت در این زمینه تلاش کنند.
عبد اللطیف مهنا از نویسندگان و شعرا و روزنامه نگاران و نیز هنرمندان تجسمی فلسطین به شمار می رود که در سال 1946 در شهر خان یونس به دنیا آمد و در سوریه اقامت گزید. وی توانست لیسانس ادبیات عرب را در بیروت اخذ کرده و سپس دیپلم روزنامه نگاری را در بوداپست مجارستان دریافت کند و در ادامه به عنوان رئیس مرکز مطالعات فلسطین در دمشق و سردبیر مجله فتح (به مدت 14 سال) فعالیت کند.
وی مقالات سیاسی متعددی را در روزنامه ها و هفته نامه های عربی به چاپ رسانده و نمایشگاه های متعددی در زمینه هنرهای تجسمی برپا کرده است. وی سه دیوان شعر به نام های “عاشق صبرا”، “انگار اینجا هستند” و “آری خودشان هستند” منتشر کرده و در کنار این دیوان ها، یک کتاب در زمینه ادبیات سیاسی با عنوان “اشارات” تالیف کرده است.
بنیاد فرهنگی فلسطین گفتگوی مفصلی را با این ادیب و اندیشمند سیاسی فلسطینی ترتیب داده است که در زیر متن آنرا با هم می خوانیم:
پس از گذشت 10 سال از هزاره سوم و تحولات علمی و فنی، آیا می توان گفت که مفهوم فرهنگ تغییر کرده است؟.. مفهوم ملی فرهنگ در سایه مساله جهانی سازی و تحولات جدید چیست؟
** همه چیز در اطراف انسان در حال تغییر و تحول است و این سنت حیات بشری و همان مفهوم نوگرایی است. تحول؛ به ویژه در عرصه فرهنگی، طی دوره های مختلف یک مفهوم نسبی دارد؛ چرا که هر دوره زمانی نوعی نوگرایی و تحولات نوین برای خود دارد که شاید در دوره بعدی قالب سنتی و قدیمی شده به خود بگیرد. تحولات علمی و فنی و انقلاب ارتباطات قطعا بر روی این عرصه تاثیر می گذارد و در حالی که زمان به سرعت می گذرد، فرهنگ ما باید همپای این رقیب و دشمن خود حرکت کند، اما به نظر من، بعد انسانی در فرهنگ های امت ها در اصل ثابت می ماند. ممکن است که ارزش ها با هم مشترک و یا مغایر باشند و ممکن است اختلافاتی میان امت ها به وجود بیاید، اما اصول این بعد انسانی همیشه ثابت و یکسان است. من از جمله افرادی هستم که اعتقادی به وجود خارجی “جنگ تمدن ها” ندارم؛ چرا که تمدن بشری طی دوره های مختلف در مناطق و قاره های متعدد شکل گرفته است و تمدنی جایگزین تمدن دیگر شده است. ما در جهان با جنگ فرهنگ ها مواجه هستیم که در دوره های تاریخی و مناطق جغرافیایی با هم تفاوت داشته و هر یک از این فرهنگ ها، ویژگی های مختلفی داشته اند و اینجاست که به نظر من، مساله جنگ تمدن ها و جنگ فرهنگ ها با هم خلط می شود.
درباره فرهنگ ملی که من دوست دارم از آن با عنوان فرهنگ قومیتی و یا فرهنگ عربی و اسلامی یاد کنم، باید گفت که به حکم تاریخ طولانی امت ما که از آغاز شکل گیری تاریخ بشر و میراث فرهنگی و تمدنی و ارزشی و گذشته دیرین نقش بسته در درون و زندگی ما، آغاز شده است، ما با درد و رنج های مختلف و جنگ وجودی مواجه شده و مقتضیات تنها راه مقابله با پروژه غربی مخالف پروژه امت خود را طی قرن های متمادی به جان خریده ایم، اما اصل و اساس و هویت این فرهنگ ملی همچنان ثابت مانده و تنها می توانیم بگوییم که پوست اندازی کرده است.
اما در ارتباط با مساله جهانی سازی نیز که من ترجیح می دهم از اصطلاح “غربی شدن” برای ان استفاده کنم باید بگویم که این یک چالش بزرگ است که ما باید با آن مقابله کنیم. این مساله در کنار نکات مثبتی که در زمینه ارتباط امت ها و تبدیل جهان به یک “دهکده مشترک” و یا همین مساله انقلاب ارتباطات دارد، مسائل دیگری را هم در درون خود دارد که ما باید به منظور حفظ هویت و ارزش های خود با آن مقابله کنیم.. هویت فرهنگی ما که طی قرون مختلف حیات بشری شکل گرفته و میراث تمدنی و فرهنگی و ارزشی دارد که می توان در مقابل دیگر امت ها به آنها افتخار کرد، ویژگی هایی را داراست که آنرا از شر سونامی جهانی سازی که در اصل به نفع قدرت های برتر و توسعه یافته جهان است و آنها بدین وسیله می خواهند فرهنگ فارغ از ویژگی ها و عناصر برابر با فرهنگ ما را بر ما غالب کنند، در امان نگه دارد.
