نظام های عربی وابسته به آمریکا همیشه از ما می خواهند که واقع نگر باشیم. خوب! مشکلی نیست. بیاید تا پیش از آنکه آمریکا شما را به سمت حضور در کنفرانس پاییز سوق دهد، واقعیت موجود را به دقت بررسی کنیم و این پرسش را مطرح کنیم که شما با واقعنگری خود چه کاری می توانید در این کنفرانس انجام دهید.
در این مقاله تلاش بنده آن است که واقعنگر باشم ؛ البته بماند که اینجانب به این نکته ایمان دارم که تسلیم واقع شدن و تن دادن به آن عین شکست است و اراده امت اسلام و عرب می تواند واقعیت های تلخ موجود را تغییر دهد.
با وجود تمامی مسائل، این بار خودم را مجبور می کنم که واقعنگر باشم و به این پرسش پاسخ دهم که عرب ها ممکن است چه نتیجه ای را از کنفرانس پاییز برداشت کنند.
اطلاعاتی که تا این لحظه در دست است و اظهارات مقامات عربی، آمریکایی و صهیونیستی نشان از آن دارد که طرف های شرکت کننده در مورد راهکار تشکیل دو کشور (بر اساس دیدگاه بوش) و نقشه راه توافق دارند و عرب ها نیز به وعده مبهم بوش در خصوص تشکیل یک کشور فلسطینی در کنار رژیم صهیونیستی اعتماد دارند و آن را راه حل نهایی مناقشه و چالش موجود می دانند. در حال حاضر عباس و کابینه غیرقانونی فیاض نیز تمام چشم امیدشان به وعده بوش است و معتقدند که تشکیل کشور فلسطینی که رئیس جمهور آمریکا وعده اش را داده است، برنامه ملی شان به شمار می رود.
کجاست کشور؟!
به دستور آقای اولمرت و فرامین صادر شده از سوی ایشان، جناب ابومازن به فردی کاملا واقعنگر تبدیل شده است و تمام امید خود را به دیدارهایش با اولمرت بسته است تا از این رهگذار طرحی کامل حاصل و در کنفرانس پاییز ارائه شود.
اجازه بدهید فرض کنیم که عباس و دولت های عرب وابسته به آمریکا، در کنفرانس پاییز به آرزوی خود دست یافتند و طرف های شرکت کننده در مورد راهکاری که مبتنی بر اعلام تشکیل کشور فلسطینی باشد، به توافق رسیدند. سوال اینجاست که آیا برپایی چنین کشوری ممکن است و چگونه؟!
واقعیت ها نشان می دهد که رژیم صهیونیستی روستاها و شهرهای کرانه باختری را به مجموعه ای زندان مانند بدل کرده است که یک شهروند فلسطینی برای هر گونه حرکت خود باید از مسئولان صهیونیست اجازه بگیرد ؛ البته شهروند مذکور ـ در صورت کسب اجازه ـ تنها از یک زندان به زندانی دیگر می رود. آیا تشکیل کشور در این مجموعه زندان مانند ممکن است.
حال اگر در این میان، شرکت کنندگان در کنفرانس، عباس و دولت وابسته اش را مجبور به تامین امنیت رژیم صهیونیستی بکنند، باید رئیس تشکیلات خودگردان و دولت غیرقانونی اش مبارزان فلسطینی را تحت تعقیب قرار دهند و آنها را زندانی نمایند که این امر نیز می طلبد شمار زیادی زندان ساخته شود تا ظرفیت هزاران عضو حماس، جهاد و گروه های چپگرای فلسطینی را داشته باشد. در یک جمع بندی کلی می توان گفت: اگر کشور فلسطینی تشکیل شود، اولین کشوری خواهد بود که از مجموعه ای زندان که در خود شمار زیادی زندان را جای داده است، تشکیل می شود. در این کشور سرتاسر زندان، دولت نیز نقش پلیسی را ایفا می کند که از امنیت دشمن حمایت می نماید و میهن پرستان را تحت تعقیب قرار می دهد.
با توجه به توضیحات فوق، آیا امکان دارد فردی، کشوری با این تصویر زشت و تنفرزا را قبول کند. آنچه در مورد اوصاف کشور فلسطینی گفتیم، توضیح تنها تصوری است که بوش، اولمرت و نظام های عربی وابسته به آمریکا در مورد کشور مذکور در سر دارند و همان هدفی است که عباس و دولت نامشروعش به دنبال آن هستند. سوال اینجاست که چرا عباس و اطرافیانش به دنبال چنین کشوری هستند؟
امروز زندگی عباس و چهره های مرفه عضو فتح که مناصبی عالی در داخل تشکیلات خودگردان دارند، در پیوند با رژیم صهیونیستی است. آنها در حال حاضر در بهترین وضعیت به سر می برند و با خودروهای گران قیمت خود به اینجا و آنجا می روند و رژیم صهیونیستی نیز کارت هایی به آنها داده است که نشان می دهد دارنده کارت از چهره های برجسته و مهم می باشد.
