سرنوشت یک مبارز و یک رهبر برجسته که مرزهای رهبری اش، مرزها را در نوردیده و شعارش تنها تاکید بر حق انسان ها در حیات می باشد، این است که در مسیری پر از سختی و صعوبت حرکت کند و در معرض آتش کینه ها باشد. او هر لحظه از خانه ای به خانه دیگر منتقل می شود و اتاق خوابش به سنگر مبدل می گردد و محل آرامشش حکم یک خاکریز را دارد ؛ ولی وی با ایمان به سرنوشت و راه سختی که در انتظارش است، زندگی می کند. سوال اینجاست که کدام خانواده تحمل چنین وضعیتی را دارد و می پذیرد که با هر بار بیرون رفتن پدر، با او آخرین وداع را بنماید و نداند که آیا دوباره پدر را می بیند یا آنکه دیر یا زود خبر شهادتش را در بخش اخبار فوری رسانه ها می شنود؟ چه چیزی ورای موافقت یک همسر، مادر یا محبوب با قبول این وضعیت وجود دارد؟
واقعیت این است که در ورای این مرد قهرمان (خالد مشعل) زنی وجود دارد که در زمین وجودش، درخت مقاومت را کاشته و هر لحظه آن را آبیاری می کند. این شیرزن دیوار مستحکم مقاومت را در وجود خویش ایجاد کرده و محال است که در مقابل کلندهایی که برای نابودی اش فرود می آید، سر تسلیم فرود آورد.
در سطرهای ذیل تلاش می شود که بخشی از کارنامه آکنده از افتخار “امل صالح البورینی”، همسر مجاهد بزرگ خالد مشعل را تبیین نماییم ؛ البته اعتراف می کنیم که معرفی واقعی این بانوی بزرگ که در مبارزات، دردها و مشکلات و رویاهای همسر شریک بوده است ـ بدون آنکه کسی او را بشناسد ـ خارج از توان ما است.
خانم البورینی هر سختی را تحمل می کند تا بستر را برای آنکه همسر به فعالیت ها و مسئولیت های خود برسد، فراهم نماید. ذکر این نکته ضروری است که او تنها به این امر اکتفا نمی کند ؛ بلکه در فعالیت های مربوط به امور زنان و نیز برنامه های تربیتی، تبلیغی و ملی نیز شرکت دارد و در زمینه خدمت به آرمان و مردم فلسطین می کوشد. البته وی تاکید زیادی بر این دارد که از رسانه ها دور باشد تا در این عرصه (خدمت پنهان به فلسطین) به الگویی مناسب برای فرزندان خویش مبدل گردد، فرزندانی که آنها را با تواضع و عشق به انسان ها تربیت کرده است ؛ ولی پایگاه اینترنتی “اخوان آن لاین” این شانس را داشت تا گفتگویی ویژه با همسر خالد مشعل داشته باشد که مرکز اطلاع رسانی فلسطین نیز به منظور آگاهی یافتن خوانندگان عزیز فارسی زبان خود از زوایای پنهان زندگی خالد مشعل، رئیس دفتر سیاسی جنبش مقاومت اسلامی “حماس”، برگردان فارسی این مصاحبه را تقديم خوانندگان محترم میكند.
س: شمار زیادی از افراد هستند که هیچ آشنایی با همسر مجاهد بزرگ خالد مشعل ندارند. پس اجازه بدهید به عنوان اولین پرسش، از شما خواهش کنم که خود را معرفی بنمایید.
ج: بنده امل صالح البورینی هستم. در تاریخ 11/9/1962 در فلسطین و در کرانه باختری به دنیا آمدم. تحصیلات ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان خود را در کشور کویت انجام دادم. در تاریخ 5/6/1981 نیز با خالد مشعل ازدواج کردم که حاصل آن، سه پسر و چهار دختر بود. فاطمه بیست و پنج سال دارد و در رشته مهندسی کامپیوتر تحصیل می کند. و هبه بیست و چهار سال دارد و در رشته فناوری اطلاعات تحصیل می کند. نور بیست و دو سال دارد و سال پنجم رشته دندانپزشکی است. ولید 20 سال دارد و سال سوم شیمی است. عمر 17 سال دارد و دبیرستانی است. بلال نیز 16 سال دارد و دانش آموز کلاس یازدهم می باشد. یحیی نیز 11 ساله است و در کلاس هفتم مشغول تحصیل است.
