دنبال کنندگان حوادث اخیر غزه حتما با این سوالات مواجه شده اند که چه چیزی ما را به وضعیت کنونی کشانده است؟ آیا این وضعیت، کودتا علیه مشروعیت است؟ چه کسی جسارت کرده تا علیه مشروعیت کودتا کند؟ اصلا معنا و مفهوم مشروعیت چیست و نهادهای مشروع کدامند؟ چه آینده ای در انتظار ماست؟ این ها سوالاتی هستند که مخالفان و موافقان نتایج حوادث اخیر نوار غزه، هر یک درباره آن تامل و اندیشه و تلاش کرده اند تا پاسخی برای آن بیابند.
عجیب آن است که از زبان عده ای ـ که حوادث اخیر غزه را کودتا علیه مشروعیت می نامند ـ شنیده می شود که نظام امنیتی تشکیلات خودگردان به وسیله طرحی از پیش تعیین شده برای سیطره بر نوار غزه و با هدف تشکیل حکومتی ـ که آن را حماسستان نامیده اند ـ و در مقابل در کرانه باختری حکومتی به نام “فتحستان” تشکیل شود، از بین رفت و نابود شد.
عده ای دیگر حوادث اخیر را گامی مثبت جهت ریشه کنی جرثومه فسادی دانسته اند که با برنامه آمریکایی ـ صهیوینستی در بدنه سازمان های امنیتی نفوذ کرده بود و توانست زمام امور و سیطره بر فرماندهی سرویس های امنیتی را در خدمت اهداف اشغالگران و ناکام گذاشتن طرح آزادسازی فلسطین در دست بگیرد.
اما حقیقت کجاست؟
ما در این مقاله تلاش خواهیم کرد تا با یک بررسی تحلیلی از مسائل و تحولات اخیر و به دور از تهمت و افترای بی مورد علیه دیگران، به این سوالات پاسخ دهیم.
همزمان با مطرح شدن موضوع مذاکرات “اسلو” مسائل عجیب و غریبی اتفاق افتاد که کمتر کسی بدان توجه کرده است. برای نمونه پیمان “اسلو” به طور ناگهانی اعلام و به طور مخفیانه و هنگامی امضا شد که رسانه های منطقه ای و جهانی اخبار هیأت مذاکره کننده تشکیلات خودگردان به رهبری دکتر حیدر عبد الشافی در مادرید را پوشش می دادند.
مساله عجیب دیگر، تبلیغات گسترده ای بود که برای شخص محمود عباس به عنوان “معمار پیمان سری اسلو” و کسی صورت می گرفت که توانست مذاکراتش را بی آن که اندکی در رسانه های گروهی درز کند، به خوبی اداره نماید.
همچنین مساله عجیب دیگر، همزمانی اقدامات صورت گرفته برای صلح با رژیم صهیونیستی با عملیات های تروریستی علیه شمار زیادی از رهبران سازمان آزادی بخش فلسطین در خارج است. هدف از این ترورها خالی کردن عرصه فلسطین از برخی از رهبران برجسته فلسطینی برای پیشبرد روند صلح با “اسرائیل” بود.
از زمانی که برادران ما (هیأت مذاکره کننده) به میهن بازگشتند، مراسم جشن و سرور در هر نقطه ای از فلسطین برپا شد، اما این شور و شعف با افزایش دیدارها و همکاری های امنیی بین طرفین فلسطینی و رژیم صهیونیستی فروکش کرد. به دنبال این دیدارها و همکاری های امنیتی، حملات نیروهای امنیتی تشکیلات خودگردان علیه مبارزان فلسطینی نیز آغاز شد و اوج این حملات در حادثه ناگوار مسجد فلسطین و بازداشت بیشمار مجاهدان فلسطینی و تشدید حمله علیه جنبش مقاومت اسلامی حماس و سازمان هایی نمایان است که از دور و نزدیک با این جنبش در ارتباط بودند.
اینچنین بین دو طرح سازش (چشم پوشی از بسیاری از اصول و آرمان های ملی) و طرح مقاومت علیه اشغالگران برای آزادسازی سرزمین، تضاد شدیدی آشکار شد. این دو طرح هرگز با همدیگر سازگاری نداشتند. طرفداران طرح نخست (سازش با اسرائیل) برای سرکوب هواداران طرح دوم (مقاومت) تمامی تلاش خود را به کار می گرفتند، اما طرفداران طرح دوم هرگز خواهان درگیری های داخلی نبودند.