وضعیت فرهنگی فلسطین در داخل و در میان آوارگان مقیم کشورهای دیگر را چگونه ارزیابی می کنید؟
** به نظر من، با توجه به شرایط ملت فلسطین در دوره بعد از فاجعه فلسطین در داخل و در میان آوارگان فلسطینی مقیم کشورهای دیگر و نیز با در نظر گرفتن ماهیت منازعه نزدیک به صد ساله میان ملت فلسطین و امت عربی با رژیم اشغالگر قدس که می توان از آن با عنوان جنگ بقاء و حیات و یک جنگ مادی و معنوی یاد کرد و در کنار آن، بازتاب این مساله بر زندگی فرزندان ملت فلسطین در زندان ها و تبعیدگاه ها و نیز در داخل وطن اشغالی و اردوگاه های آوارگان فلسطینی در کشورهای دور و نزدیک، برخی مسائل باعث وجود ویژگی های مشترک در عرصه فرهنگی فلسطین می شود و در این میان چندان اختلافات اساسی که انتظار می رفت در نتیجه شرایط معیشتی تحمیلی وجود داشته باشد، به چشم نمی خورد. شاید به عنوان مثال، ویژگی های منحصر به فرد عرصه فرهنگی فلسطین و تاثیرات اشغالگری رژیم صهیونیستی در اراضی 48 شباهت کاملی به شرایط کرانه باختری اشغالی و باریکه غزه محاصره شده نداشته باشد. وضعیت تبعیدگاه نیز به همین صورت است و شاید فرصت ها و زمینه های فرهنگی در اردوگاه های کشورهای مختلف با شرایط داخل برابر نباشد و در نتیجه این مساله برحسب ضرورت بر روی ویژگی های عرصه فرهنگی فلسطین تاثیر می گذارد؛ همان طوری که نمی توان ویژگی های عرصه فرهنگی فلسطین را از اولویت های ملی و قومی و دستاوردهای مبارزاتی و شکست ها و پس رفت ها طی مراحل مختلف و نیز اوضاع و تحولات کنونی امت عربی جدا در نظر گرفت.
آیا می توانید ویژگی های پروژه فرهنگی رژیم صهیونیستی ـ در صورت وجود ـ را برای ما تشریح کنید؟
** نمی توان عرصه فرهنگی را از عرصه سیاسی و یا آن دو را از عرصه ایدئولوژیک جدا دانست و این مساله در موقعیت های زمانی و مکانی مختلف و یا در مقابل هر طرفی که باشد فرقی نمی کند، بلکه می توان گفت که هر کدام از اقشار یک جامعه، فرهنگ خاص خود را دارند یا فرهنگی وجود دارد که در واقع نماینده و بیانگر ماهیت آنهاست. پروژه استعماری و شهرک سازی رژیم صهیونیستی نیز که مبتنی بر نفی و طرد طرف های دیگر و نابودی مادی و معنوی آن به ویژه در عرصه فرهنگی است، مانند دیگر پروژه های فاشیستی و نژادپرستانه طرف های اروپایی، فرهنگ خاص خود را دارد که منسجم و هماهنگ با استراتژی صهیونیستی است و از زمان کنفرانس بازل در اواخر دو قرن پیش و نیز آخرین تصمیم یهودی سازی درباره شهرک های صهیونیست نشین کرانه باختری که مدتی قبل اتخاذ شد و نیز قوانین مبتنی بر یهودی سازی که منتظر اجرایی شدن سیاست ترانسفر در زمان مناسب و اخراج باقی مانده فلسطینیان در بخش های یهودی نشده سرزمین فلسطین در اراضی 48 و 67 و به عبارت دیگر، یهودی سازی کامل فلسطین رود اردن تا دریای مدیترانه هستند، هیچ تغییری نکرده است. شاید پروژه فرهنگی فلسطین یک سری تفاوت هایی با پروژه های مشابه نازی و فاشیستی در ایتالیا تنها در یکی از موارد که همان پشتوانه فکری مبتنی بر “گتو”های مورد تاکید در میراث یهودی و متکی بر میراث خرافه پرستی و اسطوره ای معروف و یا نگرانی نسبت به سرنوشت خود در قبال صاحبان اراضی اشغال شده است، داشته باشد.