س: آشنایی شما با آقای خالد مشعل به چه شکل بود؟ آیا پیش از ازدواج دوست داشتید تا با شخصیتی مشابه او ازدواج کنید یا اینکه ازدواج با آقای مشعل حکم سرنوشت بوده است؟
ج: در ابتدا باید خدمت تان عرض کنم که آشنایی بنده با آقای مشعل بر اساس عادات اجتماعی خانواده های سنتی بود. در اولین گام مادر و خواهر بزرگ ایشان به خانه ما آمدند و رضایت خود را اعلام نمودند. سپس ترتیبی اتخاذ شد که خود آقای خالد مشعل به خانه ما آمد. دیدار مناسبی بود و طی آن، سوال ها و پرسش هایی از سوی ایشان مطرح شد و گفتگویی شفاف میان ما انجام گرفت. پس از آن، پدر نظر من را جویا شد زیرا خیلی از خالد خوشش می آمد ؛ البته تمام خانواده ها چنین نظری نسبت به ایشان داشتند. بنده نیز با وجود آنکه احساس خوبی داشتم ؛ ولی بنا به سنت نبوی، به استخاره دست زدم تا اینکه اطمینان بیشتری نسبت به تصمیم خود در زمینه ازدواج با ایشان حاصل کنم که به فضل الهی این آرامش حاصل شد. ضمنا تحقیقاتی را نیز انجام دادیم که همه به رفتار خوب، ادب، متانت، تمسکش به دین و شخصیت مثبت وی اذعان داشتند و اینگونه بود که رضایت لازم از سوی دو طرف حاصل شد و بعد هم مراسم نامزدی صورت گرفت.
دوران نامزدی ـ به لطف و فضل الهی ـ خوب و رضایت بخش بود. در این دوره دیدگاه های ما هر چه نزدیک تر شد و محبت مان نسبت به یکدیگر هر لحظه افزایش می یافت. دوران نامزدی چهار ماهی به طول انجامید. سپس قرار ازدواج مشخص شد و مراسم در همان کویت برگزار گردید. از همان آغاز زندگی مشترک، سعی می کردیم تا در سایه اطاعت از فرامین الهی و کسب رضایت خداوندی، به زندگی خود برکت ببخشیم. مراسم عروسی کاملا بر اساس موازین و معیارهای اسلامی انجام گرفت که این امر با استقبال هر دو خانواده رو به رو شد. همه به این ازدواج افتخار می کردند که البته خداوند را در این رابطه شاکرم.
اما در پاسخ به پرسش شما مبنی بر اینکه چنین آرزویی را در سر داشتم، باید خدمت عرض کنم نه چنین نبود ؛ ولی دعایم در درگاه الهی همیشه این بود که خداوند ازدواج با مردی صالح و درستکار را در کتاب زندگی ام بنویسد که هم و غم اصلی اش مسائل امت اسلامی به ویژه قدس و فلسطین باشد که البته خداوند متعال نیز این خواسته بنده را اجابت کرد. با وجود سختی های زندگی، در برابر خداوند متعال و سپس همسرم سوگند یاد کرده ام که همیشه در کنارش باشم و از او پشتیبانی کنم.
به اعتقاد بنده، پشتیبانی و حمایت از همسر اساس خلق و خوی هر زن صالح و شایسته ای است که برای رضایت خدا و خدمت به همسرش در پیمودن راه حق و خیر می کوشد به ویژه آنکه فرد به درستی راه همسرش ایمان داشته باشد و به آن افتخار کند.
س: بعد از گذشت این همه سال از عهدی که با خدای خود و همسر خویش بستید، زندگی با مبارزی که در معرض تهدید و ترور قرار دارد، را چگونه می بینید؟ آیا دوست ندارید که یک زندگی آرام و به دور از غوغاهای سیاسی داشته باشید که صرفا در آن به فکر خانواده کوچک خویش باشید؟
ج: بنده از همان آغاز می دانستم راهی که همسرم انتخاب کرده است آکنده از خطرات، سختی ها و مشکلات می باشد ؛ ولی تصمیم گرفتم تا هر مسئله ای را که ممکن است برای همسرم اتفاق بیافتد و نیز سختی هایی را که ممکن است برای ما اتفاق بیافتد، بپذیرم.
اعتقاد بنده این است که هر همسری دوست دارد تا در زندگی مشترکش از آرامش بهره مند باشد ؛ ولی ایمان عمیق ما به خداوند متعال، آرمان فلسطین و نیز ضرورت جهاد برای آزادی فلسطین و قدس می طلبد که در این راه، تمامی داشته ها و ما یملک خویش را در طبق اخلاص بگذاریم و ضمن تحمل هر گونه سختی، خود را با این نوع زندگی عادت دهیم.
