سفر اخیر بوش به منطقه سفری بود که خیلی ها انتظارش را می کشیدند و برای حل مشکلات و چالش های موجود در منطقه خاورمیانه به عنوان بحرانی ترین نقطه جهان، بدان امیدها بسته بودند. به رغم آن چه که درباره این سفر گفته شد که آن اقدامی تاریخی و سرنوشت ساز است، اما اغلب کارشناسان و ناظران سیاسی جهان و حتی تحلیل گران آمریکایی بالاجماع تاکید کرده اند که سفر اخیر بوش به خاورمیانه انتظارات جهانیان را آن گونه که پیش بینی می شد به ویژه در خصوص مساله فلسطین خواه در زمینه نبرد میدانی مبارزان فلسطینی با نظامیان صهیونیست و خواه در زمینه بحران کنونی مربوط به مذاکرات بین تشکیلات خودگردان و رژیم صهیونیستی، برآورده نساخته است.
در مقاله زیر تلاش کرده ایم تا مهمترین دستاوردهای سفر اخیر بوش به منطقه را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم:
غزه و ادامه خونریزی ها
بر خلاف پیش بینی های منابع مختلف رسمی و غیر رسمی جهان، همزمان با سفر بوش به منطقه ماشین جنگی رژیم صهیونیستی به حرکت خود در مناطق مختلف فلسطین به ویژه در نوار غزه به سرعت ادامه داد. جنایت های رژیم صهیونیستی هنگامی تشدید شد که جرج بوش در سفر خود به اراضی اشغالی و دیدار با سران صهیونیستی و تشکیلات خودگردان بر وجوب سرکوب حکومت حماس در نوار غزه، چراغ سبز نشان داد و بلافاصله پس از صدور این مجوز، حملات نظامی اشغالگران که از زمان سیطره حماس بر نوار غزه از ژوئن 2007م. بی سابقه بود تشدید شد. گو این که تل آویو از قبل می دانست که فرش قرمز رنگی که بوش آن را در فرودگاه “بن گوریون” زیر پا گذاشته اگر با خون های سرخ فلسطینیان آغشته شود پر رنگ تر و شفاف تر خواهد شد.
بدین صورت سفر بوش به تل آویو و رام الله حملات سهمگین نیروی هوایی رژیم صهیونیستی به اهداف غزه را در پی داشت و علاوه بر مبارزان، عده زیادی زن و کودک و پیر به خاک و خون کشیده شدند. برای این که “اسرائیل” بتواند به راحتی در نوار غزه مرتکب جنایت شود می بایست یک بهانه ای مناسب پیدا می کرد و برای این کار اولمرت و باراک و لیونی هر یک در دیدار با بوش، مدعی شدند که نوار غزه به پایگاه نیروهای “القاعده” تبدیل شده است. گذشته از این، همین که بوش اراضی اشغالی فلسطین را ترک کرد ارتش رژیم صهیونیستی از هوا و زمین و دریا نوار غزه را آماج حملات خود قرار داد و طی آن بالغ بر 50 نفر شهید و صدها تن دیگر نیز مجروح شدند.
آمریکا به سکوت مرگبار خود در قبال جنایت های رژیم صهیونیستی (رژیم دست پرورده اش) در منطقه از جمله بستن گذرگاه های مرزی نوار غزه، قطع برق و سوخت این منطقه ادامه داد؛ جنایت هایی که فلسطینیان را در آستانه مرگی حتمی قرار داده است.
مشت آهنین علیه حماس
حکام تل آویو بر این عقیده اند که تشدید حملات نظامی رژیم صهیونیستی به نوار غزه علاوه بر این که در نتیجه چراغ سبز کاخ سفید صورت گرفت این حملات همچنین به مثابه اعلام مخالفت با هر گونه مذاکرات با به اصطلاح دشمنان “اسرائیل” بوده است.
