همان قدر که ترامپ فکر می کند به خاطر هویت شخصی و ماهیت آمال و آرزوها و نحوه عملکرد خود در بحران آفرینی، موفقیت هایی کسب می کند، به همان میزان، وقتی طرف های «متضرر» مقابل وی می ایستند و حاضر به تسلیم در برابر وی نمی شوند، بلکه برای شکست او دست به دست هم می دهند، فرصت های جدیدی روبروی آنها شکل می گیرد و سیاست های او باعث شکست در عملکردش و کاهش جایگاه بین المللی آمریکا و خلق بحران ها و کشمکش های داخلی در این کشور می شود.
چه دوست داشته باشیم و چه نداشته باشیم، ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا پیروز شد و حزب جمهوری خواه قدرت را در هر دو مجلس نمایندگان (کنگره) و سنا در دست گرفت و بدین ترتیب، افسار حکومت و اداره بزرگترین کشور (تاکنون) در جهان را به دست گرفت. وی در حال تشکیل یک تیم ریاست جمهوری و وزارتی است که کمترین چیزی که درباره ویژگی های اولیه آن می توان گفت، این است که یک تیم کاملا صهیونیستی است و طبق آنچه یکی از کارشناسان گفته است، اگر خود (ایتمار) بن گویر (وزیر امنیت داخلی تندروی رژیم صهیونیستی) هم می خواست، چنین تیمی بچیند، تیمی تندروتر از تیم ترامپ نمی توانست بچیند!!
بی شک، ترامپ تحت تاثیر شخصیت خودشیفته و پیشینه صهیونیسم مسیحی و عشق به موفقیت، تکبر و احساس برتری در قبال عرب ها و مسلمانان و حتی در قبال نظام های سیاسی و حاکمان شان تلاش خواهد کرد مانند بولدوزر زمینه حل برخی اختلافات به نفع رژیم صهیونیستی و تحمیل نگرش خود مبنی بر حذف مساله فلسطین و تحمیل سلطه طرف صهیونیستی و استانداردهای امنیتی بر منطقه را فراهم کند، اما آیا هیچ فرصتی در آینده دیده نمی شود؟!
روش عملکردی ترامپ به صورت کامل چهره حقیقی استعماری و سوء استفاده گر آمریکا را برملا خواهد کرد و به روشنی پیشینه های دینی و فرهنگی رسوخ کرده در تفکر مراجع تصمیم گیری آمریکا در قبال رژیم صهیونیستی و ماهیت منازعه را نشان خواهد داد. علاوه بر این، رفتار ترامپ ثابت خواهد کرد که روند مسالمت آمیز سازش و راهکار تشکیل دو کشور رویاپردازی و سرپوش گذاشتن بر روی تلاش ها برای کسب زمان بیشتر به منظور یهودی سازی سرزمین و مردم و تحمیل واقعیت های جدید در عرصه میدانی نبوده است.
این آشکار شدن اوضاع، عرصه را برای مراجع تصمیم گیری آمریکا و رژیم صهیونیستی فراهم می کند که بدترین کارهایی را که دلش می خواهد، انجام دهد و به فضای صف بندی ها در منطقه دامن بزند. با کنار رفتن نقاب ها، واشنگتن تمامی نظام ها و ملت ها را مجبور خواهد کرد که یا به اردوگاه تسلیم پذیری و سازش بپیوندند و یا در کنار جبهه عزت و کرامت بایستند. آنها یا باید بدترین کاری را که از دست شان بر می آید، انجام دهند و یا بهترین کاری را که می توانند، انجام می دهند و پس از آن وضعیت دو جریان مشخص می شود. شاید این وضعیت، به جریان های مقاومت و تحول خواهی در منطقه فرصت دهد که بسیاری از آنهایی را که لبه چاقو را بر گردن شان احساس می کنند و می بینند که فرصتی برای کنار کشیدن خود یا فرار از زیر بار مسئولیت باقی نمانده است، جذب کنند و به عبارت دیگر، فضای تجمع و شکل گیری «انفجارها» به منظور سرعت گرفتن «بهار عربی» جدید نزدیک تر و در دسترس تر خواهد بود.