ایمان به درستی راه، امور بسیاری را که تحمل آن برای انسان سخت و دشوار است، آسان می سازد. اعطای جان برای حفظ دین، آزادی سرزمین اشغال شده و نیز ملتی که از همه چیز خود گذشته و شهدای عزیزی را تقدیم راه میهن کرده است، چیز زیادی نیست. به هر حال، این باورها و اعتقادات باعث شده است تا بنده و خانواده ام به وضعیت موجود رضایت داشته باشیم و در این راه، با صبر و پایداری با مشکلات برخورد نماییم.
س: بعد از این همه تلاش و تحمل این همه سختی، آیا باز هم پسران تان را برای پیمودن این راه تشویق می کنید؟ آیا دوست دارید که دختران تان با مردانی همچون خالد مشعل ازدواج کنند و راه پدر را ادامه دهند؟
ج: طبعا همین طور است. بنده پسران و دخترانم را تشویق می کنم که مثل پدرشان باشند ؛ زیرا او الگویی عالی برای بنده و فرزندانم می باشد. درست است که این مسئولیت بسیار بزرگ و سختی می باشد ؛ ولی یک وظیفه شرعی و ملی برای تمامی مسلمانان، به ویژه فلسطینیان به شمار می رود و به همین خاطر، بنده از اینکه فرزندانم در ادای این وظیفه سهیم باشند استقبال می کنم ؛ ولی هیچ کدام از آنها را وادار به این امر نمی کنم.
س: کدام یک از فرزندان تان شباهت بیشتری به آقای خالد مشعل دارد و بیش از همه، از وی متاثر است؟
ج: تمامی دختران و پسرانم شبیه پدرشان هستند ؛ اگر از لحاظ صورت شبیه ایشان نباشند ؛ از نظر سیرت شبیه وی هستند ولی در میان پسرانم، ولید و یحیی و در میان دخترانم، فاطمه بیش از همه شبیه پدرشان هستند. وقتی یحیی کوچک بود ما را مجبور می کرد که با نام “یحیی عیاش خالد مشعل قهرمان” صدایش کنیم. [مهندس یحیی عیاش از رهبران حماس و از فرماندهان شاخه نظامی این جنبش بود که در راه آزادی میهن خویش به شهادت رسید.]
خوب به خاطر دارم وقتی که یحیی تصویر پدرش را در تلویزیون می دید، در کنار صفحه تلویزیون می ایستاد و همچون پدرش صحبت می کرد و با کمال افتخار می گفت: “وقتی بزرگ شوم، درست مثل بابا می شوم. به بابا نگاه کنید که چقدر خوش تیپ است.”
یحیی بعد از گفتن این عبارات، سرش را هر چه بیشتر به صفحه تلویزیون نزدیک می کرد و به ما می گفت: “نگاه کنید. ببینید که چقدر بابا شبیه من است.”
ما از توصیفی که او از خود داشت، می خندیدیم و به او می گفتیم: “یحیی! شما شبیه پدر هستی نه پدر شبیه شما.”
یحیی برخی مواقع ادای پدر را در می آورد و به شوخی گوشی را بر می دارد و می گوید: “با عرض معذرت و پوزش، بنده الان کار دارم. آیا امکان دارد که بعدا تماس بگیرید. بنده داخل جلسه هستم.”
س: اجازه بدهید که دوباره به بحث در خصوص آقای خالد مشعل بپردازیم، مبارزی که مناصب مختلفی را عهده دار بود یعنی از یک مسئول عادی در جنبش حماس به ریاست دفتر سیاسی این جنبش رسید. به نظر شما، چه تغییراتی در شخصیت وی ـ از زمان آغاز آشنایی تان با ایشان تا به امروز که به عنوان مرد اول جنبش در آمده ـ حاصل شده است؟
ج: شخصیتی که وی در زمان ازدواج با بنده داشتند، همان شخصیتی است که امروز دارند با همان جنبه های مثبت و تاثیر گذار. البته او نیز با گذشت زمان پیشرفت کرده و مهارت و توان بیشتری را کسب کرده است. بنده این مسئله را از نزدیک لمس کردم. از زمانی که با او آشنا شدم، در جنبش های اسلامی عضویت داشت و در زمینه دفاع از آرمان فلسطین می کوشید. او یکی از بنیانگذاران جنبش حماس به شمار می رود. تنها تفاوتی که میان این دو دوره از زندگی وی وجود دارد، آن است که فعالیت هایش پیش از این مخفیانه بود.
