از دومين دوره حکومت عباسيان ـ که در نيمه قرن سوم هجری شروع شد ـ خلافت اسلامی مدام تضعيف و پايه های آن هر روز سست تر از گذشته می شد تا اين که به سه خلافت در مناطق مختلف اسلامی تجزيه شد که عبارت بودند از:
1ـ خلافت عباسيان در شرق.
2ـ خلافت فاطميان در مصر و بخش های از مراکش و شام.
3ـ خلافت امويان در اندلس.
در چنين شرايطی بود که جنگ های صليبی روی داد و بيگانگان به کشورهای اسلامی تازيدند.
نقشه سياسی منطقه قبل از جنگ های صليبی
چهل سال قبل از شروع اين جنگ ها، سلجوقيان بغداد را به تصرف خود درآوردند و در سايه خلافت ظاهری عباسيان حکومت را در دست گرفتند. سلجوقيان حدود سال 1040م. بخش های وسيعی از سرزمين پارس، شمال عراق، ارمنستان و آسيای کوچک را به زير سلطه خود درآوردند. سپس سلطان طغرل بگ در سال 1055م. بغداد را تصرف کرد. سلجوقيان با توسعه قلمرو خود، سلطه امپراتوری روم شرقی را در آسيای کوچک محدود کردند. در 19 آگوست 1071م. نبرد ملازگرد ميان سلجوقيان به فرماندهی آلب ارسلان و امپراتوری روم شرقی درگرفت و سلجوقيان شکست سختی به روميان وارد آوردند که تا پايان قرن يازدهم ميلادی اين امپراتوری چنان شکستی نخورده بود.
در سال 1071م. سلجوقيان بيش تر مناطق فلسطين به جز ارسوف را فتح کردند و به تسلط فاطميان بر اين سرزمين پايان دادند و با محدود کردن قلمرو حکومتی فاطميان در شام، بر بخش های وسيعی از آن سيطره يافتند.
در سال 1092م. برابر با 485 هـ.ق. سلطان ملکشاه سلجوقی از دنيا رفت و حکومت سلجوقيان تجزيه شد و سلاطين سلجوقی برای توسعه نفوذ خود و دستيابی به قدرت به نبرد شديد با يکديگر پرداختند. در سال 1096م. قلمرو سلجوقيان به پنج ممکلت تقسيم شد:
1ـ ممکلت پارس به رهبری برکياروق.
2ـ ممکلت خراسان و ماوراء النهر به رهبری سلطان سنجر.
3ـ ممکلت حلب به رهبری رضوان.
4ـ ممکلت دمشق به رهبری رقاق.
5ـ سلطنت سلاجقه روم به رهبری قلج ارسلان.
در اين زمان بيش تر مناطق فلسطين تابع حکومت دمشق بود. در سايه ضعف دو حاکم شام (رضوان و دقاق) حاکمان زيادی سر برآوردند، به گونه ای که بيش تر آنها تنها بر يک شهر حکمرانی می کردند.
صليبيان حملات خود را در سال 1098م. (91هـ.ق.) آغاز کردند و به شامات، عراق و ديگر مناطق اسلامی يورش بردند. اختلافات و درگيری های خونين حکام سلجوقی باعث تضعيف هر چه بيش تر اين مناطق شده بود. دو برادر رضوان و دقاق فرزند تکش در سال 490هـ.ق. به جنگ با يکديگر پرداختند و از طرف ديگر، نبردهای متعددی نيز ميان محمد بن ملکشاه و برادرش برکياروق بر سر به دست گرفتن قدرت روی داد و هر کدام به صورت متناوب به پيروزی های دست يافتند و طی سال های 492 تا 497هـ.ق. بر کرسی خلافت نشستند.
اولين حمله صليبيان و نتايج آن
در اين ميان، اروپاييان پس از دعوت پاپ اوربان دوم (1088 ـ 1099م.) در اجتماع کليرومونت در تاريخ 26 نوامبر 1095م. برای “بازپس گيری” سرزمين مقدس فلسطين از مسلمانان به اين سرزمين چشم دوختند. پس از اين تاريخ به بعد در سال های 1095 و 96 جلسات و کنفرانس های متعددی تشکيل شد و پاپ در آنها خواستار شروع جنگ های صليبی (ليموج، انجرز، مانف تورز، بواتييه، بوردو، تولوز و نيم) شد. وی اعلام کرد که هر کس در اين جنگ ها شرکت کند، گناهانش بخشوده می شوند و کليسا در غياب آنها از اموالشان در طول جنگ محافظت می کند. همچنين پاپ اوربان دوم از جنگنجويان صليبی خواســت که هر کدام ردايی با نشانه صليب بر روی لباس هايش بپوشد.
جنگ های صليبی با تبليغات گسترده و عمومی آغاز شد. اين حملات به قدرت و سازماندهی بالای صليبيان نياز داشت. حمله پترس عابد از جمله اين حملات بود. وی مردی سخنور و ساده پوش بود و پابرهنه سوار بر الاغی حدود 15000 هزار مسيحی فرانسوی را گرد خود جمع کرد. اين افراد در مسير عبور خود در شهر مجريه چهار هزار نفر را به قتل رساندند. در قسطنطنيه ارتش والتر به آنها پيوست و با هم وارد سواحل آسيا شدند. در اين زمان، نبردی ميان آنها و سلجوقيان روی داد که سپاه سلجوقی بر صليبيان پيروز شد و 22 هزار نفر از آنها را به قتل رساند. در اين تنها سه هزار نفر از نيروهای صليبی جان سالم به در بردند. صليبيان در دو حمله فولکمار و اميخ در مسير خود به کشتار گسترده يهوديان دست زدند و در المجر با شکست مواجه شدند!!
در حمله اول صليبيان امرا و نيروهای سواره و متعصب اروپايی شرکت کردند. اين حمله در تابستان 1097م. شروع شد و صليبيان مناطق مسلمانان يکی پس از ديگری به زير سلطه خود در می آوردند. آنها امارت الرها را در مارس 1098م. به رهبری بلدوين بولونی تأسيس و انطاکيه را به مدت نه ماه محاصره کردند. باغيسان فرماندار انطاکيه شجاعت مثال زدنی و مقاومت بی نظيری از خود به نمايش گذاشت و بيش تر مهاجمان را به خاک و خون کشاند و اگر چنين مقاومتی صورت نمی گرفت و شمار بسيار زيادی از صليبيان به هلاکت نمی رسيدند، کليه سرزمين های اسلامی به تصرف آنها در می آمد. اما يکی از ارامنه محافظ ديوارهای شهر فريب وعدهای صليبيان را خورد و دروازه شهر را به روی مهاجمان گشود و آنها شهر را به اشغال خود درآوردند و در آن، دومين امارت خود را در تاريخ 491هـ.ق. تأسيس و بوهيمند النورمانی را به عنوان حاکم شهر منصوب کردند.
حاکمان مسلمان خيانت های زيادی کردند و هر کدام برای کسب مقام نزد صليبيان دست دوستی و تسليم به سوی آنها دراز کردند. از جمله اين که حاکم اقليم شيزر با صليبيان ارتباط برقرار کرد و به آنها قول داد که مشکلی فرارويشان ايجاد نمی کند و نيازهای غذايی و غيره آنها را برآورده می کند. وی حتی دو راهنما را برای آشنا کردن صليبيان با مناطق اسلامی نزد مهاجمان فرستاد!! و نخود فراوانی را به آنها هديه و توافق نامه های خفت باری را امضا کرد. اما ترابلس به صليبيان جزيه پرداخت و با اعزام راهنما به آنها کمک کرد. حاکم بيروت نيز اموال زيادی را به مهاجمان داد و به آنها پيشنهاد کرد که در صورت اشغال بيت المقدس تسليم صليبيان می شود و از آنها اطاعت خواهد کرد!!
ريموند دی تولوز (فرمانروای اقليم بروفانس و تولوز در فرانسه) حمله صليبيان به بيت المقدس را فرماندهی کرد و هزار نيروی سواره نظام و پنج هزار پياده نظام با خود به سمت اين منطقه گسيل داشت. اين نيروها در بهار 1099م. وارد فلسطين شدند و از عکا گذشتند. فرماندار اين شهر به صليبيان کمک و آذوقه آنها را تأمين کرد. سپس فرمانداران قيساريه و ارسوف نيز تسليم مهاجمان شدند و به آنها در رسيدن به اهداف شومشان کمک کردند. صليبيان پس از عبور از اين مناطق، الرمله، اللد و بيت لحم را به اشغال خود درآوردند و در 7 ژوئن 1099م. شهر بيت المقدس را محاصره کردند. در اين زمان، حاکم فاطمی قدس افتخار الدوله نام داشت. اين شهر نيز در تاريخ 15 ژوئن به تصرف نيروهای مهاجم درآمد. صليبيان به مدت يک هفته شب و روز به کشتار ساکنان مسلمان قدس دست زدند و در مسجد الاقصی بيش از هفتاد هزار مسلمان از جمله شمار زيادی از علمای اسلام را به شهادت رساندند. فرمانده صليبی جود فرة بوايون به عنوان حاکم بيت المقدس منصوب شد. البته برای تواضع حامی بيت المقدس ناميده شد. نابلس نيز تسليم شد و الخليل هم به اشغال مهاجمان درآمد. گفته می شود که پس از اشغال اين شهرها، تنها سيصد سواره نظام و دو هزار پياده نظام نيروهای صليبی در صحنه نبرد ماندند، به اين علت ديگر قادر به گسترش نفوذ خود نبودند. علت کاهش شمار نيروهای صليبی بازگشت آنها به کشورهای خود پس از وفای به سوگندشان مبنی بر تصرف بيت المقدس بود. اين چنين امارات صليبی به جزايری در دل مناطق مسلمانان تبديل شدند. با اين حال، دويست سال دوام آوردند تا اين که آخرين امارت آنها سرنگون شد!! عوامل ذيل باعث تقويت قدرت صليبيان و ناتوانی جهان اسلام در شکست آنها شده بود:
1ـ حملات مداوم صليبيان.
2ـ ضعف و تفرقه مسلمانان.
3ـ عدم استفاده مسلمانان از فرصت به وجود آمده ناشی از پراکندگی و کاهش نيروهای صليبی در مناطق وسيع جهان اسلام.
شهرهای فلسطين يکی پس از ديگری سقوط کردند. شهر يافا در جريان محاصره بيت المقدس به علت حمله کشتی ها در تاريخ 15 ژوئن 1099م. سقوط کرد. همچنين نيروهای متجاوز شرق درياچه طبريه (منطقه السواد) را در ماه مه 1100 به تصرف خود درآوردند و در ماه اوت نيز شهر حيفا را با کمک يک ناوگان بزرگ اعزامی از ونيز اشغال کردند. آنها شهر ارسوف را بدون جنگ و خونريزی تصرف و ساکنان آن را اخرج کردند.
صليبيان در تاريخ 17 مه 1109م. به زور شمشير وارد قيساريه شدند و اهالی آن را به خاک و خون کشيدند و اموالشان را به غارت بردند. اين چنين صليبيان بر سرتاسر فلسطين به جز عسقلان تسلط يافتند. عسقلان همچنان در مقابل نيروهای مهاجم مقاومت کرد. مصری ها هر سال مواد غذايی و کمک ها و نيروهای زيادی به اين شهر ارسال می کردند. مهاجمان هر ساله اين شهر را محاصره می کردند، اما نااميد بازمی گشتند. اين شهر مقاوم در سال 1153م. به تصرف مهاجمان صليبی در آمد. ساکنان آن در اين سال شديداً مقاومت کردند و نيروهای صليبی را شکست دادند. زمانی که مهاجمان مأيوس شده بودند، درصدد ترک منطقه اطراف اين شهر برآمدند اما به آنها خبر رسيد که اهالی شهر دچار اختلاف شده اند، به اين علت منتظر ماندند تا اين که در موقع مناسب به آن حمله کردند. علت اختلاف ميان ساکنان عسقلان از اين ناحيه بود که هنگام بازگشت پيروزمندانه از جنگ با صليبيان، هر طايفه مدعی کسب پيروزی بود در نتيجه دچار اختلاف شدند. يکی از نيروهای دو طايفه موجود در شهر کشته شد. فتنه بزرگ و بزرگ تر می شد و با همديگر وارد نبرد شدند و از هم کشتند. در اين هنگام بيگانگان به طمع افتادند و به عسقلان حمله کردند و بدون مقاومتی وارد آن شدند!! از ماست که بر ماست. “و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحکم1“
اين چنين مملکت صليبی بيت المقدس شکل گرفت. همچنين چهارمين مملکت صليبيان در تاريخ 11 ذی الحجه 503 هـ.ق. برابر با ژوئن 1109م. در ترابلس تشکيل شد. اين شهر هفت سال در مقابل حملات ويرانگر صليبيان دوام آورد.