در این جا ذکر این مطلب ضروری است که رژیم صهیونیستی در صورتی خواهان گفت و گو با حماس است که این جنبش توان نظامی رو به گسترش خود را کاهش دهد و گذشته از این گلعاد شالیت نظامی اسیر صهیونیست را آزاد کند. ژنرال “شلومو گازیت” رئیس اسبق سازمان اطلاعات نظامی آمریکا اخیرا درباره آزادی شالیت مدعی شد:«برای آزادی شالیت باید گفت که حتی مذاکره با شیطان نیز جایز است.»
به رغم همه توجیهات و بهانه تراشی های رژیم صهیونیستی برای انجام مذاکره با حماس، آمریکا بر اساس یک سری معیارها که آن ها را از منظر خود منطقی می داند با هر گونه مذاکره بین اسرائیل و حماس مخالف است. در این جا به برخی از معیارهایی که آمریکا آن ها را مد نظر قرار داده اشاره می نماییم:
ـ هر گونه مذاکره بین حماس و رژیم صهیونیستی در اوضاع کنونی به طور حتم به محمود عباس رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین ضربه می زند و موضع وی را در برابر فلسطینیان و اسرائیلی ها به طور یکسان، تضعیف می کند.
ـ مذاکره بین رژیم صهیونیستی و حماس گفت و گوی بین فتح و حماس را امری ممکن قابل تجدید خواهد ساخت و این مساله ای است که واشنگتن از آن بیم دارد؛ واشنگتن از این می ترسد که گفت و گوی حماس و رژیم صهیونیستی بار دیگر روح هستی را در کالبد بی جان دولت وحدت ملی بدمد و این در حالی است که واشنگتن تلاش های امنیتی و سیاسی و اقتصادی زیادی را برای حذف یک چنینی دولت در مذاکرات “مکه” مبذول داشت.
ـ واشنگتن همچنین بر این باور است که مذاکره رژیم صهیونیستی با حماس به مثابه تن دادن به باج خواهی های گروه های مقاومت است که از کابل آغاز و در بغداد و بیروت ادامه یافت و هم اکنون به غزه ختم می شود.
ـ گذشته از این، هر گونه گفت و گویی که اولمرت و حماس با آن موافقت کنند حتی اگر “اسرائیل” هم این گفت و گو را برای دفاع و حمایت از منافع ملی خود بداند، اما از منظر آمریکا این گفت و گو، شکستی سنگین برای بوش قلمداد می شود؛ کسی که در سفر اخیرش بر موضع گیری قاطعانه خود در زمینه مبارزه با حماس تاکید کرد.
مذاکرات برای مذاکرات!
نتایج و دستاوردهای سفر بوش به تل آویو و رام الله برای هر کس و در هر سطحی به آسانی قابل فهم است. این سفر در بردارنده یک سری مفاهیم سیاسی بسیار مهم است. اصرار بوش برای بازدید از لوح یادبود قربانیان هولوکاست، رقص و پایکوبی وی با سرود ملی یهودیان، سخن گفتن درباره یهودیت اسرائیل، برگزاری دیدارهای مختلف با سران رژیم صهیونیستی و گروه های مخالف این رژیم به علاوه دیدارش با نمایندگان اقشار مختلف جامعه صهیونیستی و حضور در ضیافت شام در منزل اولمرت و غیره از جمله این مفاهیم و دلالت های سیاسی است. همه این موارد نشان دهنده رابطه بسیار صمیمی و گرم بین اولمرت و بوش است.
و اما سفر بوش به اراضی فلسطینی کاملا با سفر وی به تل آویو فرق داشت و به ویژه در خصوص مساله تشکیل کشور مستقل فلسطینی حاوی نکات بسیار ضد و نقیضی بود. بوش در حالی وارد رام الله شد که در غزه به خاطر تدابیر شدید امنیتی مقررات منع آمد و شد حاکم بود و هنگامی که وی در حال پایین آمدن از خودروی تشریفات بود سرود ملی فلسطین نواخته شد و به سختی توانست در میان ازدحام جمعیت نیروهای گارد ریاست تشکیلات خودگردان خود را به ساختمان ریاست این تشکیلات برساند. مذاکرات بین طرفین به طور رسمی آغاز شد و در این میان هیچ گونه دیداری با موافقان و حتی مخالفان تشکیلات خودگردان صورت نگرفت و بوش در رام الله حتی با هیچ یک از مسئولان سازمان های بین المللی یا نهادهای حامی حقوق بشر دیدار نکرد و پس از چند ساعت معدود، دیدارش با سران تشکیلات خودگردان به پایان رسید.
