پنج شنبه 01/می/2025

ابومازن یک لوبیای سحرآمیز است

چهارشنبه 23-ژانویه-2008

جنبش صهیونیسم پیش از تشکیل “اسرائیل” و پس از آن بر استفاده از اختلافات سیاسی و همچنین تنش های مذهبی و اجتماعی در جهان عرب به نفع خود تاکید داشته و با یکی از طرف های درگیر علیه طرف مقابل همپیمان می شده است.

لزوم استفاده از اختلافات سیاسی موجود در جهان عرب جزئی اساسی از دیدگاه امنیتی و همچنین استراتژی صهیونیسم را تشکیل می دهد و از همین رو، می بینیم که اشغالگران قدس سعی می کنند تا از شکاف داخلی در فلسطین که در پی پاکسازی نوار غزه توسط حماس و حاکمیت این جنبش بر منطقه مذکور به وجود آمده، استفاده کرده و آن را به یک ابزار قدرت برای خود بدل سازند.

یکی از مسائلی که نشانگر استفاده صهیونیست ها از اختلافات داخلی در فلسطین می باشد، اظهاراتی است که از زبان راس هرم قدرت در رژیم صهیونیستی در خصوص بازگشت ابومازن به نوار غزه عنوان می شود و قرار است این بازگشت بعد از نابودی حماس توسط ارتش عبری صورت گیرد و ابومازن بر روی تانک های صهیونیستی وارد نوار غزه شود.

عکیفا الدار، تحلیلگر برجسته روزنامه “هاآرتص” در مقاله ای که در مورد نابودی حماس با استفاده از ماشین جنگی صهیونیست نوشت، تاکید کرد که این اقدام به سان تیری است که بعد از رها شدن، دوباره بر گلوی تیرانداز آن یعنی رژیم صهیونیستی و ابومازن می نشیند.

الدار در بخشی دیگر از مقاله خود دلایلی نیز برای اثبات ادعای خود ذکر می کند که برای اطلاع بیشتر خوانندگان گرامی از این دلایل، متن کامل مقاله این نویسنده صهیونیست ترجمه شده و خدمت شما عزیزان ارائه می گردد:

 

به محض اینکه بوش، رئیس جمهوری آمریکا “اسرائیل” را ترک کرد، اجرای طرح حمله نظامی به نوار غزه مسجل شد. امروز شاهد هستیم که رهبران سیاسی ما با ملت فلسطین به گونه ای برخورد می کنند که گویی دو ملت جدا از هم هستند یکی در کرانه باختری و دیگری در نوار غزه. ما از یک سو به دنبال صلح با کرانه باختری هستیم و از سوی دیگر در برخورد با نوار غزه بر طبل جنگ می کوبیم.

برخی افراد در دولت عبری، تاکید می کنند که ابومازن از اولمرت خواسته است تا یک حمله گسترده نظامی در نوار غزه به راه اندازد و دولت اسماعیل هنیه را براندازد.

برخی ها در هرم قدرت “اسرائیل” پیشنهاد کرده اند که ابومازن سوار بر تانک های صهیونیستی به نوار غزه باز گردد، با این گمان که اعضای فتح می توانند از اسدوروت نشینان دفاع کنند، اسدوروتی که در زیر حملات موشکی گروه های مقاومت عمر به سر می کند.

واقعا تعیین اینکه کدام گزینه بدتر است (گفتگو یا حمله) بسیار سخت می باشد. آیا واقعا عبارت هایی که مقامات دولت عبری در مورد سیاست های شان بر زبان می رانند، درست است یا نادرست و آیا این جماعت تصمیم دارند که عباس یعنی آخرین شریک فلسطینی خود را از بین ببرند یا نه؟

مقامات دولت عبری از این مسئله بی خبرند که حمله گسترده نظامی به نوار غزه هرگز باعث تثبیت موقعیت ابومازن در نوار غزه و کرانه باختری نخواهد شد ؛ بلکه یک ضربه کاری به موجودیت ابومازن خواهد بود که ممکن است در نهایت به حاکمیت حماس بر کرانه باختری بیانجامد.

تصویر کشته ها و زخمی های فلسطینی که در جریان حمله نظامی به غزه در خیابان ها جان می دهند، به معنای حذف امکان هر گونه پایبندی جنبش فتح به تعهدات امنیتی اش در نوار غزه و کرانه باختری خواهد بود.

در صورت حمله گسترده به نوار غزه، نگاه ملت فلسطین به ابومازن مشابه نگاه لبنانی ها به آنتوان لحد خواهد بود و جایگاه دستگاه های امنیتی وابسته به جنبش فتح در نظر فلسطینی ها نیز همچون جایگاه ارتش جنوب لبنان (ارتش لحد) در نظر لبنانی ها خواهد بود و در چنین شرایطی هواداران جنبش فتح در نوار غزه چاره ای نمی بینند، مگر آنکه به صفوف مردان حماس بپیوندند تا از ننگ و عار عضویت در فتح در امان مانند.