بد نیست در اینجا به این نکته اشاره داشته باشم که همسرم با وجود شهرت و موقعیت خویش به عنوان مرد اول جنبش حماس همچون گذشته انسانی متواضع است. در واقع، فروتنی و تواضع ویژگی است که همیشه به آن شناخته می شود و این امر باعث خوشحالی بنده، خانواده، نزدیکان و تمامی کسانی می باشد که وی را می شناسند.
س: صحبت شما در خصوص تواضع آقای خالد مشعل، بنده را به سمت طرح این پرسش می کشاند که آیا شهرت، تاثیر منفی بر زندگی شما داشته است یا مثبت؟
ج: بالاخره شهرت نیز بهایی دارد یعنی مشکلات مخصوص به خود را دارد ؛ البته نباید فراموش کرد که شهرت با امتیازاتی نیز همراه است. از جمله ابعاد مثبت این شهرت، می توان به محبت مردم، همکاری و همبستگی آنها اشاره کرد که تحمل شرایط دشوار کنونی را برای ما آسان می سازد و این اجازه را به ما می دهد تا با طیف گسترده ای از افراد آشنا شویم و رابطه دوستانه با آنها داشته باشیم.
در مورد تاثیرات منفی که این شهرت با خود به دنبال دارد، می توان به محدود شدن آزادی در رفت و آمدها و نیز زندگی روزمره اشاره کرد که دلیل آن نیز شرایط خاصی و وضعیت حساس امنیتی است که همسرم دارد. از دیگر مشکلات ناشی از آن نیز می توان به کمبود زمانی اشاره کرد که خانواده می تواند در کنار ایشان داشته باشد. از سوی دیگر، خانواده نمی تواند در اوقات مرخصی یا تعطیلی به همراه ابو الولید (خالد مشعل) باشد. واقعیت این است که همسرم عملا هیچ تعطیلی یا مرخصی ندارد و ما نمی توانیم همچون یک خانواده معمولی به همراه او به گردش و تفریح برویم ؛ البته دلیل آن نیز ـ همان طور که پیش از این عرض کردم ـ مسائل امنیتی است. با این وجود، ما به قضا و قدر الهی راضی هستیم. خدا را شکر می کنم که همسرم نیز تلاش می کند تا این نواقص و کمبودها را با رفتار خوبی که نسبت به بنده و فرزندان دارد، جبران نماید و این امر تاثیر زیادی در کاستن از دردها و رنج های ما دارد.
س: بگذارید از مسئله شهرت، به ترور نافرجام همسرتان در اردن بپردازیم. چگونه با این مسئله رو به رو شدید؟
ج: با وجود آنکه می دانستم که زندگی همسرم همیشه در خطر است ؛ ولی وقتی خبر ترور نافرجام همسرم را شنیدم، خیلی خیلی نگران شدم. وقتی در همان آغاز کار فهمیدم که زخمی شده است، ترس آن را داشتم که این امر باعث معلولیت وی شود که همین موضوع نیز مرا به شدت نگران می کرد. نور، دختر کوچکم همیشه ترس آن را داشت که پدرش توسط یهودیان ربوده شود و با وجود خردسالی وقتی که یکی از روزنامه نگاران از او درباره ترور پدرش پرسید، جوابی داد که همه را در بهت و تعجب فرو برد. او گفت: “شهادت آرزوی پدرم است و من امیدوارم پدرم به آن شهادتی که خود آرزویش را دارد، برسد. بنده به پدرم افتخار می کنم و چیزی که مرا نگران می کند، آن است که یهودیان او را بربایند و شکنجه اش کنند همان طور که امروز دیگر فلسطینیان را در زندان های خویش شکنجه می کنند و ما خبرهای آن را می بینیم و می شنویم.”
باید عرض کنم که با وجود تمامی نگرانی ها، خداوند این توانایی را به من داد تا ثابت و استوار بایستم و آرامش خود را حفظ کنم. یقین داشتم که خدا با ما است و همین خدا بود که به من، فرزندان و خانواده همسرم (به ویژه پدر و مادر ایشان) صبر عطا کرد. مشکلی که بنده با آن ـ در زمان ترور نافرجام همسرم ـ مواجه بودم، این بود که چگونه از نگرانی خانواده، خویشاوندان و مهمانانی که برای دیدن ما می آمدند، کم کنم. پروردگار متعال این توفیق را به بنده داد که صبر پیش گیرم و به این نکته باور داشته باشم که اجر هر کاری در درگاه الهی ثبت است. ضمنا همیشه دعایم این بود که ابو الولید هر چه زودتر شفای خود را باز یابد و با صحت و سلامتی کامل به آغوش خانواده باز گردد که خداوند این آرزوی بنده را نیز محقق ساخت.