صاحب منصبان تشکیلات خودگردان می خواهند رابطه و پیوند خود با رژیم اشغالگر قدس را حفظ کنند، چرا که حیات شان در گرو این پیوند است. این چهره های مرفه و بی درد به دنبال استقلال و تشکیل کشور نیستند ؛ بلکه تنها می خواهند نگهبان زندانی باشند که هموطنان شان در آن حبس هستند.
پس اولین مانعی که بر سر راه تشکیل کشور فلسطینی وجود دارد، زنجیره ارتباط و پیوندی است که میان حیات و منافع عباس و دار و دسته اش با حضور اشغالگران وجود دارد. امروز ائتلاف منافعی میان تشکیلات خودگردان و صهیونیست ها وجود دارد که اساس آن دشمنی با جنبش حماس و حمله به این جنبش است.
دلیل همسویی منافع تشکیلات با صهیونیست ها چیست؟
به اعتقاد بنده رژیم صهیونیستی، ابومازن و دار و دسته اش خوب معنای پیروزی حماس در انتخابات و کنترل غزه به دست این جنبش را فهمیده اند و می دانند که هر روز تنفر ملت فلسطین از چهره های فاسدی که حیات و منافع شان در گرو تداوم موجودیت رژیم صهیونیستی است، بیشتر می شود. آنها به این نکته آگاهند که فلسطینیان از کسانی که دست به غارت اموال ملی می برند و برای خود کاخ های مجلل و آسمان خراش می سازند، کینه در دل دارند.
وقتی که چهره های فاسد تشکیلات خودگردان به میزان تنفر ملت از خودشان پی بردند، دیگر چاره ای جز ائتلاف با رژیم صهیونیستی ندیدند و برای آنکه در آخرین روزهای حیات خود (حال چه به خاطر گذر زمان یا به خاطر تنفر مردم از آنها)، از امتیازات ویژه یعنی زندگی مرفه و قدرت بهره مند شوند، از آرمان و ملت فلسطین مایه گذاشتند.
مقامات تشکیلات فاسد خودگردان به هیچ وجه شایستگی و صلاحیت تشکیل یا حاکمیت بر کشور را ندارند ؛ بلکه تنها لیاقت نگهبانی زندان یا جلادی را دارند.
ملت فلسطین هرگز فراموش نمی کند که این مقامات تشکیلات فاسد خودگردان بودند که میهن پرستان آزادیخواه را در زندان های خود در جنین حبس کردند و بعد هم آنها را به رژیم اشغالگر قدس تحویل دادند و همین فاسدان هستند که امروز راهی کنفرانس پاییز می شوند تا کشور زندان مانند را تشکیل دهند.
تخریب تمامی مولفه های حیات فلسطینیان
اسرائیل در حالی راهی کنفرانس پاییز می شود که در آستانه تکمیل طرح ساخت دیوار حائل است، دیواری که مولفه های اصلی حیات فلسطینیان را از بین برده، مقادیر وسیعی از اراضی کشاورزی شان را تخریب کرده و توان آنان را برای تامین نیاز آبی شان کاسته است و به طور خلاصه زندگی مردم را به یک فاجعه و تراژدی مبدل ساخته و با کارهای خود باعث شده است تا هر روز نیز فقر و گرسنگی بیشتر شود و امکان تحصیل نیز برای افراد پایین آید.
دیوار حائل به سان اژدهایی است که وارد تمامی روستاها و شهرهای فلسطینی شده است تا خانواده ها را از همه جدا کند و امکان تشکیل کشور فلسطینی را از بین ببرد. دیوار حائل وضعیتی را ایجاد کرده است که در آن قدس و مقادیر گسترده ای از اراضی کرانه باختری و شمار زیادی از روستاهای فلسطینی به “اسرائیل” ملحق می شوند. شعار اولمرت این است که ما این سوی دیوار هستیم و آنها آن سوی دیوار هستند ؛ به این معنا که کشور فلسطینی در آن سوی دیوار ساخته می شود و این همان مقداری است که صهیونیست ها به این کشور اختصاص داده اند. ضمنا به نظر صهیونیست ها هیچ مشکلی ندارد که دو طرف تا سال های متمادی در مورد سرنوشت شهرک های یهودی نشین به بحث بپردازند.
کشور فلسطینی که رژیم صهیونیستی از تشکیل آن صحبت می کند، از هر سو توسط دولت عبری محاصره شده است یعنی هیچ بندر و فرودگاهی نمی توان برای آن متصور شد و واردات کالا و صادرات محصولات کشاورزی فلسطینیان تنها در گرو رضایت صهیونیست ها و مشروط به کسب موافقت از مقامات دولت اشغالگر قدس است.
در مورد غزه نیز باید گفت که این منطقه در حال حاضر تحت کنترل حماس است و واقعیت ها نشان می دهد که در فلسطین دو کشور در حال شکل گیری است که یکی در غزه و دیگری در کرانه باختری است ؛ زیرا امکان ندارد حماس راهکاری که متضمن باز پس گرفتن کامل قدس و کنترل آن به دست فلسطینیان نباشد، بپذیرد. از سوی دیگر، این جنبش مبارز فلسطینی هرگز نمی تواند تا زمان اشغال فلسطین، دست از مقاومت بردارد.
