دولت اشغالگر صهیونیست ها از نیمه سال 2007 میلادی نوارغزه را به محاصره خود درآورده است تا بتواند مجموعه ای از اهداف خود را محقق سازد. مهم ترین این اهداف عبارتند از:
1ـ سرنگون کردن دولت حماس در درجه اول
2ـ پایین آوردن سقف خواسته های این جنبش در درجه دوم
اهداف دیگری نیز در این زمینه وجود دارد که این مقاله کنجایش آن ها را ندارد ولی در مورد موارد بالا باید بگویم که دولت اشغالگر برای دست یابی به اهداف خود تنها به محاصره این منطقه اکتفا نکرده است بلکه در پایان سال 2008 این منطقه را تحت حملات شدید خود قرار داد که 22 روز طول کشید و تر و خشک در آتش این جنگ سوختند و این جنگ نیز در راستا تحقق اهدف قبلی صورت گرفت ولی کسی که پیگیر اوضاع نوارغزه باشد، می داند که “اسراییل” نتوانسته است به هیچ یک از اهداف آشکار و نهان خود دست یابد. دولت حماس امروز به مراتب قوی تر از سه سال گذشته است و در منطقه و جهان نیز از ارزش و اعتبار کافی برخوردار می باشد که تاکنون برای این جنبش سابقه نداشته است. “اسراییل” از تحقق هدف دوم خود یعنی پایین آوردن حجم خواسته های حماس نیز ناکام مانده است و حماس هنوز به اصول سیاسی خود به طور کامل پایبند است و صراحتا اعلام می کند که موجودیت “اسراییل ” و شروط کمیته چهارگانه بین المللی را به رسمیت نمی شناسد و نخواهد شناخت و این شروط را به سود رژیم صهیونیستی می داند. اکنون برخی از کشورهای عرب و منطقه و اروپا موضع گیری این جنبش در مورد عدم به رسمیت شاختن موجودیت “اسراییل” و شروط کمیته چهارگانه را بهتر درک می کنند.
حال این سوال مطرح است که اکنون که به اثبات رسیده است که محاصره و جنگ مداوم نتوانسته است هیچ یک از اهداف مذکور را محقق سازد، پس چرا این محاصره تاکنون تداوم یافته است؟
به باور من دولت اشغالگر در پایان نبرد علیه نوارغزه در آغاز سال 2009 میلادی به این باور رسیده است که محاصره و جنگ در سرنگونی دولت حماس بی تاثیر هستند ولی هنوز فرصت منحصر به فردی برای به کنار گذاشتن حماس از حکومت وجود دارد و آن این است که با وجود این محاصره حماس وادار به برگزاری انتخابات مجلس قانونگذاری و مشارکت در آن شود و بدین ترتیب حماس از همان راهی که وارد عرصه سیاسی شده است از آن خارج شود ولی باز حماس این بار نیز صهیونیست ها را ناکام گذاشت و بارها اعلام کرده است که این جنبش هرگز قبل از آشتی ملی در انتخابات مجلس قانونگذاری مشارکت نخواهد کرد. بر همین مبنا می توان گفت که رژیم اشغالگر امروز بیش از هر زمانی در برابر مجامع بین المللی و همپیمانان خود در حالت ضعف و سستی به سر می برد زیرا نتوانسته است در طول سه گذشته دولت حماس را سرنگون کند.
کاروان های بین المللی در جهت اعلام همبستگی با ساکنان محاصره شده نوارغزه از طریق خشکی و دریا به این منطقه آمدند تا بحران ایجاد شده توسط اشغالگران تعمیق بیشتری یابد و سرانجام در تاریخ 31/ 5/2010 صهیونیست ها با حمله به کاروان آزادی که به سوی غزه در حال حرکت بود، دست به کشتار فجیعی زدند و این کشتار شکست و رسوایی جدیدی را در زمینه محاصره برای رژیم صهیونیستی رقم زد به ویژه این که کشتار اخیر افراد بیشتری را تشویق خواهد کرد تا به نوارغزه بروند و بیشتر برای شکست محاصره تلاش کنند.
اکنون بیش از هر زمانی فرصت مناسبی برای شکست محاصره نوارغزه به وجود آمده و زمان لغو آن فرارسیده است. جنایت و کشتار مردم بی گناه و بی دفاع در آب های بین المللی ضربه شدیدی به محاصره کنندگان بی رحم و ضد بشر وارد آورده است به گونه ای که این کشتار با واکنش تند و محکومیت جهانی مواجه شده است و تظاهرات خشمگینانه مردم در پایتخت های اروپایی نشان می دهد که افکار عمومی اروپا دیدگاه خود را نسبت به دولت اشغالگران تغییر داده است، دولتی که خود را پیشمرگ اروپاییان می داند و معتقد است که الگوی مناسبی برای دمکراسی در خاورمیانه می باشد. همین عوامل موجب گردید تا اروپاییان نظرات و دیدگاه های شتابزده ای را در مورد لغو محاصره ابراز کنند تا همپیمان خود را از هلاکت نجات دهند و بر این جنایت نیز سر پوش بگذارند. بر همین مبنا می توان گفت که محاصره نوارغزه بیش از هر زمانی به پایان خود نزدیک شده است و جهانیان فرصت کافی و مناسبی را برای سرنگون ساختن دولت حماس در اختیار دولت اشغالگران قرار دادند ولی آنان موفق به چنین کاری نشدند و مفتضحانه شکست خوردند.