پنج شنبه 01/می/2025

گشودن خط مرزی مصر با فلسطین، یک سونامی جدید

پنج‌شنبه 31-ژانویه-2008

شاید اگر نبود خشم گسترده ملت مصر و دیگر ملل عربی و همچنین حرکت سیل آسای فلسطینیان که به شکسته شدن دیوار مرزی انجامید، دولت مصر هرگز گامی در جهت پایان دادن به محاصره نوار غزه بر نمی داشت ؛ البته در این میان نباید همکاری فوری مصر با فلسطینیان را از خاطر برد.

قاهره به خوبی می دانست که تصمیمش برای گشودن خط مرزی مصر با نوار غزه، به معنای شکستن سد محاصره و ناکام گذاردن طرح صهیونیست ها برای گرسنه نگاه داشتن ملت فلسطین است و باعث می شود تا مشکلات هر چه بیشتری را در مسیر روابط رو به تیرگی اش با واشنگتن ایجاد کند.

در دو کفه ترازوی تصمیم گیری مصر در خصوص گشودن یا نگشودن خط مرزی دو وزنه قرار داشت، اولی مجازات هایی که به خاطر گشودن مرز در انتظار قاهره بود و دومی مسئولیت هایی که مصر در قبال جهان عرب و فلسطین داشت ؛ ولی در نهایت کفه مسئولیت های قومی سنگینی کرد و مصر مرزها را برای فلسطینیان گشود.

هنوز مشخص نیست که آیا این اقدام قاهره از یک نهضت عظیم در مواضع عربی مصر نشات گرفته یا آنکه تنها یک بیداری کوتاه مدت است ؛ ولی چیزی که هیچ تردیدی نمی توان در مورد آن روا داشت، این است که تصمیم مصر در خصوص مرزها خیلی ها را غافلگیر کرد و ماهیت خیلی ها را بر ملا ساخت.

اقدام صهیونیست ها در قطع انرژی و برق نوار غزه اوج جنگ آنان علیه نوار غزه و مردمان آن بود. سیاستمداران صهیونیست خطراتی که حمله نظامی به نوار غزه دارد، را به خوبی درک می کنند و از این رو، گزینه محاصره کامل نوار غزه را پیش گرفتند. هدف در هر دو حالت (استفاده از گزینه نظامی یا به کارگیری سیاسیت محاصره) یکی است: دشمن به دنبال شکستن اراده مردم نوار غزه، شکست گروه های مقاومت و سوق دادن اهالی این منطقه فلسطینی به سمت براندازی دولت حماس است.

اروپایی ها که از دیرباز سیاست های خود را در چارچوب حمایت از حقوق بشر و پاسبانی از قوانین بین المللی تنظیم می کنند، به خوبی مفهوم و معنای تصمیم اخیر رژیم اشغالگر قدس مبنی بر قطع برق و انرژی نوار غزه را درک می کردند ؛ ولی به جای بیان حقیقت، چشمان شان را به روی فاجعه انسانی که نوار غزه را تهدید می کرد، بستند و تنها به ابراز نگرانی بسنده کردند.

دولت آمریکا نیز همچون همیشه حمایت خود را از تصمیم رژیم صهیونیستی اعلام کرد و امنیت اشغالگران قدس را بر حیات فلسطینیان ترجیح داد.

جوهره اصلی موضع اروپا و آمریکا در خصوص اقدامات رژیم صهیونیستی بر این اصل استوار است که “بگذارید ارتش عبری پیروز شود تا بعد ببینیم که چگونه با تبعات این جنگ برخورد کنیم.”

چیزی که در این میان بسیار مایه تعجب و دهشت می باشد، واکنش برخی عرب ها از جمله مقامات مصری و تشکیلات خودگردان در خصوص ماجرای محاصره است.

