عملیات اعدام عمار مفلح جوان فلسطینی اهل منطقه حواره در جنوب نابلس توسط یک سرباز اسرائیلی در 2 دسامبر جاری یکبار دیگر توجهات را به سطح خشونت در رفتارهای سربازان صهیونیست جلب کرد. این سطح از خشونت که نهادهای حقوق بشری آن را مبالغه آمیز میدانند اشاره به افزایش میزان افراط گرایی در میان این سربازان داشته که بی توجهی و سهل انگاری فرماندهان آنان نسبت به این جنایات آنها را به ارتکاب چنین رفتارهایی سوق میدهد.
جنایت قتل شهید مفلح سبب شد تور وینسلاند فرستاده سازمان ملل متحد در امور صلح خاورمیانه هنگامی که صحنه تیراندازی مرگبار به مرد فلسطینی بی دفاع در جریان درگیری با یک افسر پلیس مرزی اسرائیل را مشاهده نمود بر وحشتناک بودن چنین اقدامی تاکید کند.
روزنامه گاردین انگلیس در مورد این سخن وینسلاند نوشت: این کلیپ ویدئویی وحشتناک از یک عملیات قتل نشان داد که آقای وینسلاند حق داشته احساس وحشت نماید، به جای توبیخ افسری که اعدام میدانی انجام داده ایتمار بن غفیر وزیر امنیت داخلی از آن به عنوان یک قهرمان تقدیر کرد.
در سایه نتایج انتخابات پارلمان اخیر و احتمال به قدرت رسیدن افراطیهای شهرک نشین نگرانیها از رشد شدید میزان افراط گرایی و حرکت به سوی راستگرایی در ارتش اسرائیل افزایش یافته است. افرادی مانند ایتمار بن غفیر و بتسلیل سموترتیش و حامیان آنان میتوانند به مراکز حیاتی و حساس در ساختار حکمرانی اسرائیل وارد شوند، به ویژه در نهادهای امنیتی و نظامی که میتواند پیامدهای خطرناکی به دنبال داشته باشد.
این تحول و حرکت به سوی راستگرایان به صورت لحظهای اتفاق نیافتاده و ریشههای آن به بیش از 30 سال قبل باز میگردد. اسرائیل در 3 دهه اخیر شاهد روند تغییر طبقه نخبگانی بوده که نتیجه تحولات اقتصادی، اجتماعی، جمعیتی و سیاسی به حساب آمده و این تحول به روشنی بر عرصه داخلی جامعه اسرائیل تاثیرگذار بوده است.
پس از آنکه سکولارهای اشکنازی تمام ابزارهای تاثیرگذاری در جامعه اسرائیلی در عرصههای سیاست، امنیت، اقتصاد، رسانه و علوم را به انحصار خود در آوردند، این انحصار طلبی و تسلط همه جانبه کاهش گسترده و قابل توجه جایگاه حامیان جریان صهیونیسم مذهبی را در پی داشت. البته جریان مذهبی نیز برای دستیابی و تسلط بر ابزارهایی که بیشترین تاثیرگذاری را دارند چه در عرصه جامعه و چه در محافل تصمیم گیری اسرائیل تلاش کرد.
از مهمترین ابزارهایی که جریان مذهبی افراطی برای تسلط بر آن تلاش کرد نهاد ارتش بود که در این زمینه به موفقیتهای قابل توجهی دست یافته و نفوذه گستردهای در ارتش و نهادهای امنیتی به دست آورد. این مساله همچنانکه در بسیاری از پژوهشها و نظرسنجیها مورد اشاره قرار گرفته چندی پیش توسط یاییر لاپید نخست وزیر رژیم صهیونیستی که روزهای پایانی خود در این جایگاه را میگذراند تاکید گردید به طوری که گفت: راستگرایان افراطی برای تسلط بر ارتش اسرائیل تلاش میکنند.
تلاش میکنیم در این مقاله کوتاه به دلایلی که به نفوذ نیروهای راستگرای صهیونیستی به نهاد ارتش منجر شده و همچنین میزان تاثیرگذاری این نفوذ در تحولات منطقه به صورت کلی و اراضی فلسطین به طور خاص بپردازیم. ولی ما کمی به عقب باز میگردیم، به بامداد 12 ژانویه سال جاری میلادی، زمانی که عمر اسعد 78 ساله از اهالی روستای جلجیلیا در شمال رام الله از یک میهمانی شبانه به همراه نزدیکان و دوستان خود باز میگشت.
آن شب نیروهای نظامی اسرائیلی گردان بد نام «نیتسح یهودا» که یهودیان مذهبی نیز در آن خدمت میکنند این پیرمرد فلسطینی را متوقف کرده، از خودرو پیاده نموده و بیش از 200 متر تا منزل کوچکش روی زمین کشیدند. در مسیر سربازان صهیونیست با قنداق تفنگ و لگد این پیرمرد را در حالی که دستها و چشمهای آن بسته بود مورد ضرب و شتم قرار دادند. آنان به این بسنده نکرده و او را در حالی که با مرگ دست و پنجه نرم میکرد رها نموده تا آخرین نفسهای خود را بکشد.
