پنج شنبه 01/می/2025

سفر بوش به خاورمیانه ، فریبکاری دوباره و اوهام برباد رفته

یکشنبه 20-ژانویه-2008

  با پایان یافتن سفر بوش بسیاری از شک و تردیدها در مورد اهداف سفر وی به خاورمیانه به یقین تبدیل شد . همه دریافتند که هدف اصلی رییس جمهور آمریکا از این سفر مهار بحران ایران و قرار دادن هم پیمانان عرب وی در کنار اسراییل است تا با شبح ایران هسته ای مقابله کنند.

هرکس تصور کند؛ هدف اصلی بوش از این سفر تحقق وعده های شفاهی وی در مورد تشکیل دولت فلسطین در کنار اسراییل است؛ سخت در اشتباه و توهم به سر می برد . درست است که بوش سفرش خاورمیانه ایش را از اسراییل و سرزمین های اشغالی فلسطین آغاز و سخنان نه چندان روشن و احیانا متناقضی را در مورد مشکلات فلسطینیان بر زبان آورد ولی باید در نظر داشت که جزء مهم و اصلی سفرش را دیدار از مصر و کشور های خلیج از جمله سعودی تشکیل داد و کانون توجه اش بیش تر متوجه آن چه که آنان خطر هسته ای ایران می نامند؛ بود و این موضوع در راس دیدارها و گفت وگوهای وی قرار داشت.

دست کم این تصور به ذهن خطور می کند که عرب ها در مقابل قرار گرفتن در یک صف آن هم در کنار آمریکا علیه ایران دست به یک معامله پایاپای بزنند و به تضمین هایی در مورد تشکیل دولت فلسطین دست یابند ولی همان گونه که دیدیم و قبلا اشاره کردیم اظهارات بوش در مورد دولت فلسطین سردرگم و متناقض و فریبکارانه بود به گونه ای که توانست به اخذ تعهداتی از کشورهای عرب مبنی بر اتخاذ مواضع سخت گیرانه علیه ایران و به نفع اسراییل دست یابد.

 به نظر می رسد؛ بوش در پایان سفرش توانست ما را در دامی از ذهنیت ها خیالات قرار دهد ؛ اوهامی چون برپایی دولت فلسطین و دست یابی ایران به سلاح هسته ای که امینت ملی عرب ها را تهدید می کند، ولی آن چه که مشخص است؛ این است که صرف نظر از اظهارات رسمی و بیانیه های تشریفاتی عاری از محتوا و حقیقت، وی نتوانسته است؛ افکار عمومی را در مورد تشکیل دولت فلسطینی که بتواند؛ مستقلانه به زندگی خود ادامه دهد و یا در مورد این که ایران تهدید هسته ای علیه آینده امت عرب دست کم در آینده نزدیک است ؛ قانع سازد .

با نگاه اجمالی به اظهارات رییس جمهور آمریکا در طول دیدارش از اسراییل و سرزمین های فلسطینی متوجه می شویم که وی ایده و اصول و مبانی را بارها و بارها به طور علنی تکرار می کرد و آن هم پیمانی و همبستگی میان آمریکا و اسراییل است به گونه ای که تضمین کننده حقیقی امنیت اسراییل به عنوان دولت یهودی است . واضح است که کانون توجه قرار دادن یهودیت اسراییل پایه و اساس تفکرات و تحرکات آمریکایی و اسراییلی است . آن ها ده ها سال در مورد اسراییلی سخن می گفتند که بر دمکراسی و سکولاریسم بنیان نهاده شده است؛ ولی حقیقت آن گونه که امروز تجلی یافته این است که پروژه صهیونیسم بر اساس دولت یهودی خالی از دیگران به خصوص عرب های مسلمان و مسیحی بنا نهاده شده است .  بدین ترتیب این رژیم ، رژیمی نژاد پرست و قوم گرا و براساس باوردینی شکل گرفته است و رژیمی براساس دمکراسی و سکولاریسم ایجاد نشده است ولی با حمایت غرب از این رژیم و تبلیغات دامنه دار آن ها در این زمینه و وارونه جلوه دادن حقایق موجب شده است که در طی چندین سال گذشته این گونه وانمود شود و در اذهان نقش ببندد که اسراییل جزء جدا ناشدنی از تمدن غرب است که بر دو اصل سکولاریسم و دمکراسی بنا نهاده شده است.

امروز حقیقت امر و تبلیغات دروغین و ادعاهای کذب آنان آشکار شده است و بیش تر تبلیغات آنان به این سمت و سو کشانیده شده است که آنان در جست و جوی یافتن راه حل های بشر دوستانه برای درد و رنج ملت فلسطین آواره و گرفتار و محاصره شده در چنگال بی رحم اشغالگران و خشم و غضب آنان هستند و اکنون در صدد ایجاد دولت فلسطین می باشند که در کنار اسراییل در صلح زندگی کند و به تعبیر دقیق تر در زیر بال های اسراییل و تحت سیطره این رژیم به حیات خود ادامه بدهد . دقیقا این همان چیزی است که اساس نگرش بوش نسبت به تشکیل دولت فلسطین را تشکیل می دهد و او صرفا به دنبال راه حل بشردوستانه و ترحم آمیز است نه آن چه که حق تاریخی و مسلم فلسطینیان است که در معرض تجاوز و تعرض قرار گرفته است . پافشاری بر یهودیت اسراییل به معنی حذف حق بازگشت میلیون ها فلسطینی آواره است که مجبور به پناهندگی و مهاجرت اجباری به خارج از وطن خود شده اند و این حق مسلم فلسطینیان است و سازمان ملل آن را به رسمیت شناخته است و با گذشت زمان این حق ساقط نمی شود. از طرف دیگر یهودیت اسراییل به معنای رهایی رژیم صهیونیستی از یک میلیون و دویست و پنجاه هزار فلسطینی است که در داخل این رژیم زندگی می کنند.