ادامه درگيری (نگرشی کلی)
پرداختن به جزئيات حوادث و اين که سال به سال چه اتفاقی افتاده، سخت و دشوار است. بخصوص اين که شيوه تاريخ نگاری اسلامی من درباره سرزمين فلسطين بر خلاصه نويسی و تمرکز روی موضوعات مهم و حساس استوار است. اما شناخت کلی شرايط و اوضاع اين برهه از تاريخ مقتضی اشاره به موارد ذيل است. اين مسائل در سی سال پس از اشغال بيت المقدس به وسيله صليبيان نمود پيدا کرد.
1ـ شمار صليبيان اندک بود و از طريق ساخت قلعه های در دل مناطق مختلف شام سلطه خود را گسترانيدند.
2ـ ادامه درگيری و نزاع ميان مسلمانان و طلب کمک برخی از گروه های مسلمان از صليبيان برای غلبه بر خصمشان. اين امر جايگاه جامعه اسلامی را تضعيف کرد و صليبيان را بر آن داشت که در بيش تر اوقات نقش پليس را ايفا و از آن برای توسعه نفوذ و سلطه خود استفاده کنند.
از جمله اين که طغتگين معروف به سيف الاسلام و بکتاش بن تتش بر سر دمشق با هم به منازعه پرداختند. بکتاش سال 498هـ.ق. از مهاجمان برای غلبه بر خصمش کمک خواست. کليه فاسدان به وی ملحق شدند اما حاکم صليبی به جز تحريک بيش تر به خونريزی و فساد کمکی به وی نکرد. طغتگين بر بکتاش پيروز شد و زمام امور دمشق را به دست گرفت. هنگام نبرد ميان فاطميان و صليبيان در عسقلان و يافا به سال 498هـ.ق.، 300 سواره نظام طغتگين به کمک فاطميان شتافتند و از طرف ديگر، گروهی از مسلمانان به فرماندهی بکتاش بن تتش از صليبيان حمايت کردند. سال 509 وقتی که ارتش سلطان به فرماندهی برسق بن برسق از عراق برای جهاد و مقابله با صليبيان به سوی شام عزيمت کرد، حکام دمشق و حلب از بيم خود با صليبيان انطاکيه عليه اين اتش متحد شدند. پس از اين سيف الاسلام با خارجيان در بيت المقدس جنگيد و رفنيه را از دست آنها خارج ساخت. در اين دوران، جنگ و مبارزه با مصلحت شخصی حکام درآميخته بود. يک بار جنگ لباس جهاد در راه خدا را می پوشيد و بار ديگر با بهانه های مختلف از جمله شايستگی و … لباس دفاع از تحت و تاج به تن می کرد.
3ـ جهاد مسلمانان عليه بيگانگان بی وقفه ادامه يافت. البته اين جهاد به تدبير کارساز و برنامه ريزی نياز داشت. فرماندهان مسلمان زياد و محورهای درگيری با خارجيان در بلاد شام نيز متعدد بودند، اما آنچه در اين ميان نقطه ضعف مسلمانان محسوب می شد، عدم وجود پايگاه نيرومندی بود که پيوسته با صليبيان جهاد کند. البته جنگ هايی نيز ميان يک شهر و قلعه اسلامی برای دفاع از خود و يا توسعه قلمرو خود با صليبيان روی می داد.
مسلمانان و صليبيان متناوباً در اين نبردها پيروز می شدند و يا شکست می خوردند. همه ساله با هم می جنگيدند و يک سال بدون جنگ سپری نشد. مسلمانان و صليبيان به صورت متناوب شهرها و قلعه را اشغال می کردند. ورود مسلمانان به مرکز فلسطين و نبرد با صليبيان در الرمله و يافا و ديگر شهرهای اين سرزمين کار شاقی نبود اما با اين وجود، صليبيان همچنان از مناطق تحت تصرف خود محافظت می کردند. در اين زمان، تعدادی از مجاهدان مسلمان به جهاد پرداختند اما به علت کمبود امکانات قادر نبودند که نيروهای مسلمان را به جهاد با کافران متحد کنند. اين مجاهدان با اين وجود، دست از جهاد نکشيدند و خسارات سنگينی به دشمن وارد آوردند و امنيت و آسايش را از آن ها سلب کردند و شمار زيادی از رهبران، فرماندهان و نيروهای صليبی را به هلاکت رساندند و يا به اسارت گرفتند. به عنوان مثال معين الدوله سقمان و شمس الدوله جکرمش با هم درگير بودند و هنگامی که حران در سال 497هـ.ق. به دست صليبيان محاصره شد، اين دو حاکم با هم مکاتبه کردند و ضمن اين که پيمان صلح بستند هر کدام ديگری را از تصميم خود برای جهاد با صليبيان در اين منطقه مطلع ساخت. هر دوی آنها نيروهای خود را تجهيز کردند و در خابور گرد هم آمدند. اين دو سپاه عظيم دهها هزار نفر و از قبايل مختلف ترکمن، ترک ها، عرب ها و کردها بودند. به راه خود ادامه دادند تا اين که در کنار رودخانه البليخ با صليبيان به نبرد پرداختند و آنها را شکست دادند و شمار زيادی از نيروهايشان را به هلاکت رساندند. بردويل به اسارت مسلمانان درآمد و 35 دينار فديه پرداخت کرد. 160 نفر از نيروهای مسلمان نيز در اين نبرد اسير شدند. شمار کشته های صليبيان نزديک 12 هزار نفر بود.
در سال 507 مسلمانان ساکن موصل، سنجر و دمشق با هم متحد شدند و در طبريه به نبرد با بيگانگان پرداختند و موفق شدند آنها را شکست دهند. در اين نبرد حاکم صليبيان به نام بگدوين بدون اين که متوجه شود، اسير شد و مسلمانان سلاحش را مصادره و خود وی را آزاد کردند. در اين نبرد نيز شمار زيادی از نيروهای بيگانه به هلاکت رسيدند و يا اسير شدند. سپس نيروهای صليبی مستقر در انطاکيه و ترابلس به کمک صليبيان شتافتند و صليبيان شکست خورده با مشاهده نيروهای کمکی دوباره به صحنه نبرد بازگشتند. در اين هنگام مسلمانان از هر جهت آن ها را محاصره کردند و صليبيان به سوی کوه غربی طبريه پا به فرار گذاشتند. اين نيروها 26 روز بالای کوه ماندند و از ترس پايين نيامدند. مسلمانان نيز آنها را به حال خود رها و به سوی بيسان حرکت و به امارت صليبيان مابين عکا و قدس حمله کردند و شکست سختی به آنها وارد آوردند. نيروهای مسلمان پس از اين حمله به مناطق خود بازگشتند و مودود بن التونتکين حاکم موصل همراه با طغتگين به دمشق بازگشتند. در دمشق در صحن مسجد و در روز جمعه يکی از فاطميان به سوی طغتگين حمله کرد و وی را از چهار ناحيه زخمی کرد و خود نيز به قتل رسيد. مودود حاکم موصل نيز در حالی که روزه بود دار فانی را وداع گفت. ايشان انسانی نيکوکار و عادل بودند. گفته می شود که طغتگين وی را به قتل رساند. پادشاه صليبيان پس از کشته شدن مودود نامه ای برای طغتگين ارسال کرد. در اين نامه آمده بود: “مسلمانان فرمانده خود را در روز عيد و در خانه خدا کشتند. زيبنده خداست که آنها را نابود کند.”
4ـ مسلمانان فلسطين (ساکنان اصلی اين ديار) همچنان در سرزمين خود که به اشغال صليبيان درآمده بود، زيستند، اما تعدادی از آنها به سمت شرق اردن و دمشق مهاجرت کردند و از همکاری با صليبيان سر باز زدند. به اين خاطر، فعاليت های کشاورزی در بيش تر شهر های ساحلی فلسطين متوقف شد. اين افراد به جنگ با صليبيان برخاستند و خدماتی به مجاهدان مسلمان که برای جهاد وارد فلسطين می شدند، ارائه کردند و به سپاه اسلام در بلاد شام پيوستند و در فلسطين به عنوان بخشی از اين سپاه فعاليت می کردند. وليم صوری مورخ مسيحی در اين باره می نويسد:”آنها به دشمن ما ياد دادند که چطور ما را نابود کنند. آنها (فلسطينيان) اطلاعات کافی درباره اوضاع ما به دشمن می دادند.”
اقسنقر البرسقی از برجسته ترين و نخستين مجاهدانی بود که با صليبيان جنگيد. اقسنقر در شمال شام به نبردهايی با مهاجمان صليبی پرداخت. سلطان محمد در سال 508 هـ.ق. امارت موصل را به وی سپرد و به ايشان دستور داد که به نبرد با صليبيان برود. علاوه بر موصل، الجزيره و سنجر، شهر حلب نيز در سال 518 تحت حاکميت وی درآمد. اين چنين جبهه نبرد وی با صليبيان گسترش يافت، اما اين رهبر مسلمان در سال 520هـ.ق. به دست يک زن فاطمی در موصل به قتل رسيد. اقسنقر يک برده ترک زبان بود و انسان وارسته و خيرخواهی بود و اهل علم و صالحان را بسيار دوست می داشت. عدالت را پيشه خود ساخته بود و آن را اجرا می کرد. از بهترين حاکمان مسلمان بود و بر نمازهای پنج گانه در سر وقتشان محافظت می کرد و هميشه نماز تهجد را به پا می داشت.
5ـ دولت فاطميان در مصر به رهبری بدر جمالی چندين بار نيروهای خود را برای جنگ در فلسطين به اين منطقه اعزام کرد. وی تلاش زيادی برای دفاع از مناطق تحت سلطه اش در ساحل فلسطين مبذول داشت اما اين حملات بر اساس توان و امکانات گسترده مصر صورت نمی گرفت و بيش تر جنبه نمايشی داشت. از طرف ديگر، دولت فاطمی می بايست به طور جدی با نيروهای اسلامی در شام هماهنگی لازم را به عمل می آورد.
حکومت فاطميان پس از همکاری با صليبيان ـ که به سوی بيت المقدس حرکت می کردند ـ عليه سلجوقيان و با هدف تقسيم شام محبوبيت خود را از دست دادند و ديگر مسلمانان به آنها به عنوان جهادگران مسلمان نگاه نمی کردند. اين چنين حکومت فاطميان بسيار ضعيف شدند و رو به افول نهاد.
جهاد عماد الدين زنکی 521 ـ 541هـ.ق.
با ظهور عمادالدين زنکی بن اقسنقر و آغاز عهد زنکيان در موصل و حلب، صفحه جديدی از تاريخ جهاد با صليبيان ورق خورد. عماد الدين زنکی پس از نشان دادن لياقت و شايستگيش در اداره بصره و واسط، امارت موصل را در سال 521هـ.ق. عهده دار شد و پس از آن شحنکيه عراق نيز به زير فرمانروايی وی درآمد. در محرم 522هـ.ق. حلب را نيز به تصرف خود درآورد. عماد الدين زنکی مدام به نبردهای پياپی با صليبيان می رفت و پيروزی های درخشانی را به دست آورد. ابن اثير درباره پيروزی عماد الدين بر صليبيان در يک نبرد بزرگ و تصرف قلعه “الأثارب” و محاصره “حارم” در سال 524هـ.ق. می گويد:”کافران ضعيف شدند و دانستند که اوضاع سرزمين های اسلامی به گونه ای که پيش بينی نمی کردند، تغيير کرده است و حتی کودکان نيز از سرزمين خود دفاع می کنند.”