پس از این حادثه ارتش اسرائیل بر خلاف رویه خود تحقیقاتی را در این خصوص آغاز کرد چرا که این شهید تابعیت آمریکایی نیز داشته است. نتیجه تحقیقات انجام شده این حادثه را خطرناک و تاسف آور توصیف نموده که منجر به آنچه «شکست اخلاقی» نیروی نظامی نامیده شد گردیده است. علاوه بر آن نسبت به توبیخ فرمانده گردان «نیتسح یهودا» و عزل فرمانده گروهان و گروه مورد نظر توصیه شد.
این اولین باری نبود که این گردان افراطی مرتکب چنین جنایتی میشد. در سالهای گذشته شکایات زیادی از رفتار سربازان این گردان علیه فلسطینیان کرانه باختری و الاغوار انجام شده است. دلیل این مساله آن است که بیشتر سربازان این گردان از جوانان حریدیم بوده و بسیاری از آنها دارای پیشینههای مذهبی و ایدئولوژیک افراطی هستند.
علاوه بر آن بسیاری از سربازان این گردان نظامی از ساکنان شهرکهای بدون مجوز اسرائیلی بوده همچنانکه بخشی از آنها با سازمان تروریستی «پرداخت هزینه» و دیگر سازمانهای افراطی راستگرا ارتباط دارند.
نمودهای افراط گرایی در ارتش اسرائیل به طور خاص و جامعه اسرائیل به طور کلی به تجاوزات گردان «نیتسح یهودا» محدود نبوده بلکه این مساله در تمام این جامعه قابل مشاهده است. بر اساس تحلیل مرکز اسرائیلی دموکراسی 60 درصد از اسرائیلیها به افکار راستگرایانه تمایل داشته و این میزان در میان جوانان 18 تا 24 سال به 79 درصد میرسد. این امر در میان بخشهای مهم ارتش و نهادهای امنیتی اسرائیل و به خصوص تصمیم گیران نیز قابل مشاهده است.
این پدیده از زمان تاسیس این رژیم تا اواخر دهه 80 قرن گذشته میلادی وجود نداشته است چرا که افسران متدین در ارتش اسرائیل حضور چندانی نداشتند و در آن زمان تنها 2 درصد از افسران را تشکیل میدادند. در آن دوران افسران سکولار تمام مناصب اصلی ارتش را در اختیار داشته و تمام امتیازات را به خود اختصاص داده بودند به طوری که در دوره مذکور هیچ افسر متدینی به درجه سرتیپی دست نیافت.
اما از ابتدای دهه 90 تغییر بزرگی در این عرصه اتفاق افتاد و عناصر راستگرا به اشکال مختلف در تمام نیروهای ارتش نفوذ پیدا کرده و به برخی جایگاههای عالی رتبه دست یافتند به طوری که 3 نفر از فرماندهان 4 تیپ نخبه نیروی زمینی از جریان صهیونیست مذهبی بوده و بیشتر فرماندهان گروهانها و گردانهای این تیپها نیز از همین جریان هستند.
این امر در حالی اتفاق افتاده است که متدینین یهودی تنها 15 درصد از ساکنان اسرائیل را تشکیل میدهند اما 65 درصد از افسران یگانهای رزمی اسرائیلی از این گروه هستند و برای افسران سکولار ساختار اطلاعاتی مزاحمت ایجاد میکنند و نقشی اساسی در تصمیم گیریهای اسرائیل دارند.
در این خصوص یعکوف بیری رئیس سابق شاباک در کتاب خود تحت عنوان «آینده تو را میکُشد، عجله کن و او را بُکش» اعلام میکند وابستگان به جریان مذهبی صهیونیست تا اوایل دهه 80 قرن گذشته میلادی در سازمان امنیت داخلی (شاباک) هیچ نمایندهای نداشت. اما پس از این دوره تحولی آشکار اتفاق افتاد و وابستگان این جریان به ویژه کسانی که دوران خدمت ضرورت خود را به عنوان افسر یگانهای رزمی گذرانده بودند برای کار وارد شاباک شده که از تاثیر زیادی بر تصمیم گیران اسرائیل برخوردار بودند.
امیر آورن خبرنگار اسرائیلی و تحلیلگر نظامی روزنامه هاآرتص نیز مانند بیری تاکید دارد 3 جایگاه از مجموع 4 جایگاه مهم سازمان شاباک معمولاً در اختیار ژنرالهای وابسته به جریان مذهبی صهیونیسم قرار دارد. از جمله این افراد میتوان به یورام کوهن رئیس سابق، معاون و رئیس بخش عربی این سازمان اشاره کرد علاوه بر آنکه بیشتر ردههای میانی شاباک نیز توسط این جریان هدایت میشود.
پس از ذکر مطالب فوق الذکر به سوالهای پیشین باز میگردیم که عبارتند از: دلایل وقوع چنین تغییری چه بوده است؟ جریان مذهبی صهیونیست برای رسیدن به هدف خود از چه ابزارها و تجهیزاتی استفاده میکند؟ پیامدهای احتمالی چنین نفوذی در ارتش و تسلط بر آن چیست؟
دلایل تحول در ارتش اسرائیل
در واقع دلایل زیادی وجود دارند که میتوان در چارچوب فهم آنچه در جریان است به آن پرداخت ولی ما به 3 مورد از آنها میپردازیم تا بحث به درازا نیانجامد:
1- کاهش قدرت چپگرایان و عقب نشینی آنها
منظور از نیروهای چپگرا در اینجا اردوگاهی است که رهبری آن را حزب کار عهدهدار بوده و شامل حزب میرتس و احزاب کارگری کوچک که به کلی نابود شده و احزاب عربی میشود. این اردوگاه در عرصه سیاسی اسرائیل قطب مقابل چیزی است که اردوگاه راستگرا نامیده شده و رهبری آن را حزب لیکود بر عهده دارد. این اردوگاه شامل احزاب راستگرای کوچک و احزاب مذهبی سنتی میشود.