شایان ذکر است که همسرم همیشه و در تمامی موقعیت ها به ویژه موقعیت های دشوار سعی می کرد تا مفهوم جهاد را در وجود فرزندان مان ـ البته از همان سن خردسالی ـ ایجاد کند و به محض اینکه بعد از جریان ترور، سلامتی خود را باز یافت، به بنده گفت: “باید به پرسش های یحیی پاسخ بدهی. به کودکی اش نگاه نکن ؛ بلکه سعی کن تا او را با فرهنگ جهاد و نسبت به ماهیت دشمن آگاه سازی.”
س: از همسران مبارزان فلسطینی بسیار شنیده ایم که آرزو دارند به همراه شوهران خود به افتخار شهادت نائل شوند تا بعد از آنها درد فراق شان را تحمل نکنند و در این آرزو آن قدر جدی هستند که همیشه این مبارزان را در موقعیت های مختلف همراهی می کنند. آیا شما نیز چنین آرزویی مشابه دارید؟
ج: کاملا طبیعی است که هر زن مومنی آرزوی شهادت در راه خدا را دارد به ویژه آنکه اگر مدافع آرمانی همچون آرمان فلسطین باشد. حال تصور کنید که همسر این زن نیز یک مبارز فلسطینی باشد، میزان اهمیت این رویا تا چه حد است؟ بنده به این نکته ایمان دارم که عمر به دست خدا است و از این رو، اینکه زن به همراه همسر مجاهد خود در یک آن به مقام شهادت نائل شود، در دست انسان نیست. در مورد خودم باید بگویم به خاطر سنگینی درد فراق نیست که دوست دارم همراه همسرم به شهادت برسم ؛ زیرا این خداوند متعال است که در باره همزمانی شهادت افراد تصمیم می گیرد. اگر حضرت باری تعالی در کتاب تقدیرم چنین نوشت که به همراه همسرم شهید شوم، آرزویی است که تحقق آن را انتظار دارم. البته اگر تقدیر الهی بر آن بود که بعد از شهادت ایشان زنده بمانم، مسئولیت هدایت خانواده را بر عهده خواهم گرفت. فرد مومن باید در برابر قضا و قدر الهی سر رضایت را فرود آورد.
س: اجازه بدهید که از مسئله ترور نافرجام آقای خالد مشعل، به مسئله بازداشت ایشان بپردازیم. برخوردتان با مسئله بازداشت ایشان چگونه بود؟
ج: بازداشت ایشان واقعا برای ما سخت بود. این اتفاق در هنگام بازگشت وی از ایران و ورودشان به اردن صورت گرفت. ما نمی توانستیم صبر کنیم تا وی از فرودگاه به منزل بیاید و برای همین برای استقبالش به فرودگاه رفتیم. هر لحظه به پایان زمان انتظار نزدیک می شدیم. اشک شوق در چشمان مان حلقه زده بود و لبخند بر لب داشتیم که ناگهان این شادی تبدیل به یک شوک سنگین شد. وقتی ابو الولید از هواپیما پیاده شدند، پلیس اردن وی را بازداشت کرد و به همراه دیگر دوستانش ـ دست بسته ـ برد.
با وجود آنکه دفاتر حماس در اردن ـ چند روز پیش از بازگشت همسرم ـ بسته شده بود ؛ ولی ما فکر نمی کردیم که اردن به بازداشت وی مبادرت ورزید و تنها فکر می کردیم که دست به اعمال فشار علیه اعضای حماس بزند.
بازداشت همسرم یک مشکل سنگین را برایم به دنبال داشت. بچه ها هنوز کوچک بودند و تنها این را می دانستند که پدرشان یک مبارز است و اینکه پلیس نیز تنها مجرمان را تحت تعقیب قرار می دهد و تنها دزدها را دستگیر می کنند. این سوال برای بچه ها پیش آمده بود که چرا پلیس پدرشان را دستگیر می کند. بازداشت همسرم یک شوک سنگین برای بچه ها بود ؛ زیرا با چشمان خود شاهد ستم و اهانتی بودند که در حق مبارزان انجام می گرفت. بچه ها به ویژه دختر کوچکم نور شدیدا تحت تاثیر قرار گرفته بودند. او با نگاه های خود از من می پرسید که برای پدر چه اتفاقی افتاده است. او با زبان بی زبانی می گفت: “پدر من یک مجاهد است و از حق دفاع می کند و از سوی دیگر، ما در یک کشور عربی هستیم. در اسرائیل که نیستیم تا بخواهند پدرم را بازداشت کنند و به زندان بیاندازند.”
