پایان نقش کاربردی رژیم صهیونیستی برای آمریکا
رژیم صهیونیستی بعد از جنگ سال 1973 مورد هیچ گونه تجاوزی قرار نگرفته بود و این مساله باعث شکل گیری مفهومی تحت عنوان “برتری نظامی” این رژیم و زمینه ساز توافقنامه های صلح آن با مصر و اردن و توافقنامه اسلو شده بود. این رژیم توانسته بود با وجود عدم برقراری صلح با برخی کشور های دیگر اقتصادی سالم و جامعه ای مرفه برای یهودیان بوجود آورد و در سایه برتری نظامی خود توانسته بود به قدرتی قابل اعتماد برای آمریکا و غرب در تحقق اهداف خود در مناطق سرنوشت ساز جهان مانند دستیابی به نفت و گاز و دیگر ثروت ها و نیز جلو گیری از اتحاد عرب ها تبدیل شود. اما شکست این رژیم در جنگ اخیر لبنان باعث بی اعتمادی به کار آیی آن در حفظ منافع آمریکا و ناتوانی صهیونیست ها در تحقق اهداف آمریکایی شده است.
دلایل اصلی بحران رژیم صهیونیستی
بدون شک رژیم صهیونیستی جنگ اخیر را با درخواست و تصمیم آمریکا و برای تحقق اهداف مد نظر این کشور و البته در راستای خدمت به خود این رژیم آغاز کرد و در عمل با هدف ضربه زدن به مقاومت و فراهم کردن زمینه برای نیروهای 14 مارس که تابع آمریکا می باشند، به لبنان حمله کرد تا این گروه ها بتوانند با تکمیل کودتای خود بر تمامی موسسات دولتی لبنان مسلط شوند و آمریکا بتواند به هدف خود در تبدیل لبنان به پایگاهی برای تحمیل طرح خاورمیانه جدید خود دست یابد. اما رژیم صهیونیستی با تمام قدرت ویرانگر خود نتوانست به این هدف جامه عمل بپوشاند و ارتش این کشور پس از یک شکست تلخ مجبور به استمداد از آمریکا برای حمایت از خود در شورای امنیت و صدور قطعنامه ای برای توجیه توقف جنگ و کاهش اثرات این شکست شد.
اما شکست دولت عبری در این جنگ این سوال را مطرح می کند که چگونه بعد از اینکه این رژیم خود تکیه گاهی برای آمریکا و غرب بود، حال سربار آمریکا شده و آمریکا را مجبور کرده است که نیروهای خود را روانه منطقه کرده و با اشغال عراق از منافع خود حمایت کند و با ایجاد توازن جدید قدرت در منطقه این امکان را به “اسرائیل” بدهد که با پایان دادن به مقاومت از تنگنای استراتژیکی و بحران اساسی خود خارج شود.
این مسأله به خوبی در نکات زیر روشن است:
1- فشار زیاد لابی صهیونیستی آمریکا بر دولت بوش برای اشغال عراق که نقش زیادی در حمله آمریکا به این کشور و اشغال آن داشت.
2- التماس ایهود اولمرت نخست وزیر رژیم صهیونیستی از کاندو لیزا رایس وزیر امور خارجه آمریکا (به نوشته روزنامه اسراییلی معاریو) برای تلاش بی وقفه آمریکا به منظور تحمیل نسخه فرانسوی – آمریکایی قطعنامه آتش بس در شورای امنیت. این روزنامه در آن وقت نوشت:« اولمرت به رایس گفت که این مساله نه تنها به نجات دولت یهودی از شکست بلکه به نجات آینده سیاسی و شخصی وی نیز مربوط می شود.»
3- اظهارات مرکل صدر اعظم آلمان درباره نقش نیروهای آلمانی اعزامی به لبنان (در قالب نیروهای یونیفل برای نظارت بر اجرای قطعنامه 1701 شورای امنیت) مبنی بر اینکه ” ماموریت ما حمایت از رژیم صهیونیستی است “.
4- سوال گروه های مخالف دولت بلر از این دولت درباره این که تا کی انگلیس باید هزینه های حمایت از رژیم صهیونیستی را بپردازد.
هر چند تاکنون در آمریکا و غرب شدت بحران به حدی نرسیده است که بگویند رژیم صهیونیستی سربار آن ها شده است و باید به تحمل آن پایان دهیم اما شرایط بوجود آمده این مساله را به دولتهای غربی و آمریکا ثابت کرده است که رژیم صهیونیستی دیگر قادر به انجام نقش اصلی خود که بر اساس آن شکل گرفته است، نیست و کار به جایی رسیده است که باید از آن حمایت کرد.
بازتاب های شکست ارتش “اسراییل” بر صحنه داخلی اسراییل
این یک مساله طبیعی بود که شکست ارتش رژیم صهیونیستی در جنگ و تخریب وجهه آن و در هم شکستن اسطوره شکست ناپذیری اش در بنت جبیل و مارون الراس و دیگر روستاهای جنوبی لبنان زلزله ای در ابعاد مختلف در درون این رژیم ایجاد کند.