از طرف دیگر، عدم تمایل ترامپ برای ورود به عرصه جنگ ها و تقبل هزینه های آنها، در ابراز تمایل وی در گفتگو با نتانیاهو برای پایان جنگ غزه قبل از آغاز دوره ریاست جمهوری اش به وضوح نمایان شده است. با توجه به مدل شخصیتی ترامپ و به ویژه پراگماتیستی بالای وی و اعتماد به نفس بالایش و نیز علاقه مندی به تحقق زودهنگام موفقیت ها، در صورتی که در زمان آغاز دوره ریاست جمهوری وی، نتانیاهو همچنان در باتلاق جنگ گرفتار مانده باشد، تلاش خواهد کرد هر چه سریعتر با حمایت های فوق العاده از نتانیاهو تأمین امکانات و تمامی حمایت های مورد نیاز وی، به این جنگ پایان دهد، اما اگر نتانیاهو در ماموریتش شکست خورد (همان طور که قبلا هم شکست خورده است)؛ شاید تغییر مهمی در موضع ترامپ برای اتخاذ مواضع عملگرایانه تر و اعمال فشار علیه نتانیاهو برای توقف جنگ ایجاد شود و در این صورت کار نتانیاهو برای عدم پذیرش خواسته ترامپ سخت تر خواهد شد؛ چرا که بهترین همپیمان قابل تصورش در آمریکا روی کار است که نمی توان در تندروی با او رقابت کرد و علاوه بر این، فضای داخلی فرسوده و دچار سردرگمی هم به اعمال فشار علیه نتانیاهو کمک خواهد کرد.
از بعد سوم، ممکن است ترامپ زمینه لازم را برای گسترش حملات یهودی سازی رژیم صهیونیستی در مسجد الاقصی و جداسازی بخش هایی از آن و یا ساخت کنیسه در داخل صحن های این مسجد و حتی دیگر پروژه ها را ایجاد کند و این خطری بزرگ و خط قرمزی است که می تواند زمینه ساز بروز انفجار در داخل امت و شکل گیری دشمنی گسترده با پروژه صهیونیستی و حمایت بیشتر از پروژه مقاومت شود که ثابت کرده است طوفان الاقصی عملا قابل توجیه بوده است.
مساله چهارم این است که احتمال دارد ترامپ حمایت سیاسی لازم از رژیم صهیونیستی برای الحاق بخش های گسترده ای از کرانه باختری و به ویژه مناطق «ج» را که تقریبا 60 درصد از کل مساحت کرانه باختری را شامل می شود، فراهم کند و در کنار آن فلسطینی ها در مناطق جدا افتاده و محاصره شده زندگی کنند و عملا عمر تشکیلات خودگردان فلسطین و امیدها برای تحقق سازش و تشکیل کشور فلسطین به پایان برسد و اوضاع سختی شکل بگیرد که همان طوری که صهیونیست ها دوست دارند نزدیک به 2 میلیون فلسطینی را به سمت اردن و نقاط دیگر کوچ دهند، فلسطینی ها مجبور به کوچ شوند.
شاید این خطر تشکیلات خودگردان یا طرف هایی را که در مسیر امنیتی خدمت به منافع رژیم صهیونیستی حرکت نمی کنند، وادار کند که در حساب و کتاب های خود بازنگری کنند و به شکل جدی شروع به هماهنگی و همکاری با جنبش حماس و گروه های مقاومت در زمینه ساماندهی اوضاع داخلی فلسطین و مقابله با خطرات بزرگ آتی کنند.
از سوی دیگر، اردن هم با این خطر علیه امنیت ملی خود که آنرا خط قرمز می داند، مقابله خواهد کرد؛ به ویژه که این اتفاق گامی در مسیر پروژه های اسکان آوارگان فلسطینی در اردن و انتخاب این کشور به عنوان وطن جایگزین فلسطینی هاست و شاید همین امر منجر به اتخاذ مواضع آشکارتر و قاطعانه تر برای به شکست کشاندن چنین طرح هایی شود که از جمله آنها می توان به توقف عادی سازی روابط و بازنگری در روابط با گروه های مقاومت و اتخاذ روابط سازنده و موثرتر اشاره کرد.