“یاسر عبدربه” عضو کمیته اجرایی ساف و “ریاض المالکی” وزیر اطلاع رسانی و سخنگوی دولت نامشروع و غیرقانونی سلام فیاض در اظهارات خود جنبش حماس را مسئول تشدید حملات اشغالگران قدس به نوار غزه و تنگ تر شدن حلقه محاصره علیه مردم این منطقه دانستند و در این میان هیچ اشاره ای به دلیل تشدید حملات اشغالگران به کرانه باختری که حماس در آن حضوری ندارد، نکردند و نگفتند که چرا روند ترور شهروندان فلسطینی در شهرها، روستاها و اردوگاه های آوارگان کرانه باختری همچنان ادامه دارد.

مالکی وعبدربه هیچ گاه از خود نپرسیده و نمی پرسند که چرا اشغالگران قدس با وجود اجرای مو به موی طرح امنیتی دایتون در نابلس، باز هم این شهر را هدف حملات وحشیانه خود قرار می دهند و چرا دولت نامشروع فیاض نتوانسته است تا شریک صهیونیست خود را در مورد برچیدن یک ایست بازرسی از میان ده ها ایست بازرسی موجود در کرانه باختری قانع کند، ایست های بازرسی که ارتباط میان مناطق فلسطینی را قطع کرده اند و زندگی را برای شهروندان ساکن این منطقه به یک جهنم مبدل ساخته اند؟

جواب روشن است. عبدربه و مالکی با اتخاذ موضعی همسو با رژیم اشغالگر قدس مبنی بر انتساب مسئولیت محاصره به حماس، به صهیونیست ها در رسیدن به اهداف شان که همان شکستن اراده فلسطینیان ساکن نوار غزه و شکست حماس است، کمک می کنند.

علاوه بر دولت نامشروع فیاض، برخی از چهره های عربی نیز نتوانستند دست پاچگی خود را در موضعگیری در قبال روند محاصره پنهان کنند و از آنجایی که در روزهای اول بحران، درخواست شکست روند محاصره پیش از هر طرف عربی دیگری متوجه قاهره بود ؛ این دستپاچگی در تفاسیر شماری از تحلیلگران و کارشناسان مصری از ماجرای محاصره مشهود است.

جماعتی که در کمیته سیاست گذاری وابسته به حزب حاکم در مصر عضویت دارند، بیشتر از همه دچار دست پاچگی شدند و به یک سری بازی های سیاسی و زبانی برای توجیه تداوم روند محاصره نوار غزه به دست صهیونیست ها و شکست کشورهای عربی در اتخاذ موضعی مثبت در مقابله با این محاصره پناه بردند و برخی از آنها موضعی تماما مشابه صهیونیست ها اتخاذ و حماس را متهم کردند، برخی دیگر شکاف داخلی فلسطین را بهانه کردند و جماعتی از آنان نیز توافق نامه گذرگاه ها که با حضور تشکیلات خودگردان، صهیونیست ها و اروپایی ها بعد از عقب نشینی اشغالگران از نوار غزه به امضا رسید، را به عنوان مستمسک خود قرار دادند.

یکی از بارزترین نتایج تصمیم اخیر مصر برای گشودن خط مرزی، آشکار شدن ماهیت برخی فلسطینی ها و عرب ها بود. از دیرباز این باور شایع بوده است که رهبران جنبش ملی فلسطین از رهبران نظام های عربی رادیکال تر هستند و کمتر به فاکتورها و متغیرات منطقه ای و بین المللی توجه دارند ؛ ضمن آنکه موضع اهل قلم و اندیشه ورزان عرب بسیار بهتر از مواضع مسئولان رسمی کشورها است، ولی بحران محاصره نوار غزه تمامی معادلات قدیمی را تغییر داد و دولت مصر ـ و لو برای چند روز ـ نشان داد که توجهش به زندگی فلسطینی ها بیش از دولت رام الله و رهبران ساف است و مقامات قاهره در مقایسه با مراکز فکری بیش از همه بر منافع مصر و مسئولیت های قومی اش تاکید دارند.

شاید هنوز زود باشد که نتایج دقیقی را از موافقت دولت مصر با گشودن خط مرزی برداشت کنیم ؛ ولی نمی توانیم بدون طرح هیچ گونه پرسشی در خصوص دلیل شکست مکرر نخبگان عرب در تعیین اصول و آرمان های اساسی امت عرب و همچنین ناتوانی آنان در مقابله با شکاف های فکری و سیاسی از کنار این مسئله بگذریم.

