هیچ کس اطلاع دقیقی درباره امکان یا عدم امکان حمله به نوار غزه نداشت، اما اوضاع سیاسی، تبلیغاتی و نیز اظهار نظرهای صاحب نظران صهیونیستی نشانگر این بود که شرایط جدیدی در زمینه حمله به نوار غزه و حمایت قاطعانه از تصمیم سیاسی در این زمینه شکل گرفته است یا حداقل در حال شکل گیری است. در این شرایط، طرف آغازگر جنگ باید بسیاری از موانعی را که بر سر راه حمله خود قرار دارد، از سر راه بردارد، اما در شرایط کنونی هیچ نشانی از این مساله مشاهده نمی شود و این مساله ما را بر آن می دارد که احتمال عدم وقوع جنگ را بر احتمال وقوع آن ترجیح دهیم ..
اگر اندکی در زمینه موانع رژیم صهیونیستی برای حمله به نوار غزه دقت کنیم به این نتیجه می رسیم که این عوامل بیشتر عامل تحریک کننده این رژیم برای حمله است. از جمله این عوامل می توان به گزارش نهایی کمیته وینوگراد درباره دلایل شکست رژیم صهیونیستی در جنگ اخیر لبنان در سال 2006 اشاره کرد که در ظاهر به نظر می رسید که بیشتر به منظور هشدار به رژیم صهیونیستی درباره آغاز جنگ جدید تهیه می شود و سعی دارد این رژیم را از هر گونه جنگ جدیدی بر حذر دارد. اما واقعیت این است که گزارش کمیته وینوگراد، دولت، ارتش و حتی خود صهیونیست ها را نیز به تلاش برای “بازیابی هیبت از دست رفته ارتش” تشویق می کرد و این مساله را به آنها القا می کرد که پیروزی در یک جنگ قریب الوقوع می تواند هیبت ارتش صهیونیستی را به آن بازگرداند. رژیم صهیونیستی در این راستا دو گزینه پیش روی خود داشت: اول جنگ علیه جنبش حزب الله لبنان در منطقه شمالی خود و دوم: جنگ با جنبش حماس در منطقه جنوب. با در نظر گرفتن برخی مسائل، گزینه دوم راهکار کم هزینه تری برای رژیم صهیونیستی به نظر می رسد و تا حد زیادی هم از امکان موفقیت بالایی برخوردار است. از سوی دیگر، مقامات سیاسی و نظامی رژیم صهیونیستی به این مساله نیز واقف هستند که موشک های قسام با برد 10 کیلومتری نمی تواند باعث ترس و وحشت صهیونیستی های ساکن شهرک های اطراف نوار غزه و در نتیجه اجبار آنها به ترک خانه های خود و هجوم به پناهگاه ها یا شهرک های دیگر شود.
در همین حال، مقامات صهیونیستی نگرانی چندانی نسبت به آینده روند سازش با محور “عباس و فیاض” و امکان عدم دستیابی به سازش با فلسطینیان در سال 2008 ندارند؛ چرا که اولا به نظر نمی رسد که حمله ارتش صهیونیستی به نوار غزه تا حدی برای تشکیلات خودگردان ناراحت کننده باشد که این تشکیلات مذاکرات خود با طرف صهیونیستی را متوقف کند، بلکه مقامات تشکیلات خودگردان طبق روال معمول در مقابل این همه حمله و کشتارها تنها به اعتراض لفظی اکتفا خواهند کرد و حتی می توان گفت که حمله به نوار غزه و خارج کردن این منطقه از سیطره جنبش حماس یکی از اهداف مهمی است که خود تشکیلات خودگردان نیز آنرا دنبال می کند و “جرج بوش” رئیس جمهور آمریکا در سفر به رام الله این ماموریت را به عباس واگذار کرد. از سوی دیگر باید به این مساله نیز توجه کرد که تا زمانی که نوار غزه تحت سیطره جنبش حماس و دولت منتخب فلسطین به نخست وزیری “اسماعیل هنیه” است و با افزایش فشارهای رژیم صهیونیستی بر نوار غزه و تشدید محاصره این منطقه بر قدرت و نفوذ این جنبش و دولت آن در میان مردم فلسطین و ملت های عربی افزوده می شود، اجرای توافقات صورت گرفته در کنفرانس بین المللی آناپولیس مساله ای غیر ممکن می نماید.