از بعد پنجم، رفتار ترامپ در عرصه بین المللی باعث تحریک ابرقدرت های جهانی و در راس آنها چین خواهد شد و حساسیت محافل بین المللی مخالف از سرگیری فضای سلطه جویی و زورگویی و استعمار را برخواهد انگیخت. علاوه بر این، نحوه تعامل ترامپ با همپیمانان آمریکا در ناتو و اتحادیه اروپا حتما با اعمال فشارهای نفرت انگیز و جنجالی مانند افزایش مشارکت های آنها در تأمین بودجه ناتو و کمک به فراهم شدن شرایط بهتر به نفع اقتصاد آمریکا و به ضرر طرف های دیگر همراه خواهد بود.
در این فضا، شاید ترامپ بتواند از برخی امکانات خود برای تحمیل برخی شروط استفاده کند، اما دشمنان زیادی پیدا خواهد کرد و بسیاری از همپیمانان خود را در ادامه حمایت ها دچار تردید خواهد کرد و شاید بسیاری از طرف هایی که دوست داشتند در «مدار موافق آمریکا» حرکت کنند، دنبال همپیمانان دیگر و قدرت های بین المللی حامی خود در برابر زورگویی های آمریکا بگردند و این احتمال نیز وجود دارد که برخی قدرت های بزرگ مانند چین درصدد پر کردن این خلأ برآیند و فضای بین المللی جدیدی خارج از نفوذ آمریکا شکل دهند که به کم رنگ شدن نقش آمریکا و افول آن کمک کند.
مساله ششم و پایانی این است که روش ترامپ در تحمیل دیدگاهش حتی به خود آمریکایی ها در زمینه هویت آمریکا، سیستم مدیریتی، ترکیب اجتماعی، جمعیتی و فرهنگی باعث بروز بحران در اوضاع داخلی این کشور، ایجاد اختلافات متعدد و افزایش حمایت های از جدایی برخی ایالت ها از ایالات متحده آمریکا خواهد شد و در نتیجه آمریکا از داخل تضعیف خواهد شد و فشارهای بیشتری بر روی این کشور اعمال خواهد شد.
امیدها و رفتار افراطی گرایانه تند ترامپ مبتنی بر ایده پذیرش خود از سوی دیگران و تسلیم آنها در برابر وی است، اما در صورتی که طرف مقابل احساس عزت و کرامت داشته باشد و آماده فداکاری و مقابله باشد و گزینه های جایگزین و انتخاب های دیگر داشته باشد، چه اتفاقی می افتد؟! شاید این وضعیت همان طرف های مقابل را به استفاده از تمام ظرفیت و توانمندی های خود برای به زیر کشیدن ترامپ و مقابله با راه و روش وی کند. طرف های فلسطینی، عربی، اسلامی و بین المللی می توانند دست به کارهای متعددی بزنند؛ به ویژه در صورتی که با همبستگی درصدد مقابله با آن برآیند.
آنچه گفته شد، فرصت های احتمالی هستند و نه قطعی و شاید فضا برای تحقق برخی از آنها به صورت جزئی یا کلی فراهم گردد و شاید هم تصورات ما درباره برخی قدرت ها اشتباه باشد و آنها ترجیح دهند که تسلیم ترامپ باشند و اجازه دهند طوفان وی کل جهان را درنوردد. شاید آنها اعتقاد داشته باشند که این فرصت ها «ماجراجویی های» خارج از توان و قدرت آنها هستند!!؛ به ویژه در فضای حکومتی فاسد و استبدادی که آنها بیشتر از ترامپ و برنامه هایش از ملت هایشان می ترسند. اما آنچه دوست داریم تاکید کنیم، این است که ترامپ قدرت بزرگی نیست و ملت های ما ظرفیت های عظیمی دارند که بیش از اینکه ابزاری برای تسلیم باشند، می توانند از آنها به عنوان ابزاری برای قیام استفاده کنند.