آیا به نظر شما، فرهیختگان فلسطینی به خوبی توانسته اند مسائل خود را مطرح کنند؟
** باید اعتراف کنیم که ما هرگز نتوانسته ایم اوضاع فرهنگی فلسطین را در حد مطلوب آرمان فلسطین ارتقاء دهیم و این مساله هر سه عرصه ملی و قومی و اسلامی و حتی انسانی را شامل می شود. نوآوری های ما هنوز نتوانسته اند به خوبی از عهده بیان و تعبیر درد و رنج و مشکلات ملت فلسطین برآیند و یا رویاهای ما در زمینه مبارزات ملی دیرینه و فداکاری های مثال زدنی و بی سابقه در تاریخ امت ها و مشخصا در عرصه های ادبیات و هنر و قصیده و رمان و نمایشنامه و سینما و حتی آوازسرایی را تحقق ببخشند، اما این بدان معنی نیست که آثار برجسته ای در این زمینه ها تولید نشده، بلکه مساله فلسطین مستلزم تولید آثار بزرگتر و انجام کارهای مهمتر است.
به نظر شما، دلیل ناتوانی شخصیت های فرهنگی فلسطینی و عربی برای شکست دادن پروژه فرهنگی رژیم صهیونیستی چیست؟
** مساله مقابله با پروژه فرهنگی فلسطین و شکست دادن آنها تنها مسئولیت و ماموریت قشر فرهنگی جامعه فلسطینی و یا کشورهای عربی نیست، بلکه باید تمامی امت عربی در کنار امت اسلامی و نیز جامعه بشریت در این راستا تلاش کنند. پروژه فرهنگی رژیم صهیونیستی منوط به تداوم موجودیت و بقای آن در سرزمین فلسطین است و لازمه قدرت آن برای تداوم موجودیت و حضور در قلب امت اسلامی به شمار می رود؛ چرا که همان طوری که قبلا نیز اشاره کردم نمی توان بعد فرهنگی را از دیگر ابعاد وجودی طرف های دیگر جدا کرد. زمانی که امت عربی که مسئولیت آزاد سازی فلسطین جزء ماموریت های آن و نه تنها طرف فلسطینی به شمار می رود و به عبارت دیگر، نقش طرف فلسطینی بیشتر از پایداری و تداوم مقاومت در مقابل دشمن صهیونیستی و ایفای نقش خط مقدم مقابله با این رژیم نیست، به پا خیزد و مساله فلسطین اولویت اصلی آن و نقطه اساسی برای احیای کرامت و عزت امت باشد، در این هنگام، پروژه فرهنگی رژیم صهیونیستی از داخل با مشکل مواجه می شود؛ چرا که موجودیت آن به موجودیت رژیم استعماری ضعیف و شکننده و رژیم غاصب توخالی و فاقد پشتوانه تاریخی و جغرافیایی بستگی دارد و در نهایت نیز از این اثرات این واقعیت های تاریخی و جغرافیایی در امان نخواهد ماند.
برخی ها بر این باورند که شخصیت های فرهنگی فلسطین و جهان عرب در حال حاضر آگاهی بیشتری نسبت به مسائل ملی و قومی خود دارند نظر شما در این باره چیست؟
** من بارها در گفته و نوشته های خود تاکید کرده ام که امت عربی و ملت فلسطین و شاید هم بتوان گفت امت اسلام، در هیچ دوره ای چنین احساس عمیقی نسبت به خطرات وجودی متوجه خود و منافع و هویتشان نداشتند و هرگز چنین درک بالا و درستی نسبت به مواضع و اهداف طرف های دیگر علیه خود نداشته اند. من این مطالب را قبل از آنچه در حال حاضر به آن “انقلاب بزرگ عربی” گفته می شود و امواج آن همچنان سرزمین های مختلف را در می نوردد، گفتم. شاید این بیداری در پشت همین تحولات تاریخی جاری در جهان عرب که بر روی همسایگان مسلمان نیز تاثیر گذاشته است، نمود پیدا کرده و من نسبت به این مساله خوشبین هستم و نشانه های آغاز نهضت آتی و طلوع سپیده دم پس از تاریکی و ظلمات شبانه را می بینم. آیا این جزء سنت زندگی نیست؟
برخی معتقدند که سازمان آزادی بخش فلسطین “ساف” و گروه های مقاومت در دهه های هفتاد و هشتاد سده گذشته مراکز مطالعاتی و پژوهشی و دایرة المعارف هایی برای خود داشتند.. و همزمان با وجود شخصیت های برجسته فلسطینی چه در عرصه فکری و یا فرهنگی، شاهد توسعه فرهنگی در این سرزمین بودیم.. اما اکنون با وجود ادعاهایی مبنی بر افزایش آگاهی قشر فرهنگی فلسطین، این روند فروکش کرده است. دلیل این مساله چیست؟