اردوگاه چپگرایان از ابتدای تاسیس اسرائیل تا سال 1977 بر امور آن تسلط داشته و رهبران آن یکی پس از دیگری در جایگاه نخست وزیری قرار گرفتند. از جمله نخست وزیران چپگرا میتوان به دیوید بن گوریون اولین نخست وزیر رژیم صهیونیستی اشاره نموده و پس از وی موشه شاریت، گولدا مایر و لیوی اشکول در این منصب قرار گرفته تا اینکه اسحاق رابین در اولین دوره نخست وزیری خود از سال 1974 تا 1977 این جایگاه را به خود اختصاص داد. از این تاریخ تسلط چپگرایان بر منصب نخست وزیری کاهش یافته چرا که لیکود راستگرا این تسلط را شکسته و مناخیم بگین اولین دولت راستگرای اسرائیل را تشکیل داد.
از آن زمان تا انتخابات 1992 لیکود و نیروهای راستگرا تسلط خود بر دولت اسرائیل را حفظ کرده تا اینکه حزب کار و اردوگاه چپگرایان به ریاست اسحاق رابین در دومین دوره نخست وزیری خود که آن را به پایان نرساند به قدرت بازگشتند چرا که وی توسط ایگال عامیر در 4 نوامبر 1995 ترور شد.
شیمون پرز باقیمانده دوره رابین را کامل کرده و راستگرایان بلافاصله در انتخابات 1996 یکبار دیگر قدرت را در دست گرفتند. چپگرایان مجدداً در انتخابات سال 1999 به ریاست ایهود باراک به قدرت بازگشته اما از سال 2001 تاکنون اردوگاه چپگرایان اسرائیلی تقریباً به طور کامل از قدرت دور ماندند.
کاهش قدرت شدید و عقب نشینی گسترده نیروهای چپگرا عرصه را بیش از پیش برای افزایش قدرت راستگرایان افراطی باز کرده در حالی که هیچ عاملی برای مقابله یا رقابت با آنها در داخل رژیم صهیونیستی وجود نداشت. آنان تدریجاً به نیروهای اثرگذار در بسیاری از عرصهها تبدیل شده به طوری که از مولفهها و امکانات لازم برای ایجاد فشار شدید به تصمیم گیران اسرائیلی و به خصوص باج خواهی از حزب لیکود برخوردار شد. از سوی دیگر حزب لیکود نیز ناچار به ائتلاف با نیروهای راستگرا برای دستیابی به تعداد مورد نیاز کرسیهای کنست است تا بتواند نسبت به تشکیل دولت اقدام کرده و بر پارلمان تسلط یابد.
2- تمایل احزاب راستگرا برای تاثیرگذاری در تصمیمات اسرائیل
احزاب مذهبی افراطی در اسرائیل از ابتدای دهه 90 قرن گذشته میلادی به این نتیجه رسیدند که پروژه هدفمند آنها برای افزایش تسلط بر اراضی فلسطینی در کرانه باختری و قدس تهدید میشود، به ویژه پس از آغاز روند سیاسی که به امضای توافق اسلو در سال 1993 منتهی شد. آنان احساس کردند قربانی هر گونه پیشرفت در این روند خواهند بود چرا که آنها پروژه شهرک سازی در کرانه باختری و پروژههای یهودی سازی قدس را هدایت کرده و بیش از 70 درصد از شهرک نشینان این شهرکها را تشکیل میدهند.
علاوه بر آن اعتقادات مذهبی این احزاب آنان را از عقب نشینی از اراضی «(کشور) مقدس اسرائیل» که از دست بیگانگان آزاد شده است نهی کرده به طوری که هیچکس غیر از آنها حق تسلط یا دخالت در این سرزمین را ندارد. بر این اساس بزرگان مذهبی بر این عقیده شدند که نفود در ارتش و به دست آوردن جایگاههای فرماندهی در آن میتواند به توانمند سازی آنان برای تاثیرگذاری هر چه بیشتر بر محافل تصمیم گیری اسرائیل منتهی شود که در راستای خدمت به رویکردهای اعتقادی جریان مذهبی افراطی آنان است.
بزرگان مذهبی جریان راستگرا حامیان خود را به وارد شدن به یگانهای رزمی و نهادهای امنیتی و اطلاعاتی دعوت کرده چرا که متوجه شده بودند تسلط بر جایگاههای فرماندهی ارتش از سویی به این جریان قدرت تاثیرگذاری در جامعه را اعطا کرده و از سوی دیگر آنها را به یکی از تصمیم گیران در مسائل سرنوشت ساز و پروندههای تعیین کننده تبدیل میکند.