از سوی دیگر، دامنه فشار علیه یاسر عرفات رهبر فقید فلسطینیان برای دادن امتیازات بیشتر در راستای اجرای پیمان “اسلو” افزایش یافت تا جایی که عرفات دریافت که دیگر ادامه امتیاز دهی فایده ای ندارد و این امتیازدهی ها به مثابه “صلح” با “اسرائیل” نیست بلکه حرکت در راه تسلیم شدن است و بدین ترتیب با چشم پوشی از بزرگترین اصل از آرمان های ملی مخالفت کرد و به دنبال آن تحت محاصره قرار گرفت و در نهایت ترور شد و در آن زمان کلیه تحقیقات درباره علت درگذشت وی پنهان و مسکوت ماند.
نزاع بین این دو طرح تا حدی گسترش یافت که طرفداران آن ها با میانجیگری های بین المللی و منطقه ای بر سر برگزاری انتخابات مجلس قانونگذاری فلسطین که حماس نیز در آن شرکت کند به توافق رسیدند و سپس زمینه برای برگزاری این انتخابات و با حمایت گسترده محمود عباس رئیس تشکیلات خودگردان فراهم شد. همگان بر این حقیقت گواهی می دهند که عباس تا چه اندازه برای برگزاری این انتخابات به رغم اعمال فشارها از سوی برخی از رهبران فتح به ویژه فرماندهان سرویس های امنیتی، مصمم و مصر بود. ما در صدد تشریح مقاصد پشت پرده این اصرار نیستیم، اما این موضع عباس در آن موقع، موضعی دمکراتیک بود.
انتخابات در موعد مقرر و با نظارت نهادهای بین المللی برگزار شد و ملت فلسطین جشن باشکوه دمکراسی را به رخ جهانیان کشید. همگان به شفاف و سالم بودن این انتخابات اذعان کرده بودند، اما نتایج انتخابات دور از تمامی پیش بینی ها و انتظارات بود. حماس اغلب کرسی های پارلمان را به دست آورد و قادر بود که کابینه ای به رهبری این جنبش یا دولت وحدت ملی را تشکیل دهد! حماس بلافاصله پس از این پیروزی چشمگیر، منادی تشکیل دولت وحدت ملی شد و شعار “شرکا در عرصه مبارزاتی و شرکا در عرصه تصمیم گیری” را سر داد.
پس از پیروزی حماس، ورق به یکباره برگشت. ملت فلسطین پیش از تشکیل کابینه در معرض محاصره شدید سیاسی و اقتصادی قرار گرفت و بسیاری از احزاب و گروه های فلسطینی از مشارکت در تشکیل دولت وحدت ملی خودداری کردند و این مساله حماس را بر آن داشت تا دولت را از بین اعضا یا طرفداران خود تشکیل دهد.
پس از تشکیل کابینه، محاصره جامعه بین المللی علیه حماس شدت یافت و بسیاری از گروه های داخلی نیز از این محاصره استقبال کردند. ملت فلسطین بر اساس انتخاب دمکراتیک خود از نظر سیاسی و اقتصادی مورد مجازات قرار گرفت، گذرگاه ها و معابر بسته شد. همه این اقدامات با هدف براندازی دولت حماس و ناکام گذاشتن تجربه دمکراسی صورت گرفت که نتایج آن بر خلاف پیش بینی های کارشناسان سیاسی بود.