در همین راستا لازم است به این مساله نیز اشاره شود که تشکیلات خودگردان و دولت غیر قانونی “سلام فیاض” نهایت تلاش خود را برای اجرای بخش امنیتی نقشه راه به کار گرفته و در زمینه همکاری با ارتش و سازمان های اطلاعاتی رژیم صهیونیستی چه به صورت مستقیم و چه به صورت غیر مستقیم از هیچ تلاشی دریغ نمی ورزد. تشکیلات خودگردان و دولت غیر قانونی فیاض در راستای این همکاری های خود با ارتش و سازمان های اطلاعاتی رژیم صهیونیستی سعی در نابودی گروه های مقاومت و پایگاه های آنها دارند و مبارزان این گروه ها را شبه نظامیان قانون شکن می خوانند تا بدین ترتیب لزوم نابودی مبارزان گروه های مقاومت و به تعبیر آنها “کودتاگران قانون شکن” در نوار غزه را مساله ای ضروری و مشروع قلمداد کنند.
برخی صاحب نظران بر این عقیده اند که اختلافات داخلی رژیم صهیونیستی یکی از موانع حمله به نوار غزه به شمار می رود؛ چرا که هیچیک از این طرف ها از قدرت کافی برای انجام این حمله برخوردار نیستند و از این مساله بیم دارند که در صورت شکست در حمله به نوار غزه موقعیت فعلی خود در عرصه قدرت رژیم صهیونیستی را از دست بدهند. اما این مساله کاملا واضح است که همه گروه ها و احزاب فعال در جامعه صهیونیستی در زمینه حمله به نوار غزه با هم رقابت می کنند و با تاکید بر لزوم انتقام گرفتن از جبهه مخالف و اتحاد مقامات سیاسی و نظامی اعلام می کنند که «باید درسی فراموش نشدنی به سازمان های تروریستی (گروه های مقاومت) داد.» مساله مهمتر در این زمینه این است که جامعه صهیونیستی از مدت ها قبل راه افراطی گری فزاینده را در پیش گرفته است و در راستای شعار “لزوم فراهم کردن شرایط برای موفقیت ارتش” بر خود لازم می داند که با تمام وجود از ارتش خود حمایت کند. از همین رو هر کسی که سعی در جذب حمایت افکار عمومی جامعه صهیونیستی از خود داشته باشد چاره ای جز حمایت از حمله و جنگ ندارد تا بتواند افکار عمومی صهیونیست ها را به طرف خود سوق دهد.
اما هیچیک از این مسائل نمی توانند دلیل قاطع و محکمی برای برتری حمله بر خودداری از انجام آن باشد و شاید تنها باعث تحلیل و بررسی موانع حمله به نوار غزه باشند. مهمترین عواملی که باعث تمایل رژیم صهیونیستی برای حمله به نوار غزه می شود عواملی است که در راستای اهداف سیاسی برخی طرف ها قرار دارند. از آنجایی که به اهداف و مسائل مهم برای حمله به نوار غزه اشاره شد و حال سعی داریم به واکاوی این مسائل و اهداف در جامعه فلسطینی بپردازیم. اولین مساله ای که در این زمینه باید به آن اشاره کرد این است که اصرار و پافشاری رئیس تشکیلات خودگردان و معاونان وی در زمینه عدم گفتگو با جنبش حماس تنها ناشی از این مساله است که آنها فکر می کنند که دوران حاکمیت و یا حتی حضور فعال جنبش حماس در نوار غزه به سر آمده است.