رژیم صهیونیستی نه تنها در صدد حذف حق بازگشت فلسطینیان آواره است بلکه می خواهد فلسطینیان ساکن داخل اسراییل را نیز از آن اخراج کند و آواره سازد و به دنبال کشور جایگزینی برای آنان است.

کاملا واضح است که بوش این گونه وانمود می کند و خود را به نادانی می زند که یعنی از اقدامات نژاد پرستانه و وحشیانه اسراییل در طول ده ها سال گذشته از جمله محاصره فلسطینیان در کانتینرهای متروک و محاصره شده و تحت کنترل بی خبر است .

در چنین شرایطی است که اسراییل توانسته است؛ سرزمین و ملت فلسطین را دچار انواع مشکلات و درد و رنج ها بکند . شهرک های سرطانی را گسترش دهد و دیوار نژاد پرستانه را ایجاد و کرانه باختری را تکه تکه بکند به گونه ای که این شهرک ها اکنون 60 درصد کرانه باختری را بلعیده و دویست هزار صهیونیست را در خود جای داده اند. نوار غزه مسدود و محاصره شده و سپس کرانه باختری و قدس با توسعه شهرک ها و به این ادعا که پایتخت ابدی اسراییل است؛ منزوی و جدا شدند و منطقه اغوار نیز به چنین سرنوشتی دچار شده است دیوار نژاد پرستانه مانند اژهایی است که بر روی این سرزمین ها خوابیده است؛ حال چه چیزی از سرزمین فلسطین باقی مانده است که تا دولت فلسطین بر روی آن بنا شود.    

حقیقت این است که ما در مقابل سناریوهای بیهوده و نمایش های تمسخر آمیزی قرار داریم . از هر طرف سر و صدا برخاسته است و صحبت از برپایی دولت فلسطین و تحقق رویاهای تاریخی و پایان درگیری و نزاع عربی و اسراییلی طولانی و تلخ است اما حقیقت و واقع امر چیز دیگری است . سرزمین های فلسطینی تکه تکه و جدا شده و محاصره نژادپرستانه بر فریبکاری این مدعیان حقوق بشر و عدالت تاکید دارد و اینان یعنی آمریکا و عرب ها و اسراییل چنین اوهام و خیالاتی را ترویج می کنند تا ملت های مظلوم که در صدر آن ملت فلسطین قرار دارد؛ به وسیله زورمداران و سمتگران بلعیده شوند.

من بعید می دانم که وجدان و ضمیر ملی و میهنی فدای چنین خیالات و اوهام بیمارگونه شود و بعید می دانم که حتی یک مسئول و مقام فلسطینی و حاکم عربی تسلیم چنین اوهام برباد رفته ای شود.

من امیدوارم که آن چه که اکنون در مورد موفقیت بوش در دست یابی وی به تعهدات و تضمین هایی از رهبران عرب بر سر زبان ها جاری است؛ صحت نداشته باشد و امیدوارم اخبار مربوط به تعهدات کشورهای عرب در مورد پشتیبانی کامل از طرح دولت فلسطینی پیشنهادی آن هم بر روی ورقه کاغذ و تشویق به امضای پیمان صلح میان اسراییل و اعراب قبل از پایان دوره ریاست جرج بوش و حمایت مالی کشورهای عرب از پرداخت غرامت به فلسطینیان آواره بعد از حذف حق بازگشت آنان و تسربع این کشورها در روند عادی سازی روابط با اسراییل عاری از حقیقت باشد.

اگر این تعهدات صحت داشته باشد؛ سیاست ها و گام های بعدی را به دنبال خواهد داشت و اولین باری نخواهد بود و نیست که کشورهای عرب مرتکب چنین خطاها و خیانت هایی می شوند. این کشورها مرتکب بزرگترین خیانت در تاریخ شده اند از جمله کم کاری و کوتاهی درمورد قضیه فلسطین و سرزمین مقدسش و چشم پوشی از قدس و امتیاز دهی در مورد آن و خیانت فروش میلیون ها فلسطینی آواره در مقابل بهای ناچیز و خیانت به خود که این گونه تحت فرمان و اوامر اسراییل و فشارهای آمریکا به دلیل قرار گرفتن در مرحله ضعف و عدم توانایی مخالفت و عدم مقاومت در برابر آنان قرار گرفته اند.

در این جا این نکته واضح و آشکار است که همه این کشورها و طرف های منازعه در ضعف قرار دارند و تنها عرب نیستند که به این بلا گرفتار شده اند بوش در ضعیف ترین حالت خود قرار دارد و اولمرت نیز بسیار ضعیف است و امکان دارد هر لحظه دولتش سقوط کند و از هم پاشیده شود؛ پس اتحاد این مثلث ضعفا نمی تواند؛ مشکلی را حل کند و صلح عادلانه ای را در نزاع اعراب با صهیونیست ها دست کم در چنین شرایطی به وجود آورد .

ما اکنون بیش از هر وقت دیگر به وجدان های بیدار ملی و میهنی نیاز داریم تا به خاطر دفاع از کرامت و شرف خود از مقاومت پشتیبانی کنیم و برای یک بار هم شده با شهامت با طرح های آنان مخالفت و مقابله بکنیم زیرا مخالفت بردبارانه از موافقت شتابزده قطعا بهتر سودمندتر است.  

 

 

لینک کوتاه:

کپی شد