بعد دوم مسئله گشودن خط مرزی مصر با فلسطین، مربوط به موضع رسمی دولت مصر است. تنها بعد از گذشت یک روز از ماجرای شکسته شدن دیوار مرزی، رئیس جمهور مصر به منظور پایان دادن به وضعیت شکاف داخلی در فلسطین، فتح و حماس را به انجام گفتگوهای ملی فراخواند.

با وجود آنکه دورنمای روابط مصر با آمریکا و رژیم صهیونیستی روشن است ؛ ولی نادیده انگاشتن تعارض آشکار میان درخواست مصر برای انجام گفتگوهای ملی و طرح تل آویو و واشنگتن جهت تثبیت شکاف موجود میان کرانه باختری و نوار غزه بسیار سخت است.

از سوی دیگر، دعوت مصر از حماس و فتح برای انجام گفتگوهای ملی با ارائه طرحی همراه بود که قاهره به شورای وزرای خارجه اتحادیه عرب تقدیم کرد و طی آن خواستار پایان دادن به روند محاصره تحمیلی علیه نوار غزه و برگزاری گفتگوهای ملی فلسطینی شد تا اینکه موضع مصر به موضع همگانی عرب ها مبدل شود.

طرح مصر عملا به یک طرح عربی مبدل شد ؛ ولی این بار بحث بر سر درونمای گفتگوی ملی گروه های فلسطینی است که همچنان در هاله ای ابهام است.

فراخوان مصر برای انجام گفتگو با استقبال رهبران حماس رو به رو شد. رهبران این جنبش بر انجام گفتگوهای بی قید و شرط ملی تاکید کردند ؛ ولی عباس بعد از پخش اخبار مربوط به درخواست حسنی مبارک برای انجام گفتگوهای ملی فلسطینی، باز هم شروط پیشین خود را مطرح کرد و از حماس خواست تا به خاطر حوادث ژوئن پوزش بخواهد و وضعیت در نوار غزه به پیش از ژوئن باز گردد. البته مشخص نیست که این پاسخ عباس به درخواست قاهره برای انجام گفتگو بوده است یا خیر.

چیزی که کاملا روشن و مبرهن است، موضع خوش بینانه ای است که ابومازن در خصوص مذاکراتش با طرف صهیونیستی و احتمال دست یابی به نتایج ملموس در این خصوص دارد.

سیاست جدید آمریکا در جهت از سرگیری روند متوقف شده مذاکرات میان تشکیلات خودگردان و دولت عبری و شکست حماس است و اگر چیزی باشد که عباس بتواند در مذاکراتش با طرف صهیونیستی بدان دست یابد، هرگز بدون در نظر گرفتن موضع آمریکا و رژیم صهیونیستی در قبال حماس امکان پذیر نیست. مخالفت صریح عباس با فراخوان مصر برای انجام گفتگوهای ملی به معنای پشت کردن به قاهره است که تبعات مخصوص به خود را دارد.

آنچه گفتیم، تنها تفسیر منطقی موضع ریاست تشکیلات خودگردان در قبال مسئله گفتگوهای ملی است و هر چه که غیر از آن گفته شود، تنها یک زبان بازی سیاسی می باشد.

این ادعا که حوادث ژوئن نوار غزه یک حادثه بی سابقه در روابط میان گروه های فلسطینی بوده، یک ادعای کاملا باطل است ؛ چرا که در زمان حضور و فعالیت گروه های فلسطینی در اردن، بارها درگیری های مسلحانه ای میان گروه های فلسطینی درگرفت و جبهه آزادیبخش عربی در حمله خونینی که نظام پیشین عراق علیه جنبش فتح و رهبران سازمان آزادیبخش فلسطین به راه انداخت، شرکت داشت. ضمنا در دوره پس از کمپ دیوید که با شکاف میان عرب ها و تشکیل جبهه پایداری و مقاومت همراه بود، فلسطین نیز گرفتار شکاف شد. در تمامی حالات شکافی که بدان اشاره شد، برای برقراری مجدد وحدت کسی شروطی مشابه شروط امروز ابومازن را مطرح نساخت.