دولت های “میانه رو” عربی نیز که زخم خورده شکست مواضعشان در لبنان و فلسطین هستند، در حال حاضر سعی دارند با اتخاذ برخی مواضع به بحران ها و شکست های خود در یکی از این دو کشور پایان دهند، اما با این وجود برخی مواقع، مواضعی در مخالفت با حمله و محکومیت این اقدامات نیز اتخاذ می کنند. اما مهمترین طرف تاثیر گذار در این زمینه آمریکا است که در راستای تحقق اهداف سیاسی خود، رژیم صهیونیستی را به جنگ با لبنان مجبور کرد و یا به عبارت ملایمتر سوق داد. حال که بوش تصمیم گرفته است که به اعتقاد خود قبل از پایان سال 2008 صلحی میان رژیم صهیونیستی و فلسطینیان برقرار کند و مهمترین مانع بر سر راه تحقق این هدف خود را حضور جنبش حماس در عرصه فلسطین و سیطره این جنبش بر نوار غزه می داند و از سوی دیگر، تمامی راهکارهای مسالمت آمیز! آنها از قبیل عملیات هجوم جزئی، ترورها، محاصره، به گرسنگی کشاندن، سانسور خبری و کشتار بیماران … به شکست انجامیده است، لذا دولت آمریکا و رژیم صهیونیستی چاره ای جز حمله به نوار غزه ندارند و بوش فکر می کند که بر خلاف جنگ اخیر لبنان، این بار حتما پیروز خواهد شد.
آنچه طرفین آمریکایی و صهیونیستی را بیشتر به سوی حمله به نوار غزه سوق می دهد، حوادث سال گذشته میلادی در فلسطین بود که از ماه ژوئن آغاز شد. کشتار ملت فلسطین و محاصره نوار غزه هیچگاه باعث اتخاذ موضعی واقعی در حمایت از ملت فلسطین نشد، بلکه تشدید تدریجی محاصره نوار غزه، این منطقه را تا حد انفجار پیش برد و ساکنان این منطقه در نتیجه وخامت اوضاع معیشتی و اقتصادی خود مجبور به شکستن دیوار مرزی میان نوار غزه و مصر شدند. با توجه به این شرایط، این احتمال پیش می آید که مقامات فلسطینی یا مقامات کشورهای عربی و اسلامی در صورت حمله به نوار غزه نیز، موضع چندان قاطعانه ای در قبال آن اتخاذ نخواهند کرد.
اما در زمینه امیدها و آروزهای طرفین سازش در زمینه موفقیت پروژه استراتژیکی آنها یعنی پایان دادن به حضور جنبش و دولت حماس در نوار غزه ـ هر چند با توسل به راهکار نظامی تمام عیار ـ این دو سوال پیش می آید که پس از حمله به نوار غزه چه وضعیتی پیش خواهد آمد؟ در صورتی که رژیم صهیونیستی به نوار غزه حمله بکند و مدت این حمله به طول انجامیده و این رژیم در ادامه مجبور به عقب نشینی از این منطقه شود، باید گفت که این خود نوعی شکست برای رژیم صهیونیستی به شمار می رود و حتی در صورتی که این رژیم بتواند بر گروه های مقاومت پیروز شود باید این مساله را مد نظر داشت که امکانات گروه های مقاومت فلسطین یک دهم امکانات و تجهیزات یک گردان صهیونیستی نیست!..
رژیم صهیونیستی دو سناریو برای مرحله پس از پایان حمله به نوار غزه در نظر گرفته است: اول اینکه پس از پایان حمله به نوار غزه و اشغال مجدد این منطقه، اداره آنرا به نیروهای بین المللی واگذار کند که با توجه به مخالفت جنبش حماس با ورود هر گروه خارجی به داخل نوار غزه و اشغالگر دانستن این گروه، رژیم صهیونیستی هنوز نتوانسته است حمایت طرف ها و کشورهای دیگر از این مساله را جلب کند. راهکار دومی که این رژیم در حال بررسی آن است واگذاری اداره این منطقه به یک گروه عربی به منظور فراهم شدن شرایط برای تحویل این منطقه به “محمود عباس” رئیس تشکیلات خودگردان است.