این مساله توسط ژنرال الیعاز شتیرن رئیس سابق بخش نیروی انسانی ارتش و از وابستگان به جریان مذهبی صهیونیستی مورد تاکید قرار گرفته و میگوید: تمایل برای تاثیرگذاری در امور جاری اسرائیل مهمترین دلیلی است که سوق یافتن اعضای جریان مذهبی و حامیان آنها برای داوطلب شدن در یگانهای رزمی ارتش اسرائیل را تفسیر میکند.
علاوه بر آن فرماندهان جریان مذهبی تصمیم گرفتند نقشی پُر رنگ در سطح سیاسی نیز ایفا کنند چرا که منافع دستیابی به مراکز عالی رتبه ارتش اسرائیل تنها به دوره خدمت افسران وابسته به این جریان مذهبی در ارتش محدود نبوده بلکه این منافع پس از بازنشستگی آنان نیز ادامه مییابد. از همین جهت احزاب سیاسی اسرائیل به دنبال جذب ژنرالهای بازنشسته برای تقویت لیستهای انتخاباتی خود هستند.
در چنین شرایطی ممکن است برخی افسران بازنشسته در قالب لیست احزاب که ضرورتاً وابستگی به جریان مذهبی ندارند به کنست راه یابند و همین مساله قدرت مانور و تاثیرگذاری آنها در قبال جریانی که اصالتاً به آن وابستگی دارند را افزایش میدهد.
3- کاهش انگیزه سکولارها برای پیوستن به یگانهای رزمی
اسرائیل در نیمه دهه 80 قرن گذشته میلادی یک بحران اقتصادی شدید را از سر گذراند که بر تمام بخشهای زندگی ساکنان آن سایه افکند. این بحران پس از حمله اسرائیل به لبنان در سال 1982 شدت یافته و بسیاری از اسرائیلیها را برای یافتن یک شرایط اقتصادی بهتر مجبور به ترک این سرزمین کرد.
پیامدهای این بحران اقتصادی بر تمام عرصههای زندگی در اسرائیل منعکس شد. از جمله این پیامدها عدم توانایی ارتش برای پرداخت حقوق سربازان و افسران بود که میتوانست آنان را نسبت به باقی ماندن در صفوف ارتش پس از اتمام دوره خدمت ضرورت و رسیدن به جایگاههای عالی رتبه و مهم ارتش ترغیب نماید.
هنگامی که سربازان و افسران سکولار به دنبال مزایا و درآمدهایی برای بهبود شرایط مالی خود بودند این بحران توانست آنان را به جستجوی رفاه بیشتر که خارج از چارچوب ارتش قابل دستیابی بود سوق دهد به طوری که به سوی کار آزاد و سرمایه گذاری در بازارهای مالی حرکت کردند.
علاوه بر آن این احساس در میان سکولارها افزایش یافت که تهدید وجودی برای اسرائیل تا حد زیادی پس از امضای توافقات صلح رفع شده است، چه تهدیدات ناشی از سازمان آزادی بخش فلسطین در جریان توافق اسلو در سال 1993 و چه خطرات ناشی از اردن با امضای توافق وادی عربه در سال 1994. این احساس میزان تهدید را کاهش داده و منجر به انصراف بسیاری از سکولارها و سوق یافتن به سوی عرصههای به دور از نهادهای نظامی شد.
این دلایل و عوامل دیگر به انصراف سکولارها از حرکت در مسیرهای فرماندهی سطوح مختلف ارتش منتهی شد و باعث ایجاد شکافی گردید که پیروان جریان مذهبی صهیونیست به سرعت برای پُر کردن آن بر اساس طرحی بلند مدت وارد عمل شدند. یسرائیل شاحک و نورتون میزفنسکی در کتاب مشترک خود به نام «بنیاد گرایی یهودی در اسرائیل» در این خصوص نوشتهاند: هجوم پیروان جریان مذهبی صهیونیست به جایگاههای فرماندهی ارتش در چارچوب طرحی حساب شده صورت پذیرفت که توسط بزرگان جریان مذهبی طراحی گردید و در آن از کاهش انگیزه سکولارها برای ادامه خدمت نظامی سوء استفاده شد.
اظهار علاقمندی پیروان این جریان برای خدمت نظامی مورد تحسین و استقبال گسترده مقامات سیاسی و همچنین ستاد ارتش قرار گرفت. این توجه ویژه از آن جهت بود که ارتش از تمام راههای ممکن برای جبران کمبود شدید تعداد جوانان داوطلب برای خدمت در یگانهای رزمی میدانی که بار اصلی دیگر یگانهای ارتش بر دوش آنها است تلاش میکرد. در نتیجه پیروان جریان مذهبی بر ارتش و نهادهای امنیتی اسرائیل تسلط یافته و در مقابل تسلط نیروهای سکولار بر این ساختارها فرسایش یافت.
بزرگان مذهبی متعدد از ابزارهای مختلف استفاده کردند تا برای نفوذ در ارتش و دستیابی به جایگاههای عالی آن توانمند شوند و از هیچ کوششی در راستای استفاده از ظرفیتهای مادی یا شعارهای مذهبی که میتوانست احساسات پیروان خود برای تحقق این هدف را تحریک نماید دریغ نکردند.