یکی دیگر از واقعیت هایی که باید مورد توجه قرار گیرد، آن است که حماس در نوار غزه پایداری و مقاومت فراوانی از خود نشان داده است. امروز و با وجود فقر، گرسنگی و تداوم روند محاصره ؛ علاقه و محبت مردم نسبت به این جنبش افزایش یافته و توانش نیز روند فزونی به خود گرفته است تا جایی که رژیم صهیونیستی به خاطر هراس از مبارزان قسامی از تصمیم خود برای حمله به غزه صرف نظر کرده است.
یکی از مهم ترین دستاوردهای حماس آن است که مانع از اجرای دسیسه ای که مبتنی بر دست یابی به یک صلح موهوم است و متضمن تشکیل یک کشور فلسطینی بدون حضور قدس می باشد، شده است.
یکی دیگر از واقعیت ها آن است که دیگر غزه جزء بازی تشکیلات نیست و حماس امروز رهبری جنبش آزادیبخش ملی فلسطین و محافظت از میراث ارزشمند این جنبش، تاریخ فلسطین و هویت اسلامی این کشور را بر عهده دارد. ضمنا این نکته را نیز نباید از یاد برد که حماس از محبوبیت بسیار زیادی در کرانه باختری برخوردار است و اکثریت ملت فلسطین هوادار حماس هستند و با نظر به این مسئله، امضای هر گونه توافق نامه بدون حضور حماس امکان پذیر نیست.
توافق نامه ای که میان ابومازن و دولت صهیونیستی به امضا می رسد، حتی ارزش جوهری که صرف نوشتن آن می شود، را نیز ندارد. توافقی که قرار است میان تشکیلات خودگردان و رژیم عبری صورت گیرد، حکم همان محاصره نوار غزه را دارد که تمامی کشورها در موردش به توافق رسیدند ؛ ولی با وجود توافق صورت گرفته، محاصره همیشه به عنوان یک اقدام ظالمانه و ناقض حقوق بشر باقی می ماند و اهالی غزه نیز هر چقدر طعم تلخ گرسنگی و فقر را بکشند، باز هم در مقابله با روند محاصره ایستادگی می ورزند و غزه نیز برای همیشه در مقابل ظالمان و سرکشان می ایستد.
بامداد امروز وقتی از نماز بر می گشتم، دیدم که شبکه الاقصی مراسم نمازی را پخش می کند که امامت آن را اسماعیل هنیه بر عهده دارد. او با صدای زیبای خودش، خداوند متعال را می خواند. در این لحظه بود که فهمیدم راز مقاومت غزه در مقابل روند ظالمانه محاصره چیست. من به این نکته پی بردم که حماس یک اصلاح کامل فرهنگی را در جامعه آغاز کرده و واقعیت ها نیز به نفع پروژه اسلام تغییر کرده است، پروژه ای که آزادسازی فلسطین در راس آن قرار دارد.
صلح غیر ممکن است
یکی دیگر از واقعیت ها آن است که جامعه صهیونیستی خود را برای جنگ آماده می کند نه صلح. نخبگان سیاسی و فرهنگی رژیم اشغالگر قدس، صهیونیست ها را برای یک جنگ طولانی مدت و خونین آماده می کنند.
جامعه صهیونیستی امروز به جای صلح آواز جنگ، ویرانگری و تخریب را سر می دهد و شعرای صهیونیست نیز قصیده مرگ و کشتار را می سرایند که از جمله این شعرا می توان به “عامیر بینایون” اشاره کرد که سروده خود را با عبارت “دشمن باید بمیرد … دشمن باید بمیرد” پایان می دهد.
ایلان شنفلد از دیگر شعرای صهیونیستی است که اظهاراتش بوی جنگ می دهد. وی خطاب به سربازان یهودی می گوید:
وی در قصیده ای دیگر چنین می گوید:
زندگی ملتت را نجات بده. بمب بساز
و روستاها، شهرها و خانه ها را با باران بمب آبیاری کن
آنها را بکش، خون شان را بریز و وحشت را به دل آنان بیافکن
ملتت را نجات بده و آتش جنگ را بیافروز
قصاید فوق را شعرای صهیونیست در سال 2006 سروده اند و یهودیان نیز آنها را زمزمه می کنند و اندیشه های کودکان خود را نیز بر اساس آن شکل می دهند و خود را برای جنگ آماده می کنند.
با نظر به تمامی مطالبی که در بالا ذکر آن گذشت، دست یابی به صلح امکان پذیر است و آیا این احتمال وجود دارد که طرف های شرکت کننده در کنفرانس پاییز در مورد تشکیل کشور فلسطینی به توافق برسند … ای عرب ها! از مشارکت در اجرای دسیسه ای که برای امت عربی چیده شده است، بپرهیزید.