تلاش های زنکی در ايجاد اتحاد ميان نيروهای مسلمان در جنگ با صليبيان ادامه يافت. زنکی حمات، حمص، بعلبک، سرجی، دارا، المعره، کفر طاب، قلعه الصور در ديار بکر، قلعه های کردهای حميديه، قلعه بعرين، شهر زور، الحديثه، قلعه اشب و ديگر قلعه های کردهای هکاريه را به تصرف خود درآورد. در سال 534هـ.ق. دوبار برای تصرف دمشق به اين شهر حمله کرد اما موفق نشد. دمشق در آن زمان کليد اصلی آزاد سازی فلسطين از ناحيه شام بود. معين الدين انز حاکم دمشق با صليبيان عليه عماد الدين زنکی پيمان بست و به آنها وعده داد بانياس را محاصره و آن را دو دسته تقديم صليبيان کند. اما زنکی قبل از ورود صليبيان به دمشق نزد آنها رفتند و وقتی اين خبر به صليبيان رسيد، از مناطق خود خارج نشدند. با اين وجود معين الدين با کمک گروهی از صليبيان بانياس را محاصره کرد و آن را به مهاجمان صليبی داد.
مشهورترين فتوحات زنکی فتح “رها” و براندازی حکومت صليبيان در آنجا بود. زنکی با سپاهيان خود يک ماه اين منطقه را محاصره و به سختی در 6 جمادی ثانی 539هـ.ق. آن را همراه با توابعش در منطقه الجزيره تصرف کرد. اين مجاهد مسلمان همچنين سروج و مناطق شرق روخانه فرات به جز البيره را به تصرف خود درآورد.
عماد الدين زنکی پس از بيست سال جهاد و مبارزه با کافران در 15 سپتامبر 1146م. برابر با 5 ربيع الاول 541 هـ.ق. هنگام محاصره قلعه جعبر، به دست تعدادی از غلامانش کشته شد. عماد الدين زنکی 60 سال در اين دنيای فانی زيست. ابن اثير در توصيف خصوصيات اين مجاهد نوشته است:” زنکی در ميان نيروهای خود ابهت خاصی داشت و سياستمدار بزرگی بود. افراد توانمند و قوی را از ظلم و ستم بينوايان برحذر می داشت. سرزمين اسلامی قبل از فرمانروايی وی مملو از ظلم و ستم بود و صليبيان دائماً به اين مناطق اسلامی می تازيدند. وی پس از به دست گرفتن زمام امور، به آبادانی سرزمين اسلامی همت گماشت.” ابن اثير می گويد:”زنکی از بهترين حاکمان مسلمان و خوش اخلاق ترين و خوش سيماترين آنها و انسانی شجاع و صاحب اراده ای پولادين بود. حاکمان ديگر به زير سلطه وی درآمدند. نسبت به دفاع از ناموس و زنان سخت گيرتر از همه مردم بود. مهربان ترين حاکم در حق زيردستان و عموم مردم بود.” عماد الدين زنکی پس از کشته شدن ملقب به “شهيد” شد و نزد همگان به اين لقب شهره يافت.
عماد الدين زنکی در اواضاع سخت و ناگوار نزاع ميان امرا و فرمانروايان سلجوقی و خلافت عباسی و دعواها بر سر حکومت موروثی و به دست گرفتن قدرت و لو اين که در يک شهر و حتی يک قلعه باشد، فعاليت کرد. وی همچنين در دوره ای زيست که صليبيان همچنان قدرتمند بودند. با اين وجود عمادالدين زنکی توانست پايه های يک حکومت اسلامی و جهادگر و قدرتمند را بنيان نهد. اين حکومت از شمال شام تا شمال عراق امتداد داشت. وی ابهت صليبيان را در بيش تر اوقات در هم شکست و راه جهاد و مقاومت جدی را برای آزاد سازی سرزمين های اسلامی پيمود و نمونه ای برجسته از يک حاکم و مجاهد مسلمان به جامعه اسلامی تقديم کرد. عزم راسخی برای بازپس گيری مقدسات مسلمانان داشت و فرزند مجاهد و دلاورش نور الدين محمود صدقه جاريه ای بود که اين حاکم مسلمان از خود برجای گذاشت.
جهاد نور الدين محمود 541 تا 569 هـ.ق.
پس از شهادت زنکی و بر اساس عرف موروثی بودن حکومت در آن زمان، مناطق تحت فرمانروايش ميان دو فرزندش نور الدين محمود و سيف الدين غازی تقسيم شد و به نورالدين محمود امارت حلب و مناطق اطراف آن و به سيف الدين غازی نيز موصل و توابع آن ها رسيد. نور الدين محمود در 17 شوال 511هـ.ق. بيست سال بعد از سقوط قدس به دست صليبيان ديده به جهان گشود. گندم گون، بلندقامت، خوش سيما و با وقار بود. ريش کم پشتی داشت. در سال 541 با دختر معين الدين انز ازدواج کرد و صاحب يک دختر و دو پسر شد. اين مجاهد در 11 شوال 569هـ.ق. از جهان چشم فرو بست.
همزمان با حکمرانی نور الدين محمود دوره جديد و درخشانی از جهاد در سرزمين شام شروع شد. اين حاکم مجاهد در طول 28 سال فرمانروای هدف اساسيش آزادی سرزمين های اسلامی و يکپارچه سازی آنها در زير سايه اسلام بود.
از اولين لحظات به دست گرفتن قدرت، تمام تلاش خود را روی اتحاد مسلمانان و آماده کردن نيروهای مسلمان بر اساس انديشه پويای اسلامی برای بازگرداندن مجد و عظمت آنها و راندن اشغالگران متمرکز کرد. مطابق فهم عميق و صحيح اسلامی و درک اين مسأله که جنگ با صليبيان درگيری ميان حق و باطل و اسلام و کفر است، به نبرد با آنان روی آورد.
ايشان روی مسائل ذيل تأکيد می کردند:
1ـ کليه مسلمانان با قوميت ها و نژادهای مختلف بايد در جنگ با صليبيان شرکت کنند.
2ـ صلح نهايی وقتی منعقد می شود که مسلمانان کليه اراضی اشغالی خود را باز پس گيرند.
3ـ بايد ايمان، فرهنگ و تربيت اسلامی در ميان جامعه اسلامی تا حدی تقويت شود که همه برای جهاد و مبارزه آماده شوند و اين فريضه الهی در ايمان و اخلاق و فرهنگ آنها ريشه بدواند.
4ـ بايد تمام تلاش مسلمانان بر روی مقابله با دشمن صليبی متمرکز شود.
نشانه های نهضت اسلامی
نور الدين محمود در اين جهت به احيای نهضت اسلامی مبتنی بر عوامل بالقوه و کارايی دين اسلام پرداخت و چارچوب کلی آن را به شرح ذير اعلام کرد:
1ـ رهبری صادقانه جامعه مسلمانان.
اين ويژگی در خود وی و فرماندهان و مسؤولان و علمای اطرافش پديدار بود. شخصيت منحصر به فرد و خلق و خوی نورالدين محمود اثر زيادی در وجود رهبری آگاه اسلامی و کوشا و مجاهد بر جای گذاشت.
ابن اثير در اين باره می گويد:” تاريخ حاکمان قبل از اسلام تا کنون را مطالعه کرده ام و پس از خلفای راشدين و عمر بن عبدالعزيز بهتر از حاکم عادل “نورالدين محمود” کسی ديگر را نيافتم.” ايشان سياستمداری با کياست، شجاع و دانا بود و احوال و اوضاع بر وی مشتبه نمی شد و ديگران نمی توانستند وی را بازيچه دست خود قرار دهند.” اطرافيان و مشاورانش همگی اهل علم و فضيلت بودند. نورالدين محمود آنها را مأمور رسيدگی به امور مردم می کرد. در انتخاب رؤسای حکومت به جايگاه اجتماعی، نژاد و محل سکونتشان توجهی نمی کرد.
تقوا و پارسايی نورالدين زبانزد خاص و عام بود. مستحبات را انجام می داد و شب را تا به صبح به راز و نياز با پروردگار خويش مشغول بود. وی پس از نماز عشا می خوابيد و سپس نيمه شب بيدار می شد و تا نماز صبح به نماز و راز و نياز با خدای خود می پرداخت. اين مجاهد دلاور زياد روزه می گرفت و فقيه مذهب امام حنفی، عالمی وارسته، پارسای متواضعی و در کارها بسيار جدی بود و به سيره سلف صالح اقتدا می کرد. در زمينه روايت احاديث از محضر علمای بزرگ کسب اجازه و کتابی درباره جهاد تأليف کرد. خداوند ابهت خاصی به وی بخشيده بود. با اين که مهربان و نرم خو بود اما متين و با هيبت نيز بود. در مجلس وی جز به علم و دين و مسائلی در خصوص جهاد به چيز ديگری پرداخته نمی شد. هرگز کسی نديد که اين مجاهد در هنگام عصبانيت دشنام و يا کلمات رکيکی به زبان آورد.
فقرا بيش ترين نفقه را از وی دريافت می کردند و به زرق و برق دنيايی بی توجه بود. وقتی همسرش نسبت به تنگنای مالی شکوه کرد، سه دکان پر از نخود به وی داد و گفت:”فقط همين را دارم و هر آنچه در انبار است، بيت المال مسلمانان است و من به آنها خيانت و به خاطر تو آتش جهنم را برای خودم شعله ور نمی کنم.”
شيخ قطب الدين نيشابوری از فقهای برجسته روزی به وی گفت:”مواظب خودت باش. خود و اسلام را به خطر ميانداز. اگر با مهاجمان بجنگی، کسی از مسلمانان زنده نخواهد ماند.” نورالدين در پاسخ وی گفت:”ای قطب الدين! محمود کسی نيست که اين سخن درباره وی گفته شود؟ قبل از من چه کسی اسلام و سرزمين های اسلامی را محافظت کرد؟ آن خدای که جز او کسی خالق و پشتيبان نيست.”
2ـ الترازم به احکام اسلامی و اجرای آن.
نورالدين محمود بر اجرای احکام اسلامی در مورد همه مردم حريص و خود در التزام به اين احکام الگو و نمونه مسلمانان بود. دستورات اسلام را در خصوص مسؤولان حکومتی و فرماندهان اجرا می کرد. اين شخصيت عظيم اسلامی برای بازگرداندن حقوق مظلومان به آنها بسيار تلاش می کرد و هميشه می گفت:”کسی که با من همنشين شود و مسائل مظلومانی را که دسترسی به من ندارند، برايم بازگو نکند، گناهکار است.” در يکپارچه سازی سرزمين های اسلامی بر نريختن خون مسلمانان تأکيد می کرد و برای اتحاد مسلمانان صبورانه سخت می کوشيد.
با وجود اين که گاهی اوقات مجبور بود، با فرماندهان برخی شهرها و قلعه های مسلمانان برای يگانه سازی سرزمين های اسلامی و به علت همکاری آنها با صليبيان درگير شود، اما خون انسان مسلمان را محترم می شمارد، و از خونريزی جلوگيری می کرد. ايشان تنها در صورت ضرورت به الحاق سرزمين های مستقل اسلامی به قلمرو فرمانروايی خود مبادرت می ورزيد و آن هم يا به علت گرفتن کمک از آنها برای جنگ با صليبيان بود و يا از حمله مهاجمان صليبی به اين مناطق بيم داشت. در سال 544 هـ.ق. وقتی حکام دمشق با صليبيان متحد شدند، نورالدين محمود با صليبيان جنگيد بدون اين که آسيبی به مسلمانان برساند و مدام می گفت: نبايد مسلمانان با هم بجنگند.