** شاید در برخی دوره های رشد و شکوفایی شاهد برخی مسائلی باشیم که به رشد و پیشرفت فرهنگی کمک کند و در نتیجه عرصه فرهنگ نیز مثل دیگر عرصه ها شاهد پیشرفت باشد. بر عکس، در دوره پسرفت نیز ما شاهد کم رنگ شدن نقش فرهنگ باشیم و شاید این جزء طبیعت چنین مسائلی باشد. شما درباره دوره های آغازین انقلاب معاصر فلسطین صحبت می کنید و بالطبع زمانی که وجهه مبارزات ملت فلسطین به واسطه توافقنامه اسلو منحرف شد و جنگ ها و تسویه حساب های داخلی آغاز شد، این انحراف و بیراهه رفتن اصول و مبانی دوران نخستین این انقلاب را در خود هضم و نابود کرد و این مساله بر روی اوضاع فرهنگی فلسطین تاثیر گذاشت. زمانی که گروه سازشکار چندان از مساله پیشرفت فرهنگی خوشش نیامد، آنها نه تنها به رشد آن کمک نکردند، بلکه به مقابله و مبارزه با آن پرداختند و آنرا در معرض حملات فرصت طلبان و یا در اختیار شخصیت های فرهنگی درباری وابسته به تشکیلات رام الله قرار دادند. در کل باید گفت که شخصیت های فرهنگی به هنگام رشد و پیشرفت عرصه سیاسی سیر صعودی و راه پیشرفت را در پیش می گیرند و به هنگام پسرفت، نقش آنها کم رنگ می شود و تنها عده کمی از این قائله مستثنی هستند.
واقعیت این است که اوضاع فرهنگی ما به اوضاع عرصه ملی گره خورده است و حتی می توان این مساله را به جهان عرب نیز وفق داد. افزایش آگاهی قشر فرهنگی در دوره کنونی نوید بازگشت به آن دوره رشد و شکوفایی فرهنگی را می دهد.. چنانچه فرهنگ مقاومت در کشورهای مختلف عربی فراگیر شده و سراسر جهان عرب را در بر گرفته است.
سوال دیگری که پس از فقدان تعدادی از شخصیت های فرهنگی و فکری فلسطین مطرح می شود.. این است که چرا ما تحول جدیدی در این زمینه نمی بینیم و چه چیزی مانع از ظهور شخصیت های جدید پس از کنار رفتن شمار زیادی از ادبا و شخصیت های برجسته فرهنگی می شود؟
** به طور طبیعی، شخصیت های فرهنگی و فکری در دوره رشد و شکوفایی ظهور می کنند و مراحل پسرفت وضعیتی عکس این دارند. مراحلی که شاهد گسترش مبارزات هستند، زمینه ظهور تعداد زیادی از شخصیت های فرهنگی را فراهم می کنند و فرصت مناسب برای بروز استعدادهای این افراد را به وجود می آورند و البته برخی نیز با این تحولات همگام شده و سعی می کنند با استفاده از شرایط به وجود آمده، اسم و رسمی برای خود دست و پا کنند. این جزء ویژگی های طبیعی چنین مرحله ای است؛ چرا که بسیاری از افراد به لطف شرایط ناشی از انقلاب در صحنه ظهور پیدا می کنند، اما تعداد معدودی هستند که بار انقلاب را بر دوش می کشند و شاید در زیر آوار انقلاب دفن می شوند. اینجاست که نقش ایدئولوژی و جناح بازی و روابط عمومی مطرح می شود و جنگ میان عوامل آفرینش شخصیت های فرهنگی شکل می گیرد.
واقعیت این است که ارزیابی نوآوری ها به حین شکل گیری آن یک ظلم بزرگ است و انصاف و عدالت حکم می کند که به آنها فرصت و اجازه داده شود تا دوره زمانی کمی و کاستی های آنها را برطرف کرده و درباره آنها اظهارنظر و قضاوت کند و به عبارت دیگر می توان گفت که زمان بهترین منتقد است، اما این بدین معنا نیست که ما از ذکر شخصیت های فرهنگی برجسته ای که فرصتی برای کسب شهرت و آوازه پیدا نکردند، درگذریم. ما ملتی مبتکر و امتی معروف به نوآوری داریم که میراث بزرگی در عرصه های مختلف دارند. ما شخصیت هایی داریم که در آینده به نسل های آتی معرفی خواهند شد و جایگاه شایسته خود را بازخواهند یافت و اگر اوضاع فرهنگی نتواند عدل و انصاف را درباره آنها رعایت کند، بی شک، زمان و دوره زمانی با انصاف درباره آنها قضاوت خواهد کرد و البته این مساله به عوامل متعددی بستگی دارد و با همه این ها می توانم بگویم که اوضاع فرهنگی ما خوب است.