پنج شنبه 08/می/2025

شهید شیخ احمد یاسین در قلب میلیون ها انسان جای دارد

یکشنبه 23-مارس-2008

  روز شنبه 22 /3/2008 مصادف بود با چهارمین سالگرد شهادت شیخ احمد یاسین بنیان گذار جنبش مقاومت اسلامی حماس که هنگام نماز صبح با موشک بالگردهای صهیونیست ها در سال 2004 ترور شد.

شیخ نماز صبح را در مسجد “المجمع الاسلامی” در محله الصبره غزه خواند و سپس راهی منزلش شد که بالگردهای آپاچی سه موشک به سوی بدن بیمار و معلولش شلیک کردند و او را به همراه هفت تن از نمازگذاران به شهادت رساندند.

شاهدان عینی اظهار داشتند که انواع بالگردهای نظامی صهیونیست ها سه روز قبل از شهادت شیخ پیوسته و به طور مداوم در آسمان غزه مشغول پرواز و گشت زنی بودند تا این که شیخ یاسین را به شهادت رساندند؛ در این شرایط دل های ساکنان محله الصبره که شیخ در آن زندگی می کرد؛ بی تاب بود که مبادا این بالگردها وی را ترور کنند.

شیخ احمد یاسین در میان مبارزان فلسطینی از ویژگی روحی و سیاسی ممتازی برخوردار بود و همین ویژگی ها او را به عنوان یکی از مهم ترین رهبران جهادی فلسطین در طول قرن گذشته در آورده بود.

دکتر خانم منی منصور نماینده مجلس تشریعی و عضو فراکسیون حماس در یابود سالگرد شهادت شیخ بر این نکته تاکید ورزید که وی به وظیفه خود در قبال خداوند ، دین و ملتش عمل کرد.

منی منصور خطاب او می گوید : ای شیخ ما از شهادت تو بسیار زیان دیدیم زیرا ملت و امت و قضیه فلسطین به رهبران مخلصی مانند شما بسیار نیازمند است . ما در شهادت شما سوگواریم ولی خدا را شاکریم که شهادت و خون و روح پاک شما مانند شهادت امام حسن البنا موسس اخوان المسلین همچون زندگانیتان موجب خیر کثیری شده و آتش جهاد و حق طلبی را در میان جوانان مبارز شعله ور ساخته و موجب دلگرمی مجاهدان شده است.

وی افزود که شیخ اثرات پاک و گسترده ای را در میان ملت صبور و مقاوم فلسطین و امت عربی و اسلامی به خصوص در میان فرزندان جنبش اسلامی بر جای گذاشت . زندگی در مقابل شهادت شیخ یاسین این اسوه و الگوی شهدا ناچیز و حقیر جلوه گر شده است.

ولادت و دوران رشد

احمد اسماعیل یاسین در روستای تاریخی ریشه داری به نام جوره عسقلان در ژوئن سال 1936 به دنیا آمد. این سال درست همان سالی است که اولین انقلاب مسلحانه علیه نفوذ روبه رشد صهیونیست ها در سرزمین های فلسطینی رخ داد . سپس در حالی که پنج بهار از عمرش سپری نشده بود؛ پدرش را از دست داد.

در سن دوازده سالگی شیخ شکست برزگ کشورهای عربی را که به فاجعه سال 1948 فلسطین معروف گردید؛ با چشمان خود دید و با تمام وجود لمس کرد و از آن درس های فکری و سیاسی فراوانی فرا گرفت و دریافت که باید بعد از خداوند بر بازوان فلسطینیان از طریق مسلح ساختن آنان اعتماد کرد و این اعتماد ثمربخش تر از اعتماد بر دیگران مانند کشورهای عرب مجاور و یا سازمان ملل است.

شیخ یاسین در این زمینه می گوید : ارتش های عرب که به جنگ اسراییل آمده بودند؛  سلاح ما را از ما گرفتند به این دلیل که نیروی دیگری غیر از این ارتش ها نباید در صحنه نبرد باشد . به این ترتیب سرنوشت ما به سر نوشت آنان گره خورد . هنگامی که آنان شکست خوردند ماهم شکست خوردیم و میدان برای صهیونیست ها خالی ماند و آنان به قتل و کشتار و جنایات خود ادامه دادند تا مردم بی گناه را بترسانند . اگر ما سلاح در اختیار داشتیم جریان امور حتما تغییر می کرد و سرنوشت دیگری رقم می خورد.