وقتی يکی از مسلمانان عليه نورالدين محمود به نزد يکی از قضات شکايت کرد. قاضی وی را فراخواند. وی به دعوت قاضی لبيک گفت و فوراً به نزد او رفت و اين آيه قرآن را تلاوت کرد: “إنما کان قول المؤمنين إذا دعوا إلی الله و رسوله ليحکم بينهم أن يقولوا سمعنا و أطعنا” من آمده ام تا هر چه شريعت اسلام دستور می دهد، اجرا کنم. يک بار ديگر هم وقتی قضات وی را احضار کردند. به محکمه رفت و وقتی ثابت شد که حق با نورالدين محمود است. مقدار پولی که طرفش ادعای آن را داشت، به وی پرداخت.
اين رهبر عالی قدر مسلمان ماليات های اضافه بر حد شرعی را لغو کرد. وی زمانی دست به اين اقدام زد که دخل حکومت اسلامی اندک و حتی برخی ها گرفتن ماليات اضافه از حد شرعی را در شرايط خاصی و در زمان جنگ توجيه می کردند. هميشه می گفت ما از جاده ها حفاظت و دست دزدان و راهزنان را کوتاه می کنيم پس چرا از دين خدا محافظت نکنيم و از ارتکاب به مسائل غيرشرعی خودداری نکنيم.” شيرين ترين سخن نزد وی کلمه حق بود که آن را می شنيد و يا يادگيری امر مستحبی بود که آن را انجام می داد.
3ـ زيرساخت ايمانی، تربيتی و فرهنگی
علمای مسلمان را دعوت و مجال فعاليت و دعوتگری را برای آنها فراهم می کرد. به ساخت مدارس و مساجد همت می گماشت و با بدعت ها و گمراهی ها به مبارزه بر می خاست. مردم را به ايمان راسخ و علم وافر دعوت می کرد. بسيار علما را گرامی می داشت و ديگران را به آن توصيه می کرد. با وجودی که امرا و فرماندهانش جرأت نداشتند بدون کسب اجازه وارد مجلسش شوند اما وقتی يک عالم فقيه و انسان صالحی وارد محفلش می شد، از جا بر می خاست و او را در جايی در کنار خود می نشاند و به او احترام زيادی می گذاشت. درباره علما می گفت:”آنها سربازان خدايند و با دعای آنها بر دشمنان پيروز می شويم. بيش از آنچه به آنها از بيت المال می دهيم، حق دارند اگر به مقدار اندکی که به آنها می دهيم راضی باشند، بر ما منت گذاشته اند.” سرزمين شام قبلاً از برگزاری مجالس علمی و حضور عالمان محروم بود، اما در دوران وی به مرکزی برای علما، فقها و صوفيه تبديل شد. به نصايح علما گوش جان می سپرد و آن عمل می کرد. خود وی می گويد:” اگر البلخی به من می گفت، ای محمود. موهای بدنم سيخ می شد و تپش قلبم از هيبت او دو چندان می شد.”
4ـ فعاليت های فرهنگی و اجتماعی
نورالدين محمود به رسيدگی به امور مسلمانان و ايجاد تعاون و همکاری ميان آنها و رفع مشکلاتشان معروف بود. به زندگی ايتام سر و سامان و زنان بيوه را شوهر می داد و دست فقرا و مستمندان را می گرفت. بيمارستان ها، بازارها و جاده های عمومی احداث کرد و باديه نشينيان را سکنی داد و زمين هايی را در اختيار آنها می گذاشت تا مبادا راهيان مکه مکرمه را اذيت و آزار کنند. خدماتی که به جامعه مسلمان ارائه می کرد، باعث خشنودی همگان شد و اين امر به روابط وی با مسلمانان استحکام بخشيد. اين خوی خيرخواهی و سازنده به جان های اطرافيانش از فرماندهان و مسؤولان حکومتی سرايت کرد و آنها نيز در رسيدگی به وضع مردم و ساخت مدارس و بيمارستان ها و پناهگاه ها از هم پيشی می گرفتند.
5ـ توسعه اقتصادی جامعه
نور الدين محمود ديوان جمع آوری زکات را متحول ساخت و آن را بر اساس اصول شرعی توزيع و مصرف می کرد. با تأمين امنيت راه ها و حذف ماليات، فعاليت های تجاری را گسترش داد. اين رهبر و حاکم اسلامی برای تقويت بنيه اقتصادی جامعه تلاش بسياری از خود نشان داد.
6ـ پرداختن به امور جهادی و نظامی
مجاهد نورالدين محمود در احيای مفاهيم جهادی در جان ها و تربيت امت اسلام بر اساس آنها و تثبيت پايه های جامعه اسلامی و محافظت از عزت و قدرت آن به شدت تلاش می کرد. در انتخاب فرماندهان شايسته بسيار دقت و تجهيزات نظامی را برای حمايت از شهرها و روستاها فراهم و ديوارهايی در اطراف آنها برای محافظت از جان مسلمانان احداث می کرد. در اين امر، بسيار مصمم بود و شايستگی خود را برای همگان به اثبات رساند. به دشمنانی که حقوق مسلمانان را پايمال می کردند، پاسخ کوبنده ای می داد. به اين خاطر، يک ماه از فرمانروايی وی نگذشته بود که صليبيان “الرها” به وی حمله کردند. کافران می پنداشتند که اين حاکم جديد ضعيف است و به راحتی می توان او را شکست داد. يک بار صليبيان به سپاه نورالدين حمله کردند. بخشی از ارتش وی غافل از اين حمله بودند. پس از آن، او سوگند ياد کرد که تا انتقام اين حمله را نگيرد، آرام نمی گيرد و به خانه باز نمی گردد. اين چنين هم شد و در نبردی قهرمانانه انتقام سنگينی از صليبيان گرفت و هزاران نفر از آنها را به هلاکت رساند.
وی برای آمادگی جهادی سربازانش از ورزش هم بهره می جست. در آن زمان اسب در جنگ ها حرف اول را می زد. نورالدين محمود نيز برای کسب مهارت زياد نيروهای سواره نظام خود، حرکت های نمايشی اجرا می کرد و سربازانش بر روی اسب با مهارت خاصی چوگان بازی می کردند.
بر بسيج امت اسلام برای کارزار در راه خدا حريص بود. اما علی رغم اين، هرگز دعای خير بينوايان و سالخوردگان را فراموش نمی کرد و به آنها نيکی می کرد و می گفت چه بسا به برکت دعای خير آنها در جنگ پيروز شوم.
نورالدين محمود اين گونه با ساخت جامعه ای پويا و آماده کردن آن برای ورود به نبردهای سنگين، به تغيير ريشه ای در عرصه سياسی دست زد تا به دو هدف ذيل خود دست يابد:
1ـ تحقق وحدت اسلامی و بسيج کردن مسلمانان
2ـ سرکوب تدريجی نيروهای صليبی، تضعيف و به تحليل بردن توانايی های آنها و آزاد سازی سرزمين های اشغالی مسلمانان.
اين مجاهد فهيم و آگاه برای تحقق پيروزی سرنوشت ساز و نهايی عليه صليبيان به فعاليت های خود برای يکپارچه سازی جامعه اسلامی و ايجاد وحدت ادامه داد.
1ـ تلاش برای يکپارچه سازی جامعه اسلامی
نورالدين محمود با صبر و بردباری و دورانديشی خاصی برای رسيدن به اين هدف عالی و بدون ريختن خون مسلمانان تلاش بی شائبه ای از خود نشان داد. برای جذب نيروهای مسلمان در شمال شام و شمال عراق و کسب اعتماد آنها تلاش بسيار کرد. با طريقی عاقلانه و با زيرکی خاصی رهبران و حکامی را که در راه اتحاد جامعه اسلامی مانع تراشی می کرد، می شناخت. مردم فعاليت های جهادی وی و انحراف حکام خود از اين فريضه الهی و اصلاحات وی و فساد پادشان خود را با هم مقايسه می کردند و همچنين به دوستی ايشان با خدايش و رسول مکرم اسلام و رحمت و رأفت با مؤمنان می نگريستند و از طرف ديگر، آلوده بودن حکام خود به زرق و برق دنيايی و شهوت قدرت طلبی و تلاش آنها برای پيوستن به صليبيان را مشاهده می کردند!! آرزو داشتند که در زير سايه حکمرانی اين حاکم عادل قرار گيرند. اين چنين ساکنان سرزمين های اسلامی از اتحاد مسلمانان در زير سايه حکمرانی وی استقبال کردند.
نور الدين، حمص را در سال 544 هـ .ق. به سرزمين اسلامی ضميمه کرد. اين مجاهد آرزوی پيوستن شامات به سرزمين های اسلامی را در سر می پروراند. حاکمان دمشق در درجه اول به فکر خود بودند. آنها برای پاسداری از حکومت خود يک بار با صليبيان می جنگيدند، و بار ديگر با آنها صلح می کردند و يا اگر از يک نيروی اسلامی می ترسيدند، با آنها همپيمان می شدند. نورالدين محمود برای تصرف آرام دمشق بدون خونريزی برنامه ريزی کرد. ابتدا تلاش کرد اهالی شام را با خود همراه سازد و از همپيمانی حاکمان آنها با بيگانگان در صورت حمله جلوگيری کند. نور الدين موفق شد در ماه صفر 549 شام را فتح کند. اين پيروزی پس از درگذشت معين الدين انز و ضعف حاکمان شام و نفوذ صليبيان در ميان آنها به دست آمد.
نورالدين محمود همچنان به فتح شهرها و قلعه های شام ادامه داد تا اين که بيش تر مناطق شام به تصرف وی درآمد. وی به خوبی می دانست که مهم ترين راه آزاد سازی فلسطين و ريشه کنی حکومت صليبيان در آن، تنها از طريق تصرف مصر و ضميمه کردن آن به جبهه متحد اسلامی ميسر است.
وقتی يکی از قدرت طلبان مصری به نام شاور نور الدين با ضرغام در سال 559 هـ.ق. بر سر به دست گرفتن حکومت به رقابت پرداخت، به نورالدين محمود پيشنهاد کرد که يک سوم درآمد مصر پس از کنار گذاشتن مخارج بخش های نظامی در اختيار وی قرار گيرد و با اعزام فرماندهی به آن رسيدگی کند.
نور الدين محمود، اسد الدين شيرکوه را (که ضرغام را شکست داد و به قتل رساند) به مصر اعزام کرد. در اين ميان شاور به شيرکوه خيانت و از صليبيان برای اخراج وی طلب کمک کرد. نيروهای صليبی به کمک شاور شتافتند و شيرکوه و نيروهايش را به مدت سه ماه در “بلبيس” محاصره کردند تا اين که خبر پيروزی های نورالدين محمود به گوش صليبيان و نيروهای شاور رسيد. آنها به شيرکوه پيشنهاد صلح و بازگشت به شام را دادند، وی نيز موافقت کرد. شيرکوه و نيروهايش از اقدامات نورالدين در شام بی خبر بودند.
رقابت ميان نور الدين و صليبيان بر سر مصر شدت گرفت به خصوص اين که دولت فاطميان به شدت ضعيف شده و در حال نابودی بود.
نورالدين اين مرتبه در ماه ربيع الثانی 562هـ.ق. شيرکوه را با دو هزار سواره به مصر اعزام کرد. اين مجاهد قهرمان پس از ورود به مصر ارتش صليبی و مصر را در منطقه “الصعيد” شکست داد و اسکندريه را با کمک ساکنانش به تصرف خود درآورد و پس از آن به طرف الصعيد حرکت کرد و آنجا را هم به زير سلطه خود درآورد. وی در ماه ذی القعده پس از اين که صليبيان متعهد شدند به مناطق مذکور حمله و حتی يک روستا را اشغال نکنند، به دمشق بازگرشت.