بدون شک طرح حمله به نوار غزه در انتظار موافقت طرف های ذیربط با هر یک از راه حل های مطرح شده برای سوال اول است. اما سوال دومی که در این زمینه مطرح می شود و دشوارترین سوال در این زمینه می باشد، به گروه های مقاومت نوار غزه و میزان خسارت احتمالی ارتش صهیونیستی در این جنگ مربوط می شود. البته منظور از خسارت احتمالی وارده به ارتش صهیونیستی تنها خسارت وارده به نیروهای در حال جنگ در نوار غزه ـ که مطمئنا تعداد آنها بسیار زیاد خواهد بود ـ نیست، بلکه خسارت ناشی از تصمیم احتمالی و شاید هم حتمی گروه های مقاومت به انتقال درگیری ها به داخل فلسطین اشغالی و به عبارت دیگر داخل مجموعه ها و شهرک های صهیونیست نشین در داخل خط سبز و مناطق دیگر را نیز شامل می شود.
شاید عملیات شهادت طلبانه دیمونا که مجری آن دو تن از جوانان شهر الخلیل در کرانه باختری بودند و دیگر عملیات های نظامی در کرانه باختری که با وجود حضور سرویس های امنیتی وابسته به تشکیلات خودگردان و نیز ارتش صهیونیستی در این منطقه صورت می گیرد، نشانگر این باشد که گروه های مقاومت نوار غزه این توانایی را دارند که دایره درگیری های خود با ارتش صهیونیستی را به کرانه باختری نیز گسترش دهند که این مساله به معنای شکست طرح سیاسی رژیم صهیونیستی حتی در صورت پیروزی ارتش صهیونیستی در زمینه حمله به نوار غزه است. حال باید این مساله را در نظر گرفت که در صورت پیروزی گروه های مقاومت بر ارتش صهیونیستی و ناکام گذاشتن طرح این رژیم برای اشغال مجدد نوار غزه چه وضعیتی پیش خواهد آمد؟ رژیم صهیونیستی در راستای اشغال نوار غزه سعی دارد که از جهات مختلف وارد نوار غزه شده و با تقسیم این منطقه به سه قسمت، این قسمت ها را توسط ارتش، نیروی زمینی، دریایی و هوایی خود محاصره کرده و آنها را به شکل سه جزیره مجزا از هم (البته توسط موانع انسانی خود) در آورد. نیروهای سه گانه رژیم صهیونیستی در کنار ارتش این رژیم آماده اند که در سریعترین فرصت ممکن “عملیات تقسیم نوار غزه” در عمق 15 کیلومتری این منطقه را از هر سمتی؛ به ویژه از طرف محور فیلادلفیا در مرزهای میان مصر و نوار غزه به مرحله اجرا درآورد.
در صورتی که گروه های مقاومت دایره درگیری های خود با ارتش صهیونیستی را به کرانه باختری گسترش دهد، مطمئنا سعی خواهد کرد مدت این درگیری ها را طولانی تر کرده و از سوی دیگر خسارت های بیشتری را به ارتش صهیونیستی وارد کند و این مساله برای جامعه مرفهی مانند جامعه صهیونیستی که اساسا بر پایه خوشگذرانی و رفاه شکل گرفته، مساله ای غیر قابل تحمل است. شهرک نشینان صهیونیست حتی حاضر نیستند که زحمت پناه بردن به پناهگاه ها به منظور در امان ماندن از موشک های گروه های مقاومت یا انفجارهای احتمالی را هم به خود بدهند. بدین ترتیب بهترین گزینه که پیش روی صهیونیست ها باقی مانند، مهاجرت معکوس از فلسطین اشغالی به سرزمین های اصلی خود است که با وعده های پوشالی و فریبنده از آنها مهاجرت کرده و در فلسطین اشغالی سکنی گزیده اند. مساله تحمل مشکلات و شرایط دشوار در عین حالی که نقطه قوت یکی از طرفین درگیری به شمار می رود، نقطه ضعف طرف دیگر است و این مساله مرز پیروزی و شکست در جنگ میان ارتش صهیونیستی و گروه های مقاومت نوار غزه را مشخص می کند.