پنج شنبه 01/می/2025

اسرائیل با نه گفتن های خود پیشاپیش تکلیف مسائل نهایی را مشخص کرده است

پنج‌شنبه 15-نوامبر-2007

«تشکیل کشور فلسطینی نه ؛ مگر آنکه فلسطینیان اسرائیل را به عنوان یک کشور یهودی به رسمیت بشناسند.»

عبارت فوق که روز گذشته از زبان ایهود اولمرت، نخست وزیر رژیم اشغالگر قدس بیان شد، خاطره “نه های” آریل شارون همتای سلفش را ذهن فلسطینیان و عرب ها زنده کرد.

معنای عبارتی که در آغاز متن ذکر شده، بسیار روشن است: هنگامی که فلسطینی ها “اسرائیل” را به عنوان یک کشور صرفا یهودی به رسمیت بشناسند، دیگر حق بازگشت پناهندگان فلسطینی به مناطق اشغالی به صورت خودکار حذف می شود و از این رو، دیگر هیچ جایی برای گفتگو یا مذاکره در مورد بازگشت آوارگان باقی نمی ماند.

تلاش اشغالگران قدس برای بی نتیجه گذاردن روند مذاکرات به این حد نیز خلاصه نمی شود ؛ زیرا طرف صهیونیستی خود را آماده کرده است تا با تاکید بر “نه هایی” که شارون در زمان زمامداری خود بیان کرده و در حال حاضر نیز به عنوان اصول و آرمان های تخطی ناپذیر دولت عبری به شمار می رود، طرف فلسطینی را به سمت بن بست بکشاند.

بر اساس “نه هایی” که شارون در زمان حیات سیاسی خود عنوان نموده است، سرنوشت قدس نیز پیشاپیش و قبل از برگزاری کنفرانس پاییز مشخص است. شارون می گفت که قدس پایتخت یکپارچه و ابدی کشور یهودی باقی می ماند و امروز نیز عملا شاهد آن هستیم که روند یهودی سازی بافت جمعیتی شهر قدس تقریبا تکمیل شده است. یکی از نکات عجیب و غریب آنکه اولمرت هنگام گفتگو با رئیس تشکیلات خودگردان، در قدس از وی پذیرایی می کند نه تل آویو ؛ چرا که قدس را پایتخت رسمی «اسرائیل» می داند. ضمنا ابومازن نیز برای دیدار با اولمرت به شهر قدس می رود، گویی اینکه به سرنوشتی که صهیونیست ها برای قدس تعیین کرده اند، کاملا گردن نهاده است.

یکی دیگر از “نه های” شارون مربوط به عقب نشینی صهیونیست ها تا آن سوی مرزهای 67 بود. اشغالگران عبری برای خارج کردن اصل عدم عقب نشینی از دایره تئوری و انتقال آن به دایره عمل دست به کار شدند و دیوار حائل را بنا کردند که از شمال کرانه باختری شروع و تا جنوب آن ادامه می یابد. هدف اصلی از احداث دیوار حائل ترسیم یک خط مرزی جدید بود که باعث افزایش چشمگیر مساحت مناطق اشغالی می شد تا جایی که منابع آبی اصلی کرانه باختری را نیز تحت حاکمیت دولت عبری قرار می داد.

ضمنا دیوار حائل سرنوشت شهرک های بزرگ صهیونیست نشین که در اراضی فلسطینی ساخته شده است، را نیز مشخص می کند. خط مرزی جدید به گونه ای است که شهرک های صهیونیست نشین جدید را نیز در زیر سیطره و حاکمیت رژیم عبری قرار می دهد. ضمنا در تضمین هایی که بوش رسما تقدیم شارون نمود، این مسئله (موافقت با الحاق شهرک های بزرگ صهیونیست نشین به مناطق تحت حاکمیت رژیم عبری) نیز جای داشت.

باید این سوال را از خودمان کنیم که اگر رژیم صهیونیستی تکلیف تمامی مسائل نهایی را پیشاپیش مشخص کرده است، دیگر چه جایی برای تداوم روند مذاکرات میان طرفین باقی می ماند؟ برگزاری کنفرانس پاییز چه فایده ای دارد؟ سند مشترکی که طرفین در مورد محتوایش به بحث و تبادل نظر می پردازند و قرار است آن را تقدیم کنفرانس آناپلیس کنند، دیگر متضمن چه مسائلی خواهد بود؟

عمر موسی، دبیر کل اتحادیه عرب به نمایندگی از طرف کشورهای عضو اتحادیه اعلام کرد: “ما همگی بر حضور در کنفرانس آناپلیس تاکید داریم و آن را یک فرصت مناسب برای پیشرفت روند صلح می دانیم”

سوال اینجاست که چرا کشورهای عربی و نماینده آنها یعنی رئیس اتحادیه عرب با لحنی آکنده از خوش بینی در مورد کنفرانس پاییز صحبت می کنند و حال آنکه مقامات صهیونیستی تکلیف تمامی مسائل را پیشاپیش حل کرده اند؟ چرا کشورهای عربی در کنفرانس صلحی شرکت می کنند که به غیر بین المللی بودن آن ایمان دارند و می دانند که این کنفرانس صرفا یک پروژه آمریکایی است و هیچ جایی برای عرب ها در تعیین برنامه کاری، شیوه مدیریت و جهت دهی به آن وجود ندارد؟

البته باید به این نکته نیز اعتراف کنیم که دولت های عربی برای جواب دادن به پرسش های فوق از پاسخ های از پیش آماده شده استفاده می کنند و خیلی ساده می گویند: “ما به دنبال چیزی هستیم که فلسطینی ها یعنی طرف اصلی مسئله خواستار آن هستند.”

در نهایت می توان گفت که نمایندگان دولت های عربی به بهانه حمایت از ابومازن در کنفرانس آناپلیس شرکت می کنند.

لینک کوتاه:

کپی شد