نورالدين برای بار سوم در ماه ربيع الاول 564هـ.ق. مصر را به تصرف کامل خود درآورد. در اين زمان بيگانگان به دنبال پيمان همکاری با شاور در سرزمين مصر نفوذ گسترده ای داشتند. آنها به دنبال اين توافق کليد شهر قاهره را دريافت و گروهی از نيروهای بزدل و سواره نظام خود را در آن مستقر کردند. صليبيان ظالمانه بر مسلمانان اين ديار حکومت و به شدت آنها را اذيت و آزار می کردند. آنها پس از شکست به دست شيرکوه دوباره به طمع مصر افتادند. اين مرتبه حاکم بيت المقدس به مصر حمله کرد و بلبيس را به زور اشغال کرد و دريای خون به راه انداخت و شمار زيادی را نيز به اسارت گرفت. آنگاه قاهره را محاصره کرد. خليفه عاضد نامه ای به نورالدين نوشت و از وی استمداد طلبيد. خليفه در اين نامه خود موی سر زنان را قرار داده و نوشته بود: “اين موی سر زنان دربار است آنها از تو کمک می خواهند تا از دست صليبيان نجاتشان دهی.” اين چنين نورالدين پس از دريافت نامه، سومين حمله به مصر را به فرماندهی اسدالدين تدارک ديد. وقتی اسدالدين به نزديکی مصر رسيد، صليبيان بزدلانه از مصر فرار کردند. اين حمله با تصرف کامل مصر به پايان رسيد و شاور به قتل رسيد و اسد الدين شيرکوه در 17 ربيع الثانی سال 564هـ.ق. جانشين وی شد. پس از دو ماه اسدالدين در 22 جمادی الثانی درگذشت و صلاح الدين يوسف ايوبی به جانشينی وی انتخاب شد.
صلاح الدين ايوبی به دستور نورالدين محمود خلافت فاطميان را سرنگون کرد و خليفه عباسی المستضيء در دومين جمعه ماه محرم 567هـ.ق. برابر با 10 سپتامبر 1171م. خطبه ای در اين باره ايراد کرد.
خليفه فاطمی عاضد در دهم محرم بدون اين که متوجه اين مسأله شود، درگذشت. اين چنين مصر به صورت ظاهری به قلمرو خلافت عباسيان ضميمه شد و تحت فرماندهی نورالدين در آمد.
در 566 هـ.ق. نور الدين موصل و توابع آن را به قلمرو فرمانروايی خود ضميمه کرد. همچنين اين رهبر مسلمان در سال 569 به صلاح الدين اجازه تصرف يمن را داد. صلاح الدين نيز برادرش توران شاه بن ايوب را به آنجا اعزام و يمن را تصرف کرد. اين چنين جبهه متحد اسلامی از عراق شروع شد و شام و مصر و يمن را فراگرفت و عمر حکومت صليبيان در کشورهای اسلامی به پايان نزديک شد.
2ـ سرکوب نيروهای صليبی
در دوران فرمانروايی نورالدين محمود از سال 1146 تا 1174 م. حتی برای يک سال هم نبرد با صليبيان متوقف نشد. اين رهبر مجاهد در دوران تثبيت حاکميت خود و يکپارچه سازی جوامع مسلمان تدريجا ممالک صليبی را به چالش می کشاند و آن ها را روز به روز تضعيف و خود را برای نبرد سرنوشت ساز و نهايی آماده می کرد. در اين سال ها، نور الدين در نبردهای مختلف موفق شد حدود 50 شهر و قلعه اسلامی را از تحت کنترل کفار صليبی خارج کند.
از ابتدای فرمانروايی، حاکميت خود در منطقه “الرها” را تثبيت کرد و توابع آن (تل باشر، سميساط، قلعه الروم، دلوک، الراوندان، قورسف مرعش، اعزاز، عينتاب و البيره) را از سال 1146 تا 1151م. از وجود صليبيان پاکسازی کرد.
وی همچنين کليه اراضی تابع امارت انطاکيه در شرق رودخانه العاصی را (1147 ـ 1149) باز پس گرفت و در نبرد انب، (29 ژوئن 1149) ريموند حاکم انطاکيه و علی بن وفا رهبر فاطميان در اين منطقه و هم پيمان صليبيان عليه مسلمانان را به قتل رساند. اين مجاهد راست قامت نقش اساسی در شکست دومين حمله صليبيان (1147ـ 1148) داشت. در اين حمله لوی هفتم پادشاه فرانسه و کونراد سوم امپراتور آلمان شرکت کردند. اين حمله تلخ ترين حادثه در جنگ های صليبی به شمار می رود، زيرا صليبيان شکست خوردند و روحيه مسلمانان تقويت شد.
اين جنگ ها به صورت پياپی ادامه يافت و تعدادی از آنها مهم و سرنوشت ساز بودند. در اثر اين جنگ ها از نفوذ صليبيان کاسته شد و مناطق زيادی از زير سيطره آنها خارج و به قلمرو فرمانروايی نورالدين ضميمه شد. نور الدين توانست مملکت صليبی بيت المقدس را از اطراف محاصره کند. اکنون مجالی برای نام بردن اين نبردها و جزئيات آن ها نيست اما به ذکر يکی از آنها اکتفا می کنيم. اين نبرد در رمضان 559هـ.ق. برابر با 11 آگوست 1164م. در تل حارم روی داد. اين نبرد به “البقيعه” مشهور شد. بيگانگان نيروهای مسلمان را غافلگير کردند و شمار زيادی از آن ها را به شهادت رسانده و يا اسير کردند. نور الدين در لحظه سرنوشت ساز جنگ نجات يافت و در نزديکی حمص اقامت گزيد و اين سخن را گفت:” قسم به خدا آرام نمی گيرم و به خانه باز نمی گردم تا اين که انتقام خود و اسلام را بگيرم.” نيروهايی به حلب و دمشق اعزام کرد و اموال، لباس جنگی، اسب و سلاح را در مقابل آنچه مردم در جنگ از دست داده بودند به آنها داد و دوباره ارتش خود را سازمان دهی کرد. انگار که شکستی نخورده اند.
اطرافيان نور الدين با مشاهده جهاد و نبردهای فراوان وی به او گفتند:” تو خيلی به فقها، فقرا و صوفيان و قراء صدقه می دهی. بهتر است که اين اموال را به خصوص در اين شرايط برای جنگ هزينه کنی.” نورالدين خشمگين شد و گفت: به خدا تنها اميدم در پيروزی آنها هستند. شما اگر پيروزی می شويد و يا حقوقی دريافت می کنيد به خاطر اين بينوايان است. چگونه با قومی که به جای من می جنگد، قطع رابطه کنم و من در رختخواب می خوابم و تيرکمانی دارم که اصلاً به خطا نمی رود.
اين افراد نصيبی از بيت المال دارند. آيا کار درستی است که سهم آنها را به ديگری دهم.”
صليبيان پيشنهاد صلح دادند اما نور الدين نپذيرفت. دو ارتش مسلمان و کافر با انبوه نيروهای خود در حازم در مقابل هم قرار گرفتند. اندکی قبل از شروع نبرد، نورالدين در کنار تپه حارم دست ناتوانی و تضرع به درگاه خداوند دراز کرد و در پيشگاه او به سجد افتاد و گفت:”ای پروردگار، اين افراد بندگان و اوليای تو هستند. آنها بندگان تواند و طرف مقابل دشمنان تو. پس اوليايت را بر دشمنانت پيروز گردان.” سپس گفت:اللهم انصر دينک و لا تنصر محموداً من محمود الکلب حتی ينصر.؟! اين چنين اين سردار مجاهد به درگاه الهی به تضرع و گريه و زاری پرداخت.
اين دو ارتش در 11 اوت 1164 با هم به نبرد پرداختند. در اين نبرد بزرگ صليبيان شکست سختی خوردند و ده هزار از آنها به هلاکت رسيد و ده هزار و يا بيش نيز به اسارت درآمدند. حاکم انطاکيه، ترابلس، قلقيليه، روم شرقی و حاکمان ارامنه جزو اسرا بودند. در روز بعد از جنگ نورالدين محمود، حارم را به تصرف خود درآورد. اين پيروزی فتح بزرگی برای نيروهای مسلمان بود.
در سال 1173م. برابر با 569هـ.ق. نورالدين خود را برای حمله نهايی به بيت المقدس و آزاد سازی سرزمين اسرا و معراج از چنگال صليبيان آماده کرد. حتی اين مجاهد يک منبر بزرگ و جديد برای مسجد الاقصی ساخت تا پس از پيروزی در اين مسجد نصب شود. نورالدين در اين سال صلاح الدين را به مصر اعزام کرد. صلاح الدين با اوضاع مصر آشنا بود. سر و سامان دادن به اوضاع اين کشور نيازمند صبر و شکيبايی زيادی بود. نور الدين از اين تأخير راضی نبود و تصميم گرفت که خود شخصاً به مصر برود و امور را ساماندهی کند. اما اجل سراغش آمد و در تاريخ 15/5/1174م. برابر با 11 شوال 570هـ.ق. جان به جان آفرين تسليم کرد. اين چنين زندگی جهادی درخشان و نبردهای اين مجاهد والامقام با صليبيان به پايان رسيد و زندگی جهادی و تأثير گذار مجاهد صلاح الدين ايوبی که قهرمانی هايی در تاريخ به ثبت رساند، شروع شد.
جهاد صلاح الدين ايوبی 569 ـ 589 هـ.ق.
صلاح الدين ايوبیپس از نور الدين محمود پرچم جهاد را به دست گرفت و راه سلف خود را ادامه داد. اين مجاهد نيز کارآمدی اسلام را در سرکوب نيروهای صليبی و آزاد سازی سرزمين مقدس به نمايش گذاشت.
صلاح الدين هنگام به دست گرفتن قدرت شرايط را برای بازپس گيری سرزمين مقدس فلسطين مناسب ديد و از اين شرايط که نور الدين ايجاد کرده بود، به خوبی استفاده کرد و چند سال بعد اين سرزمين را آزاد کرد.
صلاح الدين يوسف بن ايوب در سال 532 برابر با 1137م. در قلعه تکريت ديده به جهان گشود. پدرش در آن زمان والی تکريت بود. پدر و عموی صلاح الدين جزء کارگزاران حکومت نور الدين محمود بودند. اسد الدين شيرکوه عموی صلاح الدين ايوبی در سه حمله سپاه نورالدين به مصر مشارکت کرد و در سن 32 سالگی امارت مصر به وی سپرده شد.
صلاح الدين بسيار به ذکر خدا مشغول بود و بر نماز جماعت تأکيد زيادی داشت. مستحبات و نوافل و نماز شب را به جای می آورد. به شنيدن قرآن علاقه زيادی داشت و امام جماعتش را خود انتخاب می کرد. قلب و دلی نرم داشت و به هنگام شنيدن قرآن اشک از گونه هايش سرازير می شد. شعائر خدا را محترم می شمرد و شنيدن احاديث پيامبر صلی الله عليه و سلم را بسيار دوست داشت. هميشه به خداوند بلندمرتبه توکل می کرد و تنها به او اميدوار و دائماً به عبادت پروردگار جهانيان مشغول بود و به درگاهش توبه می کرد.
صلاح الدين فرمانروايی رؤوف و مهربان و ياور مظلومان و سخاوتمند بود. در معاشرت رفتار نيکويی داشت و نکات ريز اخلاقی را به خوبی رعايت می کرد. در مجلس وی از کسی غيبت نمی شد. محبوبيت زيادی در ميان مردم داشت و همه او را دوست می داشتند. زبانش هرگز به سخنان ناروا آلوده نشد و گوشش جز قرآن و سخن نيکو چيزی نمی شنيد. در زندگيش حتی برای يک بار هم به مسلمانی اذيت و آزار نرساند.