ابزارهای مورد استفاده جریان مذهبی برای دستیابی به اهداف
جریان مذهبی صهیونیست از ابزارهای مختلف استفاده نموده تا بتواند به تدریج در نهاد ارتش و دیگر ساختارهای حساس نفوذ کند. این جریان به طور عمده بر تحریک عواطف پیروان خود از طریق سر دادن شعارهای مذهبی تمرکز نموده که به حضور در صفوف یگانهای رزمی تاکید داشته تا از این طریق به تسلط بر مراکز عالی ارتش دست پیدا کند. ما در اینجا تنها به دو ابزار مورد استفاده این جریان اشاره میکنیم تا از جهتی کلام به درازا کشیده نشده علاوه بر آنکه این دو ابزار بیشترین تاثیر را در هجوم پیروان جریان مذهبی به نهاد ارتش داشته است.
1- بسیج مذهبی و استفاده از «فتوا»
بزرگان مذهبی «جریان مذهبی صهیونیست» از فتوا برای دعوت از حامیان و پیروان خود جهت پیوستن به یگانهای رزمی ارتش صهیونیست استفاده کرده و آن را اقدامی مقدس و مهم اعلام نموده که نمیتوان از آن تخلف ورزیده یا به آن پشت کرد.
بر خلاف «جریان مذهبی ارتدوکس» که با تاسیس «(کشور) اسرائیل» از اساس مخالف بوده و معتقد است این اقدام باید پس از نزول «مسیح منجی» صورت پذیرد، «جریان مذهبی صهیونیست» کاملاً عکس آن را اعتقاد داشته و تاکید دارد تاسیس اسرائیل مقدمه و ضرورتی برای نزول مسیح به شمار میرود.
لذا خاخامهای این جریان نسبت به استفاده از «فتوای مذهبی» جهت تحریک احساسات پیروان خود و سوق دادن آنان برای پیوستن به یگانهای رزمی ارتش اقدام کردهاند. در همین راستا خاخام آبراهام شابیرا که از سال 1983 تا 1993 جایگاه خاخام اعظم اسرائیل را بر عهده داشت فتوایی مذهبی به این نحو صادر کرد: خدمت نظامی و روحیه جنگاوری ماموریتی جمعی است که پروردگار واجب نموده و هدف آن رهبری پروژه صهیونیستی و محافظت از آن است.
از سوی دیگر خاخام مردخای الیاهو رهبر معنوی جنبش صهیونیسم مذهبی در اوایل دهه 90 قرن گذشته میلادی صراحتاً داوطلب شدن برای خدمت در یگانهای رزمی رژیم صهیونیستی را واجبی شرعی بر تمام کسانی که توانایی آن را دارند اعلام نموده و تخلف از اجرای این واجب را معصیت پروردگار و روی گردانی از راه انبیا و مخلصین قوم بنی اسرائیل تلقی نمود.
2- برنامههای مختلف آموزش مذهبی
میان جریان مذهبی صهیونیست و فرماندهان ارتش اسرائیل توافقی صورت گرفت که بر اساس آن خدمت نظامی پیروان این جریان نباید به فراگیری علوم دینی که تحصیل آنها بر این افراد لازم است تاثیرگذار باشد. برای تضمین این روند توافقی برای دو مسیر آموزشی موازی صورت پذیرفت به طوری که هیچ یک از آنها تاثیر منفی بر دیگری نداشته باشد. در این چارچوب دو نوع موسسات آموزشی برای دستیابی به این هدف تاسیس شد که تحت نظارت کامل بزرگان مذهبی پیرو این جریان بود و به ارتش اجازه نمیداد در برنامههای آموزشی یا روشهای تدریس دخالت نماید و این در حالی بود که ارتش تنها موطف به تامین بودجه این موسسات گردید.
به موازات این طرح در اوایل دهه 90 قرن گذشته میلادی دانشکدههایی به نام «یشیفوت ههسدیر» تاسیس شد که به ارائه آموزشهای مذهبی به دانشجویان علوم دینی همزمان با وارد شدن به خدمت نظامی اختصاص داشت. در این طرح فرد متقاضی به مدت 6 ماه تحت آموزش علوم نظامی قرار گرفته و پس از آن به همین میزان آموزشهای علوم دینی را دریافت میکرد. این روند تا پایان دوره خدمت ضرورت نظامی و یا پس از ورود به تخصصهای دیگر ارتش ادامه مییافت که بیشتر آنها به بخشهای اطلاعاتی و نیروهای ویژه ارتش وارد میشدند.
تاسیس این دانشکدهها نقطه عطفی در افزایش تعداد متدینانی بود که تمایل داشتند به یگانهای رزمی ویژه وارد شوند. این روند تا حدی افزایش یافت که فارغ التحصیلان این دانشکدهها که به یگانهای رزمی وارد میشدند حدود 80 درصد بود در حالی که 30 درصد از آنها به درجه سرتیپی و بالاتر میرسیدند. ذکر این نکته در اینجا لازم است که یگانهای مختلف ارتش فارغ التحصیلان متدین را بر سکولارها ترجیح داده و توجیه این اقدام را انگیزه بالای متدنین برای جنگ اعلام کردند.
پیامدها:
انتظار میرود تسلط جریان مذهبی صهیونیست پیامدهای زیادی برای بخشهای اصلی ارتش اسرائیل داشته و شاید در آینده بر اکثریت نهادهای سیاسی و اقتصادی اسرائیل تاثیرگذار باشد. این پیامدهای احتمالی میتواند عرصه داخلی اسرائیل و رابطه با محیط جغرافیایی را شامل شود، اعم از اراضی فلسطین به ویژه کرانه باختری و قدس و کشورهایی که اسرائیل را قدرت متخاصم خود تلقی میکنند.