زندگی دشوار و مشقت بار

احمد یاسین در مدرسه ابتدایی روستای جوره تا کلاس پنجم درس خواند اما فاجعه فلسطین که به تمامی فلسطینیان آسیب رساند و آنان را در سال 48 آواره ساخت این کودک را نیز از یاد نبرد . او نیز به همراه خانواده اش مجبور شد؛ به غزه برود . اوضاع و شرایط در غزه تغییر کرد؛ این خانواده نیز مانند سایر خانواده های مهاجرین آن زمان، گرفتار تلخی فقر وگرسنگی و محرومیت شدند . شیخ همراه دوستان و هم سن و سالانش به پادگان های ارتش مصر می رفت تا غذای اضافه بر نیاز نظامیان را از آنان بگیرند و شکم خانواده و نزدیکانشان را با آن سیر کنند. احمد یاسین دوسال ترک تحصیل کرد تا به خانواده هفت نفره اش کمک کند و مقداری از هزینه زندگیشان را از طریق کار در یک غذا خوری تامین کند. وی سپس بار دیگر به ادامه تحصیل پرداخت.

بیماری و فلج شدن وی

در شانزده سالگی حادثه عجیبی در زندگیش رخ داد که سرتاسر عمرش را تحت تاثیر قرار داد. در سال 1952 هنگام بازی با دوستانش ستون مهره گردنش آسیب دید و شکست . چهل و پنج روز گردنش آتل بندی و پانسمان شد؛ ولی سودی نبخشید و به او گفتند که باید بقیه عمرش را به صورت فلج و معلولیت بگذراند.

وی بعدا به خاطر امراض گوناگون کاملا فلج شد . در زندان صهیونیست ها در زیر شکنجه و در حین بازجویی ضربه ای به چشم راست او وارد آمد که بیناییش را از دست داد و قدرت بینایی چشم چپش نیز بسیار کاهش یافت . گوش هایش به دور دایم ملتهب بودند و آزارش می دادند. حساسیت و آلرژی ریوی داشت و بیماری های دیگری داشت که وی را زمین گیر کرده بود.

کار و فعالیت سیاسی

در سال 1958 دوره دبیرستان را به پایان رساند و توانست علی رغم بیماری فرصت شغلی مناسبی پیدا کند . وی به تدریس مشغول شد و از این راه توانست به خانواده اش نیز کمک کند.

در سال 1956 در سن بیست سالگی در تظاهراتی که در غزه علیه تجاوزات سه جانبه علیه مصر شعله ور شده بود؛ شرکت و قدرت سخنوری و فعالیت سیاسی خود را آشکار کرد . وی به همراه دوستانش خواستار ابراز مخالفت با نظارت و تسلط بین المللی بر غزه شد و بر ضرورت قرار گرفتن این منطقه تحت اداره مصر تاکید کرد.

دستگیری و بازداشت

نعمت خدادادی سخنرانی و سخنوری وی در حال نمایان شدن بود و مانند ستاره ای بود که در میان دعوت کنندگان به راه حق می درخشید. چیزی که نگاه سازمان اطلاعات مصر را به خود جلب کرد . وی در سال 1965 طی بازداشت های که میدان سیاسی مصر و جماعت اخوان المسلمین را فرا گرفت؛ توسط مصریان بازداشت شد و نزدیک به یک ماه در زندان انفرادی به سر برد و سپس هنگامی که ثابت شد؛ روابط سازمان یافته ای میان وی و اخوان المسلمین وجود ندارد؛ آزاد گردید. دوران باز داشت آثار عمیقی بر وی بر جای گذاشت و بنا به گفته وی تنفر از ظلم و ستم را در وجودش ریشه دار کرد و بر این نکته تاکید ورزید که معیار قانونی بودن هر حکومتی بستگی به میزان پای بندی آن به عدالت و ایمان به حق آزادی انسان ها دارد.