شجاع و دلير بود. بلند همت و صاحب عزمی پولادين در جهاد در راه خدا بود. يک روز در نزديکی عکا گفت:”در آرزوی اينم که خداوند چه وقتی بقيه مناطق اسلامی را به دست من فتح می کند. از خدا می خواهم که مرا توفيق دهد که از طريق اين دريا به جزاير آنها راه پيدا کنم و بر روی کره خاکی اثری از کافران باقی نگذارنم و يا اين که بميرم.”
صلاح الدين از دنيا رفت و اموال زيادی از خود برجای نگذاشت. صدقه غنايمی را که به دست می آورد، به طور کامل پرداخت می کرد و هنگام مرگ طلا و نقره ای در خزانه خود باقی نگذاشت و تنها 47 درهم ناصری و يک دينار طلا داشت. خانه، املاک و مزرعه ای نداشت. در سال آخر عمرش تصميم گرفته بود که به حج برود اما به علت تنگدستی و ضيق وقت موفق نشد.
ادامه جهاد
سال های 569 تا 582 هـ.ق. برابر با 1174ـ 1186م. نيز شاهد نبردهای شديد مسلمانان با صليبيان بود. اين جنگ ها نقش بسزايی در حفظ قدرت و ابهت مسلمانان و شناخت توانايی های دشمن و نقاط ضعف آن داشت و از طرف ديگر، مسلمانان به کمبودهای خود واقف شدند و اين که نبايد به دشمن فرصت تجديد قوا و استقرار دوباره در مناطق اسلامی داده شود. به مهم ترين وقايع ميان مسلمانان و صليبيان در اين دوره اشاره می کنيم. در سال 570هـ.ق. نيروهای مسلمان با 50 هزار نيروی رزمی ناوگان صليبيان را که به اسکندريه حمله کرده بود، شکست دادند. اين ناوگان از صقليه آمده بود. در سال 573هـ.ق صلاح الدين از ناحيه مصر به صليبيان حمله کرد و وارد عسقلان شد. وی در اين جنگ شمار زيادی از کفار را به هلاکت رساند و تعدادی را نيز اسير کرد. سربازان صلاح الدين بدون هيچ مقاومتی به پيشروی خود ادامه دادند و وارد الرمله شدند. نيروهای صليبی در آنجا، آنها را غافلگير کردند و شکست دادند. در اين هنگام صلاح الدين با مشقت فراوانی بازگشت. وی از اين شکست درس های زيادی آموخت. در همين سال مهاجمان صليبی حمات و حارم را محاصره کردند و با شکست رو به رو شدند. همچنين در سال بعد آنها در نزديکی حمات دوباره شکست خوردند. صلاح الدين در سال 575هـ.ق. به مناطق تحت کنترل صليبيان يورش برد و قلعه ای را که آنها در مخاضه الحزان در نزديکی بانياس احداث کرده بودند، ويران کرد. در اين منطقه نبردی شديدی ميان سپاه اسلام و صليبيان در گرفت و مسلمانان به پيروزی رسيدند. پادشاه صليبيان در اين نبرد جان سالم به در برد اما تعدادی از فرماندهانش به اسارت درآمدند. ابن بيرزان فرماندار الرمله و نابلس و برادرش صاحب جبيل و فرماندار طبريه و مقدم الداويه و جنين از جمله اين فرماندهان بودند.
در سال 578هـ.ق. صلاح الدين دوباره به مناطق تحت سيطره مهاجمان صليبی يورش برد. وی اين حمله را روی دو شهر الشوبک و الکرک متمرکز کرد. مسلمانان در اين نبرد به فرماندهی فرخشاه والی دمشق، الشقيف از توابع طبريه را تصرف کردند. فرخشاه به بيسان نيز حمله کرد و هر آنچه را در آن يافت، به غنيمت گرفت. نيروهای مسلمان به پيشروی خود ادامه دادند تا اين که به جنين و اللجون حمله کردند و به نزديکی عکا رسيدند. در همين سال نيروی دريای صلاح الدين نيروی دريای ارناط رونالد دی شاتيون حاکم الکرک را در دريای سرخ شکست داد. اين ناوگان صليبی با هدف تخريب سواحل و حمله به مکه و مدينه تدارک ديده شده بود. صلاح الدين تعدادی از اسرای صليبی را به منی فرستاد تا قربانی شوند و درسی باشد برای کسانی که در انديشه حمله به مسجد الحرام هستند.
در سال 579 هـ.ق. صلاح الدين از رودخانه اردن عبور و به سمت بيسان حرکت کرد و صليبيان را در اين شهر به خاک و خون کشاند و شکست سختی به آنها وارد آورد. مسلمانان مناطق تحت کنترل صليبيان را شمال و جنوب آماج حملات خود قرار دادند و وارد شهرهايی شدند که قبلاً چشمداشتی به تصرف و يا حمله به آنها نداشتند. صلاح الدين با نيروهای صليبی در الکرک نيز جنگيد و در سال بعد دوباره اين شهر را محاصره کرد اما بی فايده بود. سپس در سال 580 به سمت نابلس حرکت کرد و هر آنچه در مسيرش برد به عنوان غنيمت گرفت و به محض ورود به نابلس شمار زيادی از نيروهای اشغالگر را به هلاکت رساند و تعداد ديگر را نيز به اسارت گرفت. پس از آزاد سازی نابلس به سوی سبسطيه به راه افتاد و در آنجا گروهی از اسرای مسلمان را آزاد کرد، سپس روانه جنين شد و آن شهر را نيز از زير يوغ اشغالگران صليبی آزاد ساخت و به دمشق بازگشت. در راه بازگشت نيروهايش همچنان از اموال صليبيان به غنيمت می گرفتند و املاک آنها را تخريب کردند.
در سال 582هـ.ق. پادشاه صليبيان در بيت المقدس از دنيا رفت و فرزند کوچکش جانشين وی شد. پس از جانشينی وی ميان آنها اختلاف افتاد و مقام های صليبی بر سر قدرت به نزاع پرداختند. همين امر باعث شد که فرماندار ترابلس قاصدی نزد صلاح الدين بفرستد و با او عليه رقيبان صليبيش پيمان بست. در همان سال ارناط فرماندار الکرک به يک کاروان بزرگ مسلمانان حمله و آنها را اسير کرد و اموالشان را به غارت برد. ارناط به تقاضای صلاح الدين برای آزادی اين افراد و پس دادن اموالشان توجهی نکرد. صلاح الدين نيز سوگند ياد کرد که در صورت پيروزی بر نيروهای ارناط، وی را به قتل برساند.
اين چنين سال 583هـ.ق. فرا رسيد و با اتحاد نيروهای مسلمان شرايط برای نبرد سرنوشت ساز و شکست صليبيان و نمايش رزم مسلمانان فراهم شد. نبرد حطين شروع شد. قبل از پرداختن به اين نبرد به استراتژی کاری صلاح الدين ايوبی اشاره ای گذرا می کنيم.
استراتژی کاری صلاح الدين:
1ـ شروع از نقطه قوت و اطمينان بخش:
ايشان اين هدف را با اتحاد دوباره مسلمانان و تقويت آن و تربيت انسان مسلمان و مجاهد و تأمين مسائل مالی جنگ دنبال کردند.
2ـ آماده کردن سرزمين های اسلامی برای جنگ:
صلاح الدين به اين خاطر، به گسترش عدالت و زدودن کينه های ميان امرای مسلمان و اتحاد ميان آنها عليه صليبيان دست زد. وی همچنين فعاليت گسترده ای در زمينه فعال سازی صنايع نظامی از جمله کشتی های جنگی و تقويت استحکامات قلعه ها انجام داد.
3ـ شفافيت اهداف:
اين مسأله در رهبری امت اسلامی برای راندن اشغالگران نمود داشت. شفافيت هدف صلاح الدين در راندن مهاجمان صليبی به آمادگی نيروهای مجاهد و بازتاب مثبت عملکردهای وی کمک شايانی کرد. وی سعی داشت با استفاده از کم ترين امکانات بهترين نتيجه را کسب کند. اين مجاهد راست قامت همچنين اهداف نظامی و اولويت های کاری خود را تعيين کرد و مهم ترين اولويت وی آزادسازی مناطق اسلامی از يوغ صليبيان بود و حول اين محور نيز سياست گذاری می کرد.
4ـ دلسوز مسلمانان:
ايشان برای پيروزی در نبردها بسيار به مسلمانان توجهی می کرد و با آنها مهربان بود و از طرف ديگر، به نبرد می رفت تا اين که جامعه اسلامی محافظت شود و جان مسلمانان در امان ماند. وی برای حفظ روحيه عالی نيروهای مسلمان به شدت به حملات صليبيان پاسخ می داد و هميشه آماده جهاد و مبارزه بود و برای هر حمله لوازم و شيوه های خاص آن نبرد را تدارک می ديد.
علاوه بر اين استراتژی های اساسی، صلاح الدين از شيوه حمله غير مستقيم نيز بهره می جست. مانند رژه طولانی نيروهايش و حملات غافلگيرانه و حمله به محوری برای کاهش فشار بر محور ديگر. از جمله راهکاری های ديگر اين مبارز دلاور، حملات نفوذی برای جدا کردن نيروهای پياده و سواره نظام دشمن و بهره گيری از دعواهای سياسی و حمله به گروهی از دشمنان با همکاری گروه رقيب و مشخص کردن دشمنان، حملات پيشگيرانه برای تضعيف قدرت دشمن قبل از يورش و يا تکميل مقدمات حمله.
صلاح الدين در نبردهايش با شايستگی مثال زدنی اصول اساسی ذيل را پايه ريزی کرد:
1ـ اصل غافلگيری
2ـ اصل امنيت کاری. صلاح الدين با تأسيس يک شبکه جاسوسی قوی و کارآمد اين هدف را دنبال می کرد.
3ـ اصل نمايش قدرت از طريق سرعت تحرک ارتش و جابجايی نيروها.
4ـ اصل شروع جنگ قبل از حمله دشمن. از اين طريق روحيه تهاجمی جای روحيه دفاعی را گرفت.
5ـ اصل تأمين هزينه های مالی مناسب هر جنگ.
6ـ اصل تلاش برای دستيابی به اهداف. صلاح الدين در درجه اول به تضعيف نيروی انسانی صليبيان و سپس قطع کمک های اقتصادی و ايجاد مشکلات مالی برای آنها اهتمام می ورزيد، تا اين که مهاجمان صليبی در خاورميانه بار مالی سنگين برای غرب باشند. اين سردار رشيد اسلام به آزاد سازی سرزمين فلسطين از داخل به طرف ساحل توجه می کرد.
صلاح الدين ايوبی ارتش اسلامی را هميشه برای کارزار و نبرد آماده کرده و روحيه ايمانی و جهادی آنها را افزايش داده بود. همچنين به توان فيزيکی و بدنی نيروهايش و انضباط و اطاعت و عدم سرپيچی از اوامر فرماندهان اهميت زيادی قائل بود و اين توانايی ها و روحيه ها را در ميان ارتشش ايجاد کرد.
نبرد حطين
صلاح الدين ارتش خود را برای نبرد سرنوشت ساز با صليبيان آماده کرد. علاوه بر داوطلبان جهاد، 12000 هزار نيروی نظامی داشت. از طرف ديگر، صليبيان خود را آماده کردند و اختلافات را کنار گذاشتند و فرماندهان و ارتش های آنها با هم متحد شدند و 63000 هزار نيروی جنگی را آماده رويارويی کردند.