تلاش میکنیم به اختصار بخشی از این پیامدها و نتایج احتمالی آن که بدون شک بر تمام منطقه تاثیر خواهد داشت را ارائه نماییم.
1- تسلط بر ارکان اصلی اسرائیل، نهادها و تصمیمات آن
کارشناسان و متخصصین متعدد به ویژه اسرائیلیها پیامدهای احتمالی خطرناک و متعدد تسلط جریان مذهبی صهیونیست بر نهاد ارتش اسرائیل را پیش بینی کردهاند. برخی از کارشناسان اعتقاد دارند این تسلط بر دوام، قدرت و ارتباطات داخلی اسرائیل چه در عرصه مردمی یا عرصه نهادهای اسرائیل تاثیرگذار خواهد بود.
در این خصوص گدعون ساعر وزیر دادگستری کنونی اسرائیل و رئیس حزب «امید جدید» میگوید: ائتلاف میان لیکود و جریان مذهبی صهیونیست پس از انتخابات اخیر به نابودی ساختار (کشور) منتهی خواهد شد.
نگرانی ابراز شده توسط ساعر پیش از آن از سوی افرایم هلیفی رئیس سابق موساد بیان شده آنجا که گفت: تهدید واقعی برای اسرائیل برنامههای متدینین حریدیم و اعتقادات آنان است و نه برنامه هستهای ایران».
کتاب «کلاه و کلاه» که گروهی از پژوهشگران نویسندگان تحت نظارت دکتر رووفین گال از روانشاسان سرشناس پیشین اسرائیل آن را تدوین کردهاند تصویری سیاه برای آینده اسرائیل و منطقه ترسیم نمودهاند که در صورت تسلط نیروهای راستگرا و به خصوص پیروان جریان مذهبی صهیونیست بر بخشهای اصلی اسرائیل به ویژه ارتش و نهادهای اطلاعاتی محقق خواهد شد.
این کتاب بنابر گفتههای نویسندگان آن پیش بینی کرده است سیاست خارجی و داخلی رژیم صهیونیستی بر اساس رویکرد خاخامها و بزرگان دینی پیش خواهد رفت و نه مانند سالهای گذشته که سطوح سیاسی تعیین کننده این سیاستها حرف آخر در این موارد را میزدند.
از سوی دیگر عمیر بار اور پژوهشگر اسرائیلی معتقد است اجازه دادن به متدینین برای رقابت جهت دستیابی به مراکز تاثیرگذار اسرائیل دسترسی اسرائیلیهای غیر مرتبط با این جریان و به عبارتی حقوق شهروندی را تهدید خواهد کرد و ممکن است در مرحله پیش رو به انشقاق داخلی و شاید جنگ داخلی منتهی شود.
2- رابطه با فلسطینیان
کاملاً روشن است که شعارهای بزرگان جریان مذهبی صهیونیست خواستار ترجمه عملی آنها در تعامل با فلسطینیان هستند و بخشهایی از آنها را به شکل جنایات و تجاوزات ارتکابی افراد منتسب به این جریان که در ارتش نیز خدمت میکنند مشاهده مینماییم. ما در بخشهای پیشین این مقاله به این مساله اشاره کردیم که آینده رابطه با مردم فلسطین به سوی افزایش خشونت و تنشی خواهد رفت که ضرورتاً واکنش مقاومت و عموم مردم فلسطین را در پی داشته و میتواند تمام منطقه را با موج جدید و گستردهای از جنگ مواجه کند.
بسیاری از دنبال کنندگان افزایش میزان افراط گرایی در نهاد ارتش اسرائیل و ریشهدار شدن افراطیون در بیشتر بخشهای آن معتقدند عامل اصلی آغاز درگیری آینده که بعید به نظر نمیرسد افزایش میزان تجاوزات علیه شهر قدس اشغالی به ویژه تقسیم زمانی و مکانی مسجد الاقصی مبارک است، مانند آنچه در مسجد ابراهیمی در شهر الخلیل اتفاق افتاده است. همچنین توسعه شهرک سازی در شهرهای کرانه باختری و قانونی کردن شهرکهای بدون مجوز و غیر رسمی میتواند از دیگر عوامل درگیری آینده باشد چنانچه ایتمار بن غفیر وزیر امنیت داخلی در کابینه پیش روی اسرائیل به آن متعهد شده است.
دانییل کارلی نویسنده اسرائیلی در کتاب خود تحت عنوان «فرشتگان در آسمان کرانه باختری» آورده است احتمال دارد رویکرد متدینین با توجه به تسلط آنان بر ارتش به اجبار دولت اسرائیل برای سیطره بر مسجد الاقصی، تخریب آن و احداث هیکل سوم بر خرابههای آن منتهی شود. وی تاکید دارد این رویکرد میتواند اخراج فلسطینیان ساکن قدس و کرانه باختری با کامیون به کشورهای عربی مجاور را در پی داشته باشد.