بعد از سال 1967 که تمامی سرزمین های فلسطینی از جمله نوار غزه به اشغال صهیونیست ها درآمد ؛ شیخ احمد یاسین از طریق منبر مسجد عباسی به تحریک مردم پرداخت و با سخنرانی های خود از آنان خواست که به مبارزه با اشغالگران بپردازند . وی در همان زمان به جمع آوری کمک و اعانه برای کمک به خانواده های شهدا و اسرا پرداخت و سپس به عنوان رییس مجتمع اسلامی غزه به فعالیت های خود ادامه داد.

وابستگی فکری

شیخ در مدرسه فکری جماعت اخوان المسلمین که در سال 1928 در مصر به دست امام حسن البنا تاسیس شد؛ پرورش یافت .

فعالیت دعوی و اسلامی شیخ، صهیونست های اشغالگر را آزار می داد . در سال 1982 او را بازداشت و به اتهام تشکیل سازمان نظامی و داشتن سلاح به 13 سال زندان محکوم کردند. شیخ سه سال بعد در چارچوب مبادله اسرا میان اشغالگران و جبهه آزادی بخش فلسطین فرماندهی کل آزاد گردید.

تاسیس جنبش حماس

در سال 1987 شیخ یاسین با رهبران جنبش عمل اسلامی در نوار غزه در مورد تاسیس یک سازمان اسلامی برای مبارزه با اشغالگران به قصد آزادی فلسطین به توافق رسید . این سازمان را “حرکت مقاومت اسلامی ” نامیدند که اختصارا به آن “حماس” می گویند . این جنبش در شعله ور شدن آتش انتفاضه فلسطین که در آن زمان به انتفاضه مساجد معروف شد؛ نقش اساسی را بر عهده داشت و از همان زمان شیخ رهبر روحی و معنوی این جنبش شد.

با اوج گیری انتفاضه، صهیونیست به این فکر افتادند که از فعالیت های شیخ یاسین جلوگیری کنند . در ماه اوت 1988 به منزلش یورش بردند و آن را تفتیش کردند . شیخ را نیز به تبعید به لبنان تهدید کردند.

هنگامی که کشتن نظامیان صهیونیست ها و مزدوران آنان به دست مبارزان افزایش یافت؛ اشغالگران در ماه مه 1989 وی را به همراه صدها تن از اعضای حماس دستگیر کردند.

در اکتبر سال 1991 دادگاه نظامی صهیونیست ها شیخ را به حبس ابد به اضافه 15 سال زندان محکوم کرد . اتهام وی تحریک به ربودن و کشتن نظامیان صهیونیست و تاسیس جنبش حماس و سرویس های نظامی و امنیتی آن بود.

تلاش ها برای آزادی شیخ

گروه های فدایی وابسته به گردان های شهید عزالدین قسام برای آزادی شیخ و افراد مسن بازداشت شده تلاش هایی را به عمل آوردند . در 13 دسامبر سال 1992 یک نظامی صهیونیست را در نزدیکی قدس به اسارت درآورند و به اشغالگران اعلام کردند که این نظامی را در مقابل آزادی این بازداشت شدگان آزاد خواهند کرد اما اشغالگران با این اقدام مخالف کردند و به محل نگهداری این نظامی یورش بردند که منجر به کشته شدن وی و فرمانده واحد صهیونیستی حمله کننده شد و فرمانده فداییان نیز به شهادت رسید.

در اقدام تبادل اسرای دیگری در اول اکتبر سال 1997 که میان اردن و رژِیم صهیونیستی به دنبال ترور نافرجام خالد مشعل، رییس دفتر سیاسی جنبش حماس در پایتخت اردن صورت گرفت و نیروهای امنیتی اردن دو تن از مزدوران موساد را دستگیر کردند و سپس در مقابل آزادی شیخ یاسین به رژیم صهیونیستی تحویل دادند؛ شیخ دوباره آزاد گردید .

اقامت اجباری

به سبب اختلافات شدید سیاسی میان حماس و اشغالگران حماس بارها و به طور مداوم تحت فشار قرار داشت . در همین راستا چندین بار شیخ تحت اقامت جبری قرار گرفت.

در 6 دسامبر سال 2003 مورد اصابت موشک بالگرد های اشغالگران قرار گرفت و موشک به آپارتمانی که شیخ در آن به سر می برد؛ اصابت کردند . اسماعیل هنیه نیز همراه شیخ بود . در این حمله آسیب چندانی به شیخ نرسید و فقط دست راستش کمی آسیب دید.  

لینک کوتاه:

کپی شد