رئیس هیأت مذاکره کننده اسرائیلی که از طراحان “طرح ژنو” نیز هست، برای شرکت در مذاکرات سازش با گروه مذاکره کننده فلسطینی دیدار کرد. گروه فلسطینی کنفرانس آناپولیس را مأموریت دشواری می داند.
این آخرین فرصت ابومازن و ابوعلا است تا به دستاورد سیاسی درخور ذکری دست یابند. این دو دیگر جوان نیستند بلکه مانند دیگر دوستانشان در رهبری تشکیلات خودگردان سن و سالی از آن ها گذشته است و از 16 سال قبل تاکنون با “اسرائیل” در ارتباط هستند. تنها وضعیت و شرایط فلسطین به نفع آنها نیست، بلکه سیاست هم دیگر فرصتی به آن ها نخواهد داد. فتحی که پرچم سازش سیاسی را برافراشت و مدعی شد که آزادی فلسطین تنها از کانال مذاکره با “اسرائیل” و حمایت غرب می گذرد، بخش بزرگی از حمایت مردمی را از دست داده است و در مقابل حماس به عنوان یک جایگزین دینی، ملی و مردمی مطرح است.
در پیمان اسلو ابومازن و ابوعلاء و در راس آن ها عرفات دستاوردی تاریخی (در سطح روابط اسرائیل و کشورهای عربی) را رقم زدند. پیمان اسلو موجب شد که پیمان صلح میان “اسرائیل” و اردن به امضا برسد و به دنبال آن هم پیشنهاد شد که این پیمان با همه کشورهای عربی بسته شود.
اگر تشکیلات خودگردان “اسرائیل” را در سال 1993 به رسمیت نمی شناخت، هرگز امکان رسیدن به توافق صلح میان “اسرائیل” و اردن وجود نداشت و کشورهای عربی هم برای بستن پیمان صلح با “اسرائیل” و عادی سازی روابط با آن پیش قدم نمی شدند. باید گفت که صلح عادلانه مورد توافق همه برای حل مسأله آوارگان بدون عقب نشینی “اسرائیل” از سرزمین اشغالی 1967 میسر نیست. در واقع سازمان آزادی بخش فلسطین با شناسایی “اسرائیل”، راه ارتباط آن با کشورهای عربی را هموار ساخت.
اما این امر، برای فلسطینیان گران تمام شد. در پیمان اسلو عرفات و ابومازن و ابوعلاء برگه فشار اصلی خود یعنی “به رسمیت شناختن اسرائیل” را از دست دادند، بدون این که در مقابل به چیزی دست یابند. دولت عبری اصلا هیچ گام اساسی در مسیر حل مسائل حساس این منازعه برنداشت. سازشی مقطعی صورت گرفت و روند سازش شروع شد، اما مشخص نیست که چگونه به پایان می رسد. در این میان، “اسرائیل” واقعیت هایی عینی را ایجاد کرد و در اقدامی مخالف توافق نامه های امضا شده، شهرک سازی را توسعه داد. در سال 2000 هم، دولت عبری سازشی دائمی را پیشنهاد کرد که با انتظار و برداشت فلسطینیان از پیمان اسلو در تضاد بود.
در جریان درگیری خشونت بار با “اسرائیل” از سال 2000 میلادی، توافقنامه های اسلو که دستاوردی برای فلسطینیان نداشت، زیر پا گذاشته شد. “اسرائیل” حکومت فلسطین را نابود کرد و حتی در زمینه های محدودی هم که بنا بر پیمان اسلو می توانست کاری انجام دهد، جلو فعالیت آن را گرفت.
ابومازن و ابوعلاء اکنون آخرین فرصت خود را تجربه می کنند. آن ها می توانند آنچه را در پیمان اسلو از دست دادند، دوباره باز یابند و بر رسیدن به سازشی دائمی بر اساس معیارهای همه کشورهای عربی پافشاری کنند.
از سوی دیگر، آن ها می توانند اشتباهاتی را که در پیمان اسلو مرتکب شدند، در آناپولیس هم تکرار کنند و با درخواست اسرائیل مبنی بر شناسایی آن به عنوان یک کشور یهودی در مقابل آغاز روند سازشی که نهایت آن مشخص نیست و هیچ چشم اندازی ندارد، موافقت کنند. این در حالی است که در طرف مقابل، اسرائیل” ملزم به موافقت آشکار با موضوعات اساسی و در راس آن ها مسجد الاقصی و قدس و آوارگان سال 1948 نیست.
به رسمیت شناختن “اسرائیل” به عنوان یک کشور یهودی در مقابل تبدیل نهاد تحت رهبری ابومازن و ابوعلاء به یک دولت با مرزهای موقت باعث می شود که این دو، بار دیگر ضرر کنند و برگه فشار مهم دیگری را بدون دستیابی به کوچک ترین امتیازی از دست بدهند.
با وجود ضعف نظامی ابومازن و ابوعلاء در مقایسه با “اسرائیل”، اما نباید آن ها در آناپولیس حتی به سقف اسلو هم راضی شوند. آنها از اجماع کشورهای عربی برای رسیدن به سازش مناسب با دولت عبری برخوردارند و می توانند از این برای رسیدن به سازش نهایی بهره بگیرند.