بر اساس دیدگاه دیگر کارشناسان به نظر میرسد امکان وقوع چنین احتمالی با توجه به نقش آفرینی نخبگان نظامی در تاثیرگذاری بر روند تصمیم گیری اسرائیل وجود داشته باشد چرا که دولتهای اسرائیل به طور کلی تصمیمات خود را با توجه به توصیههای ارائه شده از سوی فرماندهان ارتش به عنوان مقامات متخصص و حرفهای اتخاذ مینمایند.
صرف نظر از ترکیب سیاسی کابینههای مختلف موارد کمی وجود دارد که دولتها به توصیههای ارتش بی توجهی کرده باشند. همین مساله میتواند اسرائیل را در برابر زنجیرهای از تصمیمات افراطی و متجاوزانهای قرار دهد که دولت آنها را بر اساس توصیههای ژنرالهای ارتش اتخاذ نماید که از پیروان جریان مذهبی افراطی و با تعداد زیاد هستند.
گزارشات بسیار انتشار یافته در مطبوعات اسرائیلی به این امر اشاره داشته و تاکید دارند افسران متدین وفاداری خود به جریانی که به آن وابستگی دارند را نشان داده و به حرفهای گری که در این عرصه واجب است پایبند هستند و تا حد زیادی تحت تاثیر پیشینه ایدئولوژیک افراطی خود قرار دارند.
از سوی دیگر افزایش تسلط جریان مذهبی صهیونیست بر نهاد ارتش پیامدهایی منفی بر آنچه «روند صلح» با طرف فلسطینی (به ویژه گروه تشکیلات خودگردان) نامیده میشود خواهد داشت. این نکته زمانی از اهمیت بیشتری برخوردار میشود که هر گونه توافق صلح احتمالی که امکان اتفاق نظر بر آن وجود داشته باشد و به حل و فصل نهایی منتهی شود به طور حتم بر تخلیه بخشی از شهرکهای اراضی کرانه باختری تاکید خواهد داشت.
در صورت تحقق این امر واکنش بسیار خشونت آمیز از سوی صدها هزار نفر از شهرک نشینان اتفاق خواهد افتاد و مهمتر از آن هزاران افسر و سرباز وابسته به جریان مذهبی افراطی هستند. این همان مسالهای است که یوسیف لپید وزیر دادگستری در دولت ایهود اولمرت در سال 2006 نسبت به آن هشدار داد. وی در آن زمان به اولمرت نصیحت کرد به دلیل نگرانی از دستیابی به توافقی که منجر به تخلیه بخشی از شهرکهای کرانه باختری میشود خود را از مذاکره با تشکیلات خودگردان دور نکند چرا که ورود به چنین شرایطی میتواند اوضاع را به سوی آغاز جنگ داخلی در اسرائیل و نابودی نهاد ارتش سوق دهد.
نگرانیهایی که یوسیف لپید بیش از 16 سال قبل نسبت به آنها هشدار میداد توسط بسیاری از افراد پس از نتایج انتخابات اخیر تکرار شد که رهبران تشکیلات خودگردان فلسطین در صدر آنها قرار داشتند. همین نگرانیها سبب شد آنتونی بلینکن وزیر امور خارجه آمریکا در مکالمهای تلفنی با محمود عباس رئیس تشکیلات خودگردان به وی در خصوص موضع آمریکا و اینکه همچنان به راهکار دو دولتی پایبند است اطمینان دهد. بلینکن همچنین تاکید کرد آمریکا عمیقاً نسبت به تنشهای رو به افزایش به ویژه در قدس و کرانه باختری احساس نگرانی میکند.
روابط با کشورهای همجوار و منطقه
شاید برخی بر این عقیده باشند که نیروهای راستگرای صهیونیست در درجه اول به اوضاع داخلی اسرائیل توجه دارند و تعامل آن با تحولات سریع منطقه به ویژه با کشورهایی که اسرائیل آنها را متخاصم میداند بسیار محدود است و مواضع سابق آن در قبال پروندههای داغ منطقه به حدی روشن نبوده است که به توجه ویژه و بسیار زیاد اسرائیل اشاره داشته باشد. اما برخی دیگر معتقدند دستیابی جریان مذهبی صهیونیست به قدرت از طریق مناصب وزارتی که رهبران مذهبی به آنها دست خواهند یافت آنان را مجبور خواهد کرد با مسائلی که برای تمام دولتهای اسرائیل به عنوان اولویت مطرح بوده است تعامل نمایند که پرونده هستهای ایران و کلیت رابطه با طرفهای محور مقاومت در منطقه در صدر آنها قرار دارد.
به عنوان مثال در اینجا باید مواضع بنیامین نتانیاهو نخست وزیر آینده اسرائیل در خصوص ایران یادآور شویم چرا که به راحتی میتوانیم افراطی و متجاوزانه بودن آنها را دریابیم. وی در طول دوران حکومت سابق خود سیاست دعوت به حمله علیه ایران و اعمال تحریم و هدف قرار دادن برنامه هستهای و موشکی این کشور از طریق عملیات مخفی را در دستور کار قرار داده بود.