مواردی که یاد شد همگی مربوط به ظاهر قضیه سفر بوش به اراضی اشغالی بود و از منظر سیاسی نیز باید گفت که بوش که سراپای وجودش با لابی صهیونیستی گره خورده، طبیعی است که از یهودیت “اسرائیل” حمایت کند و درها را به روی همه مذاکرات کنونی بین تشکیلات خودگردان و رژیم صهیونیستی ببندد. وی در جریان این سفر با اعتراف به حمایتش از یهودیت “اسرائیل” نتیجه پایان مذاکرات مربوط به قدس و بازگشت آوراگان و تشکیل کشور فلسطین و شهرک های یهودی را اعلام کرد.
همچنین به رغم هر آن چه که درباره رغبت به ظاهر صادقانه رئیس جمهوری آمریکا در خصوص تشکیل یک کشور مستقل فلسطینی در سال جاری گفته شده، شرط آمریکا برای ضرورت اجرای بنود امنیتی نقشه راه توسط تشکیلات خودگردان و همچنین شرط این کشور برای بسط نفوذ و سیطره تشکیلات خودگردان بر غزه، آن چه را که در جریان مذاکرات رخ می دهد بیشتر به “تشویش اذهان” نزدیک می کند تا مذاکرات جدی که برخی از مذاکره کنندگان این تشکیلات در خصوص آن دم می زنند.
به علاوه این که جمعی از افراد نزدیک به تصمیم گیرندگان اصلی رام الله تاکید کردند که با امیدواری و نه خوشحالی میز مذاکرات را ترک کرده اند. باید دانست که میان امیدواری و شادمان بودن فرق زیادی است. خلاصه، آن چه که این عده اعتقاد دارند آن است که سفر بوش به منطقه زمینه را برای دستیابی به یک “توافق نامه مشروط” که در آن نام تشکیل یک کشور فلسطینی ذکر شده است آماده سازد این توافق نامه لازم الاجرا نیست مگر آن که فلسطینیان تمامی شروط “اسرائیل” را اجرا کنند. به عبارت دیگر، بوش از طریق سفر خود به منطقه خواست تا یک راه حل فوری و عجولانه را ارائه دهد. شخص بوش در اظهارات اخیرش گفت:«تاریخ و مشروعیت بین المللی و حقوق را فراموش کنید و بیایید یک کار جدید انجام دهیم.»
چه بسا همین اظهارات بوش بود که “ران بونداک” مذاکره کننده ارتش رژیم صهیونیستی و رئیس موسسه صلح “پرس” را بر آن داشت تا بگوید:«جرج بوش تلاش کرد تا این پیام سیاسی را به محمود عباس و ایهود اولمرت میزبانان خود در رام الله، بدهد مبنی بر این که اگر شما در عملیات کنونی جدی باشید من به این جا آمده ام تا به شما کمک کنم اما اگر در این کار جدی نباشید من بیهوده وقت خودم را هدر نخواهم داد.»
با وجود همه این ها، بوش امروزه همچون یک شخص بی دفاع و بی آزار در برابر اولمرت ایستاده است اگر چه به خاطر کندی اش در اجرای توافقنامه آناپلیس از خود اندکی نگرانی نشان دهد. دوران بوش بالاخره به پایان خواهد رسید و وی به زودی کاخ سفید را ترک خواهد کرد. پایان حکومت، بوش را خلع سلاح می کند و کلیه فاکتورهای قدرت و اعمال فشار علیه اولمرت را از دستانش می گیرد؛ اولمرتی که یک تحلیل گر سیاسی “اسرائیلی” او را “جوجه اردک زشت” نامیده و آخرین روزهای حیات سیاسی خود را به سختی می گذراند و هم اکنون خود را برای مقابله با شمشیر بران “وینوگراد” آماده می کند!