صلاح الدين ايوبی و سپاهيانش از رودخانه اردن گذشتند و طبريه را به جز قلعه اش آزاد کردند. روز جمعه بيست و سوم ربيع الثانی 583هـ.ق. برابر با 4 ژوئن 1187م. درگيری هايی ميان آنها و نيروهای دشمن روی داد، اما جنگ اصلی روز شنبه بيست و چهارم شروع شد. گرما و کمبود آب به شدت روحيه نيروهای صليبی را تضعيف کرد. مسلمانان آنها را محاصره کردند و علف های خشک اطراف آنها را آتش زدند. گرمای خورشيد، آتش، سلاح، انداختين تير و کمبود آب، صليبيان را در محاصره گرفت. سپس سردار صلاح الدين ايوبی تکبيرگويان دستور حمله مستقيم را صادر کرد. مسلمانان با حمله به دشمن سی هزار نفر از آنها را به هلاکت رساندند و سی هزار نفر را هم به اسارت گرفتند. کليه پادشاهان صليبی به جز حاکم ترابلس از جمله اسرا بودند. مانند اين روز در خوشحالی و پيروزی اهل حق و اسلام و شکست و دفع اهل باطل ديده نشده بود. حتی گفته شده است که برخی کشاورزان هر کدام سی اسير صليبی را با طناب بسته بودند و هر اسير را در مقابل کفشش به نيروهای مسلمان می فروختند. مسلمانان در اين جنگ به پيروزی درخشانی دست يافتند که نظير آن تنها در زمان صحابه و تابعين رخ داده بود.
جای حاکم بيت المقدس و برادرش و ارناط حاکم الکرک اسير شدند. صلاح الدين با دستان خودش ارناط را به خاطر اذيت و آزار مسلمانان و سوگندی که ياد کرده بود، به قتل رساند. حاکم جبيل، ابن هنفری، مقد الداويه، گروهی از ياران الداويه و الاسبتاريه را اسير کردند. مسلمانان به علت اقدامات خشونت بار الداويه و الاسبتاريه عليه مسلمانان آنها را اعدام کردند.
اين گزيده ای از نبرد حطين بود. اين نبرد يکی از جنگ های سرنوشت ساز تاريخ اسلام و فلسطين بود. مسلمانان شب ها را در تکبير و تهليل سپری می کردند. صلاح الدين ايوبی به محض سقوط صليبيان و اسارت حاکمان صليبی سجده شکر به جای آورد. پس از اين نبرد راه برای مسلمانان برای آزاد سازی بيش تر مناطق فلسطين باز شد. پس از جنگ مناطق زير به ترتيب فتح شدند: طبريه، عکا، ناصره، صفوريه، قيساريه، حيفا، ارسوف، نابلس، الفوله، دبوريه، جنين، زعين، الطور، اللجون، بيسان، توابع طبريه و عکا و يافا.
سپس سپاه اسلام به سمت شمال فلسطين حرکت کرد و قلعه تبنين، صيدا، بيروت و جبيل را آزاد ساختند. پس از آزادسازی اين مناطق نيروهای مسلمان به سمت جنوب به راه افتادند و الرمله، يبنه، بيت لحم، الخليل، عسقلان، غزه و الداروم را از اشغال دشمن خارج ساختند. صلاح الدين شخصاً در عسقلان اقامت گزيد تا اين که قلعه های الداويه در غزه و النطرون و بيت جبريل و … را آزاد کرد. صلاح الدين و يارانش موفق شدند در کم تر از دو ماه کليه اين مناطق را از يوغ اشغالگران صليبی خارج سازند. گفتنی است که برخی از اين مناطق به سال ها برنامه ريزی و حتی محاصره آنها نياز داشت تا از تصرف دشمن خارج شوند. به طور کلی پنجاه شهر بزرگ در اين نبرد آزاد شد. هر کدام از اين شهرها دارای قلعه و نيروهای دفاعی صليبی بودند.
آزادی بيت المقدس
پس از آزادی اين شهرها، چشم ها همه به قدس دوخته شد. صلاح الدين ايوبی سپاه خود را برای آزادی اين شهر آماده و پانزدهم ماه رجب 583هـ.ق. آن را محاصره کرد. 60 هزار جنگجوی صليبی در داخل قدس در انتظار مرگ بودند. در روزهای محاصره اين شهر درگيری های مختلفی روی داد و مسلمانان چندين بار تلاش کردند که وارد آن شوند. در اطراف اين شهر به شدت با صليبيان درگير شدند، به گونه ای که مردم تا به حال نبردی اين چنين نديده بودند. هر يک از دو طرف اين جنگ را مقدس و امری واجب دينی می شمرد و بدون اذن سلطان می جنگيد. صليبيان در مقابل تحويل شهر به نيروهای مسلمان درخواست امان کردند. اما صلاح الدين ايوبی با درخواست آنها مخالفت کرد. صليبيان تهديد کردند که در صورت عدم پذيرش اين درخواست، هزاران اسير مسلمان و زنان و کودکان نصرانی را به قتل می رسانند و منازل و املاک آنها را آتش زدند و حتی حيوانات را می کشند و قبة الصخره و مسجد الاقصی را نيز تخريب می کنند، سپس از شهر خارج و تا آخرين نفر می جنگند. صلاح الدين با يارانش مشورت کرد و همگی بر دادن امان به صليبيان موافقت کردند. پس از اين تصميم، صلاح الدين به آنها امان داد و مسلمانان در بيست و هفتم رجب 583هـ.ق. 2 اکتبر 1187م. قدس را فتح کردند. به اعتراف خود صليبيان صلاح الدين ايوبی هنگام ورود به شهر با آنها به خوبی رفتار کرد.
اين چنين بيت المقدس پس از 91 سال اشغال به آغوش جهان اسلام بازگشت و مسجد الاقصی دوباره شکوه و عظمت خود را يافت و بانگ اذان از گلدسته های آن به گوش رسيد و منبری که نورالدين بيست سال قبل از اين تاريخ برای مسجد الاقصی ساخته بود، در اين مسجد نصب شد.
گفتنی است که صلاح الدين پس از فتح قدس به آزادسازی ديگر شهرها و قعله های ديگر ادامه داد. در سال 584هـ.ق. جبله و لاذقيه، قلعه های صهيون، بکاس، الشغر، سرمينيه، برزيه، درب ساک و بغراس و سپس شهر الکرک را بدون جنگ بعد از محاصره چند روزه آزاد ساخت. مسلمانان اين مناطق آرام گرفتند و اسلام دوباره وارد زندگی آنها شد و دل های اهالی اين مناطق مانند قدس و غيره به نور اسلام روشنايی يافت.
صلاح الدين پس از محاصره صفد آن را بدون جنگ آزاد کرد و صليبيان به صور لبنان گريختند. خداوند شر آنها را از سر مسلمانان کم کرد. آنها در مرکز کشورهای اسلامی ريشه دوانيده بودند. صلاح الدين پس از آزادسازی صفد، کوکب و سپس شقيف ارنوم از سخت ترين قعله ها را از زير يوغ اشغالگران صليبی خارج ساخت.
اين چنين فلسطين دوباره به زير پرچم پر افتخار اسلام درآمد. اما بهار پيروزی ها مدت مديدی ادامه نداشت و دوباره صفحه جديدی از چالش ها و درگيری ها شروع شد.
ادامه جهاد عليه صليبيان
صليبيان شکست خورده در صور لبنان جمع شدند و صلاح الدين در رفتن آنها به اين شهر مانعی ايجاد نکرد و با تساهل و تسامح با آنها برخورد کرد. صليبيان از کشورهای متبوع خود درخواست کمک کردند. آنها دوباره تقويت شدند و ابهت خود را بازيافتند. سپس صلاح الدين در سال 584 “جای” پادشاه را به شرط بازگشت به فرانسه آزاد کرد، اما وی به صور رفت و در آنجا با کمک ناوگان ايتاليايی “بيزا” فرماندهی صليبيان را عهده دار شد. ابن اثير می گويد:”همه اين کارها در نتيجه کوتاهی صلاح الدين در آزاد کردن اسرا بود و وقتی انگشت ندامت را گزيد که دير بود.”
صليبيان سال 585هـ.ق. به شهر عکا حمله کردند و در آنجا منتظر ماندند تا اين که کمک هايی برای شروع سومين حمله خود دريافت کردند. پاپ اوربان دوم برای “بازپس گيری” بيت المقدس مسيحيان را برای شرکت در اين جنگ دعوت می کرد. سه تن از پادشاهان اروپا که عبارتند از فردريک بربروسا امپراتور آلمان (که در راه همراه با بيش تر ارتشش هلاک شد)، ريچارد گلب اسد پادشاه انگلستان و فيليپ اغسطس پادشاه فرانسه فرماندهی اين جنگ را بر عهده گرفتند. امپراتور آلمان در راه همراه با بيش تر نيروهايش هلاک شد و پادشاه انگلستان نيز از راه دريا به سوی بيت المقدس حرکت کرد و جنايات صليبيان با حمله وی به اوج خود رسيد. وی به کشتار مسلمانان دست زد. انسان مکار و حيله گری بود و مسلمانان به دست وی به صورت بی سابقه ای قتل عام شدند. همه ارتش های صليبی در تاريخ ربيع الثانی و جمادی الاول سال 587هـ.ق. برابر با ژوئن 1191 شهر عکا را محاصره کردند. اين شهر در تاريخ 17 جمادی الاول 587هـ.ق. سقوط کرد. اين چنين صليبيان دوباره رد پايی برای خود در فلسطين باز کردند. مسلمانان و صليبيان در اين سال مدام با هم مشغول نبرد بودند و به صورت متناوب در هر کدام از اين جنگ ها پيروزی می شدند. صليبيان توانستند در ساحل فلسطين به طرف جنوب پيشروی و حيفا و يافا را اشغال کنند.
گفتنی است که درگيری در اين مناطق شديد و خون های زيادی ريخته شد. ابن کثير می گويد که صلاح الدين ايوبی سی و هفت ماه در اطراف عکا صبورانه حضور داشت و در اين مدت پنجاه هزار صليبی را به هلاکت رساند. سومين حمله صليبيان با انعقاد صلح الرمله ميان ريچارد گلب اسد و صلاح الدين ايوبی در 21 شعبان 588هـ.ق. برابر با يکم سپتامبر 1192 خاتمه يافت. اين پيمان صلح عبارت بود از يک قراداد آتش بس به مدت سه سال و سه ماه. بنا به مفاد اين قرارداد صليبيان بر سواحل فلسطين از يافا تا عکا تسلط يافتند و به آنها اجازه داده شد که از قدس ديدن کنند و آزادانه به تجارت بپردازند و کاروان های تجاری ميان مناطق دو طرف تردد داشته باشند. در ذيل به برخی بندهای اين صلح اشاره می شود:
1ـ صلاح الدين ايوبی به صلح تمايلی نداشت و وقتی امرای مشاورش نزد وی رفتند، با آتش بس مخالفت کرد. عماد اصفهانی اين چنين نظر صلاح الدين ايوبی را درباره اين صلح به رشته تحرير درآورده است:”ما به شکرانه پروردگار قدرتمند و در انتظار پيروزی مورد انتظار هستيم …، با جهاد خوی گرفته ايم و با آن به مراد و مقصود خود رسيده ايم و دست کشيدن از اين فريضه برای ما سخت و دشوار است و مانند دست کشيدن کودک از شير مادر است…، چاره ای جز جهاد و جنگ نداريم…، با آتش بس مخالفم و به جهاد در راه خدا افتخار می کنم و آن را در ادامه می دهم. با کمک و پشتيبانی خداوند هر کاری که مورد رضای اوست، قاطعانه انجام می دهم.”
اما مشاوران صلاح الدين به علت ويرانی بلاد اسلام و خستگی سربازان و نيروها و کم بودن تعداد آنها بر پذيرش صلح اصرار کردند، زيرا در صورت عدم انعقاد پيمان آتش بس صليبيان نيز بر جنگ و ماندن پافشاری می کنند و در صورت آتش بس ساکنان شهرها و مناطق اسلامی به خانه و کاشانه شان باز می گردند و دوباره اين مناطق رونق می گيرند. از طرف ديگر، سربازان و نيروهای مسلمان نفسی تازه و خود را برای نبرد آماده می کنند. مشاوران صلاح الدين بر اين عقيده بودند که صليبيان به عهد و پيمان خود وفا نمی کنند، به اين علت به صلاح الدين ايوبی پيشنهاد کردند که با درخواست آتش بس موافقت کند تا اين که صليبيان دچار تفرقه و از هم پاشيدگی شوند. مشاوران بر اين نظر خود پافشاری کردند تا اين که بالاخره صلاح الدين با پيشنهاد آن ها موافقت کرد.