بعد اول : تغییر ساختار کلی تفکر رژیم صهیونیستی از احساس برتری در تحقق اهداف خود از طریق نیروی نظامی در هر زمانی به تسلیم در برابر واقعیت موجود رضایت به وضعیت کنونی و احساس ناتوانی و بی اعتمادی. به ویژه که شکست اسراییل در جنگ ماه ژوئیه پس از شکست های متوالی در لبنان و نوار غزه و قبل از آن شکست ارتش این رژیم در جنگ سال 1973 میلادی اتفاق افتاد.
جامعه صهیونیستی دوباره در حال بازگشت به اندیشه پیروزمندی ارتش و بازسازی بت شکست ناپذیری ارتش بود که جنگ لبنان رخ داد و شکست ارتش در این جنگ تاثیرات شدیدی در مبانی تفکری جامعه صهیونیستی گذاشت و باعث تغییر در مبانی و اصول فکری و اعتقادی آنها شد. در این میان روزنامه صهیونیستی یدیعوت آهارانوت (در تاریخ 11/1/2007 ) میزان این بی اعتمادی را چنین توصیف می کند :«مردم دیگر به ارتش به چشم قدرتمند ترین ارتش جهان نگاه نمی کنند و کمتر از هر زمان دیگری به آن خوش بین هستند و بیشتر از هر زمان دیگری بیم دارندو دیگر اعتقادی به ارتش ندارند.»
بعد دوم : افول نظریه امنیت و آرامش که بر پایه آن جنبش صهیونیسم، یهودیان را به مهاجرت به فلسطین و زندگی در آنجا قانع می کرد. صهیونیست ها در جریان این جنگ و نیز تحت تاثیر انتفاضه و مقاومت مداوم فلسطینیان به این نتیجه رسید که فلسطین در سایه عملیات های شهادت طلبانه و حملات موشکی مبارزان مقاومت به عمق مناطق یهودی نشین دیگر جای امنی برای آنها نیست.
این تغییرات به معنای تغییر شرایط و لزوم تغییر در چشم انداز آینده صهیونیست ها می باشد چرا که دیگر امیدی به سازشی که متضمن پایان در گیری ها باشد نیست و به همین دلیل هم ده ها هزار یهودی اقدام به مهاجرت معکوس کرده اند و بر اساس آخرین نظر سنجی ها 43% از یهودیها احساس می کنند که امنیت شخصی آنها تضعیف و 7% از آنها احساس می کنند که امنیت آنها تقویت شده است و از بین هر چهار نفر اسراییلی یک نفر گفته است که به تداوم موجودیت رژیم صهیونیستی اطمینان ندارد.
بعد سوم : ارتش نیز مانند جامعه ( در همه سطوحش ) دیگر هیچ روحیه و اعتقادی به توانایی اش در تحقق هیچ هدفی ندارد و آن انگیزه و عاملی را که باعث تحقق پیروزی های مداوم می شد از دست داده است و به همین دلیل تکرار شکست ها و ناکامی ها به امری عادی برای این ارتش شده است. از سوی دیگر، اختلاف و تناقض در بدنه دولت به اوج خود رسیده است بطوریکه هر یک از سران ارتش دیگری را مسئول شکست در جنگ معرفی می کند و این مساله در پایان منجر به استعفای دان حالوتس رییس ستاد مشترک ارتش شد.
زئیف شیف تحلیلگر نظامی برجسته اسراییلی در همین زمینه می گوید : «حالوتس خود نیز مدتی قبل اعلام کرده بود که بحران بی اعتمادی حاکم بر ارتش نه تنها بر کار او با دیگر افسران ارتش بلکه بر روند بازسازی ارتش توسط او نیز تاثیر خواهد گذاشت.»
اما دان شومرون ژنرال باز نشسته و رییس سابق ستاد مشترک رژیم صهیونیستی می گوید :«جنگ دوم علیه لبنان بدون هیچ هدف خاصی از سوی دولت و ارتش آغاز شد.»
بعد چهارم : تشدید روند تجزیه احزاب و به وجود آمدن نوعی از هم پاشیدگی ؛ بطوری که احزاب سیاسی تاریخی تجزیه شده و تلاش برای نجات آن ها از این وضعیت ناکام مانده است و علاوه بر آن نوعی احساس “خلأ رهبری” برای نجات رژیم صهیونیستی از وضعینت موجود که صهیونیسم و آینده تشکیل دولت عبری را تهدید می کند در حال افزایش است.
این مساله در جریان کنفرانس اخیر هرتزلیا که در آن به گفته روزنامه یدیعوت احرونوت ( در تاریخ 22/1/2007 ) شرکت کنندگان در کنفرانس تمام خشمشان را سر دولت و نخست وزیر و وزرای آن خالی کردند، به وضوح قابل رویت بود. در این کنفرانس شرکت کنندگان ایهود اولمرت و عمیر پرتز را هدف شدیدترین اعتراضات و انتقادات خود قرار دادند. گفتنی است که اعضای کنست نیز طرفدار برکناری اولمرت هستند.