البته بنده ـ با وجود ناراحتی شدید ـ به خداوند متعال استعانت جستم و به یاد عهدی افتادم که با خداوند سبحان داشتم و از این رو، صبر پیشه کردم و تمام تلاش خود را برای کاستن از دردی که فرزندانم در فراق پدر تحمل می کردند، نمودم. به هر حال، زندگی همیشه روندی مشابه و یکسان ندارد. باید خود را با شرایط مختلف وفق دهیم.
خدا را شکر می کنم به خاطر آنکه بنده را در ایفای نقشی که داشتم، یاری نمود. بنده در هر لحظه یاری خداوند را احساس می کردم و این به من قوت قلب می داد تا بتوانم از فرزندانم حمایت کنم و در بردباری الگوی آنها باشم. فرزندانم مرا در تحمل مشکلات صبور و قدرتمند می دیدند و این مسئله تاثیر مثبت بر آنها داشت.
واقعیت این است که خداوند متعال ما را امتحان می کرد و به اعتقاد بنده، ما از آن سر بلند بیرون آمدیم. این امتحان فرصتی برای ما بود تا با دردی که عزیزان مان در فلسطین تحمل می کردند، آشنا شویم و در آنچه آنان برای خدمت به میهن تقدیم می دارند، سهمی ـ هر چند اندک ـ داشته باشیم. با وجود آنکه تا کنون درد تبعید، ترور و بازداشت را تحمل کرده ایم ؛ ولی بنده معتقدم که رنج های عزیزان مان در فلسطین خیلی بیشتر از ما است و این ما هستیم که از آنها درست می گیریم.
س: آقای خالد مشعل با این موضوع (تحمل حبس در زندان های اردن) چگونه برخورد کرد؟
ج: در هر باری که برای دیدنش می رفتم، تاکید داشتند که فرزندان را همراه خود بیاورم تا آنها نیز با بخشی از رنج هایی که فرزندان اسرای فلسطینی در بند زندان های یهودیان تحمل می کنند، آشنا شوند و در تحمل درد ناشی از دوری عزیزان، با آنان سهیم شوند. همسرم تلاش می کرد که با وجود تحمل چنان شرایطی، برای ما یک الگوی واقعی باشد و به ما درس بردباری دهد. هنوز طنین حرف هایی که در آن دوره به من می زد، در گوشم می پیچد. او می گفت: “صبر کنید و اجر این صبر را از خدا بخواهید. ما از حق دفاع می کنیم و هرگز سر تسلیم فرود نمی آوریم. زندان از آن مردان است و لباسی که پوشیده ام (لباس آبی رنگ زندان) نشان افتخاری برای من و برادرانم است.”
حرف های ایشان بود که بعد از یاری و عنایات خداوند متعال، به بنده کمک می کرد تا در برابر مشکلات استوار بایستیم و به خاطر اینکه همسر چنین رهبر بزرگی هستم، به خود ببالم.
بچه ها نیز علی رغم اینکه دیدن پدر در آن مکان و با آن لباس های ویژه ناراحت شان می کرد ؛ ولی همیشه منتظر فرا رسیدن زمان دیدار با پدرشان بودند. خوب به خاطر دارم وقتی که دخترم فاطمه پدرش را با این لباس ها می دید، اشک در چشمانش حلقه می زد و دیگر توان حرف زدن را از دست می داد. وضعیت دیگر فرزندان نیز مشابه فاطمه بود. یحیی که در آن زمان سه سال بیشتر نداشت، از همان لحظه اول دیدار با پدر در بغل وی می نشست و دست در گردن پدر می انداخت و یک کلمه صحبت نمی کرد. وقتی زمان ملاقات تمام می شد، یحیی به شدت گریه می کرد و لباس و گردن پدر را رها نمی کرد و با ما نمی آمد. یک بار، زندانبانی دلش برای یحیی سوخت و تلاش کرد تا او را آرام نماید و به همین خاطر خطاب به یحیی گفت: “پسر جان! نظرت چیست که امشب پیش بابا بمانی؟”
یحیی جواب داد که قبول است. زندانبان گفت که ساکت باش تا شوکولات به تو بدهم. یحیی به سرش فریاد کشید که نمی خواهم. من از تو چیزی نمی خواهم. تو بابایم را زندان کردی.