2ـ اين صلح عبارت بود از پيمان آتش بس موقت و کوتاه مدت و نه معاهده دائم صلح. مانند اين پيمان نيز در گذشته و پس از آن نيز بسته شده است و از لحاظ شرع نيز با توجه به مصلحت مسلمانان و بر حسب تشخيص پيشوای آنها جايز است. پس از اين پيمان نبردها و درگيری ها همچنان ادامه يافت.
3ـ در اين آتش بس اصلاً هيچ گونه حق و حقوقی برای صليبِيان در سرزمين فلسطين به رسميت شناخته نشد بلکه اين پيمان تنها برای توقف موقت جنگ در اراضی اشغالی منعقد شد.
اين پيمان که دهها تن از مسلمانان آن را امضا کردند، با معاهده صلحی که اکنون با رژيم صهيونيستی صورت می گيرد، آسمان تا زمين فرق می کند.
به هر حال، پس از شش ماه از انعقاد صلح الرمله طولی نکشيد که صلاح الدين ايوبی در 27 صفر 589هـ.ق. برابر با 4 مارس 1193 دار فانی را وداع گفت.
ايوبی ها و نبرد با صليبيان
نزاع و اختلاف ميان جانشينان صلاح الدين ايوبی بالا گرفت و پس از چند سال از وفاتش به شدت با يکديگر درگير شدند. اين درگيری ها به تضعيف آنها و تقويت صليبيان در عکا منجر شد. حب دنيا و حب رياست و چشم پوشی از اصول و مقدسات بر شماری از سلاطين دولت ايوبی چيره شد و برخی از آنها عليه ديگری با صليبيان متحد شدند و بارها به صليبيان پيشنهاد دادند که در مقابل پيروزی حاکم شام بر حاکم مصر و بر عکس بيت المقدس از آن آنها باشد!! مهاجمان صليبی نيز به اين امر خوشحال بودند و همچنان به طمع اشغال کليه مناطق اسلامی بودند، اما بهار صليبيان زياد طولانی نبود.
حمله چهارم صليبيان در سال 601هـ.ق. در قسطنطنيه با شکست مواجه شد و نيروهای مهاجم موفق نشدند به شام و مصر حمله کنند. اما حمله پنجم آنها در سال 615 ـ 618 م. به فرماندهی يوحنا بريين از عکا به سمت دمياط مصر شروع شد. وقتی سلطان ايوبی کامل محمد بن محمد بن ايوب به خطرناک بودن اوضاع پی برد به صليبيان در مقابل تسليم قدس و بيش تر فتوحات صلاح الدين ايوبی پيشنهاد صلح داد اما صليبيان موافقت نکردند و خواستار تسلط جنوب شرقی اردن و الکرک و الشوبک نيز شدند. در اين هنگام عيسی بن احمد بن ايوب حاکم دمشق ديوارهای قدس را تخريب کرد تا اين که در صورت اشغال اين شهر به دست صليبيان از آن به عنوان دژ استفاده نشود. ايوبيان با همديگر متحد و موفق شدند صليبيان را شکست سختی دهند. مهاجمان صليبی نيز نااميدانه پس از از دست دادن اين فرصت بزرگ به عکا بازگشتند.
سپس اختلاف ميان کامل محمد و معظم عيسی به درخواست کمک کامل از فردريک دوم امپراتور روم منجر شد. گفتنی است که فردريک دوم بعداً بر کرسی حکمرانی عکا نشست. کامل محمد به فردريک وعده داده بود که در صورت کمک به وی برای پيروزی بر برادرش (معظم عيسی) کليد شهر قدس را به او تسليم می کند. اين چنين امپراتور روم حمله ششم صليبی را به راه انداخت و در سال 635هـ.ق. وارد عکا شد. در اين سال معظم عيسی درگذشت و دو برادرش کامل و اشرف املاک او را ميان خود تقسيم کردند و الکرک، البلقاء، الاغوار، السلط و الشوبک را به پسرش ناصر داوود دادند. پس از اين کامل ديگر نيازی به کمک فردريک دوم نداشت و به وعده خود در مورد قدس که به فردريک داده بود، وفا نکرد!! امپراتور روم نيز قدرت آنچنانی برای مجبور ساختن مسلمانان به چشم پوشی از قدس نداشت. فردريک دوم در مذاکرات خود با کامل به زانو افتاد و برای در اختيار داشتن قدس التماس کرد و به کامل می گفت:”من برده و نوکر شما هستم. هر کاری که بخواهی انجام می دهم. اگر می شود سلطان بر ما منت گذارد و يکی از نواحی را به عنوان صدقه به ما اعطا فرمايد تا اين که در ميان شاهان سرافکنده نشوم.!!” کامل نيز با درخواست وی موافقت کرد و پيمان صلح يافا را در سال 626هـ.ق. با وی منعقد کرد. مدت اين معاهده ده سال بود. به موجب اين معاهده صليبيان بيت المقدس، بيت لحم، تبنين، هونين، صيدا، ناصره و غرب الجليل و يک نوار جغرافيايی از قدس تا نزديکی يافا به فردريک دوم داده شد و در مقابل حرم قدس و اطراف آن از جمله مسجد الصخره و مسجد الاقصی به دست مسلمانان افتاد.”
اين چنين صليبيان بر بيت المقدس سيطره يافتند. همين امر خشم مسلمانان را برانگيخت و همه به علت اين بلای خانمان سوز ماتم زده شدند. واعظان و علما می گفتند:”شرم بر شما ای حاکمان مسلمانان که اکنون بيت المقدس زير سلطه صليبيان است. مخالفت ها با کامل محمد شديد شد و اهالی دمشق کينه او و درباريانش را به دل گرفتند. در ساير سرزمين های اسلامی نيز همه از او بدگويی و او را سرزنش می کردند.
ابن کثير می گويد:”اين مسأله بسيار مسلمانان را متأثر ساخت و آنها را تضعيف و شايعات زيادی پراکنده شد.”
درگيری و جنگ ميان خاندان ايوبی ادامه يافت اما ناصر داوود حاکم اردن با استفاده از فرصت پايان صلح يافا به بيت المقدس حمله کرد و صليبيان را در 6 جمادی الأولی سال 637هـ.ق. برابر با 7 دسامبر 1239م. از اين شهر بيرون راند. صليبيان بر خلاف معاهده صلح يافا در اطراف قدس ديوارهايی احداث کرده بودند. صالح اسماعيل حاکم دمشق در سال 638هـ.ق. دمشق را پس از طلب کمک از صليبيان برای شکست صالح نجم الدين ايوب حاکم مصر به آنها تسليم کرد. صالح اسماعيل علاوه بر دمشق شهر عسقلان، قلعه الشقيف و رودخانه الموجب و توابع آن، قلعه صفد و توابع آن، نيمی از صيدا و طبريه و توابع آنها، جبل عامل و ساير شهرهای ساحلی را تسليم صليبيان کرد. اين اقدام خشم مسلمانان را برانگيخت و به شدت از صالح اسماعيل متنفر شدند. اين چنين بار ديگر قدس به دست صليبيان افتاد.
وقتی صالح اسماعيل نيروهايش را در غزه برای پيوستن به همپيمانان صليبيش و جنگ با صالح ايوب گرد هم آورد، سربازانش از اتحاد با صليبيان عليه برادرانشان سرباز زدند و به سربازان مصری ملحق شدند و شکست سختی به صليبيان وارد آوردند. اما صالح ايوب در سال 638هـ.ق. با صليبيان پيمان صلح امضا کرد و تسلط صلييان را بر قدس و مناطقی که صالح اسماعيل به آنان داده بود، تثبيت کرد.
بار ديگر خاندان ايوبی بر سر تقسيم قدرت به نزاع پرداختند. قدس و سرزمين مقدس به بازيچه دست آنها برای بسط قدرت و نفوذشان تبديل شده بود. صالح اسماعيل بار ديگر به صليبيان پيشنهاد داد که در مقابل تسلط کامل بر قدس از جمله مسجد الاقصی و قبة الصخره از وی حمايت کنند. ناصر داود نيز به جرگه نيروهای صالح ايوب درآمد. از طرف ديگر، صالح نجم الدين ايوب حاکم مصر همان پيشنهاد صالح اسماعيل را به صليبيان داد. صليبيان پيشنهاد همکاری با صالح اسماعيل را پذيرفتند. صالح اسماعيل همراه با ناصر داوود و منصور ابراهيم حاکم حمص در حمله صليبيان به مصر به آنها کمک کردند. صالح نجم الدين ايوب نيز از خوارزميان درخواست کمک کرد. خوارزميان نيز برای تصرف طبريه و نابلس ده هزار نيرو به کمک وی فرستادند. اين نيروها در هفدهم ژوئن 642هـ.ق. به بيت المقدس حمله کردند و آن را آزاد ساختند. اين چنين دوباره قدس به آغوش جهان اسلام بازگشت و تا دهم دسامبر سال 1917م. که انگليسی ها وارد آن شدند، همچنان در زير پرچم اسلام قرار داشت.
سپس خوارزميان عليه صالح اسماعيل و همپيمانانش به صالح ايوب کمک کردند و در تاريخ 12 جمادی الاولی 642هـ.ق. جنگ دوم “غزه” در نزديکی هربيا (در غزه) ميان آنها روی داد و با شکست سخت صالح اسماعيل و صليبيان پايان يافت. در اين جنگ سی هزار صليبی کشته شدند و هشتصد نفر نيز به اسارت درآمدند و به مصر منتقل شدند. پس از نبرد حطين اين سخت ترين شکستی بود که صليبيان متحمل شدند. اين نبرد از نبردهای سرنوشت ساز در تاريخ فلسطين قلمداد می شود. پس از اين شکست صليبيان به شدت تضعيف شدند و قادر به توسعه قلمرو خود نبود و تنها برای حفظ مناطق خود تلاش می کردند.
سپس صالح ايوب قدس، الخليل، بيت جبرين، الأغوار و دمشق را در سال 642هـ.ق. آزاد و صليبيان را مجازات کرد. پس از آزادی سازی اين شهرها قلعه طبريه و عسقلان را نيز از دست صليبيان باز پس گرفت. پس از اين در سال 644 هـ.ق. قلمرو صليبيان از دروازه های يافا فراتر نمی رفت. سپس نيروهای صليبی هفتمين حمله خود را به فرماندهی لوی نهم پادشاه فرانسه در سال 646هـ.ق. شروع کردند. صليبيان در اين نبرد نيز شکست سختی خوردند و لوی نيز به اسارت نيروهای صالح ايوب درآمد. صالح ايوب وی را آزاد کرد و لوی نيز به شهر عکا رفت. پس از مدت کوتاهی مماليک در سال 642 در مصر به قدرت رسيدند و دولت ايوبيان منقرض شد و دوره جديدی از جهاد عليه مغوليان و صليبيان شروع شد.
اين چنين بيت المقدس و سرزمين مقدس فلسطين در پنجاه سال بعد از درگذشت صلاح الدين ايوبی به خصوص در بيست و پنج سال دوم وضعيت آشفته ای داشت و خاندان ايوبی بارها بر سر آن با صليبيان در مقابل بستن پيمان همکاری معامله کردند. اين افراد محبوبيت جهادی خود را از دست دادند حتی نبرد آنها با صليبيان نشانگر التزام و پايبندی به احکام و دستوارت دين مبين اسلام نبود و تنها نمايانگر خوی سلطه جوی و قدرت طلبی و محافظت از مصالح شخصيشان بود. به اين علت جنگ با صليبيان تا حد زيادی عامل تعيين کننده موقعيت و تثبيت حاکميت اين افراد بود.