در این میان هرج و مرج و آشوبگری نیز با محاصره همراه گردید و بدین ترتیب جنگ داخلی آغاز شد. فشارها علیه محمود عباس برای انحلال کابینه منتخب و انحلال مجلس ـ در چارچوب تلاشی آشکار برای کودتا علیه مشروعیت ـ افزایش یافت. خون فلسطینیان به دست فلسطینیان در هر منطقه ای بر زمین می ریخت. با تداوم این روند تاسف بار و نگران کننده، عقلای فلسطینی و جهان اسلام خواستار پایان دادن به درگیری های داخلی شدند و در پی تلاش های مضاعف و پیگیر داخلی و اسلامی، سند اسرا و پس از آن سند “وفاق ملی” تهیه و تنظیم شد و سپس پیمان قاهره و بعد از آن پیمان مکه مکرمه مورد امضای طرفین درگیر قرار گرفت، اما هیچ یک از این پیمان ها در برابر تلاش برای براندازی کابینه دهم دوام نیاورد و حتی به رغم تشکیل کابینه وحدت ملی بر اساس پیمان مکه که در آن اغلب گروه های فلسطینی شرکت داشتند، خشونت و تلاش ها برای براندازی کابینه یازدهم (نخستین کابینه وحدت ملی فلسطین) ادامه یافت. علت اصلی این همه خشونت طلبی، برنامه کابینه یازدهم بود که بر حمایت از مقاومت و عدم چشم پوشی از اصول و آرمان های ملی تاکید می کرد و این همان چیزی است که رهبران جریانی که “کودتاگر” خوانده می شود، بارها بدان اشاره کرده بودند. حوادث روند شتابنده ای به خود گرفت و درگیری بین گروه های داخلی فلسطین شدت یافت. سرویس های امنیتی تشکیلات خودگردان که حتی یک بار سلاح خود را به طرف رژیم اشغالگر قدس نشانه نرفتند در این برهه، براداران فلسطینی مبارز و قهرمان خود را هدف قرار دادند. با وجود تشدید دامنه درگیری ها، اما عباس رئیس تشکیلات خودگردان برای مهار آن دست به هیچ اقدامی نزد تا جایی که آتش فتنه دامن وزیران کابینه فلسطین را نیز هنگام برگزاری نشست هیأت دولت در شهر غزه فرا گرفت، اما عنایت خداوندی شامل حال آنان و در راس همه اسماعیل هنیه نخست وزیر فلسطین شد. اندکی بعد از این جنایت، شبانگاه به منزل نخست وزیری چندین گلوله خمپاره “آر پی جی” شلیک شد، اما خواست خدا نبود که به ایشان و خانواده اش کمترین آسیبی وارد شود.
درگیری ها تقریبا در تمامی خیابان های نوار غزه ادامه یافت و در نهایت به شکست سرویس های امنیتی تشکیلات خودگردان انجامید؛ سرویس هایی که نه برای مبارزه با دشمن صهیونیستی و نه برای آزادسازی اراضی اشغالی، که برای اجرای طرح های رژیم صهیونیستی و مقابله با آرمان ملی فلسطینیان در مبارزه با اشغالگران تا آزادی سرزمین فلسطین و تشکیل کشور مستقل فلسطینی به پایتختی قدس شریف، بنا شده بودند.
نکته عجیب آن که عده ای حوادث اخیر غزه را کودتای حماس علیه مشروعیت و دمکراسی می نامند. چگونه حماس که اعضای آن اکثریت پارلمان و کابینه را تشکیل می دهند، علیه خود دست به کودتا می زند؟ گویی مشروعیت از منظر این عده تنها از آن گروه جنایت پیشه ای است که بر اساس اسناد کشف شده پس از سیطره حماس بر مقرهای امنیتی، بر اساس برنامه های رژیم صهیونیستی فعالیت می کردند. ما آنهایی را که همچنان برای شنیدن ندای گفت و گوی داخلی پنبه در گوش خود کرده اند و در مقابل ـ با بی شرمی هر چه تمام تر ـ برای گفت و گو با رژیم صهیونیستی له له می زنند و عاشق این هستند که با مقامات صهیونیست رو به روی دوربین قرار بگیرند و از ادامه محاصره و تحریم بیش از یک میلیون فلسطینی لذت ببرند چه بنامیم؟ ما چه عبارتی را برای آنهایی که به محنت های کارمندان که محتاج لقمه نانی برای سیر کردن شکم خود و خانواده شان و از دریافت حقوق محروم هستند و کارمندان را تهدید می کنند که به خاطر گرایشات سیاسی از سمت های شان برکنار خواهند شد، به کار ببریم در حالی که خود مرتکب شنیع ترین جنایت ها می شوند؟! آیا این همان مشروعیت است؟