یک نظر سنجی دیگر حاکی از بی اعتمادی مردم به خروج از این تنگنا و عدم محبوبیت رهبران دولتی و احزاب رژیم صهیونیستی در میان مردم می باشد. این نظر سنجی نشان داد که فقط 1% یهودیان به پرتز و 7% آنها به اولمرت اعتماد دارند.
این در صورتی است که ناراضایتی از عملکرد رهبران رژیم صهیونیستی رو به افزایش است و این وضعیت منجر به ایجاد بحرانی سیاسی در داخل این رژیم شده است بطوری که “تیفع ایلی هورفیتش ” رییس شرکت دارو سازی این رژیم گفته است :«به عنوان یک فرد خوش بین آینده این رژیم را در هاله ای از ابهام می بینم.»
اظهارات رهبران قدیمی این رژیم مانند شیمون پرز نشانگر وخامت این وضع است.
وی گفته است:« این رژیم در حال گذر از مرحله دشواری از مراحل خودزنی (تخریب نفسی) است و کار به رقابت برای ارائه چهره ای زشت تر رسیده است.» (یدیعوت احرونوت 13/1/2007 ).
بدین ترتیب طبق روزنامه های صهیونیستی تقریبا همه سیاستمداران و رهبران نظامی و تحلیلگران و حتی منجمان رژیم صهیو نیستی بر این باورند که این رژیم برای اولین بار در تاریخ خود وارد یک وضعیت ناشی از خلأ رهبری و نظامی و استراتژیک شده است و دولت عبری در آستانه یک زلزله نظامی و اخلاقی قرار دارد.
بعد پنجم : جنگ اخیر علیه لبنان و هزینه های سنگین آن باعث وضعیت اجتماعی رژیم اشغالگر قدس را نیز بحران زده کرد و نتایج یک بررسی درباره اثرات جنگ بر فقرای صهیونیست نشان دهنده آن است که «جنگ اخیر لبنان در سه سال آینده هر سال حدود 42 هزار نفر دیگر را به جمعیت زیر فقر خواهد افزود.» نتایج یک بررسی که در کنفرانس هرتزلیا و به دنبال پایان جنگ ماه ژوئیه ارائه شد، نشان می دهد«:تعداد جمعیت زیر خط فقر به یک میلیون و 65 هزار نفر خواهد رسید و در دو سال آینده نیز 60 – 80 هزار نفر دیگر به این جمعیت افزوده خواهد شد و در چهار سال آینده یک سوم جمعیت رژیم صهیونیستی زیر خط فقر زندگی خواهند کرد .» این بدین معناست که” رفاه اجتماعی ” (که رژیم صهیونیسیتی بر پایه آن شکل گرفته و اقدام به تشویق یهودیان برای مهاجرت به سرزمین های دیگر می کرد) دیگر جزو اولویت های این رژیم نیست. این در حالی است که هزینه های امنیتی در اولویت قرار گرفته است و این مساله باعث کاهش بودجه تخصیص داده شده برای رفاه که اقشار کم در آمد از آن استفاده می کنند، می شود.
این مساله نشان می دهد که جنگ لبنان باعث ایجاد بحران اجتماعی نیز شده است. “ایلی یشای” معاون نخست وزیر رژيم صهیونیستی در اشاره به همین مساله گفته بود:«بدنبال جنگ لبنان اکنون رژیم صهیونیستی باید وارد یک جنگ اجتماعی شود.»
خلاصه بحث :
مسائل ذکر شده نشان دهنده آن است که دوره اقتدار و پیشرفت پروژه صهیونیسم مبتنی بر تحقق پیروزی های مداوم و احساس رفاه و امنیت به پایان رسیده است و اصول اجتماعی و سیاسی و یکپارچگی جامعه صهیونیستی متزلزل شده است و ارتش که رکن اساسی همه این ها را تشکیل می داد کار آیی خود را تا حد زیادی از دست داده است و دیگر قادر به تحقق موفقیت ها نیست. نتایج بررسی دولت و مطبوعات درباره دلایل شکست در جنگ اخیر علیه لبنان عوامل این بحران را ناشی از ناکار آمدی مقامات رژیم صهیونیستی و به ویژه ارتش این کشور می دانند نه در مراجع تصمیم گیری جنگ مذکور . حقیقت این است که دیگر عواملی مانند حس برتری و اسطوره شکست ناپذیری که عامل اصلی پیروزی های مداوم بود از بین رفته است، مهم تر از همه این که مقاومت در لبنان و فلسطین قدرت یافته و تا حدی از نیروی قدرت و ایمان و اراده برخوردار است که می تواند شکست های بیش تر و سنگین تری را نیز به “اسراییل” تحمیل کند. در مقابل رژیم صهیونیستی نیز به همین دلایل قادر به بازیابی اقتدار دفاعی از دست رفته خود نیست، چرا که هر گونه جنگی عمق خاک این رژیم را هدف قرار خواهد داد. بنابراین احساس خطر که در حال حاضر موجودیت این رژیم را تهدید می کند به یک واقعیت مسلم تبدیل شده است و این همان چیزی است که شیمون پرز از آن تحت عنوان “مرحله خودزنی” یاد می کند.