س: تبعید، تعقیب، ترور نافرجام، بازداشت … خانواده شما و همسرتان چگونه با این وضعیت کنار آمده اند؟
ج: بر عکس آنچه برخی ها فکر می کنند و همان طور که از همان ابتدا گفتم، ما راه خود را خوب می دانیم. هر دو خانواده از این ازدواج استقبال نموده اند ؛ ولی این باعث نمی شود که دو خانواده نگران نباشند و نسبت به بیدادگری ها و ستم هایی که در حق ما روا داشته می شود، ناراحت نگردند ؛ ولی صبر می کنند و متضرعانه به درگاه خداوند متعال دعا می کنند که هر چه زودتر فرجی حاصل شود.
س: برای ما از برخورد همسایگان و آشنایان در زمان بازداشت همسرتان در اردن بگویید؟
ج: به فضل الهی، همه با ما همدردی می کردند و حمایت شان شامل همه ما بود. بنده به وضوح ناراحتی آنان را نسبت به اقدامی که دولت شان در حق مجاهدان و مبارزان فلسطینی ساکن اردن انجام می دادند، حس می کردم. آنها به رهبرانی همچون خالد مشعل افتخار می نمودند و زبان به ستایش از وی می گشوند.
س: شما همسر مجاهد و مبارزی بزرگ هستید و مطمئنا لحظه هایی آکنده از ترس و نگرانی و لحظه هایی آکنده از خوشبختی و سعادت را تجربه کرده اید. آیا می توانید برای هر کدام از این موارد مثالی بزنید؟
ج: چیزی که باعث خوشبختی و سعادتمندی بنده می باشد و بسیار به آن می بالم، این است که همسر خالد مشعل هستم و این احساس عزت و افتخار هنگامی قوی تر می شود که می بینیم او مردم فلسطین را خطاب قرار می دهد و توان تاثیرگذاری بر آنان را دارد و با حرف های خود، به ایشان روحیه می دهد و به ادامه راه جهاد و نیز تمسک به حقوق ملی تشویق شان می کند. وقتی می بینیم که او چه محبت و احساسی نسبت به ملت فلسطین و تمامی انسان ها دارد، احساس غرور و افتخار می کند. وقتی می بینم که او در برخورد با مردم تواضع را چاشنی کار خود کرده است، به خاطر اینکه همسر او هستم به خود می بالم.
با وجود شرایط سختی که در زندگی مشترک خود ـ به ویژه در سال های اخیر ـ با آن رو به رو بودم ؛ ولی به فضل الهی هرگز و برای لحظه ای به خاطر مسئولیت بزرگی که بر عهده بنده است، ناراحت و نادم نبوده ام بلکه تنها و تنها صبر پیشه کردم و اجر آن را به خدا گذارده ام و با تمام توان در کنار همسر خویش ایستاده ام.
س: در مورد محدودیت هایی که این شرایط سخت برای شما پیش آورده است، بگویید.
ج: یکی از قیود و محدودیت هایی که بیش از همه با آن رو به رو هستیم، محدودیت های امنیتی است ؛ البته گریزی از آن نیست و باید برای حفظ امنیت و سلامت همسرم، محدودیت ها را پذیرفت.
بنده با صبر با این شرایط سخت رو به رو می شوم و برای سازگاری با آن می کوشم. در عین حال، با تحمل این شرایط با خواهران خویش در فلسطین که در وضعیت بسیار بدتری از بنده در کنار همسر و فرزندان خویش زندگی می کنند، همدردی می نمایم. به نظر بنده این وضعیت، بهای پیمودن راهی است که انتخاب کرده ایم ؛ البته پاداش این امر را از خداوند متعال می خواهیم.
س: آیا این فشارها و محدودیت ها شما را از زندگی اجتماعی و ارتباط با دوستان باز داشته است؟
ج: وضعیت بر عکس آن است. به فضل الهی، خانواده ما از روابط گسترده و دوستان بی شماری دارد و ما ـ به لطف خداوندی ـ دوستان زیادی داریم و همان طور که ما نسبت به مردم محبت داریم، آنها نیز احساس مشابهی نسبت به ما دارند.
س: آیا محدودیت ها تاثیری بر تربیت فرزندان داشته است؟
ج: وقتی فرزندانم کوچک بودند، نسبت به ماهیت فعالیت پدرشان بی اطلاع بودند ؛ زیرا فعالیت ایشان به صورت مخفیانه و کاملا سری انجام می گرفت. با گذشت زمان و بعد از آنکه در نیمه دهه نود به عنوان رئیس دفتر سیاسی حماس مشخص شد و منصب سیاسی وی هر چه روشن و روشن تر گشت، به حقیقت نقشی که پدرشان به عنوان رهبر ایفا می کرد و نیز حجم مسئولیت سنگینی را که بر عهده داشت، پی بردند و افتخار و محبت شان نسبت به پدر هر چه بیشتر و بیشتر شد.