بعد سوم بحران محاصره نوار غزه، مربوط به سرنوشت این منطقه در دراز مدت است. طرح صهیونیست ها برای اداره چالش با فلسطینی ها مبتنی بر رهایی از دست نوار غزه و تبدیل کرانه باختری به مجموعه ای از کانتون های مسکونی مختلف است که هر گونه حلقه ارتباط و پیوند میان آنها توسط شهرک های صهیونیست نشین، پایگاه های نظامی عبری و شبکه بزرگراه های رژیم اشغالگر قدس قطع می شود، شبکه ای که تضمین بخش ارتباط شهرک های اشغالی و پایگاه های نظامی عبری به بدنه اصلی کشور است.

برنامه ای که صهیونیست ها برای کرانه باختری و نوار غزه دارند، باعث می شود تا تشکیل کشور مستقل فلسطینی در سرزمین های اشغالی 67 یعنی انتظاری که فلسطینیان از مذاکرات تشکیلات خودگردن با صهیونیست ها دارند، به امری غیر قابل تحقق مبدل شود.

چیزی که امروز جایگزین صلح با شروط فلسطینی شده است، امتیازدهی های گسترده تشکیلات خودگردان و پذیرش حاکمیت ظاهری و محدود بر کانتون های مسکونی کرانه باختری است ؛ البته این امکان نیز وجود دارد که مذاکرات تا سال های مدیدی ادامه یابد و در نهایت نیز توافقی میان تل آویو و امان در خصوص سرنوشت فلسطینیان صورت گیرد، بدون آنکه مسئله زمین مورد اشاره قرار گیرد.

جدایی میان کرانه باختری و نوار غزه در راستای طرح صهیونیست ها برای حذف مسئله فلسطین است و شاید در نگاه دولت عبری مذاکره با جنبش حماس در خصوص سرنوشت نوار غزه کار ساده ای نباشد و نتیجه آن نیز غیر قابل تضمین باشد، ولی به اعتقاد آنها مذاکره و توافق با طرف مصری آسان تر و تضمین شده تر است یعنی می توان قاهره را در مورد تغییر وضعیت نوار غزه به ما قبل 1967 قانع کرد یعنی اینکه نوار غزه به منطقه ای فلسطینی با یک وضعیت خاص و تحت کنترل سیاسی و امنیتی مصر باشد. اگر سرنوشتی این چنین برای نوار غزه رقم بخورد، دومین گام ـ بعد از جنبش شهرک سازی رژیم صهیونیستی در کرانه باختری ـ در جهت عملی کردن نگرش صهیونیست ها به سازش و صلح است که به اعتقاد بنده باید فلسطینی ها از تمامی ابزارها جهت مقابله با این امر استفاده کنند.

بحث ما در اینجا بر سر ارتباط فلسطینی ها با همسایگان عرب شان نیست ؛ بلکه بحث بر سر تلاش صهیونیست ها جهت حذف آرمان فلسطین است و برای آنکه این اتفاق نیافتد باید دولت حماس یک بازنگری جدی در وضعیت نوار غزه داشته باشد و بداند که این منطقه با وجود آنکه از شر حضور نظامی صهیونیست ها رهایی یافته است، ولی همچنان یک منطقه تحت اشغال است و دولت عبری نیز پیش از همه مسئول زندگی مردم این منطقه و تامین امنیت آنها است. باید تلاش حماس در راستای برقراری پیوند میان کرانه باختری و نوار غزه باشد.

ضمنا برای آنکه سرنوشت نوار غزه بازگشت به وضعیت پیش از 1967 نباشد و این منطقه از کرانه باختری جدا نگردد، باید فلسطینی ها و عرب ها عباس را در جهت برقراری وحدت داخلی و پایان دادن به شکاف موجود تحت فشار قرار دهند.

قاهره نیز نباید اجازه دهد که شکستن محاصره و باز شدن مرزهایش به روی فلسطینی ها بهانه ای برای بازگشت وضعیت نوار غزه به پیش از 1967 باشد.         

لینک کوتاه:

کپی شد