شاید نتانیاهو امروز نسبت به گذشته از ثبات بیشتری برخوردار باشد چرا که دارای تجربهای تلخ و شکستهای مکرر در تمام تلاشهای سابق خود در پرونده ایران است. اما این امر در مورد شرکای جدید وی مانند بن غفیر و سموترتیش انطباق ندارد زیرا آنها در کنار رویکرد متجاوزانه در قبال تمام دشمنان اسرائیل و کسانی که با مواضع بنیادین مبتنی بر ایدئولوژی افراطی آنان مخالفت دارند، از تجربه لازم برای تعامل با مسائل پیچیده برخوردار نیستند. همین مساله ممکن است باعث شود چنین افرادی نتانیاهو را به یک ماجراجویی بی توجه به پیامدهای آن و حرکت به سوی درگیری نظامی با ایران سوق دهند، اگر چه بعید است این درگیری یک مواجهه مستقیم باشد و بر افزایش ضربات اسرائیل در اراضی سوریه علیه آنچه به عنوان منافع ایران از آن تعبیر میشود صورت پذیرد.
در عرصه لبنان نیز امکان دارد شاهد تحولاتی باشیم، به خصوص در پرونده ترسیم مرزها که با نظارت آمریکا بر آن توافق گردید. یکی از سناریوهای احتمالی در این موضوع اقدام نمایندگان جریان مذهبی صهیونیست در دولت آینده برای اعمال فشار گسترده به نتانیاهو برای عقب نشینی از این توافق است که رئیس دولت آینده از اساس با آن مخالفت دارد. این مخالفت تا حدی است که نتانیاهو از حضور در جلسه ویژهای که یاییر لاپید نخست وزیر کنونی پیش از امضای این توافق به آن دعوت کرد امتناع ورزیده و آن را به منزله عقب نشینی در برابر تهدیدات حزب الله تلقی نمود.
بسیاری از کسانی که امور اسرائیل را پیگیری میکنند و اعتقاد دارند این فشارها اتفاق خواهد افتاد، عقب نشینی و خروج کامل از این توافق را پیش بینی نمیکنند به ویژه آنکه نتانیاهو به دنبال بهبود روابط با آمریکایی است که دولت آن دموکرات است. اما امکان دارد برای اعمال برخی تغییرات در بخشهایی از این توافق و شروط آن و کاهش امتیازات ارائه شده از سوی اسرائیل تلاش کند. در صورتی که این مساله محقق شود هرگز از سوی طرف مقابل یعنی حزب الله قابل پذیرش نبوده و میتواند شرایط را به قبل بازگردانده و اسرائیل را به سوی تقابل نظامی گسترده میان طرفین سوق دهد.
علاوه بر آنچه گفته شد ممکن است شاهد تنش در رابطه میان اسرائیل و اردن در پی افزایش احتمالی و قابل پیش بینی میزان تجاوزات به مسجد الاقصی مبارک باشیم. وقوع چنین احتمالی از آن جهت است که جریان مذهبی صهیونیست به شدت از پایان دادن به تولیت هاشمی بر مقدسات اسلامی شهر قدس سخن گفته و پیروان و حامیان این جریان تقریباً همه روزه به محوطههای مسجد الاقصی حمله کرده و برای تحمیل تقسیم زمانی و مکانی آن از هر راه ممکن تلاش میکنند. لذا این امکان وجود دارد که شاهد افزایش بی سابقه میزان تنش میان طرفین بوده تا حدی که احتمال قطع کامل ارتباط نیز دور از ذهن نیست.
چنین تنشی در رابطه اردن و اسرائیل ممکن است به رابطه با مصر نیز سرایت کند چرا که این کشور خود را مسئول غیر مستقیم پرونده فلسطین میداند. مصر در بسیاری از مواقع خود را ضامن اجرای توافقات آتش بس میان مقاومت فلسطینی و دشمن اسرائیلی تلقی مینماید.
لذا امکان مشاهده افزایش تنش در روابط میان مصر و اسرائیل در سایه رشد میزان تجاوز قابل پیش بینی به مردم فلسطین وجود دارد، شرایطی که میتواند اوضاع را به سمت یک درگیری نظامی جدید که بسیاری از ناظران تحولات جاری پیش بینی میکنند سوق دهد. این وضعیت میتواند از طرف مصر توهین به نقش آفرینی این کشور و کاهش آن تلقی شود، چنانچه در آگوست گذشته شاهد تنش در روابط میان طرفین بودیم که در پی تعلل اسرائیل در عمل کردن به وعدههای قطعی ارائه شده به مصر در خصوص آزادی دو اسیر فلسطینی به نامهای خلیل عواوده و بسام السعدی در جریان «نبرد عرصهها» اتفاق افتاد.
در پایان باید گفت تمام نشانهها و تحلیلها از وقایع بیانگر آن هستند که هر گونه دستیابی افراطیون اسرائیل به قدرت و افزایش نفوذ آنان در ارتش و نهادهای امنیتی و اطلاعاتی تنشهای بیشتری را به دنبال خواهد داشت. این تنشها تنها به داخل اراضی فلسطین محدود نبوده و به منطقه نیز تسری مییابد. همچنین ایدئولوژی مذهبی افراطی که جریان مذهبی صهیونیست میان پیروان و حامیان خود نشر میدهد و بر انجام تمام اشکال خشونت، قتل و جنایت علیه دیگران تاکید دارد جنگها و درگیریهای بیشتری را شعلهور خواهد کرد که هزینه آن را تمام منطقه پرداخت نموده و رژیم صهیونیستی در صدر آن قرار دارد.