بد نیست خدمت تان عرض کنم همسرم به حکم طبیعتی که دارد، برای مخفی ماندن فعالیت های خویش و نیز اموری که باید از افراد پنهان بماند، می کوشد و فرزندان خود را نیز به این امر عادت داده است. وی اعضای خانواده را در جریان فضای کلی کارش قرار می دهد تا ما نیز به همراه او احساس مسئولیت بنماییم و به سازگاری با این فضا مبادرت ورزیم ؛ البته ایشان هیچ صحبتی را در خصوص جزئیات فعالیت خود نمی کنند و همیشه ما و فرزندان را توصیه می کند که از ابراز هر گونه صحبت غیر ضروری در زمینه خانواده و نیز شخص ایشان که به عنوان مسئول و رهبر در جنبش حماس تلقی می شود، خودداری کنند.
س: وقتی که فرزندان کوچک بودند، آیا در برابر همسالان خویش به خاطر آنکه فرزند یک رهبر برجسته فلسطینی هستند، مباهات نمی ورزیدند و آیا این امر باعث مشکلی برای شان در مدرسه یا در میان همسایگان نشد؟ در صورت بروز چنین مشکلی، چگونه با آن برخورد می کردید؟
ج: نه! از همان آغاز، بچه ها را به گونه ای تربیت کردیم که تواضع داشته باشند و هرگز به خاطر اینکه فرزند فلانی هستند، به دیگران فخر فروشی نکنند. رفتار بچه ها کاملا طبیعی می باشد به ویژه آنکه پدرشان آنان را به این رفتار عادت داده است. ابو الولید همیشه به آنها تاکید می کرد که باید متواضع باشند و با همسالان خود بر اساس تواضع و فروتنی رفتار کنند و از خود برتر بینی پرهیز نمایند. خدا را شکر می کنم که فرزندانم همیشه بر اساس فروتنی با دیگران برخورد کرده اند و رفتارشان با مردم نیز بر این اساس بوده است به ویژه آنکه فروتنی اساس فضای حاکم بر خانه ما است.
س: مهم ترین نکاتی که در تربیت فرزندان بر آنها تاکید داشتید، چه بود؟
ج: مهم ترین نکاتی که در تربیت فرزندان به آن توجه داشتم تاکید بر عبادت، برخورداری از اخلاقی حسنه، تعهد رفتاری، پاک دستی، پاک زبانی و امانتداری بود. بچه ها را تشویق به آن می کردیم که الگویی برای دیگران باشند و به مسئولیتی که به عنوان فرزندان خالد مشعل دارند، جامه عمل بپوشانند. تلاشم در هنگام تربیت فرزندان در راستای تعمیق روحیه ایمان، توکل به خدا، خدمت به آرمان فلسطین، پایبندی به نظم و رازداری بود.
س: آیا همسرتان نیز شما را در ایفای نقش تربیتی تان کمک می کنند؟
ج: با وجود ضیق وقت و کثرت مشغولیت ها، همسرم نقش مهمی را در تربیت فرزندان بر عهده دارد. بنده نیز در راستای ایفای نقشی برجسته در این زمینه می کوشم تا کمی از بار مسئولیتی که وی در این زمینه دارد، بکاهم. ابو الولید در تربیت فرزندان اعتماد زیادی به بنده دارد ؛ ولی بر انجام وظیفه خود در زمینه پیگیری وضعیت فرزندان، حل مشکلات شان و گفتگو با آنها پافشاری فراوانی می نماید به ویژه آنکه وی به بچه ها علاقه خاصی دارد و بچه ها نیز پدرشان را دوست دارند و رابطه صمیمی با ایشان دارند.
همسرم برای فرزندانش حکم یک الگو را دارد به ویژه آنکه ایشان در برخورد با بچه ها بر اساس گفتگوی آزاد، نرم خویی، درک درست، اعتماد سازی و حفظ آرامش عمل می کند. به اختصار خدمت تان عرض کنم که همسرم در منزل یک دموکرات تمام عیار است.
س: ویژگی هایی که خالد مشعل از آن برخوردار است و افراد نسبت به آن بی خبرند، چیست؟
ج: خالد به معنای واقعی انسان جالبی است. اخلاقی خوب دارد و از روابطی صمیمی با افراد برخوردار می باشد. او در برخوردش با بنده و فرزندانش و همچنین پدر، مادر و دیگر اعضای خانواده اش مهربان است و این ویژگی او بسیار مرا خوشحال می کند.