به هر حال، حمله به نوار غزه باعث افزایش قدرت حماس، تثبیت جایگاه ایران و حزب الله در کرانه باختری و نوار غزه خواهد شد و از سوی دیگر، به روند مذاکراتی که بعد از کنفرانس آناپلیس آغاز شده، خاتمه خواهد داد و فاتحه حاکمیت ابومازن خوانده خواهد شد و دیگر باید با راهکار دو کشور برای دولت ملت نیز خداحافظی کنیم. از همه بدتر اینکه ارتش صهیونیستی ـ در صورت حمله ـ وارد باتلاقی به نام غزه خواهد شد و باید مسئولیت هر گونه فاجعه انسانی که در نتیجه این حمله حادث می شود، را بپذیرد.

اگر اولمرت در حال حاضر ابومازن را به عنوان شریک حقیقی خود برای دست یابی به سازش با طرف فلسطینی می داند و هنوز هم در صدد تثبیت جایگاه وی است، باید برای پایان دادن به روند درگیری های خشونت بار نظامی و همچنین کاستن از فشارهای اقتصادی از طریق بازگشایی گذرگاه مرزی نوار غزه بکوشد.

ضمنا “اسرائیل” نباید به حماس اجازه دهد تا در یک اقدام موفقیت آمیز، در مقابل آزادی گلعاد شلیت شمار زیادی از اسرای فلسطینی را آزاد کند ؛ بلکه مروان البرغوثی و صدها اسیر فتح و حماس (چه آنهایی که اقدام به قتل اسرائیلی کرده اند و چه آنها که پرونده شان پاک است) را تحویل ابومازن دهد تا جایگاه رئیس تشکیلات خودگردان در این میان بهبود یابد.

مواردی که در بالا ذکر شد، از ضرورت های لازم برای پیشبرد روند صلح است ؛ ولی کافی نیست. اگر قرار است آتش بسی صورت گیرد، باید این آتش بس پس از انجام مذاکرات در مورد مسائل نهایی باشد ؛ زیرا در غیر این صورت آتش بس عاملی برای استراحت انتفاضه خواهد بود و به حمایت بیشتر مردم از حماس می انجامد.

شکست مذاکرات یا حتی توقف آن نیز تجلی ناتوانی جبهه پراگمات ها که امیدشان به راهکارهای سیاسی است، می باشد و می تواند موفقیتی برای حماس و حزب الله به شمار رود.  

پیشرفت سیاسی قابل ملاحظه در عرصه مذاکرات که با اعطای تسهیلاتی به فلسطینی ها باشد، می تواند بستر را برای کاهش ضررهایی که در منطقه و جهان متوجه “اسرائیل” است، فراهم سازد.

حاکم کردن یک فضای مثبت بر روند مذاکرات به عنوان پیش زمینه ای مناسب برای جایگزینی ارتش عبری با نیروهای چند ملیتی خواهد بود.

در حال حاضر، این فرصت برای “اسرائیل” به دست آمده است تا به فلسطینی های مقیم کرانه باختری و نوار غزه ثابت کند که انتخاب حماس یک انتخاب اشتباه بوده است ؛ البته برای این کار باید آمادگی خود را برای امضای یک توافق نامه همه جانبه با ابومازن برای آتش بس و بازگشایی گذرگاه ها اعلام کند و این امر می طلبد که ارتش عبری خویشتندار باشد و رهبران سیاسی بر فعالیت های نظامی ارتش علیه فلسطینی ها کنترل بیشتری داشته باشند.

ضمنا اگر حماس با پیشنهاد آتش بس موافقت نکند، دیگر مسئولیت تداوم روند محاصره و تبعات حمله نظامی به غزه به عهده این جنبش خواه بود.

اولمرت باید در صدد تثبیت جایگاه شریک فلسطینی خود باشد، شریکی که معتقد به طرح تشکیل دو کشور است. نخست وزیر “اسرائیل” قبل از حمله گسترده نظامی به نوار غزه، آزادی اسرای حماس، تن دادن به شروط لیبرمن برای بقا در کابینه (اشغال مجدد نوار غزه) و دادن امتیاز به شهرک نشینان باید از خود بپرسد که آیا چنین اقداماتی تاثیر مثبت بر روند سازش دارد یا نه؟ یا آنکه این اقدام ضرر شریک فلسطینی اش را به دنبال دارد یا نه؟ ابومازن در واقع حکم همان لوبیای سحرآمیز را دارد که باید حفظش کرد.   

لینک کوتاه:

کپی شد